یک پسر و دختر بر روی نیمکتی سنگی نشستهاند. با یکدیگر صحبت نمیکنند. چرا؟ چون از جهانهای دیگری میآیند و به زبان متفاوتی حرف میزنند. حال، نوعی ارتباط میانشان برقرار است. پسر شاخدار میایستد و دست پرنسس را میگیرد. با یکدیگر، آنها ادیسه سیزیفوار خود را بر فراز پلها و برجهای ویران، در حال فرار از سایههای پیشرونده، در تکاپوی خود برای آزادی، ادامه میدهند.
ایکو ۲۰ ساله شده است. تا به حال، قدردانی نشده ترین بازی تاریخ است. ساخته شده توسط فومیتو اوئِدای تکرار نشدنی، که رویکرد افسانهای «طراحی با زدودن» را در این بازی پیاده کرده است، تأثیر این بازی بر صنعت بازی ویدئویی انکارناپذیر است. بدون ایکو، نه Breath of the Wild وجود میداشت، نه The Last of Us، نه Bloodborne. بدون ایکو، صنعت بازیسازی بدتر میبود. طعنه آمیز است که با وجود فروش پایین به هنگام عرضه، ایکو یکی از ادامهدار ترین تأثیرات را بر صنعت بازی گذاشت.
برای کسانی از شما که ایکو (Ico) را بازی نکردهاند، پیش از هرچیزی، بروید بازیاش کنید. حال مختصری از آنچه که در ایکو رخ میدهد: ایکو به علت زاده شدن با شاخ از روستای خود رانده میشود. پس از بسته شدن درون یک تابوت به عنوان قربانی، ایکو در قصری اسرارآمیز بیدار و با یوردا (Yorda) مواجه میشود؛ پرنسسی که برای ادامه حیات مادرش میبایست به زودی بمیرد. تنها مأموریت شما در این بازی این است که از این امر با فرار کردن جلوگیری کنید. همین.
همانطور که پیشتر گفته شد، این بازی محل تولد اصل «طراحی با زدودن» است که از آن موقع شکل ساخته شدن بازیها و این که بازی چه میتواند باشد را تغییر داده است. زیبایی انکارناپذیری در آن وجود دارد: بیش از حد مدعی نیست و بدون شک هنری است. همچنین اوئدا خود طرح روی جلد نسخه ژاپنی را نقاشی کرده است؛ شرمآور است که نسخه آمریکایی آن با یک طرح افتضاح جایگزین شده است.
شاید برای برخی که با کارهای اوئدا و تیم ایکو آشنا نیستند دانستنش کمی دشوار باشد، اما تأثیر ایکو به روشنی در بازیهای معاصر دیده میشود؛ همچنین در آثار کسانی مانند هیدتاکا میازاکی و نیل دراکمن و به طور گسترده، هنرمندانی مانند جانی گرینوود از گروه رادیوهد و گیرمو دل تورو نیز از عالی بودن این بازی گفتهاند. بحث درباره نبوغ موجود در طراحی بازی ایکو آسان است: این بازی Key Frameها و Bloom Lighting را به ارمغان آورد و به محبوبیت روایت بدون دیالوگ افزود؛ هرچند که تنها گفتن از دستاوردهای فنی قطعاً در حق ارزش واقعی آن ظلم خواهد بود.
به بیان ساده، این بازی یکی از نابترین مثالهای یک بازی است که در حقیقت: یک بازی است. هیچ تظاهری وجود ندارد. هیچ فشاری وجود ندارد که چیزی باشد که نیست. یکی از کمترین بازیهای «گِیمی» موجود است زیرا برای «گیمی» بودن میبایست زیاد در چشم بود. در هیچ نقطه شما احساس نمیکنید که یک کنترلر در دست دارید. شما تنها ایکو هستید و میبایست یوردا را نجات دهید. تنها همین.
با این وجود که بیش از دو دهه از انتشار آن میگذرد، خیلی نسبت به اسپویلرها مراقبت نمیکنم. اگر دارید این مقاله را میخوانید، تقصیر خودتان است رفقا. ربع قرن فرصت داشتهاید. با این که ایکو قابلیت از بین بردن سایهها و حرکت دادن اجسام است، یوردا به غیر از راه رفتن و گاهی اوقات پریدن کاری نمیتواند انجام دهد. این شکل از داستان، که میبایست همراهی را با خود درون یک هزارتوی پر از معما ببرید، به نظرتان بن مایه برخی از بهترین عناوین ساخته شده تابحال نیست؟ گاد آف وار؟ لست آف آس؟ رزیدنت ایول ۴؟ رفیق، ایکو. همه بر ایکو تکیه کردهاند. جهانی بدون ایکو، جهانی است که بازیهای مورد علاقه شما وجود ندارند. پس برای آقای اوئدا باید یک نامه تشکر بنویسید، مگر نه؟
ایکو همچنین الهام بخش دو بازی بعدی تیم ایکو، Shadow of the Colossus و The Last Guardian نیز بود، که در عوض خود نیز به طرز عجیبی به نوبه خود تأثیرگذار بودهاند. اگر به من بگویید شدو آف د کلاسوس بهترین بازی دورانها است، به شما این کامپیوتر که بر روی آن مینویسم، ماشین، و کلید خانهای که ندارم را میدهم. شما سلیقه خوبی دارید. شما تفاوت میان «بازی خوب» و «بازی بد» را میدانید. هرچند که ایکو بهتر است، مگر نه؟
امروز( 24 سپتامبر) ۲۰امین سالگرد انتشار قدردانی نشده ترین بازی است که تابحال عرضه شده است. شاید بازی نکرده باشید، یا حتی از آن نشنیده باشید. باور کنید، بازیسازان بازی موردعلاقهتان؟ بله، آنها درباره ایکو میدانند. بدون آن، صنعت بازی که میشناسیم متفاوت و بدون شک، جای بدتری میبود.
آخرین ویرایش: