بیوگرافی کامل کلیر ردفیلد

BEHZAD WESKER

کاربر سایت
درود

با توجه به بازگشت کلیر در عنوان رزیدنت اویل رولیشنز 2 ، فرصت را غنیمت شمردم تا بیوگرافی کامل این شخصیت را بنویسم!( مطلب مال سال ها پیش هست ولی الان فرصت مناسبی بود تا در سایت قرار بدهم!)

خب بدون هر حرف اضافی دیگر به سراغ بیوگرافی این شخصیت محبوب می رویم.

[FONT=&amp]نام: کلیر ردفیلد[/FONT]
[FONT=&amp]تاریخ تولد: 1979[/FONT]
[FONT=&amp]سن : 34[/FONT]
[FONT=&amp]ملیت: آمریکایی[/FONT]
[FONT=&amp]شغل[/FONT] : Terra Save Member
[FONT=&amp]وضعیت: زنده[/FONT]
[FONT=&amp]جنسیت: زن[/FONT]
[FONT=&amp]گروه خونی[/FONT]: O
[FONT=&amp]قد : 169[/FONT]cm
[FONT=&amp]وزن: 52.4 کیلو گرم[/FONT]
[FONT=&amp]حضور ها[/FONT] : Resident Evil 2,Resident Evil:Code Veronica,Resident Evil Gun Survivor 2 Code: Veronica,Resident Evil: Extinction,Resident Evil: The Darkside Chronicles,Resident Evil: Degeneration,Resident Evil: Afterlife,Resident Evil: The Mercenaries 3D,Resident Evil: Operation Raccoon City
[FONT=&amp]صدا پیشه[/FONT]: Alyson Court [FONT=&amp]در تمامی حضور ها[/FONT]
[FONT=&amp]طراح چهره[/FONT] : Adrienne Frantz [FONT=&amp]رزیدنت اویل 2[/FONT]
[FONT=&amp]موشن کپچر[/FONT] : Lori Rom [FONT=&amp]رزیدنت اویل تباهی[/FONT]



[FONT=&amp]بیوگرافی

[/FONT]
claire%20%282%29.jpg





[FONT=&amp]کلیر یکی از بازماندگان حادثه راکون سیتی است که در سپتامبر سال 1998 وقتی که او برای پیدا کردن برادرش به شهر آمد، اتفاق افتاد. بعد از فرار از شهر به کمک لیان اس کندی، کلیر برای ادامه جستوی برادرش کریس به اروپا رفت. در دسامبر آن سال بعد از نفوذ کلیر در شعبه پاریس آن ها، توسط نیرو های آمبرلا گرفته شد و به یکی از جزایر آمبرلا به اسم راکفورت تبعید شده و زندانی شد. وقتی که به جزیره توسط یک سری نیرو های ویژه مرموز حمله شد، او و زندانی ای دیگر به اسم استیو برنساید سعی در فرار کردند. برادرش متوجه وضعیت او شد و خیلی زود به دنبالش رفته و نجاتش داد. در سال 2005 کلیر دوباره با ویروس[/FONT] T [FONT=&amp]ملاقات کرد وقتی که او به فرودگاه هاردواردویل رسید تا تعدادی از دوستانش را ملاقات کند. وقتی که او از این حادثه نجات یافت دوباره با لیان اس کندی ،که حالا مامور ویژه دولت شده بود و مسئولیت مهار کردن این حادثه را بر عهده داشت، ملاقات کرد[/FONT].


[FONT=&amp]کلیر به همراه برادر بزرگ ترش یعنی کریس بزرگ شد. سر انجام کریس از دانشگاه فارق التحصیل شد و به ارتش هوایی آمریکا پیوست. در آن هنگام نیز کلیر تازه دانشجو شده بود و علاقه زیادی به موتورسیکلت داشت. کلیر تمرینات نظامی خاصی از طرف برادرش کریس دیده است و یاد گرفته که چگونه در نبرد های تن به تن از خود محافظت کند یا همچنین طرز استفاده از اسلحه های مختلف و مبارزه با چاقو را یاد گرفته است[/FONT].

[FONT=&amp]وقایع راکون سیتی

[/FONT]
resident%20evil%202.jpg




[FONT=&amp]من باید برادرم رو پیدا کنم
[/FONT]
[FONT=&amp]کلیر به لیان

[/FONT]

[FONT=&amp]کلیر برای پیدا کردن برادرش به راکون سیتی رسید، اما چیز هایی بدتر پیدا کرد[/FONT]. [FONT=&amp]بعد از اینکه لیان جان او را نجات داد، باهم همراه شده و نقشه ای ریختند تا هرچه سریع تر راکون سیتی را ترک کنند. بعد از اینکه آن ها بخاطر تصادف با یک کامیون زامبی زده مجبور شدند از هم جدا شوند، هر دویشان از راه های مختلف خود را به ساختمان پلیس شهر رساندند، جایی که آن ها با یکدیگر قرار ملاقات گذاشته بودند. کلیر ساختمان متروک پلیس را گشت و سرانجام توانست دفترچه خاطرات کریس را در اتاق[/FONT] S.T.A.R.S [FONT=&amp]پیدا کند که با خواندن آن فهمید کریس خیلی وقت پیش برای بررسی یکی از شعبه های آمبرلا در اروپا، راکون سیتی را ترک کرده است و از کلیر خواسته است که او را بخاطر اینکه بی خبر گذاشته و رفته است، ببخشد. کلیر سرانجام توانست رئیس فاسد پلیس راکون سیتی یعنی برایان آیرونز را که قصد کشتن کلیر را داشت به همراه یک دختر دوازده ساله به اسم شری را پیدا کند. او متوجه شد که شری دختر دو عدد از مهم ترین محققان آمبرلا یعنی ویلیام برکین و آنت برکین است. کلیر در یک موقعیت نیز با آنت برکین مواجه شد، که آنت فکر میکرد کلیر یک جاسوس از طرف آمبرلا است[/FONT].

[FONT=&amp]وقتی که شری و کلیر دنبال راه فرار می گشتند در بین راهشان با ویلیام برکین جهش یافته نیز مواجه شدند. وقتی که آن ها در فاضلاب های شهر بودند ناگهان از هم جدا شده و در آن زمان ویلیام برکین جهش یافته، شری را پیدا کرد و ویروس[/FONT] G [FONT=&amp]را به بدن شری تزریق کرد. وقتی که آن ها دوباره به هم پیوستند و کلیر از وضعیت شری آگاه شد، به دنبال پیدا کردن یک واکسن برای شری در آزمایشگاه زیر زمینی آمبرلا گشت. وقتی که آن ها در آزمایشگاه بودند کلیر یک بار دیگر با آنت برکین مواجه شد و در آن زمان ویلیام برکین نیز وارد شد و همسر سابق خود را به شدت زخمی کرد[/FONT].

[FONT=&amp]آنت برکین قبل از مرگش، دستور العمل ساختن واکسن برای ویروی[/FONT] G [FONT=&amp]را به کلیر داد. کلیر در آن زمان با لیان تماس گرفت و از او خواست که شری را به سمت قطار برای فرار از آزمایشگاه قبل از اینکه سیستم خود تخریبی فعال شود ببرد. خودش هم نیز توانست واکسن را برای شری بسازد و وقتی که کار ساخت واکسن تمام شد او تلاش کرد که فرار کند. به هر حال او یک بار دیگر با برکین مواجه شد و این بار مجبور شد که با او مبارزه کند. بعد از مبارزه و شکست برکین، کلیر به سمت قطار رفت و به لیان و شری پیوست و با موفقیت واکسن را به بدن شری تزریق کرد. وقتی که آن ها قطار را راه انداخته و برای فرار آماده شدند، برکین که اینبار یک لکه آمورف غول پیکر شده بود به قطار در حال حرکت حمله کرد و باعث شد که سیستم خود تخریبی قطار نیز فعال شود. کلیر،لیان و شری لحظاتی قبل از انفجار قطار توانستند از آن خارج شوند و برکین نیز به همراه قطار یک بار برای همیشه نابود شد. ولی مدت کمی بعد از فرارشان، لیان با ناراحتی از او خواست که آن ها را برای پیدا کردن برادرش ترک کند، اما ابتدا به شهر همسایه رفته تا این کابوسی که تجربه کرده بود را پاک کند[/FONT].

[FONT=&amp]وقایع حادثه جزیره راکفورت

[/FONT]
code_veronica.jpg



[FONT=&amp]من نمیدونم بین شما دو تا چی گذشته، ولی تو اشتباه می کنی، برادر من اون شخصی که تو فکر میکنی نیست
[/FONT]
[FONT=&amp]کلیر به آلبرت وسکر در رزیدنت اویل کد ورونیکا

[/FONT]

[FONT=&amp]سه ماه بعد از فرارش از راکون سیتی، کلیر در شعبه پاریس آمبرلا برای پیدا کردن برادرش نفوذ کرد. در هنگام بررسی اش در آنجا، حضور او توسط نیرو های آمبرلا شناسایی شد و یک تیم حفاظت با یک هلیکوپتر نظامی برای از بین بردن او از طرف آمبرلا اعزام شد. بعد از اینکه او از دست تیم حفاظت و همچنین هلیکوپتر در حال شلیک فرار کرد، در تله نیرو های دیگر آمبرلا گیر افتاد و به وسیله شخصی به اسم رودریگو خوان راوال، دستگیر شد[/FONT].[FONT=&amp]و بعد از این قضیه به جزیره راکفوت تبعید شد تا در آنجا زندانی شود. به محض ورودش به جزیره او با یک ضربه محکم بیهوش شد و بعد از مدتی بخاطر صدای انفجار به هوش آمد و به وسیله رودریگو زخمی شده آزاد شد. در مواجه با این قضیه او بخاطر قدرتمند بودن خودش و پیدا کردن برادرش توانست راه خود را در جزیره ، که حالا توسط یک سری سربازان مرموز مورد حمله قرار گرفته بود، پیدا کند. او در این میان نیز متوجه شد که یک حادثه ویروسی دیگر در جزیره رخ داده است. در میان تلاشش برای فرار، او با یک زندانی دیگر به اسم استیون برنساید برخورد کرد و آن دو با یکدیگر برای پیدا کردن راه فرار متحد شدند. بعد از اینکه کلیر متوجه شد آمبرلا در حال جاسوسی برادرش است، با لیان تماس گرفت و از او خواست که وضعیتش را برای کریس بگوید تا او برای نجاتش به آنجا بیاید. در همین زمان کلیر با آلفرد اشفورد نیز مواجه شد، کسی که فکر میکرد کلیر این نیرو های ویژه را برای حمله به پایگاه هدایت میکند و بخاطر همین تعدادی[/FONT] B.O.W [FONT=&amp]را برای متوقف کردن کلیر آزاد کرد.[/FONT]

[FONT=&amp]کلیر همچنین با رقیب دیرینه برادرش یعنی آلبرت وسکر نیز برخورد کرد، وسکر نیز تصمیم گرفت تا کلیر را به عنوان طعمه برای گرفتن کریس رها کند. کلیر مدتی بعد درمورد الکسیا اشفورد نیز اطلاعاتی بدست آورد و چندین بار نیز با او دیدار داشت، اما در یکی از دیدار هایشان فردی مرموز به طرف آن ها شلیک کرد و در آن زمان استیو بود که جان کلیر را نجات داد، کسی که به آن ها شلیک کرد بعد ها مشخص شد که آلفرد اشفورد بوده، فردی که شیزوفرنی وخیم داشت. وقتی که کلیر و استیو نقشه ریختند تا با یک محموله دریایی از جزیره فرار کنند، آلفرد یک تایرنت مدل[/FONT] T-103 [FONT=&amp]فرستاد تا جلوی آن ها را بگیرد و بعد از دستگیری آن ها، به وسیله یکهواپیما بدون خلبان آن ها را به قطب جنوب فرستاد. وقتی که آن ها به پایگاه رسیدند متوجه شدند که تمامی کارکنان، آزمایشگاه به وسیله ویروس تایرنت مبتلا شده اند. آن ها توانستند خود را به آزمایشگاه استرالیایی ها در نزدیکی آن جا برسانند، بعد از آخرین ملاقاتشان با آلفرد اشفورد، کلیر و استیو به وسیله اسنومبیل سعی کردند تا از آزمایشگاه استرالیایی ها فرار کنند اما قبل از آن مجبور شدند تا با هیولایی به نام[/FONT] Nosferatu [FONT=&amp]که در حقیقت الکساندر اشفورد یعنی پدر آلفرد اشفورد بود، مبارزه کنند. وقتی که آن ها داشتند به سمت پایگاه اصلی می رفتند همه چیز به نظر خوب می رسید تا اینکه آلفرد اشفورد که در حال مرگ بود توانست، الکسیا اشفورد را که در یک مکان سرد خواب بود را بیدار کند، که بعد از آن الکسیا توانست کلیر و استیو را اسیر کند[/FONT].
[FONT=&amp]وقتی که کریس بالاخره به پایگاه قطب جنوب رسید، توانست تا خواهرش را آزاد کند. اما دوباره بخاطر حمله الکسیا، راهشان از هم دیگر جدا شد. اوضاع وقتی بدتر شد که کلیر توانست استیو را پیدا کند، که حالا توسط ویروس[/FONT] T-Veronica [FONT=&amp]آلوده شده بود و باعث شد که او جهش پیدا کند. کلیر مجبور شد تا از دست هیولا فرار کند اما استیو او را گرفت و نزدیک بود که او را بکشد، ناگهان استیو به احساس آمد و کلیر را آزاد کرد اما به شدت زخمی شده بود، وقتی که او به حالت انسانی خود برگشت، احساس خود را به کلیر گفت و اعلام کرد که عاشقش است و در آغوشش مرد[/FONT].
[FONT=&amp]گر چه اتفاقی که برای استیو افتاد کلیر را به شدت ناراحت و زمین گیر کرد اما او توانست دستور العمل اجرای عمل خود تخریبی در پایگاه را به کریس بدهد قبل از اینکه بالاخره به او بپیوندد. بعد از اینکه کریس، الکسیا آشفورد را یک بار برای همیشه کشت او سعی کرد به همراه کلیر از آن جا فرار کند اما وسکر بر سر راهشان قرار گرفت[/FONT].
[FONT=&amp]بعد از اینکه گفت و گوی آن ها با وسکر تمام شد و توانستند از آنجا فرار کنند، هر دویشان یعنی کلیر و کریس مصمم شدند که آمبرلا را یک بار برای همیشه از بین ببرند[/FONT].

[FONT=&amp]وقایع فرودگاه هارواردویل

[/FONT]
tumblr_mn2c0oN32G1rtl6fvo1_500.png




[FONT=&amp]حرام زاده! اون دختر تو تموم زندگیش کابوس خواهد دید فقط بخاطر تو[/FONT] !

[FONT=&amp]کلیر به سناتور دیویس در رزیدنت اویل تباهی

[/FONT]

[FONT=&amp]بعد از اینکه کریس، کلیر را نجات داد، خواهر و برادر ردفیلد راه های جدایی را انتخاب کردند. کریس به نیرو های[/FONT] BSAA [FONT=&amp]پیوست و کلیر نیز به پیش شری بازگشت تا در هنگام آزمایشات و تست های روزانه ای که بر روی او انجام میشد، بتواند جای خالی پدر مادرش را برای او پر کند. سر انجام کلیر به یک سازمان غیر دولتی با موضوع دفاع از حقوق بشر با نام[/FONT] Terra save [FONT=&amp]پیوست. هفت سال بعد از وقایع راکون سیتی و جزیره راکفورت، کلیر به فرودگاه هارواردویل رسید تا تعدادی از دوستانش که آن ها هم از افراد[/FONT] Terra save [FONT=&amp]بودند را ملاقات کند[/FONT]. [FONT=&amp]خاله چاولا از کلیر میخواهد مراقب دخترش باشد تا او برود و برایشان لیموزین را بیاورد. کلیر و رانی نیز خود را به یکدیگر معرفی میکنند و منتظر می مانند تا خاله شان برگردد. وقتی که کلیر و رانی منتظر بودند، در تلویزیون فرودگاه سناتور ران دیویس را در حال مصاحبه دیدن و حرف های او باعث شد کلیر و فردی که که کنار آن ها نشسته بود عصبانی شوند[/FONT].

[FONT=&amp]آن فرد که اسمش فردریک داونینگ بود خودش را به آن ها معرفی کرد و بعد از مدتی رفت. سناتور ران و محافظانش با تغییر قیافه می خواستند از فرودگاه خارج شوند تا اینکه رانی او را شناخت و گفتن این جمله که " همون آدم بده که تو تلویزیون دیدیم" باعث شد تا پوشش مخفی سناتور لو برود و خبر نگار ها به سمتش بدوند. وقتی که سناتور خبرنگار ها را کنار میزد متوجه شد که فردی جلو تر یک ماست ترسناک زده و ادای زامبی ها را در میاورد. کلیر ماسک آن مرد را از سرش در آورد و پلیس نیز آن تظاهر کننده را دستگیر کرد. رئیس پلیس از کلیر پرسید که آیا او هم در این ماجرا دخیل بوده یا نه؟ که کلیر نیز با احتیاط پاسخ داد زیرا می دانست ممکن است او را هم دستگیر کنند. رئیس پلیس یک تظاهر کننده دیگر را دید و سمتش رفت تا او را هم دستگیر کند اما کاشف به عمل آمد که او یک زامبی واقعی است و به رئیس پلیس حمله کرده و او را کشت، لحظاتی بعد محافظین سناتور نیز به همان صورت کشته شدند[/FONT].

[FONT=&amp]فرودگاه به آشوب کشیده شد و کلیر به دنبال رانی رفت که در قسمت دیگر از آن منطقه سر در گم بود، او به سمت رانی رفت و در بین راه با کورتیس میلر ( یکی از محققان سابق ویل فارما ) برخورد کرد که نسبتا مشکوک به نظر می رسید. اما به هر حال کلیر حواسش را بر روی پیدا کردن رانی جمع کرد و وقتی به طرفش رفت یک بار دیگر توسط سناتور دیویس متوقف شد، او دست کلیر را گرفت و به او التماس کرد که کمکش کند. لحظاتی بعد یک هواپیما به شدت به ترمینال برخورد کرد و کلیر خودش و سناتور را روی زمین انداخت تا از صدمه خوردن دوری کند[/FONT].[FONT=&amp]در هواپیمای برخورد کرده باز شد و زامبی ها یکی یکی شروع به بیرون آمدند کردند و کابوس های کلیر از راکون سیتی را دوباره باز سازی کردند[/FONT].
[FONT=&amp]کلیر، سناتور، ران و بقیه بازماندگان در اتاق[/FONT] VIP [FONT=&amp]فرودگاه پناه گرفتند، کلیر یک تماس 911 برای نجات فرستاد که توسط یکی از اعضای[/FONT] SRT [FONT=&amp]یعنی آنجلا میلر دریافت شد. بعد از فرستادن تماس نجات و منتظر ماندن ناگهان صدای جیغ زدن از بیرون اتاق آمد و کلیرگفت که حتما یکی از بازمانده ها است و باید برای کمک کردنش اقدام کرد. او یک چتر را به عنوان اسلحه برداشت و از اتاق بیرون رفت. او سر انجام در بین راهش با دوست قدیمی خود یعنی لیان اس کندی برخورد کرد. و همینطور اعضای[/FONT] SRT [FONT=&amp]که با او بودند. گروه به اتاق[/FONT] VIP [FONT=&amp]برگشت تا برای نقشه فرارشان یک فکری بکنند. لیان پیشنهاد داد تا از سالن اصلی بگذرند زیرا منطقه وسیعی است، سناتور مخالفت کرد اما کلیر با لیان هم عقیده بود و اظهار داشت که زامبی ها کند هستند و گروه می تواند از بین آن ها بگذرد[/FONT].[FONT=&amp]سناتور کلیر را نادان درمورد این مسائل دانست تا اینکه لیان به او گفت که کلیر جزو معدود بازماندگان حادثه راکون سیتی است و بهتر از بقیه می داند که چگونه با این حادثه برخورد کند[/FONT]. [FONT=&amp]گروه به رهبری لیان و کمک اعضای[/FONT] SRT [FONT=&amp]یعنی آنجلا مولر و دوستش گرگ گلن، از سالن اصلی رد شدند و در راهشان زامبی هایی که بر سر راه قرار داشتند را نیز یکی یکی می کشتند. وقتی که گروه به انتهای سالن اصلی رسید گرگ توسط یکی از زامبی ها آلوده شد و از گروه خواست که ادامه راه را بدون او بروند. آن ها راهشان را ادامه دادند تا روی یکی از تیکه های هواپیمای منفجر شده در سال خروجی پناه گرفتند. زامبی شروع به محاصره کردن گروه کرده و همچنین آن زامبی هایی که داخل هواپیما بودند نیز شروع به بیرون آمدن کردند. سناتور که راه را باز می دید تصمیم گرفت که بدون آن ها فرار کند و رانی را هول داد و شروع به فرار کردن کرد[/FONT].

[FONT=&amp]رانی از آن تیکه هواپیما به پایین افتاد و زامبی ها به طرفش رفتند. کلیر صدای جیغ او را شنید و بدون هیچ اسلحه ای به پایین پرید تا از رانی محافظت کند. لیان به سمت کلیر رفت تا به او کمک کند اما توسط یک زامبی زمین گیر شد. او اسلحه خود را برای کلیر پرتاب کرد و کلیر نیز تمامی زامبی هایی که او را محاصره کردند بودند را در یک چشم به هم زدن کشت. بعد از آن کلیر و رانی به بقیه گروه دوباره پیوستند و از فرودگاه زنده بیرون آمدند. وقتی که رانی پیش خاله اش برگشت، کلیر سناتور و فردریک داونینگ را با هم دید، مردی که قبلا در فرودگاه ملاقات کرده بود. وقتی که فردریک داشت درمورد واکسن حرف میزد کلیر متوجه شد که اتفاق افتاد این آلودگی تقصیر[/FONT] Terra save [FONT=&amp]بوده است. لیان کلیر را دل داری داد و گفت که این قضایا تقصیر او نیست. در آن زمان کامیون های حمل واکسین منفجر شد که باعث شد تا لیان،کلیر و آنجلا به سمت محل حادثه برای بررسی بروند. آن ها با سناتور و فردریک ملاقات کردند و کلیر اعلام کرد که ممکن است تروریستی که باعث اتفاق افتادن این وقایع باشید، کوتیز میلر است[/FONT].[FONT=&amp]سر انجام کلیر به همراه فردریک به شرکت ویل فارما رفت، و بعد از شنیدن یک مکالمه بین فردریک و سناتور او متوجه شد که ویروس[/FONT] G [FONT=&amp]در آنجا مورد آزمایش قرار میگیرد. درست بعد از اینکه فردریک برای درست کردن سرور از اتاق خارج شد، کلیر با لیان تماس گرفت و در حین مکالمه اش با لیان یک بمب ساعتی در آنجا منفجر شد و بخاطر موج انفجار و شکستن پنجره ها، یک تکه شیشه وارد پای کلیر شد و به شدت بر روی سلامتی کلیر تاثیر گذاشت. لیان، کلیر را پیدا کرد و به او کمک کرد، او کلیر را به یک آسانسور که به یک راه خروج متصل می شد رساند و یک اسلحه هم نیز به او داد. کلیر بجای خروج، اتاق کنترل را پیدا کرد و از آن جا سعی کرد تا به لیان و آنجلا در مبارزه با کورتیس میلر که خود را به ویروس[/FONT] G [FONT=&amp]مبتلا کرده و جهش یافته شده بود، کمک کند[/FONT]

[FONT=&amp]وقتی که کورتیز میلر از بین رفت، سه بازمانده به همراه سناتور بیرون از شرکت با یکدیگر ملاقات کردند و کلیر متوجه شد که فردریک عامل تمامی این اتفاقات بوده است. لیان، کلیر و آنجلا به دنبال دستگیر کردن فردریک رفتند که حالا او آخرین نمونه های موجود ویروس های[/FONT] G [FONT=&amp]و[/FONT] T [FONT=&amp]در دنیا را با خود داشت. آن ها فردریک را دستگیر کردند و پلیس ها وقتی رسیدند بقیه قضایا را به عهده گرفتند. روز بعد لیان و کلیر با آنجلا ملاقات کردند و درباره نقشه فردریک و اینکه برادرش بی گناه بوده است، با او صحبت کردند. بعد از آن کلیر و لیان از آنجلا جدا شده و با امید اینکه در آینده، در شرایط معمولی تری با یک دیگر ملاقات کنند، از هم دیگر خداحافظی کردن. لیان برای انجام ماموریت جدید خود سوار هلیکوپتر شد و کلیر نیز برای پیوستن به رانی و خاله اش سوار ماشین دیگر شد[/FONT].


[FONT=&amp]شخصیت و روابط

[/FONT]
claire.jpg



[FONT=&amp]تیزهوش و با اراده و همچنین خواهر کوچک تر کریس ردفیلد است. او رابطه بسیار نزدیک و صمیمانه ای با شخصیت های دیگر مانند لیان، استیو، شری، رانی و تعداد دیگری دارد. او همچنین بسیار به برادر بزرگ ترش یعنی کریس نزدیک است[/FONT].



پایان


نویسندگان


محمدرضا کاشفی


بهزاد کریمی
 
آخرین ویرایش:
مرسی بهزاد حسابی چسبید

بعد از جیل ، کلیر کاراکتر زن مورد علاقمه تو سری اویل

تو Rev 2 هم که ترکونده رسما و شدیدا با ابهتش حال کردم
 
عالی و خسته نباشید.:x
=================
کلر تو بین کارکتر های زن از همه برای من محبوب تره بعدش جیل
یکی از دلایل اشتیاقم به رزیدنت اویل رولیشنز 2 با تمام انتقاد هایی که از بازی شد حظور کلر بود
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or