ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
ساخت بازی
آموزش ساخت و توسعه بازی
بروبکس طراح ...
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="p.s" data-source="post: 797708" data-attributes="member: 35620"><p>سلام بچه ها برا همتون آرزو موفقیت میکنم این یک داستانی که خودم نوشتم + علاقه مندی های شما و همچنین آوردن ایران تو داستان امیدوارم خوب باشه اگه هنوز نرفتین نظر بدین:biggrin1:</p><p>مقدمه داستان:من الکسیا هستم 20 ساله اهل انگلستان من در یک دانشگاه باستان شناسی میخونم و به نقاشی.ماجراجویی و تاریخ ایران علاقه ی زیادی دارم که این علاقه مندی ها باعث شد که اطلاعات زیادی از این علاقه مندیها بدست بیاورم اما خود فردی افسرده هستم چون پدر و مادرم را در سانحه ای از دست دادم و از بهترین دوست پسرم جدا شدم که این مسئله باعث اخراج از کارم شد حالا برای در آوردن شهریه ی دانشگاهم مجبورم در کافی شاپی کار میکنم</p><p>اما این فقط داستان من است داستان اصلی از جایی شروع شد که صاحب کافه من را صدا زد و به من پیشنهاد خرید سکه ای قدیمی که از اجدادش به او به ارث رسیده را کرد اون سکه را نگاه کردم طرح عجیبی بر رویش بود همانند سکه های قدیمیه دوره هخامنش بود من سکه را ازش خریدم و پیش استادم رفتم و سکه را به او نشان دادم.استاد که همانند من به ماجراجویی علاقه داشت به من پیشنهاد سفری به ایران را داد و ما به ایران رفتیم.</p><p>موفق باشید<img src="/styles/default/xenforo/smilies/new_pack/love.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":love:" title="Love :love:" data-shortname=":love:" /></p><p>[SPOILER=]اگه خیلی ضایع بود تو پروفایل بگی:laughing:د[/SPOILER]</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="p.s, post: 797708, member: 35620"] سلام بچه ها برا همتون آرزو موفقیت میکنم این یک داستانی که خودم نوشتم + علاقه مندی های شما و همچنین آوردن ایران تو داستان امیدوارم خوب باشه اگه هنوز نرفتین نظر بدین:biggrin1: مقدمه داستان:من الکسیا هستم 20 ساله اهل انگلستان من در یک دانشگاه باستان شناسی میخونم و به نقاشی.ماجراجویی و تاریخ ایران علاقه ی زیادی دارم که این علاقه مندی ها باعث شد که اطلاعات زیادی از این علاقه مندیها بدست بیاورم اما خود فردی افسرده هستم چون پدر و مادرم را در سانحه ای از دست دادم و از بهترین دوست پسرم جدا شدم که این مسئله باعث اخراج از کارم شد حالا برای در آوردن شهریه ی دانشگاهم مجبورم در کافی شاپی کار میکنم اما این فقط داستان من است داستان اصلی از جایی شروع شد که صاحب کافه من را صدا زد و به من پیشنهاد خرید سکه ای قدیمی که از اجدادش به او به ارث رسیده را کرد اون سکه را نگاه کردم طرح عجیبی بر رویش بود همانند سکه های قدیمیه دوره هخامنش بود من سکه را ازش خریدم و پیش استادم رفتم و سکه را به او نشان دادم.استاد که همانند من به ماجراجویی علاقه داشت به من پیشنهاد سفری به ایران را داد و ما به ایران رفتیم. موفق باشید:love: [SPOILER=]اگه خیلی ضایع بود تو پروفایل بگی:laughing:د[/SPOILER] [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
ساخت بازی
آموزش ساخت و توسعه بازی
بروبکس طراح ...
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft