ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Silent Dream" data-source="post: 2833909" data-attributes="member: 43016"><p>داشتم تحلیل SilentPyramid رو میخوندم, یه قسمتیش مربوط به هنری بود, به نظرم جالب بود و قسمتی از این تحلیل رو ترجمه کردم:</p><p></p><p>هنری تصویری از یک ابر قهرمان یا یک دیوانه نیست. فقط یک مرد جوان عادی است که خود را در اتاقش از دنیای بیرون محصور کرده. همسایه او هم یک فرد تنهاست. Eileen Galvin - که هنری هیچ علاقه ای به او ندارد. یکی دیگر از همسایه های او Mike است که آن هم تنها است و درگیر عشقی یک طرفه نسبت به راچل. اتاق 105 اتاق فرانک ساندرلند است, او پسر خود را از دست داده است و به دنبال دوستی با هنری میگردد. در اتاق 205 یک گیمر زندگی میکند و درست مانند هنری هیچوقت آپارتمانش را ترک نمیکند. اتاق 102- زنی زندگی میکند که عاشق گربه هایش است برای آن که انسانی را پیدا نکرد تا عاشقش شود. و موارد متعدد دیگر. واقعیت این است, میلیون ها آدم تنها, افسرده در قفس خودشان زندگی میکنند. در اعماق, انها میخواهند کسی را پیدا کنند تا عاشقش شوند, اما این آرزو همیشه توسط دیوار سخت قلب دیگران خرد میشود. افرادی که همیشه در قفس خودشانند و در دنیای خاکستری اتاقشان زندگی میکنند و عمر خود را در این تنهایی "شاد" میگذرانند. ترس از این که درب را به سوی جهان باز کنند و اعتقاد به این که هیچکسی به آنها احتیاجی ندارد و هیچکسی نمیتواند آنها را درک کند. بن بست, دیوارهایی که در اطراف کشیده شده است, بدون خروج و بدون هیچ راه فرار. باید جایگزینی وجود داشته باشد اما ندارد. شبیه یک جور درام اگزیستانسیالیسمی. درامی که در آن بازیگرانی تنها, مردم عادی هستند. یعنی ساکنان South Ashfield Heights که شامل هنری هم میشود. آیا این حلقه میتواند شکسته شود؟ آیا این دیوار ها را میتوان شکست تا آزادی را بدست اورد؟ شاید,شاید....همانطور که در هنری دیدیم, زمانی که درب خانه او بسته شد, اولین قدم برای آزادی تحقق طبیعت یک نفر است. اما این کار را نمیتوان به تنهایی انجایی شود, کسی باید به آنها فشار بیاورد. این فشار برای هنری همان جهنمی بود که در آن قدم گذاشت یعنی دنیای والتر سالیوان, کسی که شخصیتش بسیار شبیه به هنری است. تنها پس از دیدن دنیای او, هنری شروع به دیدن بیهودگی تنهایی کرد و اولین قدم را در راهی طولانی برای باز کردن درب و رهایی از تنهایی و نا اُمیدی برداشت.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Silent Dream, post: 2833909, member: 43016"] داشتم تحلیل SilentPyramid رو میخوندم, یه قسمتیش مربوط به هنری بود, به نظرم جالب بود و قسمتی از این تحلیل رو ترجمه کردم: هنری تصویری از یک ابر قهرمان یا یک دیوانه نیست. فقط یک مرد جوان عادی است که خود را در اتاقش از دنیای بیرون محصور کرده. همسایه او هم یک فرد تنهاست. Eileen Galvin - که هنری هیچ علاقه ای به او ندارد. یکی دیگر از همسایه های او Mike است که آن هم تنها است و درگیر عشقی یک طرفه نسبت به راچل. اتاق 105 اتاق فرانک ساندرلند است, او پسر خود را از دست داده است و به دنبال دوستی با هنری میگردد. در اتاق 205 یک گیمر زندگی میکند و درست مانند هنری هیچوقت آپارتمانش را ترک نمیکند. اتاق 102- زنی زندگی میکند که عاشق گربه هایش است برای آن که انسانی را پیدا نکرد تا عاشقش شود. و موارد متعدد دیگر. واقعیت این است, میلیون ها آدم تنها, افسرده در قفس خودشان زندگی میکنند. در اعماق, انها میخواهند کسی را پیدا کنند تا عاشقش شوند, اما این آرزو همیشه توسط دیوار سخت قلب دیگران خرد میشود. افرادی که همیشه در قفس خودشانند و در دنیای خاکستری اتاقشان زندگی میکنند و عمر خود را در این تنهایی "شاد" میگذرانند. ترس از این که درب را به سوی جهان باز کنند و اعتقاد به این که هیچکسی به آنها احتیاجی ندارد و هیچکسی نمیتواند آنها را درک کند. بن بست, دیوارهایی که در اطراف کشیده شده است, بدون خروج و بدون هیچ راه فرار. باید جایگزینی وجود داشته باشد اما ندارد. شبیه یک جور درام اگزیستانسیالیسمی. درامی که در آن بازیگرانی تنها, مردم عادی هستند. یعنی ساکنان South Ashfield Heights که شامل هنری هم میشود. آیا این حلقه میتواند شکسته شود؟ آیا این دیوار ها را میتوان شکست تا آزادی را بدست اورد؟ شاید,شاید....همانطور که در هنری دیدیم, زمانی که درب خانه او بسته شد, اولین قدم برای آزادی تحقق طبیعت یک نفر است. اما این کار را نمیتوان به تنهایی انجایی شود, کسی باید به آنها فشار بیاورد. این فشار برای هنری همان جهنمی بود که در آن قدم گذاشت یعنی دنیای والتر سالیوان, کسی که شخصیتش بسیار شبیه به هنری است. تنها پس از دیدن دنیای او, هنری شروع به دیدن بیهودگی تنهایی کرد و اولین قدم را در راهی طولانی برای باز کردن درب و رهایی از تنهایی و نا اُمیدی برداشت. [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft