ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
بحث و تبادل نظر در مورد سری Resident Evil
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Heart Broken" data-source="post: 2135769" data-attributes="member: 57811"><p>با خوندن اشعار زیبا و پر محتوای حامد و افشین بسی کیفور شیدم.</p><p>این شعر حماسی رو هم به عنوان فصل الخطاب و سخن آخر به همه دوستداران و متنفران - آلبرت وسکر (کبیر) - تقدیم میکنم :d: </p><p></p><p>و یک تشکر وپژه برای علی که این کرم رو به جون من انداخت :d</p><p></p><p>(دوستان آهنگ شعر فعولٌ فعولٌ فعولٌ فَعَل هست )</p><p></p><p></p><p>به دنیا بیامد یکی شیر مرد *** که ترس و شکست را زخود کرد طرد</p><p></p><p>که در عقل و در هوش و در تَجرَبه *** نباشد رقیبش به این مرتبه</p><p></p><p>اراده کند کوه لرزان شود *** نظاره کند جثه بی جان شود</p><p></p><p>ابهت ببارد زآن عینکش *** بباشد مقرر بر مسلکش</p><p></p><p>که شرحش نگنجد، در این سخن *** که این کار، چو دندان زدن بر چدن</p><p></p><p>خلاصه کنیم داستان زین نسق *** معادی کنیم بر کتاب چند ورق </p><p></p><p>که اسپنسری یافت او را به راه *** به این کار انداخت خود را به چاه </p><p></p><p>بکرد وسکرش نام و شد بی رقیب *** به راه هدفها بشد بی شکیب</p><p></p><p>کیاست هویدا ببودش زسر *** جسارت نمایانش از پا به سر</p><p></p><p>زِحیث صفاتش ببود پیشرفت *** که 17 به استاژِ خود پیشرفت</p><p></p><p>درآنجا بِ بیرکین بشد هم قطار *** شدند بر قطار سعادت سوار</p><p></p><p>عمارت بکرد یک گروه رسا *** که استارز بشد نام آن از قضا</p><p></p><p>براوو و آلفا بر کار او *** نداند کسی قصد بدفال او</p><p></p><p>خلاصه کنیم داستان زین روش *** کنیم برته داستان یک پرش</p><p></p><p>به خود زد، ویروسه مرگ آوری *** گُزید راه پَسته، شرم آوری</p><p></p><p>زاین راه سریع گشت و روئین تن *** گرفت قدرتی همچو یک پیل تن</p><p></p><p>نماند کسی را، یارای او *** که زخمی نباشد، کارای او</p><p></p><p>کرس نامی شد جان او را سوار *** به چشمان آلبرت بیاورد تبار</p><p></p><p>شدند این دو از آن زمان بدسگال *** نبود بین آن دو دگر هیچ وصال</p><p></p><p>ببود کشمکش بین آن دو همه *** کشیدند آن دو، بر هم قمه</p><p></p><p>تو گویی چو شلغم بر زیر پا *** کتک میخورد این کرس را به را</p><p></p><p>کرس را که یارای رزمش نبود *** کراتین بزد اولش شد کبود</p><p></p><p>سرانجام بشد آنچه باید بشد *** که وسکر نشد آنکه باید بشد </p><p></p><p>گذشت ازمنه، سال از پشت هم *** مریدان گرفتند به خود، رنگ غم</p><p></p><p>که چند وقت پیش آمد از او خبر *** چه قسم از خبر؟ آبرو را ببر!</p><p></p><p>یکی پوری آمد ز وسکر، کچل *** بسی شوخ و شیرین، همچون عسل</p><p></p><p>(پسر کو ندارد نشان از پدر *** تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر )</p><p></p><p>چنین شد که آبروی وسکر برفت *** و قلب مریدان در آتش بتفت</p><p></p><p>که اشک مریدان همه سیل شد *** چو داستان RE اپیک فیل شد</p><p></p><p>:d</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Heart Broken, post: 2135769, member: 57811"] با خوندن اشعار زیبا و پر محتوای حامد و افشین بسی کیفور شیدم. این شعر حماسی رو هم به عنوان فصل الخطاب و سخن آخر به همه دوستداران و متنفران - آلبرت وسکر (کبیر) - تقدیم میکنم :d: و یک تشکر وپژه برای علی که این کرم رو به جون من انداخت :d (دوستان آهنگ شعر فعولٌ فعولٌ فعولٌ فَعَل هست ) به دنیا بیامد یکی شیر مرد *** که ترس و شکست را زخود کرد طرد که در عقل و در هوش و در تَجرَبه *** نباشد رقیبش به این مرتبه اراده کند کوه لرزان شود *** نظاره کند جثه بی جان شود ابهت ببارد زآن عینکش *** بباشد مقرر بر مسلکش که شرحش نگنجد، در این سخن *** که این کار، چو دندان زدن بر چدن خلاصه کنیم داستان زین نسق *** معادی کنیم بر کتاب چند ورق که اسپنسری یافت او را به راه *** به این کار انداخت خود را به چاه بکرد وسکرش نام و شد بی رقیب *** به راه هدفها بشد بی شکیب کیاست هویدا ببودش زسر *** جسارت نمایانش از پا به سر زِحیث صفاتش ببود پیشرفت *** که 17 به استاژِ خود پیشرفت درآنجا بِ بیرکین بشد هم قطار *** شدند بر قطار سعادت سوار عمارت بکرد یک گروه رسا *** که استارز بشد نام آن از قضا براوو و آلفا بر کار او *** نداند کسی قصد بدفال او خلاصه کنیم داستان زین روش *** کنیم برته داستان یک پرش به خود زد، ویروسه مرگ آوری *** گُزید راه پَسته، شرم آوری زاین راه سریع گشت و روئین تن *** گرفت قدرتی همچو یک پیل تن نماند کسی را، یارای او *** که زخمی نباشد، کارای او کرس نامی شد جان او را سوار *** به چشمان آلبرت بیاورد تبار شدند این دو از آن زمان بدسگال *** نبود بین آن دو دگر هیچ وصال ببود کشمکش بین آن دو همه *** کشیدند آن دو، بر هم قمه تو گویی چو شلغم بر زیر پا *** کتک میخورد این کرس را به را کرس را که یارای رزمش نبود *** کراتین بزد اولش شد کبود سرانجام بشد آنچه باید بشد *** که وسکر نشد آنکه باید بشد گذشت ازمنه، سال از پشت هم *** مریدان گرفتند به خود، رنگ غم که چند وقت پیش آمد از او خبر *** چه قسم از خبر؟ آبرو را ببر! یکی پوری آمد ز وسکر، کچل *** بسی شوخ و شیرین، همچون عسل (پسر کو ندارد نشان از پدر *** تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر ) چنین شد که آبروی وسکر برفت *** و قلب مریدان در آتش بتفت که اشک مریدان همه سیل شد *** چو داستان RE اپیک فیل شد :d [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
بحث و تبادل نظر در مورد سری Resident Evil
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft