ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Arth@s" data-source="post: 1638094" data-attributes="member: 67050"><p>واقعاً دمت گرم! اصلاً منو گیم اُور کردی! چون جای کتکایی که منم خوردم یهو درد گرفت!!!</p><p></p><p>خب منم داستانم رو میگم هرکی خواست بخونه، فقط به دلیل خشونت زیاد فقط +25یا بخوننش</p><p>[SPOILER=]چشمم رو که باز کردم، دیدم آتاری تو خونمونه! اینکه این آتاری از کجا اومدو چی بود قضیه اش، معلوم نبود و نیست. خب ما هم دسته خلبانی رو بغل کردیمو شروع کردیم به بازیش! شاید نزدیک به بیشتر از 10 بار این دسته شکست و بابام با لنت میچسبوندش! همسایه بالامون هم که 2تا دادش بودن آتاری داشتند! خونه اونا یا خونه ما، خلاصه سرمون گرم بود، ولی هنوز تفریح من دویدن تو کوچه و فوتبال و قایم موشک با دخترایه همسایه بازی کردنو اینا بود. بعد از چند وقت در حینه همین دویدنا تونستم 1میکرو زیر تخت مامانم اینا پیدا کنم! (عجیبا غریبا! حالا میگیم میکرو رو قایم کرده بودند که کادوی تولد بهم بدن، من اونجا چیکار میکردم <img src="/styles/default/xenforo/smilies/meep/7.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":-/" title="7 :-/" data-shortname=":-/" />) بله، میکرو اومد و اعتیاد بنده آغاز شد! با پسر عموم کله ماریو با خواهرم کنترا با بابام ماشین و... 4تا دسته میکرو عوض کردم و 2بار هم برق گرفت منو (آخه ادپتورم مورد داشت)! یادمه موقعه درس که شد، میکرو رو جمع کردند ولی بابام که خونه نبود، منم گریه میکردم به مامانه که فقط 1ساعت بازی کنم! (اونم چی؟! ماریو رو!!!) خب اونم یه نگاه به اشکام میکرد و قبول میکرد!!! اما میگفت قبل از اینکه بابات بیاد باید جمعش کنی! داستان از اینجا شروع میشه که: یه کی از همین روزا غول آخرش اومد خونمون (آخه بابام مثله همین آندر تیکره :d) و دید که من پا میکروام، یادم نیست که میکرو کدوم وری سوت شد یا خودم چند تا از در خوردم چند تا از دیوار، فقط دیگه رنگه سفیده میکروم رو ندیدم!!! ماجرا گذشت آرتاس (خودم رو میگم) منزوی تر میشه!!! یادمه اون موقع همه تو کفه دوچرخه بودند که بابام واسم کمودور 64 میخره! تا پسرش باهاش بتونه ناسا رو هک کنه! البته کمی برنامه نویسی بلد شدم، اما من بازی میخواستم که یا نوارام خراب بود یا کارتریجام میسوخت و فقط یه دیسک واسم مونده بود که فقط ملوان زبل روش اجرا میشد با 007!!!! ولی آرتاس دیگه داغون شده!!! آرتاس از جیبه غول آخرش پول کف میره، میره کلوپ که سگا بازی کنه (یادمه اون موقع 500تومن با یه ساندویچ دادم به دوستم تا دوستم فقط رمزای Finishin واسه جکس رو بگه!) مامانم مچم رو وقتی که دارم پول از جیب غول آخرش کف میرم میگیره و سیلیه جانانه ای روانه صورتم میکنه (کاشکی حداقل ناخوناش رو میگرفت) تا بفهمه من پولا رو واسه چی میخوام (فکر میکرد سیگاری شدم) اما منم مقاومت کردم و نگفتم!!! با این حال بازم از رو نرفتم پول کف میرفتم و یه سانس بعد مدرسه (یا پیچ از مدرسه) یه سانس هم بعدازظهر میرفتم کلوب، تا ابنکه اینبار تو کلوپ مچم گرفته شد ولی نه بوسیله مامان! بوسیله غول آخرش... بازم چپ، راست! هوک! فرانت کیک شدنام تا دمه خونه! (دیگه مونده بود Choke Slam بزنه) از اون به بعد مادرمون مسؤل شده بود که بیاد دمه مدرسه دنبالم بریم خونه، تو دوستام هم یکیو اجیر کردند که من رفتم کلوب بیاد بهشون بگه! بله، دوستام میرفتند کلوب و من نمیتونستم برم، بحث بازی ها رو میکردند و من فقط دلم میخواست! من از اول راهنمایی پسری کاملاً منزوی و دپرس شدم (گرچه من از این موضوع همیشه به نیکی یاد میکنم، چون باعث آشناییم با موسیقیه متال شد!!!) 2سال به همین ترتیب گذشت، تو این 2سال یکی از دوستام PC میگیره (و من فقط یه بار رفتم شینوبی بازی کردم!) همسایه بالایی مون هم سگا گرفت (و اونجا هم من یه بار رفتم با همین آندرتیکر کشتی کج بازی کردم) و خودم هم یه PC پنتیوم2!!! که یادمه فقط Prince of Persia روش داشتم (که تو یه فلاپی بود) و بیشتر داشت خاک میخورد! خب نمی دونم سوم راهنماییم چی شد!!! آخه منی که تا حالا بالاترین معدلم 16 بوده (اونم اول دبستان)، نمیدونم چه جوری، ولی در کمال ناباوری معدلم 18/87 میشه!!!! و من میشم هیروی بابام!!! خب بازم نزدیکه تولدمه صحبت از این میشه که واسه پسرمون چی بخریم تا از خجالتش در بیایم! میان از خودم میپرسن و من هم سریع میگم سگا، سگا میخوام! روز تولدم میشه! فک و فامیل هم هستند! ساعت 9شبه چرا بابا نیومد پَ!!! بابا میاد تو دستش یه کیسه زبالست که البته معلومه توش یه چیزه مکعب مستطیله! کادوها باز میشه من اصلاً حواسم به کادوها نیست و فقط فکرم به اون مکعب مستطیله! کادوها تموم شد! بابا، کادوم؟ - پسرم خودت برو از اون اتاق بیارش!!! مثله فانتوم می رم؛ اوه! خدای من! باور کردنی نیست! این دیگه چیه! نه! امکان نداره!!! من فقط میدونم که اسمش PS1!!!! بله، در کمال حیرت و شوکه شدن مثله دیونه ها میخوام جعبش رو باز کنم! (اَه! چقدر سخت باز میشه!!!) وای توش 3تا بازی هم هست (تام رایدر 2، تیکن 2 و نیدفور اسپید1) من ادعام نمیشه ولی خونمون تو اختیاریه ست و هیچکس و هیچ کلوپی تو این محل اصلاً نمیدونن این PS1 چی هست! شاید جزو 50 تایه اوله ایران باشم که این وسیله رو خریدم! بله آرتاس معتاده این وسیله میشه که به اختصار چند نمونش رو میگم: خب شبا صبر میکردم تا خونه همه بخوابند بعد به طرز کاملاً ماهرانه ای شبیه به سالید اسنک تلویزیون رو روشن میکردم و تا اذان صبح بازی میکردم و تو کلاس چرت میزدم (لازمه بگم که بنده اویل 2 رو اولین بار تو همین وضع تجربه کردم گرچه 15 دقیقه بیشتر نتونستم دووم بیارم). ای آقا! بازم مچمون رو میگیرن بازم همون داستانه اعلامیه کردنمون به دیوار (اونم تو چه وضعیتی؟! تازه تیکن 3 یاد گرفتم با پائول قدرتی بزنم تا آخرش رفتم، میخواد دمو رو نشون بده، منم فکم چسبیده به زمین که غول آخرش میاد تو اتاق). یه بار هم بی خبر تا یکه نصفه شب مونده بودم کلوپ که به صاحب کلوپی یاد بدم چه جوری اویل 3 رو باید تا آخرش بره تا 4تا بازی که ازش خریدمو (پارازیت ایو2، داینو کرایسیس 2، سایلنت هیل، متال گیر) بزاره ببرم!!!!(خدا لعنتش نکنه) که منم یادمه وقتی رسیدم خونه، غول آخرش رو مبل نشسته و فقط داره به من نگاه میکنه! خیلی دوستانه بهم میگه بیا اینجا آرتاس جان؛ منه ساده هم میرم، نزدیکتر و نزدیکتر! به محدودش که میرسم مثله اینکه جنگنده F18 سمت راست صورتم رو منفجر میکنه و من فقط شاهد خونی هستم که از دماغ و دهنم میپاشه رو دیوار. که هنوز که هنوزه صحبت کتک که میشه اولین صحنه که میاد جلو صورتم همینه!!! (خود غول آخر بعدها اعتراف کرد که خودش هم ترسید! و البته فکر کنم آخرین کتکی هم بود که ازش خوردم) و بعدها هم روش سیم قایم کردن ابداء شد و ماهم روش سیم پیدا کردن رو ابداء کردیم. کله این ماجراها در طی کمتر از 1سال از داشتن PS1 اتفاق افتاد و بخاطر همین مسائل آرتاس 5 سال مجبور به تحمل تحریم میشه و فقط باید با PS1 سر کنه و بعدها Gamenet! بعد از قبولی دانشگاه در مقطع کاردانی PC آپ گرید میشه (و بنده با محبوبترین کارکتر تاریخ زندگیم یعنی آرتاس -شاید چون پدرش رو میکشه- تو بازیه وارکرفت آشنا میشم). خونه کماکان نمیزاره که من PC رو با خودم به شهرستانی که توش درس میخونم(محمودآباد-شمال) ببرم! کارشناسی هم با خفن ترین درس خوندن تاریخه زندگیم که تکرار نشدنیه با رتبه 90 قبول میشم ولی خب رشته ما رو فقط همین جا ناپیوسته داره، پس سریعاً یه لپ تاپ واسه خودم دست و پا میکنم و با خودم میبرمش محمودآباد + ADSL! خب اول بخاطر چندتا از دوستام میوفتم رو تراوین (اتحادمون سرور رو میبره) بعد با اومدنه پج Wrath Of the Lich King میوفتم رو بازیه WOW بنده همه چیزم رو تو این برهه از دست میدم: زیده تریپ ازدواجیم، هیکل فیتنسم، خواب و خوراک و 1ترم و نیم اضافه خوردن بخاطره حذف شدن واحدام واسه غیبت (و با سربلندی میگم که اصلاً و ابدا یک انگستروم هم واسه هیچ کدومشون ناراحت نیستم) و هم اکنون ما هم منتظر برگه اعزام به خدمتیم تا بتونیم باهاش از دست این غول آخر فعلاً فرار کنیم... تمام!!!</p><p></p><p>->>>> 10 سال بعد:</p><p></p><p>خب الان 10 سال شده که این بیوگرافی رو آپدیت نکردم، سرتونو درد نیارم، ما سربازی هم رفتیم و اوومدیم و درگیر زندگی و کار و پیشرفت شدیم و ورشکست شدیم و دوباره شروع کردیم و بازهم ورشکست شدیم <img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /> و خلاصه حتی تقریبا مهاجرت کردیم و این حرفا و هنوز با اینهمه بالا و پایین و با داشتن 34 سال سن هنوز تا 5-6 صبح دارم گیم میزنم. دیگه حتی غول آخرش هم alt f4 کرد و دیگه کاری نداره <img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /> </p><p>(نمیدونم؛ یعنی 10 سال دیگه باز آپدیت میکنم این بیو رو؟ <img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /> ) [/SPOILER]</p><p>میدونم خیلی طولانی شد ولی مختصری از 30 سال تجربه گیمریم بود!!!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Arth@s, post: 1638094, member: 67050"] واقعاً دمت گرم! اصلاً منو گیم اُور کردی! چون جای کتکایی که منم خوردم یهو درد گرفت!!! خب منم داستانم رو میگم هرکی خواست بخونه، فقط به دلیل خشونت زیاد فقط +25یا بخوننش [SPOILER=]چشمم رو که باز کردم، دیدم آتاری تو خونمونه! اینکه این آتاری از کجا اومدو چی بود قضیه اش، معلوم نبود و نیست. خب ما هم دسته خلبانی رو بغل کردیمو شروع کردیم به بازیش! شاید نزدیک به بیشتر از 10 بار این دسته شکست و بابام با لنت میچسبوندش! همسایه بالامون هم که 2تا دادش بودن آتاری داشتند! خونه اونا یا خونه ما، خلاصه سرمون گرم بود، ولی هنوز تفریح من دویدن تو کوچه و فوتبال و قایم موشک با دخترایه همسایه بازی کردنو اینا بود. بعد از چند وقت در حینه همین دویدنا تونستم 1میکرو زیر تخت مامانم اینا پیدا کنم! (عجیبا غریبا! حالا میگیم میکرو رو قایم کرده بودند که کادوی تولد بهم بدن، من اونجا چیکار میکردم :-/) بله، میکرو اومد و اعتیاد بنده آغاز شد! با پسر عموم کله ماریو با خواهرم کنترا با بابام ماشین و... 4تا دسته میکرو عوض کردم و 2بار هم برق گرفت منو (آخه ادپتورم مورد داشت)! یادمه موقعه درس که شد، میکرو رو جمع کردند ولی بابام که خونه نبود، منم گریه میکردم به مامانه که فقط 1ساعت بازی کنم! (اونم چی؟! ماریو رو!!!) خب اونم یه نگاه به اشکام میکرد و قبول میکرد!!! اما میگفت قبل از اینکه بابات بیاد باید جمعش کنی! داستان از اینجا شروع میشه که: یه کی از همین روزا غول آخرش اومد خونمون (آخه بابام مثله همین آندر تیکره :d) و دید که من پا میکروام، یادم نیست که میکرو کدوم وری سوت شد یا خودم چند تا از در خوردم چند تا از دیوار، فقط دیگه رنگه سفیده میکروم رو ندیدم!!! ماجرا گذشت آرتاس (خودم رو میگم) منزوی تر میشه!!! یادمه اون موقع همه تو کفه دوچرخه بودند که بابام واسم کمودور 64 میخره! تا پسرش باهاش بتونه ناسا رو هک کنه! البته کمی برنامه نویسی بلد شدم، اما من بازی میخواستم که یا نوارام خراب بود یا کارتریجام میسوخت و فقط یه دیسک واسم مونده بود که فقط ملوان زبل روش اجرا میشد با 007!!!! ولی آرتاس دیگه داغون شده!!! آرتاس از جیبه غول آخرش پول کف میره، میره کلوپ که سگا بازی کنه (یادمه اون موقع 500تومن با یه ساندویچ دادم به دوستم تا دوستم فقط رمزای Finishin واسه جکس رو بگه!) مامانم مچم رو وقتی که دارم پول از جیب غول آخرش کف میرم میگیره و سیلیه جانانه ای روانه صورتم میکنه (کاشکی حداقل ناخوناش رو میگرفت) تا بفهمه من پولا رو واسه چی میخوام (فکر میکرد سیگاری شدم) اما منم مقاومت کردم و نگفتم!!! با این حال بازم از رو نرفتم پول کف میرفتم و یه سانس بعد مدرسه (یا پیچ از مدرسه) یه سانس هم بعدازظهر میرفتم کلوب، تا ابنکه اینبار تو کلوپ مچم گرفته شد ولی نه بوسیله مامان! بوسیله غول آخرش... بازم چپ، راست! هوک! فرانت کیک شدنام تا دمه خونه! (دیگه مونده بود Choke Slam بزنه) از اون به بعد مادرمون مسؤل شده بود که بیاد دمه مدرسه دنبالم بریم خونه، تو دوستام هم یکیو اجیر کردند که من رفتم کلوب بیاد بهشون بگه! بله، دوستام میرفتند کلوب و من نمیتونستم برم، بحث بازی ها رو میکردند و من فقط دلم میخواست! من از اول راهنمایی پسری کاملاً منزوی و دپرس شدم (گرچه من از این موضوع همیشه به نیکی یاد میکنم، چون باعث آشناییم با موسیقیه متال شد!!!) 2سال به همین ترتیب گذشت، تو این 2سال یکی از دوستام PC میگیره (و من فقط یه بار رفتم شینوبی بازی کردم!) همسایه بالایی مون هم سگا گرفت (و اونجا هم من یه بار رفتم با همین آندرتیکر کشتی کج بازی کردم) و خودم هم یه PC پنتیوم2!!! که یادمه فقط Prince of Persia روش داشتم (که تو یه فلاپی بود) و بیشتر داشت خاک میخورد! خب نمی دونم سوم راهنماییم چی شد!!! آخه منی که تا حالا بالاترین معدلم 16 بوده (اونم اول دبستان)، نمیدونم چه جوری، ولی در کمال ناباوری معدلم 18/87 میشه!!!! و من میشم هیروی بابام!!! خب بازم نزدیکه تولدمه صحبت از این میشه که واسه پسرمون چی بخریم تا از خجالتش در بیایم! میان از خودم میپرسن و من هم سریع میگم سگا، سگا میخوام! روز تولدم میشه! فک و فامیل هم هستند! ساعت 9شبه چرا بابا نیومد پَ!!! بابا میاد تو دستش یه کیسه زبالست که البته معلومه توش یه چیزه مکعب مستطیله! کادوها باز میشه من اصلاً حواسم به کادوها نیست و فقط فکرم به اون مکعب مستطیله! کادوها تموم شد! بابا، کادوم؟ - پسرم خودت برو از اون اتاق بیارش!!! مثله فانتوم می رم؛ اوه! خدای من! باور کردنی نیست! این دیگه چیه! نه! امکان نداره!!! من فقط میدونم که اسمش PS1!!!! بله، در کمال حیرت و شوکه شدن مثله دیونه ها میخوام جعبش رو باز کنم! (اَه! چقدر سخت باز میشه!!!) وای توش 3تا بازی هم هست (تام رایدر 2، تیکن 2 و نیدفور اسپید1) من ادعام نمیشه ولی خونمون تو اختیاریه ست و هیچکس و هیچ کلوپی تو این محل اصلاً نمیدونن این PS1 چی هست! شاید جزو 50 تایه اوله ایران باشم که این وسیله رو خریدم! بله آرتاس معتاده این وسیله میشه که به اختصار چند نمونش رو میگم: خب شبا صبر میکردم تا خونه همه بخوابند بعد به طرز کاملاً ماهرانه ای شبیه به سالید اسنک تلویزیون رو روشن میکردم و تا اذان صبح بازی میکردم و تو کلاس چرت میزدم (لازمه بگم که بنده اویل 2 رو اولین بار تو همین وضع تجربه کردم گرچه 15 دقیقه بیشتر نتونستم دووم بیارم). ای آقا! بازم مچمون رو میگیرن بازم همون داستانه اعلامیه کردنمون به دیوار (اونم تو چه وضعیتی؟! تازه تیکن 3 یاد گرفتم با پائول قدرتی بزنم تا آخرش رفتم، میخواد دمو رو نشون بده، منم فکم چسبیده به زمین که غول آخرش میاد تو اتاق). یه بار هم بی خبر تا یکه نصفه شب مونده بودم کلوپ که به صاحب کلوپی یاد بدم چه جوری اویل 3 رو باید تا آخرش بره تا 4تا بازی که ازش خریدمو (پارازیت ایو2، داینو کرایسیس 2، سایلنت هیل، متال گیر) بزاره ببرم!!!!(خدا لعنتش نکنه) که منم یادمه وقتی رسیدم خونه، غول آخرش رو مبل نشسته و فقط داره به من نگاه میکنه! خیلی دوستانه بهم میگه بیا اینجا آرتاس جان؛ منه ساده هم میرم، نزدیکتر و نزدیکتر! به محدودش که میرسم مثله اینکه جنگنده F18 سمت راست صورتم رو منفجر میکنه و من فقط شاهد خونی هستم که از دماغ و دهنم میپاشه رو دیوار. که هنوز که هنوزه صحبت کتک که میشه اولین صحنه که میاد جلو صورتم همینه!!! (خود غول آخر بعدها اعتراف کرد که خودش هم ترسید! و البته فکر کنم آخرین کتکی هم بود که ازش خوردم) و بعدها هم روش سیم قایم کردن ابداء شد و ماهم روش سیم پیدا کردن رو ابداء کردیم. کله این ماجراها در طی کمتر از 1سال از داشتن PS1 اتفاق افتاد و بخاطر همین مسائل آرتاس 5 سال مجبور به تحمل تحریم میشه و فقط باید با PS1 سر کنه و بعدها Gamenet! بعد از قبولی دانشگاه در مقطع کاردانی PC آپ گرید میشه (و بنده با محبوبترین کارکتر تاریخ زندگیم یعنی آرتاس -شاید چون پدرش رو میکشه- تو بازیه وارکرفت آشنا میشم). خونه کماکان نمیزاره که من PC رو با خودم به شهرستانی که توش درس میخونم(محمودآباد-شمال) ببرم! کارشناسی هم با خفن ترین درس خوندن تاریخه زندگیم که تکرار نشدنیه با رتبه 90 قبول میشم ولی خب رشته ما رو فقط همین جا ناپیوسته داره، پس سریعاً یه لپ تاپ واسه خودم دست و پا میکنم و با خودم میبرمش محمودآباد + ADSL! خب اول بخاطر چندتا از دوستام میوفتم رو تراوین (اتحادمون سرور رو میبره) بعد با اومدنه پج Wrath Of the Lich King میوفتم رو بازیه WOW بنده همه چیزم رو تو این برهه از دست میدم: زیده تریپ ازدواجیم، هیکل فیتنسم، خواب و خوراک و 1ترم و نیم اضافه خوردن بخاطره حذف شدن واحدام واسه غیبت (و با سربلندی میگم که اصلاً و ابدا یک انگستروم هم واسه هیچ کدومشون ناراحت نیستم) و هم اکنون ما هم منتظر برگه اعزام به خدمتیم تا بتونیم باهاش از دست این غول آخر فعلاً فرار کنیم... تمام!!! ->>>> 10 سال بعد: خب الان 10 سال شده که این بیوگرافی رو آپدیت نکردم، سرتونو درد نیارم، ما سربازی هم رفتیم و اوومدیم و درگیر زندگی و کار و پیشرفت شدیم و ورشکست شدیم و دوباره شروع کردیم و بازهم ورشکست شدیم :D و خلاصه حتی تقریبا مهاجرت کردیم و این حرفا و هنوز با اینهمه بالا و پایین و با داشتن 34 سال سن هنوز تا 5-6 صبح دارم گیم میزنم. دیگه حتی غول آخرش هم alt f4 کرد و دیگه کاری نداره :D (نمیدونم؛ یعنی 10 سال دیگه باز آپدیت میکنم این بیو رو؟ :D ) [/SPOILER] میدونم خیلی طولانی شد ولی مختصری از 30 سال تجربه گیمریم بود!!! [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft