ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
امتیازهای سایتها و مجلهها به بازیها
امتياز اعضای بازی سنتر به عناوین پلتفرم PC
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Paradise Lost" data-source="post: 4966063" data-attributes="member: 123768"><p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"><span style="font-size: 22px"><span style="font-family: 'book antiqua'">Hellblade: Senua's Sacrifice</span></span></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">همون روزی که بازی اومد، بازی رو پلی دادم، ولی بخاط ضعف زبان انگلیسی، و دشواری شدید دیالوگ ها،و این که بعضی مواقعه تو چند ثانیه، چند صد کلمه ردو بدل میشد. این طوری بود هیچی از داستان بازی نفهمیدم،تا این که چند روز پیش دوباره با یک هدفون بازی رو تو یک روز! پشت سر هم تا 9 ساعت 50 دقیقه بازی کردم .فکر کنم سابقه نداشته تو عمرم همچین حرکتی رو با یک بازی زده باشم یک سره بازی رو تموم کنم،و از همه مهمتر تو یک دور و یک روز یک بازی رو صد در صد کنم. خلاصه این که براتون بگم تا این که پیش خودم خیال کرده بود گردنم از کلفتی تا نداره، جو گیر شدم و بازی رو سطح HARD شروع کردم و پیش خودم گفتم، من که یک تنه، دارک سولز 1 رو با لول 70 تموم کردم، یک تنه تک و تنها 4کینگ رو با زجر و ذلت و خواری زدم، پس این چیه دیگه !بازی رو شروع کردم با باس فایت چهارم رسیدم، خدا شاهده 30 مین در حال مبارزه باهاش بودم. یک ضربه اون میزد، من باید جاخالی میدادم، وقتی من میخواستم ضربه بزنم، دیدگاه سنوا تاریک میشد، باس فایت عین موش میگزید تو تاریکی، بعدش دوباره صفحه سیاه میشد، عین خرس با چنگ میپرید تو بغل سنوا یک ضربه میزد سنوا لشش میفتاد تو زمین برای این که بلند میشد باید سه بار پشت سر هم اسپیس رو سریع میزدیم، ولی تا 2 مین بعدش لنگ میشد، میدونید بدی اوضاع کجا بود؟! <img src="/styles/default/xenforo/smilies/meep/22.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":|" title="22 :|" data-shortname=":|" /> اونجا بود که بعد از 7 ساعت بازی کردن همش داشتم سازنده و خودم رو فوش میدادم، که الان تاریکی با سر سنوا میرسه و بازی تموم میشه، خلاصه فقط 8 بار وقت برای مردن دارید رو سطح هارد و بعدش باید فقط افسوس خورد که من سر همون باس فکر کنم 6/7 باری مردم !تموم باس های بازی اذیت میکردن، شدید اذیت میکردن، ولی این باس چهارم عذاب الهی بود، فکر کنم دیگه هیچ وقت سراغ این بازی نرم یا حالا حالا نخوام دوباره اصلا در موردش فکر کنم، چون واقعا اینقدر با مشت زدم تو پوست دست راستم، پوستم سوخت و از دسترفت. استرس بازی رو درجه سختی هارد به حدی بالاست، که میگی این همه پیشرفتی که در مراحل و معماها داشتم الانه که از دست بره وبازی از اول بیاد، ولی خوب بازی خیلی کوتا تر از این حرفاست، و اگه رو درجه سختی اسون برید 5 ساعت طول میکشه، ولی رو درجه های سختی بعدی هر ثانیه اش تا بگزره باید صوالت نذر کرد.</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"><img src="https://uupload.ir/files/06xp_20210419195919_1.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p> <p style="text-align: center">( تموم تصاویر رو خودم از بازی گرفتم)</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">بازی رو با یک تلویزیون 43 اینچ و با یک هدفون تمام عیار تجربه کردم، چیزی که این بازی براش درست شده و باید همین طوری بازیش کرد، کیفیت فنی صدای بازی این طوری هستش، یک صدا خیر همیشه با سنوا هستش، که در گوشی سمت راست هدفون هم سنوا رو یاری میده، صدای شر هم همش در قسمت چب بلند گوی هدفون خود نمایی میکنه، و همیشه سنوا رو تمسخر میکنه، چند صدای دیگه هم هستن، صدای خود سنوا که بعضی وقتا راوی داستان میشه و هم زمان از هر دو بلندگو پخش میشه، و یک صدای مخوف و شر دیگه که بصورت یک شیطان شدید وار سنوا بعضی وقت ها تهدید ، منکر از راه، و نا امید میکنه، که اینم هم زمان از هر دو بلند گو هدفون پخش میشه، صدا گزاری قسمت دوم بازی جایی هستش، دروث داستان های اسکاندیناوی رو تعریف میکنه، یا صدا های نبرد وارگونه سنوا با خودش در زمان حال بازی ، یا گذشته سنوا هستش، بخش موسیقی بازی هم واقعا نفس ادم رو بند میاره، بعضی وقت ها که بازی وارد فاز مبارزه با دنیای تاریک سنوا میشه، موسیقی با شدت نبرد با چالش سنوا یعنی تاریکی درون اون پخش میکنه، فاز مبارزه موسیقی حماسی پخش میشه، و فاز راه رفتن در سرزمین هلا موسیقی غمگین و نا امید کننده، در این مورد بازی واقعا چه در صدا گزاری سنوا و دیگر شخصیت ها، بشدت خوب عمل کرده، چه در بخش موسیقی ها.</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"><img src="https://uupload.ir/files/bibo_20210419195652_1.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">داستان بازی ، در واقعه همون داستان لیلی و مجنون خودمون هستش، حالا این که اینجا داستان به خوشی و خوبی تموم نمیشه مثل لیلی و مجنون متسفانه ... و شخصیت پردازی بازی، واقعا خدا ترین چیزی هست که این بازی در مرحله اول برای گفتن داره، داستان بازی به چند قسمت مختلف تقسیم شده : 1- داستان در زمان حال که سنوا جمجمه تنها عشق و یاورش رو برداشته و میخواد با سفر کردن به سرزمین هلا، و تقدیم اون به رو هلا روح دیلیون رو برگردونه، 2- داستان در زمان گذشته، که پیش زمینه داستان در زمان حال هست و اتفاق های بازی، زندگی قبیله، زندگی دروث، زندگی پدر و مادر سنوا و عشقش دیلیون و نوع دوستی شون و همه اتفاق های در جریان حال رو توضیح میده که چرا سنوا الان به دنبال این پیش زمینه ها هست. 3- داستان در ذهن سنوا، از اینجا به بعد رو میزارم تو اسپویلر تا هر کسی دوست داشت بازی براش اسپویل نشه.</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">[SPOILER="داستان بازی"] داستان بازی در واقعه از اونجا شروع میشه، که سنوا به عنوان یک دختر شجاع و قوی ، از یک مریضی درونی رنج میبره، از یک اختلال شدید ، یک مریضی سخت که ادم وقتی درگیریش میشه، بیرون و درون با توهم در هم امیخته میشه، و ناخوداگاه ادم همیشه بین این دوتا هست، خانواده سنوا که یک خانواده، بشدت مذهبی بودن، مخصوصا پدرش ، پی میبره سنوا به خاطر پشت کردن به خدایان، به این مریضی رسیده برای همین هم سنوا هم مادرش توسط پدر خانواده به زور و زجر کشیده میشن، تا اونجا برای خدایان این فرد دیوانه همسر خودش رو قربانی میکنه و در اتش زنده زنده میندازه، و بعدا به سنوا میگه مادرش بخاطر خدایان خودکشی کرده، ( تو یکی از کات سین های بازی میفهمیم) پدر خانواده که میفهمه سنوا به تنگ امده و ممکنه هر لحظه از روستا به جنگل فرار کنه، میاد اون رو در اتاقی زندانی میکنه، بالخره بعد از مدت های بسیاری سنوا از این اتاق خارج میشه و به جنگل میره، و سنوا در جنگل با یک فردی به اسم دیلیون اشنا میشه، و اینا کم کم میتونن هم دیگر رو درک کنن، و دیلیون میشه تنها هم دم و یاور سنوا در این زندگی سخت و پرمشقتش. دیلیون به سنوا کم کم شمشیر زدن رو یاد میده، ( در بازی این گونه گفته میشه که با نگاه کردن یواشکی دیلیون به سنوا اون شمشیر زدن رو یاد گرفته) و این شمشیر میشه نماد چپتر 5 در ذهن سنوا برای رسیدن به هلا خدای مردگان بهش نیاز داره. خوب اوایل بازی من واقعا در تعجب بودم، که تمام این سفر و سرزمین هلا واقعا واقعی هست در بازی، مخصوصا این داستانی های دروث در مورد تک تک خدایان شمال تعریف میکرد، لامصب برای خودش میمیری بود مثل گاد او وار 2018 این شخصیت... نه داستان از این قرار بودش، که سنوا نمیتونست مرگ عزیزش رو توسط واکینگ ها قبول کنه، ( با توجبه به دو بعدی بودن ذهنش در بین توهم و خیالش) رسیدن به زندگی دیلیون هم نبردی بود برای اول برای مبارزه با تاریکی درونش، که ما اونو در چپتر 6 میبینم، که چقدر ترسناک، دلهره اور، شدید دل خراش بود و سنوا با گریه کنان از دیلیون می خواست کمکش کنه، و در بین ذهنش وقتی حرف های خوب و دل داری های دیلیون رو قبلا بهش گفته بود میشنید، میشد یک ضربه به تاریکی و یکم امید میگرفت و مثل روشنایی راه رو بین تاریکی نشونش میداد، ( بی شرف ها چطوری دلشون اومده بود این قسمت رو بسازن، این طوری با سنوا بکنن، اصلا یک وضعی بود اینجا شخصا که خیس عرق شدم از ترس، تموم محیط یک دست تاریک بود و ترس ها و دست کوفت های پدرش تو این قسمت بازی شبیه به هیولایی بودن که تو محیط بازی به صدا حساس بودن و باید از طریق صدا بینشون عبور کنی ! این چپتر که تموم شد، بازی ما رو به یک کاتسین از زمان گذشته میبره، که سنوا با عصبانیت میگه، من از خدایان نمیترسم و شمشیر رو به پدرش میکشه و اینجاست که بازی شروع شده و میخواد بره دنبال همسرش( مهمترین نکته اینه که هم تو کات سین های بازی گفته میشه، پدر سنوا برای این که دخترش رو از جنگل بیاره پیش خودش، به واکینگ ها محل روستا و قبیله خودشون رو نشون میده تا هم روستا رو غارت کنن، هم دیلیون رو به شدید ترین شکل ممکن به کام مرگ بکشونن) باز ی وارد وضعی شدید تر میشه، وضعی که باس فایت سوم بازی، همون صدای شیطانی که همیشه به سنوا هشدار میداد و بهش سرکوب میزد، این صدای شیطانی همون پدرش هست که تو دنیای واقعی این همه بهش سرکوفت زده، و باعث و بانی تمام ناراحتی های سنوا هست، که به شکل یک باس فایت وحشتناک، یک باس فایت خشن و خون ریز، یک باس هیولایی کریه در اومده، که شکست دادنش ، به منزله رو به رو شدن سنوا با حقیقت واقعی این است، که او باعث و بانی کشته شدن مادرش نبوده، باعث و بانی، مریضی خودش نیست، باعث و بانی قتل و کشتار روستای خودشون نیست، در چپتر اخر که سنوا با حقیقت پی برده، از هلا خدای مردگان، همان بعد تاریک ناخود اگاهی ذهش شکست میخوره، و بعد از درخاست های سوزان سنوا برای برگردانند زندگی دیلیون، شمشیر رو تو سینه سنوا فرو میکنه، و بعد از اون هلا تبدیل به سنوا میشه و جمجمه دیلیون رو با پایین پرت میکنه، و بازی برای ما روشن میکنه، سنوا به حقیقت پی برده و مرگ عزیزش رو در ناخود اگاه خودش قبول کرده.</p> <p style="text-align: center"> [/SPOILER]</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">گیم پلی بازی ، به یک سری حرکات در مبارزه ها محدود شده، نه چیز برای گفتن داره، نه این که خیلی بد هست، مبارزات بازی بشدت کم هستن، هر محیط وارد میشید، 3-4 تا دشمن میریزه سرت، میری محیط بعدش، مهمترین رکن بازی باز کردن "در ها" تو بازی هستش، که غیر از همون معمای کلاغ اولش بقیشون اسون بودن، گیم پلی بازی هم بشدت محدود هست، نه میشه، دوید! نه دکمه ای برای پریدن هستش، نه هیچی، هیچ سلاح دیگه تو بازی نیست، دشمنان بازی تا اخر تکراری هستن، گیم پلی بازی یک چیزی ما بین رایز هستش، با این وجود این که رایز 5/6 نوع حرکت مختلف داشت، 3.4 نوع تمام کننده، داشت، اسکیل داشت، در مجموع از گیم پلی بازی خوشم نیومد، اینا خیلی راحت میتونستن، با بکار گیری بعد تاریکی سنوا، خیلی خیلی دشمنان مخوف تر و بیشتری خلق کرد، نه کلا یکی دو تا! این رویه واقعا خسته کننده بود، ولی با توجه به کم بودن میزان تایم گیم پلی بازی واقعا هیچ مشکلی نداشت، اگر این گیم پلی بالای 10 ساعت طول میکشید واقعا خیلی خسته کننده میشد، تو بازی هیچ المان خوبی نیست، سازنده ها، با این وجود دمشون گرم با این تعداد نفرات کم واقعا بازی بزرگی ساختن، ولی امیدوارم برای نسخه دوم، حدقل چند سلاح تو بازی میزاشتن، خشونت بازی رو با تار و مار کردن دشمنان و خون ریزی شدیدشون، لذت بخش میکردن، میشد لباس های جدید تن سنوا کرد، حدقل چند تا المان خوب تو بازی میزاشتن ادم رقبت میکرد چند بار این داستان و شخصیت پردازی خارق العاده رو میرفت، چند تا محیط فرعی و مینی باس میزاشتن، هر چقدر باس فایت های اصلی بازی طراحی خدایی داشتن، دشمنان معمولی ، هیچی نبودن و همش تکراری.</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">گرافیک بازی 10/10</p> <p style="text-align: center">داستان 10/10</p> <p style="text-align: center">صداگزاری و موسیقی 10/10</p> <p style="text-align: center">گیم پلی 5/10</p> <p style="text-align: center">نمره نهایی</p> <p style="text-align: center">9/10</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">حدقل یکبار شده، به خاطر ناله های درون سنوا، و باس فایت سوم بازی یکبار بازی رو تجربه کنید.</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Paradise Lost, post: 4966063, member: 123768"] [CENTER] [SIZE=6][FONT=book antiqua]Hellblade: Senua's Sacrifice[/FONT][/SIZE] همون روزی که بازی اومد، بازی رو پلی دادم، ولی بخاط ضعف زبان انگلیسی، و دشواری شدید دیالوگ ها،و این که بعضی مواقعه تو چند ثانیه، چند صد کلمه ردو بدل میشد. این طوری بود هیچی از داستان بازی نفهمیدم،تا این که چند روز پیش دوباره با یک هدفون بازی رو تو یک روز! پشت سر هم تا 9 ساعت 50 دقیقه بازی کردم .فکر کنم سابقه نداشته تو عمرم همچین حرکتی رو با یک بازی زده باشم یک سره بازی رو تموم کنم،و از همه مهمتر تو یک دور و یک روز یک بازی رو صد در صد کنم. خلاصه این که براتون بگم تا این که پیش خودم خیال کرده بود گردنم از کلفتی تا نداره، جو گیر شدم و بازی رو سطح HARD شروع کردم و پیش خودم گفتم، من که یک تنه، دارک سولز 1 رو با لول 70 تموم کردم، یک تنه تک و تنها 4کینگ رو با زجر و ذلت و خواری زدم، پس این چیه دیگه !بازی رو شروع کردم با باس فایت چهارم رسیدم، خدا شاهده 30 مین در حال مبارزه باهاش بودم. یک ضربه اون میزد، من باید جاخالی میدادم، وقتی من میخواستم ضربه بزنم، دیدگاه سنوا تاریک میشد، باس فایت عین موش میگزید تو تاریکی، بعدش دوباره صفحه سیاه میشد، عین خرس با چنگ میپرید تو بغل سنوا یک ضربه میزد سنوا لشش میفتاد تو زمین برای این که بلند میشد باید سه بار پشت سر هم اسپیس رو سریع میزدیم، ولی تا 2 مین بعدش لنگ میشد، میدونید بدی اوضاع کجا بود؟! :| اونجا بود که بعد از 7 ساعت بازی کردن همش داشتم سازنده و خودم رو فوش میدادم، که الان تاریکی با سر سنوا میرسه و بازی تموم میشه، خلاصه فقط 8 بار وقت برای مردن دارید رو سطح هارد و بعدش باید فقط افسوس خورد که من سر همون باس فکر کنم 6/7 باری مردم !تموم باس های بازی اذیت میکردن، شدید اذیت میکردن، ولی این باس چهارم عذاب الهی بود، فکر کنم دیگه هیچ وقت سراغ این بازی نرم یا حالا حالا نخوام دوباره اصلا در موردش فکر کنم، چون واقعا اینقدر با مشت زدم تو پوست دست راستم، پوستم سوخت و از دسترفت. استرس بازی رو درجه سختی هارد به حدی بالاست، که میگی این همه پیشرفتی که در مراحل و معماها داشتم الانه که از دست بره وبازی از اول بیاد، ولی خوب بازی خیلی کوتا تر از این حرفاست، و اگه رو درجه سختی اسون برید 5 ساعت طول میکشه، ولی رو درجه های سختی بعدی هر ثانیه اش تا بگزره باید صوالت نذر کرد. [IMG]https://uupload.ir/files/06xp_20210419195919_1.jpg[/IMG] ( تموم تصاویر رو خودم از بازی گرفتم) بازی رو با یک تلویزیون 43 اینچ و با یک هدفون تمام عیار تجربه کردم، چیزی که این بازی براش درست شده و باید همین طوری بازیش کرد، کیفیت فنی صدای بازی این طوری هستش، یک صدا خیر همیشه با سنوا هستش، که در گوشی سمت راست هدفون هم سنوا رو یاری میده، صدای شر هم همش در قسمت چب بلند گوی هدفون خود نمایی میکنه، و همیشه سنوا رو تمسخر میکنه، چند صدای دیگه هم هستن، صدای خود سنوا که بعضی وقتا راوی داستان میشه و هم زمان از هر دو بلندگو پخش میشه، و یک صدای مخوف و شر دیگه که بصورت یک شیطان شدید وار سنوا بعضی وقت ها تهدید ، منکر از راه، و نا امید میکنه، که اینم هم زمان از هر دو بلند گو هدفون پخش میشه، صدا گزاری قسمت دوم بازی جایی هستش، دروث داستان های اسکاندیناوی رو تعریف میکنه، یا صدا های نبرد وارگونه سنوا با خودش در زمان حال بازی ، یا گذشته سنوا هستش، بخش موسیقی بازی هم واقعا نفس ادم رو بند میاره، بعضی وقت ها که بازی وارد فاز مبارزه با دنیای تاریک سنوا میشه، موسیقی با شدت نبرد با چالش سنوا یعنی تاریکی درون اون پخش میکنه، فاز مبارزه موسیقی حماسی پخش میشه، و فاز راه رفتن در سرزمین هلا موسیقی غمگین و نا امید کننده، در این مورد بازی واقعا چه در صدا گزاری سنوا و دیگر شخصیت ها، بشدت خوب عمل کرده، چه در بخش موسیقی ها. [IMG]https://uupload.ir/files/bibo_20210419195652_1.jpg[/IMG] داستان بازی ، در واقعه همون داستان لیلی و مجنون خودمون هستش، حالا این که اینجا داستان به خوشی و خوبی تموم نمیشه مثل لیلی و مجنون متسفانه ... و شخصیت پردازی بازی، واقعا خدا ترین چیزی هست که این بازی در مرحله اول برای گفتن داره، داستان بازی به چند قسمت مختلف تقسیم شده : 1- داستان در زمان حال که سنوا جمجمه تنها عشق و یاورش رو برداشته و میخواد با سفر کردن به سرزمین هلا، و تقدیم اون به رو هلا روح دیلیون رو برگردونه، 2- داستان در زمان گذشته، که پیش زمینه داستان در زمان حال هست و اتفاق های بازی، زندگی قبیله، زندگی دروث، زندگی پدر و مادر سنوا و عشقش دیلیون و نوع دوستی شون و همه اتفاق های در جریان حال رو توضیح میده که چرا سنوا الان به دنبال این پیش زمینه ها هست. 3- داستان در ذهن سنوا، از اینجا به بعد رو میزارم تو اسپویلر تا هر کسی دوست داشت بازی براش اسپویل نشه. [SPOILER="داستان بازی"] داستان بازی در واقعه از اونجا شروع میشه، که سنوا به عنوان یک دختر شجاع و قوی ، از یک مریضی درونی رنج میبره، از یک اختلال شدید ، یک مریضی سخت که ادم وقتی درگیریش میشه، بیرون و درون با توهم در هم امیخته میشه، و ناخوداگاه ادم همیشه بین این دوتا هست، خانواده سنوا که یک خانواده، بشدت مذهبی بودن، مخصوصا پدرش ، پی میبره سنوا به خاطر پشت کردن به خدایان، به این مریضی رسیده برای همین هم سنوا هم مادرش توسط پدر خانواده به زور و زجر کشیده میشن، تا اونجا برای خدایان این فرد دیوانه همسر خودش رو قربانی میکنه و در اتش زنده زنده میندازه، و بعدا به سنوا میگه مادرش بخاطر خدایان خودکشی کرده، ( تو یکی از کات سین های بازی میفهمیم) پدر خانواده که میفهمه سنوا به تنگ امده و ممکنه هر لحظه از روستا به جنگل فرار کنه، میاد اون رو در اتاقی زندانی میکنه، بالخره بعد از مدت های بسیاری سنوا از این اتاق خارج میشه و به جنگل میره، و سنوا در جنگل با یک فردی به اسم دیلیون اشنا میشه، و اینا کم کم میتونن هم دیگر رو درک کنن، و دیلیون میشه تنها هم دم و یاور سنوا در این زندگی سخت و پرمشقتش. دیلیون به سنوا کم کم شمشیر زدن رو یاد میده، ( در بازی این گونه گفته میشه که با نگاه کردن یواشکی دیلیون به سنوا اون شمشیر زدن رو یاد گرفته) و این شمشیر میشه نماد چپتر 5 در ذهن سنوا برای رسیدن به هلا خدای مردگان بهش نیاز داره. خوب اوایل بازی من واقعا در تعجب بودم، که تمام این سفر و سرزمین هلا واقعا واقعی هست در بازی، مخصوصا این داستانی های دروث در مورد تک تک خدایان شمال تعریف میکرد، لامصب برای خودش میمیری بود مثل گاد او وار 2018 این شخصیت... نه داستان از این قرار بودش، که سنوا نمیتونست مرگ عزیزش رو توسط واکینگ ها قبول کنه، ( با توجبه به دو بعدی بودن ذهنش در بین توهم و خیالش) رسیدن به زندگی دیلیون هم نبردی بود برای اول برای مبارزه با تاریکی درونش، که ما اونو در چپتر 6 میبینم، که چقدر ترسناک، دلهره اور، شدید دل خراش بود و سنوا با گریه کنان از دیلیون می خواست کمکش کنه، و در بین ذهنش وقتی حرف های خوب و دل داری های دیلیون رو قبلا بهش گفته بود میشنید، میشد یک ضربه به تاریکی و یکم امید میگرفت و مثل روشنایی راه رو بین تاریکی نشونش میداد، ( بی شرف ها چطوری دلشون اومده بود این قسمت رو بسازن، این طوری با سنوا بکنن، اصلا یک وضعی بود اینجا شخصا که خیس عرق شدم از ترس، تموم محیط یک دست تاریک بود و ترس ها و دست کوفت های پدرش تو این قسمت بازی شبیه به هیولایی بودن که تو محیط بازی به صدا حساس بودن و باید از طریق صدا بینشون عبور کنی ! این چپتر که تموم شد، بازی ما رو به یک کاتسین از زمان گذشته میبره، که سنوا با عصبانیت میگه، من از خدایان نمیترسم و شمشیر رو به پدرش میکشه و اینجاست که بازی شروع شده و میخواد بره دنبال همسرش( مهمترین نکته اینه که هم تو کات سین های بازی گفته میشه، پدر سنوا برای این که دخترش رو از جنگل بیاره پیش خودش، به واکینگ ها محل روستا و قبیله خودشون رو نشون میده تا هم روستا رو غارت کنن، هم دیلیون رو به شدید ترین شکل ممکن به کام مرگ بکشونن) باز ی وارد وضعی شدید تر میشه، وضعی که باس فایت سوم بازی، همون صدای شیطانی که همیشه به سنوا هشدار میداد و بهش سرکوب میزد، این صدای شیطانی همون پدرش هست که تو دنیای واقعی این همه بهش سرکوفت زده، و باعث و بانی تمام ناراحتی های سنوا هست، که به شکل یک باس فایت وحشتناک، یک باس فایت خشن و خون ریز، یک باس هیولایی کریه در اومده، که شکست دادنش ، به منزله رو به رو شدن سنوا با حقیقت واقعی این است، که او باعث و بانی کشته شدن مادرش نبوده، باعث و بانی، مریضی خودش نیست، باعث و بانی قتل و کشتار روستای خودشون نیست، در چپتر اخر که سنوا با حقیقت پی برده، از هلا خدای مردگان، همان بعد تاریک ناخود اگاهی ذهش شکست میخوره، و بعد از درخاست های سوزان سنوا برای برگردانند زندگی دیلیون، شمشیر رو تو سینه سنوا فرو میکنه، و بعد از اون هلا تبدیل به سنوا میشه و جمجمه دیلیون رو با پایین پرت میکنه، و بازی برای ما روشن میکنه، سنوا به حقیقت پی برده و مرگ عزیزش رو در ناخود اگاه خودش قبول کرده. [/SPOILER] گیم پلی بازی ، به یک سری حرکات در مبارزه ها محدود شده، نه چیز برای گفتن داره، نه این که خیلی بد هست، مبارزات بازی بشدت کم هستن، هر محیط وارد میشید، 3-4 تا دشمن میریزه سرت، میری محیط بعدش، مهمترین رکن بازی باز کردن "در ها" تو بازی هستش، که غیر از همون معمای کلاغ اولش بقیشون اسون بودن، گیم پلی بازی هم بشدت محدود هست، نه میشه، دوید! نه دکمه ای برای پریدن هستش، نه هیچی، هیچ سلاح دیگه تو بازی نیست، دشمنان بازی تا اخر تکراری هستن، گیم پلی بازی یک چیزی ما بین رایز هستش، با این وجود این که رایز 5/6 نوع حرکت مختلف داشت، 3.4 نوع تمام کننده، داشت، اسکیل داشت، در مجموع از گیم پلی بازی خوشم نیومد، اینا خیلی راحت میتونستن، با بکار گیری بعد تاریکی سنوا، خیلی خیلی دشمنان مخوف تر و بیشتری خلق کرد، نه کلا یکی دو تا! این رویه واقعا خسته کننده بود، ولی با توجه به کم بودن میزان تایم گیم پلی بازی واقعا هیچ مشکلی نداشت، اگر این گیم پلی بالای 10 ساعت طول میکشید واقعا خیلی خسته کننده میشد، تو بازی هیچ المان خوبی نیست، سازنده ها، با این وجود دمشون گرم با این تعداد نفرات کم واقعا بازی بزرگی ساختن، ولی امیدوارم برای نسخه دوم، حدقل چند سلاح تو بازی میزاشتن، خشونت بازی رو با تار و مار کردن دشمنان و خون ریزی شدیدشون، لذت بخش میکردن، میشد لباس های جدید تن سنوا کرد، حدقل چند تا المان خوب تو بازی میزاشتن ادم رقبت میکرد چند بار این داستان و شخصیت پردازی خارق العاده رو میرفت، چند تا محیط فرعی و مینی باس میزاشتن، هر چقدر باس فایت های اصلی بازی طراحی خدایی داشتن، دشمنان معمولی ، هیچی نبودن و همش تکراری. گرافیک بازی 10/10 داستان 10/10 صداگزاری و موسیقی 10/10 گیم پلی 5/10 نمره نهایی 9/10 حدقل یکبار شده، به خاطر ناله های درون سنوا، و باس فایت سوم بازی یکبار بازی رو تجربه کنید. [/CENTER] [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
امتیازهای سایتها و مجلهها به بازیها
امتياز اعضای بازی سنتر به عناوین پلتفرم PC
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft