از خاک تا افلاک
خدمت دوستان خوب بازیسنتری عرض ارادت دارم
ابتدا قبل از هر چیزی میخوام از تمام دوستانی که میخوان این مقاله رو بخونن ، خواهش کنم تا آهنگ I Was Born For This رو Play کنن !!
بشدت تاثیرگزاره در انتقال احساسات بنده به مخاطب !! سپاسگذارم
مقدمه :
راستش نوشتن مقاله ای در وصف
بسیار سخت هست و چندین بار منصرف شدم و دوباره تصمیم بر نوشتن کردم !
چون از نظر من این بازی نکته هایی فرای ذهن کوچک من داره ؛ اما خب برآن شدم دست به تایپ شوم !
نمیخواهم در رابطه با گرافیک و یا گیم پلی و یا انحصاری بودن و متای آنچنانی گرفتنش بحث کنم که این موارد به اندازه کافی بهشون اشاره شده
هدفم داستان بازی هست !! داستانی که شاید ساده بنظر برسد اما پیام های نهفته ای در خود جای داده که شاید بیشتر ماها خیلی راحت از کنارشون رد میشیم !!
قبل از هرچیزی دوست داشتم این نکته رو بگم که برای نوشتن این مقاله چند باری ادامه مقاله رو بیخیال میشدم و یه چند دقیقه ای به بازی کردن این عنوان می پرداختم ؛ چون باید احساسش میکردم تا بتونم راجع بهش نظر بدم !! یا علی
شبیه یک تلاطمم که هرج و مرج میکنم
و طلعت امید را طلوع فجر میکنم
شخصیتی مجهول بی نام و نشان ؛ نه اسمی دارد و نه نشانی و نه مکانی ؛ نمیداند کجاست و برای چه آنجاست ؛ که بوده و کی هست و چه میخواهد
صحرایی سوزان بدون هیچ نشان خاصی ؛ بدون هیچ مسیر خاصی ؛ تنها آفتاب سوزان معشوق شاهد قضایاس
نمیتوان بی حرکت ماند باید به راه افتاد ؛ باید هدفی مشخص کرد اما چه؟! برای چه ؟ همت ؛عزم جدی و اراده قوی خودش نیمی از پیمودن راه پر فراز و نشیب هست ؛ تا همت نکنید شما هیچوقت به هدفتان نخواهد رسید
اما هدف چیست ؟
بزارید ابتدا بیانگر این موضوع بشم که هدف حقیقتی است که اشتیاق وصول به آن ؛ باعث ایجاد جنب و جوش در مخلوق میشود به انجام اعمالی که او را به آن حقیقت متصل کند
خب پس از پیمودن مسافتی مشخص هدف نمایانگر میشود و رخساره اش پیدا میشود ؛ کوهی به درخشانی اعلا ؛ به بلندای عظمت خلقت ؛ خیلی راه سختی هست اما اگر بخواهیم در این راه موفق ظاهر شویم باید منتظر شکست های فراوانی باشیم و با گذر از شکستی به شکست دیگر به این هدف والا برسیم بدون از دست دادن شور و اشتیاق خود !!
با اندکی دقت میتوان به این نتیجه رسید که هدفی که ما مشخص کردیم همه زندگی ما را تحت تاثیر خود قرار میدهد و به تعبیر دیگر به زندگی ما جهت و معنا میدهد
راستش خیلی به این فکر کردم که اسمی برای این هدف پیدا کنم ؛ بسیار سخت هست چنین انتخابی ؛ اما من به این هدف میگویم عشق !! عشق ؛ سوزان و فنا کننده هست و راه آن پرخطر و به گفته ی حافظ :
طریق عشق ؛ طریقی عجیب خطرناکست
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری
در این راه ما با خطرات زیادی مواجه هستیم که شاید در بین راه ناامید شویم اما یادمان باشد؛ مخلوق موفق کسی هست که بتواند با آجرهایی که دشمنان به سویش پرتاب میکنند ؛ پایه و بنیادی محکم بنا بنهد
در این راه شاهد مخلوقاتی هستیم که عزم شان ضعیف بوده و در این راه پرخطر موفق نبودن ؛ اما ما باید گام را فراتر نهاده و با بعد عرفانی حیات آشنا شویم تا بتوانیم در سایه ی تحصیل کمال دریچه ای از عالم بالا برای خود بگشاییم تا پی به عظمت خالق ببریم
در اینجا میخواهم سخنی از دوست خوبم نیمای عزیز (N.!.M.A) نقل قول کنم :
بنظرم تمام مخلوقات روح های یکسانی دارند اما در جسم های متفاوت ؛ همه مخلوقات هدفی مشخص و واحد دارند اما هرکدام با باورهای خویش و به روش خویش پیش میروند؛چه بسا بیشترشان باور اشتباهی داشته باشند و موفق به رسیدن به غایتشان نشوند ؛ در این میان مخلوقی که تمام سعی و تلاش خودش رو گذاشته تا به هدف والایش برسد و قدم های درستی نیز برمیدارد؛ خالقی هست که به او کمک کند و او را در این مسیر همراهی کند ؛ حال برای خالق فرقی ندارد که این مخلوقش چه پیشینه ای داشته ؛ چه در اوج خفت و ننگی باشد و چه در عرش کبریایی ؛ چه به زانو درآمده باشد و چه در اوج سماوات بسر ببرد !!
و این یعنی عشق به مخلوق از جانب خالق !! تعجب نکنید ؛ بله خالق هم عاشق مخلوق میشود
سخن از خالق شد ؛ آیا بدون عبادت میشود عاشق پروردگار بود !! پاسخ مشخص است ؛ اما هدف ما عشق به خالق است پس چرا باید عبادتش کنیم؟
درست است؛ عبادت هدف نهایی نیست ؛ بلکه هدف میانی هست که ما را به هدف والاتر وکاملتری میرساند که منظور همان تقرّب به رّب و رسیدن به درجه کمال است و در یک جمله عشق به خالق
من وجود صحرای بی آب و علف در بازی را به دنیای مادی خودمان تشابه میدهم ؛ علیرغم جذابیت ها و ارزش های ظاهری که در دنیا مشاهده میشود اما نمیتواند هدف نهایی زندگی باشد بلکه طرّقی برای رسیدن به کمال میباشد
در این بازی آموختم که مخلوق موجودی مرکب است ولی آنچه هویتش را معنا میبخشد ؛ بخش عرفانی اوست که همانطور که مشاهده کردیم جایگاه ویژه ای نیز نزد خالق؛ داراست
من دلیل این جایگاه رو چنین توصیف میکنم : کالبدی که مخلوق در آن قرار دارد بخشی از وجود خود خالق است که چه بسا بسیاری از صفات خویش را نیز در وجودش قرار داده و بخاطر همین هست که فرمان سجده را صادر کرد ؛ اگر متوجه این موضوع بشیم به چنان درجه ای از کمال خواهیم رسید که به دنیایی قدم خواهیم گذاشت که هیچ احدی بجز عاشق و معشوق در آن حضور نخواهند داشت
و در پابان :
عشق ، راهی بی پایان وبی کران است که همه در آن هلاک میشوند ؛
چنانکه باز حافظ میگوید :
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجـــا جــز آنکــه جـــان بسپــارنـد چــاره نیست
نویسنده : مهدی عبدی
آخرین ویرایش: