هنوز فراموش نمیکنم میرفتم کلوب سرکوچه همه بازی میکردن و من نگاه میکردم، مادرم همه جور پولی بهم میداد اما هیچ وقت برای کلوب رفتن بهم پول نمیداد ، هر وقت میرفتم کلوب همه یا فوتبال 99 بازی میکردن یا توی دپارتمان پلیس راکون تلاش میکردن معماها رو حل کنن، وقتی نردبون آهنی از طبقه بالای R.P.D میومد...