ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Silent Dream" data-source="post: 3093918" data-attributes="member: 43016"><p><strong>Amy Baldwin</strong></p><p>امی 7 ساله با پدرش ارنست در عمارت بالادوین به خوشی زندگی میکرد. اون اسباب بازی و داستان های پریان رو دوست داشت همچنین عاشق بازی کردن با کبریت بود. اما مهمتر از همه اون عاشق پدرش بود و از همه بیشتر دوستش داشت. تولد پدرش در ماه نوامبر بود - امی حتی برای اون یه کارت پستال زیبا هم خریده بود ("به پدر عزیزم. تولدت مبارک! از طرف امی بالادوین") و یه جفت دستکش برای گرم نگه داشتن دستهاش در فصل زمستان. اون میخواست پدرش رو سوراپز کنه و تصمیم گرفت تا هدایا رو در اتاق زیر شیروونی پنهان کنه. ظاهرا, اتاق زیر شیروونی کاملاََ تاریک بوده و امی هم یادش رفته بوده تا با خودش کبریت بیاره و برای همین اون نمیتونسته چراغ رو روشن کنه. بنابراین, دخترک پنجره رو باز میکنه تا با استفاده از نور بیرون نگاهی به کارت پستال بکنه, اما یدفعه ارنست وارد اتاق زیر شیروونی میشه و امی دست پاچه میشه و از پنجره به پایین سقوط میشه. به همین علته که اون یه پاکت نامه دستش بود, ارنست تنها بعد از گذشت این همه مدت متوجه این موضوع شد.("بالاخره فهمیدم چرا...چرا امی اونجا بود. برای چی یه پاکت نامه خالی دستش بود وقتی که....وقتی که سقوط کرد.") حالا زندگی بدون دخترش هیچ معنایی برای اون نداره. اما اون هنوز آخرین امیدی داره. اون تلاش میکنه تا امی رو از طریق یه مراسم باستانی زنده کنه. ارزشش رو داره ذکر کنم, در مجله اسرار آمیزی که در سایلنت هیل 3 پیدا میکنیم نوشته شده روح کسانی که بر اثر یک مرگ ناگهانی میمیرند, در اون مکان به رفت آمد ادامه میدند(به عنوان یک نوع انرژی روانی) و نمیفهمند که مرده اند. و زمانی که ماریا کارت پستال رو برمیداره, صدای امی رو میشنوه:"اونو...به پدرم بدش...". ایا این فقط تصور ماریا بود یا این که امی بعد از مرگش در دنیا خودش درست مثل پدرش به زندگی در عمارت ادامه میده؟ آیا ممکنه یک روز دنیا اون با دنیا پدرش ارتباط برقرار کنه؟</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Silent Dream, post: 3093918, member: 43016"] [B]Amy Baldwin[/B] امی 7 ساله با پدرش ارنست در عمارت بالادوین به خوشی زندگی میکرد. اون اسباب بازی و داستان های پریان رو دوست داشت همچنین عاشق بازی کردن با کبریت بود. اما مهمتر از همه اون عاشق پدرش بود و از همه بیشتر دوستش داشت. تولد پدرش در ماه نوامبر بود - امی حتی برای اون یه کارت پستال زیبا هم خریده بود ("به پدر عزیزم. تولدت مبارک! از طرف امی بالادوین") و یه جفت دستکش برای گرم نگه داشتن دستهاش در فصل زمستان. اون میخواست پدرش رو سوراپز کنه و تصمیم گرفت تا هدایا رو در اتاق زیر شیروونی پنهان کنه. ظاهرا, اتاق زیر شیروونی کاملاََ تاریک بوده و امی هم یادش رفته بوده تا با خودش کبریت بیاره و برای همین اون نمیتونسته چراغ رو روشن کنه. بنابراین, دخترک پنجره رو باز میکنه تا با استفاده از نور بیرون نگاهی به کارت پستال بکنه, اما یدفعه ارنست وارد اتاق زیر شیروونی میشه و امی دست پاچه میشه و از پنجره به پایین سقوط میشه. به همین علته که اون یه پاکت نامه دستش بود, ارنست تنها بعد از گذشت این همه مدت متوجه این موضوع شد.("بالاخره فهمیدم چرا...چرا امی اونجا بود. برای چی یه پاکت نامه خالی دستش بود وقتی که....وقتی که سقوط کرد.") حالا زندگی بدون دخترش هیچ معنایی برای اون نداره. اما اون هنوز آخرین امیدی داره. اون تلاش میکنه تا امی رو از طریق یه مراسم باستانی زنده کنه. ارزشش رو داره ذکر کنم, در مجله اسرار آمیزی که در سایلنت هیل 3 پیدا میکنیم نوشته شده روح کسانی که بر اثر یک مرگ ناگهانی میمیرند, در اون مکان به رفت آمد ادامه میدند(به عنوان یک نوع انرژی روانی) و نمیفهمند که مرده اند. و زمانی که ماریا کارت پستال رو برمیداره, صدای امی رو میشنوه:"اونو...به پدرم بدش...". ایا این فقط تصور ماریا بود یا این که امی بعد از مرگش در دنیا خودش درست مثل پدرش به زندگی در عمارت ادامه میده؟ آیا ممکنه یک روز دنیا اون با دنیا پدرش ارتباط برقرار کنه؟ [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft