بازیهای سبک اکشن را میتوان به جرات جزو پرطرفدارترن بازیهای دنیا دانست. در نسل گذشته و نسل حاضر بازیهای اکشن بسیار خوبی چون Devil May Cry، God of War و Ninja Gaiden داشتیم که گروه وسیعی از مخاطبان را به سوی خود جذب کردند. حالا وقت آن رسیده است تا رقیبی جدی برای این سه عنوان قد علم کند. بایونتا اثریست به یاد ماندنی از Team Little Angels که با یک نگاه میتوان دریافت که چقدر برای آن زحمت کشیده شده است. تعادل و انعطاف پذیری در این بازی معنا میشود. Hideki Kamiya کارگردان این شاهکار است که در پروژههای بزرگی چون DMC1، Okami و Viewtiful Joe شایستگی خود را به اثبات رسانیده است.
نبرد همیشگی بین نیروهای نور و تاریکی در این بازی نیز به شکل و شمایلی جدیدی رخنه کرده است. در هزاران سال پیش دو طایفه به نامهای جادوگران Umbra و Lumen Sages بوجود آمدند. جادوگران Umbra طایفهای از زنان قدرتمند بودند که به کمک شیاطین، نیروی خود را از مهتاب( تاریکی) میگرفتند. Lumen Sages مردانی قوی و کارآزموده بودند که به کمک فرشتگان، نیروی خود را از خورشید( روشنایی) میگرفتند.
در آن زمان جواهری بسیار با ارزش وجود داشت به نام Eyes of the World که تکه چپ(چشم چپ) آن در دست جادوگران Umbra و تکه راست ( چشم راست) آن در دست Lumen Sages بود. Balder، رهبر Lumen Sages به طمع بدست آوردن چشم چپ به Umbra حمله کرد. چشم چپ به بایونتا سپرده شد و برای در امان ماندن از دست Lumen Sages او را با طلسمی قوی به خواب سنگینی فرو بردند، به درون تابوتی گذاشته و به عمق دریاچهای افکندند.
500 سال زمان کافیست تا جهان به کلی تغییر کند. وقتی که بایونتا از خواب طولانی خود بیدار شد چیز زیادی از گذشته خود به یاد نداشت. او فقط میدانست که از جادوگران Umbra بوده است. او با کسب خبرهایی نه چندان دقیق به سمت شهر متروکه Vigrid روانه میشود. در انجا حافظه او آرام آرام باز میگردد و او باید حقیقت را در مورد سقوط طایفه خود و رقیبشان Lumen Sages بفهمد. صحنههای شیرین و تلخ، عاطفی و سرشار از خشونت در داستان بسیار دیده میشوند ولی چیزی که ارزش واقعی این بازی را مشخص میکند قطعا گیمپلیست نه داستان!
همانطور که گفته شد منبع نیروهای جادوگران Umbra شیاطین هستند. از همین رو مهمترین دشمن آنان فرشتگان Lumen Sages هستند که در گوشه و کنار شهر Vigrid انتظار بایونتا را میکشند. البته داستان آنقدر زیبا دو طایفه را به تصویر کشیده که شما هیچوقت در طول بازی حس نمیکنید که در حال انجام کارهای شیطانی هستید. ناگفته نماند که نحوه روایت داستان میتوانست بهتر باشد. با دیدن فلشبکها شما اطلاعات زیادی از گذشته بدست نمیآورید. بایونتا یک کاراکتر زن بسیار جذاب و دوستداشتنیست. قدرتمند، آرام، مطمئن و بذله گو.
بازی ار 16 چپتر تشکیل شده است که بعد از اتمام هر کدام بر اساس عملکردتان به شما مدال هایی داده می شود. بر روی درجه نرمال بازی گرفتن مدالهای خوشرنگی چون طلا و پلاتینیوم چندان کار سختی نیست. بایونتا راه خود را با مشت و لگد و تیراندازی در میان دشمنان باز میکند. او چهار هفتتیر بطور همزمان حمل میکند که دو تا در دستها و دو تای دیگر بر روی پاشنه پای او نصب میشوند. سلاحهایی که بر روی پاشنهپای او نصب میشوند یکی دیگر از دلایلی است که باعث بوجود آمدن Cut Scenceهای زیبا با ایدههایی جدید شدهاند. از همان اولین لحظهای که کنترل بازی را بدست میگیردی حس میکنید که گیمپلی بازی چقدر نرم و روان است. سیستم کامبت بازی از عمق و غنای بسیار بالایی برخوردار است. ضربههای شما بسته به فاصلهای که با دشمن دارید و اینکه در هوا هستید یا روی زمین، به یک شکل خاص زده میشوند. جالب این است که برعکس بسیاری از بازیهای اکشن، تمام کمبوهایی که در روی زمین زده میشوند، در هوا نیز قابل اجرا هستند. در پایان هر کمبوی کامل یک wicked weave اجرا میشود. موهای بایونتا خیلی سریع به صورت یک مشت یا لگد بزرگ در آمده و ضربه نهایی را به تمامی دشمنانی که در محدوده ضربه باشند وارد میکند و البته آدرنالین خونتان را نیز بالا میبرد.
با کشتن هر گروهی که به سمت شما میآیند، احتمالا یک یا دو اسلحه طلایی از دشمنانتان بر جای میماند که میتوانید برای مدت مشخصی از آنها استفاده کنید. سلاحهای فرشتگان طراحی بسیار زیبا و با ظرافتی دارند و هر ضربهی آنها معادل 5 الی 6 ضربه از شمشیر شما قدرت دارد. با این سلاحها امکان اجرای کمبو وجود ندارد. هر کدام از آنها دو حرکت مخصوص به خود را دارند که که البته حرکتهای بسیار زیبا و قدرتمندی هستند.
یکی دیگر از ویژگیهای اصلی مبارزات جاخالی دادن از ضربات دشمنان است که به زیبایی هر چه تمام تر در این بازی کار شده است. درست قبل از اینکه ضربه به شما اصابت کند صدای حرکت سلاحهای برنده فرشتگان را در هوا میشونید. این افک صدا پس از چندی در ذهن شما به خوبی حک میشود و حتی در میان مبارزات بسیار شلوغ شما خواهید فهمید که چه زمانی موقع فشار دادن RT ست. اگر زمانبندی شما درست باشد بعد از جاخالی دادن به ضربه، حالت Witch Time ( کند شدن زمان)فعال میشود. باز هم باید این جمله را تکرار کنم که این کند شدن زمان در بهترین شکل و شمایل ممکن، طراحی شده. نمایشگر شما به رنگ بنفش متمایل میشود که عقربهای صورتی در عمق آن در حال حرکت است. تا این عقربه یک دور بچرخد شما زمان دارید تا فرشتگان را قلع و قمح کنید. دوربین بازی کاملا تحت اختیار شماست ولی بعضی اوقات میتوانست زاویه بهتری ارائه کند. در هنگام کند شدن زمان گاهی دوربین، مرکزیت خود را از دست میدهد که البته این مشکل چندان آزار دهنده نیست. در طول بازی شما سلاحهای کاربردی بسیاری نیز بدست خواهید اورد. از شمشیر سامورایی تا چنگکهای اتشین و برقی، شلاق، اسکیت و شمشیری به نام Pillow Talk که اگر با دقت به آن نگاه کنید حتما برایتان آشناست. بله، همان ابر شمشیر سبز رنگ Waka در بازی Okami .... این سلاحهای دو به دو میتوانند بر روی دست و پای بایونتا سوار شوند و هر ترکیب،کمبوهای متفاوتی به شما خواهد داد. بازی روی حالت نرمال نیز کاملا نیاز به هوشیاری و دقت شما دارد و البته دو دیفیکالتی بالاتر نیز برای کسانی که قصد دارند قابلیتهای خود را در مقابل فرشتگان محک بزنند وجود دارد.
پیدا کردن مکانهای مخفی چیزیست که اکثر بازیبازها به آن علاقه دارند. در این بازی نیز چنین مکانهایی وجود دارد که پیدا کردن آن کمی وقت و حوصله میخواهد. بعد از پیدا کردن پورتال مخصوص، شما وارد آن شده و به جزیرهای کوچک تلپورت میشوید. جزیرهای که در اولین نگاه شما را مسحور میکند. البته آنجا جای اسراحت نیست بلکه نبردهای ویژهای برای شما تدارک دیده شده است که اگر از عهده آنها بر بیایید قطعا پاداش خوبی دریافت میکنید. شاید در اولین بار به یاد Secret Missionهای Devil May Cry بیفتید که برخی از آنها عملا غیرممکن و عذاب آور بود ولی در این بازی تعادل به خوبی رعایت شده است. با اندکی استراتژی و دقت براحتی میتوانید همه ماموریتها را پشت سر بگذارید.
این تمام ماجرا نیست. بایونتا بر خلاف چهره معصومانه، شکنجهگر بسیار بیرحمیست. اون چنان دشمنان را شنکجه میدهد که بند بند آنها از هم جدا شده و به گورهای ابدی خود میشتابند. با Taunt کردن دشمنان، جاخالی دادن از ضربات آنها و اجرای کمبوهای سنگین، خط جادوی شما پر میشود و در این هنگام شما قابلیت استفاده از torture attack( شکنجه) را بدست میاورید. با فشار دکمه در یک لحظه دستگاه شکنجه مخصوص پدیدار شده، دشمن شما با ذلالت و بیچارگی در ان قرار میگیرد و حالا نوبت شماست تا با فشار دادن هر چه سریعتر دکمه، اوضاع را برای او وخیمتر کنید. باز هم در هر زاویه و فاصلهای که از دشمن باشید و بسته به نوع دشمن، یک torture attack بخصوص خواهید دید. قطع کردن گردن با گیوتین، به دار آویختن از زنجیر، اره کردن و فشردن در دستگاه پرس از جمله این شکنجهها هستند.
هر چقدر ضرباتی که به دشمن وارد میکنید مرگبارتر و قویتر باشند، در عوض پول بیشتری بدست خواهید آورد. آیتمهای بسیار زیاد و البته ارزشمندی در بازی وجود دارد که شما برای خرید انها نیاز به هزینههای میلیونی دارید. بدست آوردن پول یکی از بهترین دلیلهایی است که ارزش تکرار مراحل را تا حد زیادی بالا میبرد. برای خرید وسایل باید نزد شیطانی به نام Rodin بروید. او مسئول قهوهخانهای به نام Gates of Hell میباشد. از آبنباتهای رنگارنگ( که به عنوان پر کننده Health و جادو و قدرت استفاده میشوند) تا عطر مخصوص هر سلاح و ایتمهایی باستانی از جادوگران چینی و هندی در مغازه نه چندان تر و تمیز او پیدا میشود. همچنین برای خرید تکنیکها و فنون جدید نیز از همین طریق باید عمل کنید. در پایان هر مرحله یک مینیگیم وجود دارد که باید در حالت اول شخص، به فرشتگانی که در حال بال و پز زدن هستند تیراندازی کنید. در اینجا نیز اگر دقت کنید میتوانید با چند هدشات و Double Kill پول لازم برای خرید یکی دو آبنبات را بدست آورید.
و اما آیا این فرشتگان، رییس و مهتر ندارند؟
تمام نکات مثبت بازی به یک طرف و مبارزه با Bossهای بازی نیز در طرف دیگر. اگر بایونتا مانند انگشتری ارزشمند در میان بازیهای اکشن باشد، مارزه با Bossها قطعا عقیق این انگشتر است. اولین چیزی که با شنیدن کلمه Boss به نظر شما میآید، موجودی سیاه و زشت است ولی فراموش نکنید که در اینجا با دار و دسته فرشتگان طرفید. Bossهای بازی سفید و نورانی هستند و چهره بعضی از آنها( مثلا Belovedها) حتی دوست داشتنیست. آنها ممکن است گاهی تا چند صد برابر شما باشند. مبارزه با آنها به تنها خسته کننده و عذاب آودر نیست بلکه قسمت اعظم هیجان بازی را در خود جای داده است. در مبارزه با Bossها تمام حرکات مشت و لگد شما به صورت wicked weave میباشد. بعد از یک مبارزه نفسگیر با یک غول نوبت به چه میرسد؟ ...
حالا وقت آن است که بایونتا نگاهی به قراردادهای شغلی خود بیندازد. او با تعدادی از شیاطین دوزخ قرار داد بسته است تا در مواقع نیاز به کمک او بیایند. او باید کار Boss نیمه جان را هر چه زودتر تمام کند. با گفتن کلمهای جادویی، Climax attack شروع میشود. یکی از شیاطین سهمگین دوزخ احضار میشود و شهر Vigrid را در زیر سایه خود فرو میبرد. او با حملهای رعد آسا، Boss را زیر چنگ و دندان خود میگیرد و چنان فشاری به او وارد میکند که خون از سر و روی شهر بالا میرود. این شیاطین دوزخ در شکلهایی مانند اژدها، شاهین، عنکبوت و ... احضار میشوند.
و اما از گیمپلی متحر کننده بازی که بگذریم نوبت به گرافیک و نورپردازی میرسد. هر چه بیشتر در دنیای بازی قدم بزنید و به جزییات خیره شوید درمیابید که چقدر بر روی گرافیک و جزییات محیط وقت گذاشته شده است. تنوع محیطها بالاست و مناظر چشمنواز و زیبا هستند. از باغهای سبز و خرم تا غارهای زیرزمینی تاریک و مخوف، مکانهای باستانی و فانتزی. کل محیط بازی قابل دسترس میباشد. شما براحتی از روی نردهها میپرید، روی لبهها میایستید و از میان جویهای آب وسط شهر عبور میکنید. نورپردازی بازی بسیار خوب کار شده و بافت ها از رنگ و جلای زیبایی برخوردارند. رنگبندی بازی بسیار هنرمندانه و شاد انجام شده و حس خوبی به شما منتقل میکند. مبارزه با Bossها در مکانهای کاملا منحصر بفرد رخ میدهد( در کلسیوم، داخل گرداب، در فضا و ...). در هنگام پرشهای دوگانه( Double jump) دو بال شبیه به پروانه در کنار بدن بایونتا پدیدار میشود که همخوانی خوبی با محیط فانتزی بازی دارند. فریمریت بازی کاملا نرم و روان است. در دنیای بایونتا همه چیز سریع است. برای رفتن از نقطهای به نقطه دیگر شما میتوانید از حالت سرعت استفاده کنید که بایونتا در این حالت به گربهسانی سیاه تبدیل شده و به سرعت باد حرکت میکند. در رد پای این جانور، گلهای رنگارنگ قرمز و آبی و زرد میروید که شما را ناخودآگاه به یاد گرگ سفید معروف، Okami میاندازد. طراحی انیمیشنها بسیار خوب انجام شده. با در دست گرفتن هر سلاحی، استیل مبارزه و حرکات بایونتا تغییر میکند. حرکت اندامهای بدن دشمنان و بایونتا نقصی ندارد ولی اگر واقعا میخواهید به ظرافت و دقت انیمیشنها پی ببردید باید صحنه رقص آخر بازی را ببینیند که نیازی به توضیح و تفسیر ندارد.
و اما وقتی صحبت از بازیهای اکشن و خشونتآمیز به میان میآید باید به دنبال ردپایی از موسیقی متال و Hard Rock نیز بود. اما در بایونتا نه تنها افکتها و نوآوریهای جدیدی را میبینید بلکه باید گوشهای خود را نیز برای موسیقیهایی متفاوت آماده کنید. Masami Ueda یکی از آهنگسازان اصلی بازیست که شاهکارهای او را در سری رزیدنت اویل، Okami و Viewtiful Joe دیدهایم. اتمسفری که از ادغام خشونت بالای بازی با آهنگهای شاد با ریتم سریع بدست میآید واقعا تماشاییست. از جمله موزیکهای معروف بازی میتوان به قطعه معروف"Fly Me to the Moon" اشاره کرد که در مبارزات شلوغ و سنگین بازی جوی منحصر بفرد پدید میآورد. تیم صدا گذاری نیز کار خود را به درستی انجام دادهاست. صدای بایونتا کاملا با شخصیت و استیلش همخوانی دارد. لحن گستاخانه همراه با اعتماد به نفس و لهجهای بریتانیایی که تقریبا همیشه خنده بر لبان شما میآورد.
سخن آخر:
انعطاف پذیری و روان بودن بازی، گیمپلی سریع و جذاب، موتور گرافیکی پر قدرت، استفاده ابتکاری از سیستم کند کردن زمان، مکانیسم راه رفتن بر روی دیوار، همه و همه باعث شدهاند که فصل جدیدی در بازیهای اکشن باز شود. با اطمینان میتوان گفت که بایونتا سبک Hack & Slash را به تکامل رسانده است. تقریبا همه چیز در این بازی سر جای خود قرار گرفته است. آیتمهای مخفی، درجات سختی متفاوت و چالش برانگیز، سیستم مدالگیری متعادل از بایونتا بازیای ساخته است که ارزش بارها تکرار را دارد. البته توجه داشته باشید که نسخه 360 بازی به وضوح بالاتر از نسخه PS3 قرار میگیرد. Kamiya و تیمش با ساخت این شاهکار، حقیقتا سزاوار تعریف و تمجید هستند. بایونتا به شما یادآودری میکند که یک " بازی" چقدر میتواند زیبا باشد.
این نقد فقط مخصوص نسخه 360 بود.
پایان
نبرد همیشگی بین نیروهای نور و تاریکی در این بازی نیز به شکل و شمایلی جدیدی رخنه کرده است. در هزاران سال پیش دو طایفه به نامهای جادوگران Umbra و Lumen Sages بوجود آمدند. جادوگران Umbra طایفهای از زنان قدرتمند بودند که به کمک شیاطین، نیروی خود را از مهتاب( تاریکی) میگرفتند. Lumen Sages مردانی قوی و کارآزموده بودند که به کمک فرشتگان، نیروی خود را از خورشید( روشنایی) میگرفتند.
در آن زمان جواهری بسیار با ارزش وجود داشت به نام Eyes of the World که تکه چپ(چشم چپ) آن در دست جادوگران Umbra و تکه راست ( چشم راست) آن در دست Lumen Sages بود. Balder، رهبر Lumen Sages به طمع بدست آوردن چشم چپ به Umbra حمله کرد. چشم چپ به بایونتا سپرده شد و برای در امان ماندن از دست Lumen Sages او را با طلسمی قوی به خواب سنگینی فرو بردند، به درون تابوتی گذاشته و به عمق دریاچهای افکندند.
500 سال زمان کافیست تا جهان به کلی تغییر کند. وقتی که بایونتا از خواب طولانی خود بیدار شد چیز زیادی از گذشته خود به یاد نداشت. او فقط میدانست که از جادوگران Umbra بوده است. او با کسب خبرهایی نه چندان دقیق به سمت شهر متروکه Vigrid روانه میشود. در انجا حافظه او آرام آرام باز میگردد و او باید حقیقت را در مورد سقوط طایفه خود و رقیبشان Lumen Sages بفهمد. صحنههای شیرین و تلخ، عاطفی و سرشار از خشونت در داستان بسیار دیده میشوند ولی چیزی که ارزش واقعی این بازی را مشخص میکند قطعا گیمپلیست نه داستان!
همانطور که گفته شد منبع نیروهای جادوگران Umbra شیاطین هستند. از همین رو مهمترین دشمن آنان فرشتگان Lumen Sages هستند که در گوشه و کنار شهر Vigrid انتظار بایونتا را میکشند. البته داستان آنقدر زیبا دو طایفه را به تصویر کشیده که شما هیچوقت در طول بازی حس نمیکنید که در حال انجام کارهای شیطانی هستید. ناگفته نماند که نحوه روایت داستان میتوانست بهتر باشد. با دیدن فلشبکها شما اطلاعات زیادی از گذشته بدست نمیآورید. بایونتا یک کاراکتر زن بسیار جذاب و دوستداشتنیست. قدرتمند، آرام، مطمئن و بذله گو.
بازی ار 16 چپتر تشکیل شده است که بعد از اتمام هر کدام بر اساس عملکردتان به شما مدال هایی داده می شود. بر روی درجه نرمال بازی گرفتن مدالهای خوشرنگی چون طلا و پلاتینیوم چندان کار سختی نیست. بایونتا راه خود را با مشت و لگد و تیراندازی در میان دشمنان باز میکند. او چهار هفتتیر بطور همزمان حمل میکند که دو تا در دستها و دو تای دیگر بر روی پاشنه پای او نصب میشوند. سلاحهایی که بر روی پاشنهپای او نصب میشوند یکی دیگر از دلایلی است که باعث بوجود آمدن Cut Scenceهای زیبا با ایدههایی جدید شدهاند. از همان اولین لحظهای که کنترل بازی را بدست میگیردی حس میکنید که گیمپلی بازی چقدر نرم و روان است. سیستم کامبت بازی از عمق و غنای بسیار بالایی برخوردار است. ضربههای شما بسته به فاصلهای که با دشمن دارید و اینکه در هوا هستید یا روی زمین، به یک شکل خاص زده میشوند. جالب این است که برعکس بسیاری از بازیهای اکشن، تمام کمبوهایی که در روی زمین زده میشوند، در هوا نیز قابل اجرا هستند. در پایان هر کمبوی کامل یک wicked weave اجرا میشود. موهای بایونتا خیلی سریع به صورت یک مشت یا لگد بزرگ در آمده و ضربه نهایی را به تمامی دشمنانی که در محدوده ضربه باشند وارد میکند و البته آدرنالین خونتان را نیز بالا میبرد.
با کشتن هر گروهی که به سمت شما میآیند، احتمالا یک یا دو اسلحه طلایی از دشمنانتان بر جای میماند که میتوانید برای مدت مشخصی از آنها استفاده کنید. سلاحهای فرشتگان طراحی بسیار زیبا و با ظرافتی دارند و هر ضربهی آنها معادل 5 الی 6 ضربه از شمشیر شما قدرت دارد. با این سلاحها امکان اجرای کمبو وجود ندارد. هر کدام از آنها دو حرکت مخصوص به خود را دارند که که البته حرکتهای بسیار زیبا و قدرتمندی هستند.
یکی دیگر از ویژگیهای اصلی مبارزات جاخالی دادن از ضربات دشمنان است که به زیبایی هر چه تمام تر در این بازی کار شده است. درست قبل از اینکه ضربه به شما اصابت کند صدای حرکت سلاحهای برنده فرشتگان را در هوا میشونید. این افک صدا پس از چندی در ذهن شما به خوبی حک میشود و حتی در میان مبارزات بسیار شلوغ شما خواهید فهمید که چه زمانی موقع فشار دادن RT ست. اگر زمانبندی شما درست باشد بعد از جاخالی دادن به ضربه، حالت Witch Time ( کند شدن زمان)فعال میشود. باز هم باید این جمله را تکرار کنم که این کند شدن زمان در بهترین شکل و شمایل ممکن، طراحی شده. نمایشگر شما به رنگ بنفش متمایل میشود که عقربهای صورتی در عمق آن در حال حرکت است. تا این عقربه یک دور بچرخد شما زمان دارید تا فرشتگان را قلع و قمح کنید. دوربین بازی کاملا تحت اختیار شماست ولی بعضی اوقات میتوانست زاویه بهتری ارائه کند. در هنگام کند شدن زمان گاهی دوربین، مرکزیت خود را از دست میدهد که البته این مشکل چندان آزار دهنده نیست. در طول بازی شما سلاحهای کاربردی بسیاری نیز بدست خواهید اورد. از شمشیر سامورایی تا چنگکهای اتشین و برقی، شلاق، اسکیت و شمشیری به نام Pillow Talk که اگر با دقت به آن نگاه کنید حتما برایتان آشناست. بله، همان ابر شمشیر سبز رنگ Waka در بازی Okami .... این سلاحهای دو به دو میتوانند بر روی دست و پای بایونتا سوار شوند و هر ترکیب،کمبوهای متفاوتی به شما خواهد داد. بازی روی حالت نرمال نیز کاملا نیاز به هوشیاری و دقت شما دارد و البته دو دیفیکالتی بالاتر نیز برای کسانی که قصد دارند قابلیتهای خود را در مقابل فرشتگان محک بزنند وجود دارد.
پیدا کردن مکانهای مخفی چیزیست که اکثر بازیبازها به آن علاقه دارند. در این بازی نیز چنین مکانهایی وجود دارد که پیدا کردن آن کمی وقت و حوصله میخواهد. بعد از پیدا کردن پورتال مخصوص، شما وارد آن شده و به جزیرهای کوچک تلپورت میشوید. جزیرهای که در اولین نگاه شما را مسحور میکند. البته آنجا جای اسراحت نیست بلکه نبردهای ویژهای برای شما تدارک دیده شده است که اگر از عهده آنها بر بیایید قطعا پاداش خوبی دریافت میکنید. شاید در اولین بار به یاد Secret Missionهای Devil May Cry بیفتید که برخی از آنها عملا غیرممکن و عذاب آور بود ولی در این بازی تعادل به خوبی رعایت شده است. با اندکی استراتژی و دقت براحتی میتوانید همه ماموریتها را پشت سر بگذارید.
این تمام ماجرا نیست. بایونتا بر خلاف چهره معصومانه، شکنجهگر بسیار بیرحمیست. اون چنان دشمنان را شنکجه میدهد که بند بند آنها از هم جدا شده و به گورهای ابدی خود میشتابند. با Taunt کردن دشمنان، جاخالی دادن از ضربات آنها و اجرای کمبوهای سنگین، خط جادوی شما پر میشود و در این هنگام شما قابلیت استفاده از torture attack( شکنجه) را بدست میاورید. با فشار دکمه در یک لحظه دستگاه شکنجه مخصوص پدیدار شده، دشمن شما با ذلالت و بیچارگی در ان قرار میگیرد و حالا نوبت شماست تا با فشار دادن هر چه سریعتر دکمه، اوضاع را برای او وخیمتر کنید. باز هم در هر زاویه و فاصلهای که از دشمن باشید و بسته به نوع دشمن، یک torture attack بخصوص خواهید دید. قطع کردن گردن با گیوتین، به دار آویختن از زنجیر، اره کردن و فشردن در دستگاه پرس از جمله این شکنجهها هستند.
هر چقدر ضرباتی که به دشمن وارد میکنید مرگبارتر و قویتر باشند، در عوض پول بیشتری بدست خواهید آورد. آیتمهای بسیار زیاد و البته ارزشمندی در بازی وجود دارد که شما برای خرید انها نیاز به هزینههای میلیونی دارید. بدست آوردن پول یکی از بهترین دلیلهایی است که ارزش تکرار مراحل را تا حد زیادی بالا میبرد. برای خرید وسایل باید نزد شیطانی به نام Rodin بروید. او مسئول قهوهخانهای به نام Gates of Hell میباشد. از آبنباتهای رنگارنگ( که به عنوان پر کننده Health و جادو و قدرت استفاده میشوند) تا عطر مخصوص هر سلاح و ایتمهایی باستانی از جادوگران چینی و هندی در مغازه نه چندان تر و تمیز او پیدا میشود. همچنین برای خرید تکنیکها و فنون جدید نیز از همین طریق باید عمل کنید. در پایان هر مرحله یک مینیگیم وجود دارد که باید در حالت اول شخص، به فرشتگانی که در حال بال و پز زدن هستند تیراندازی کنید. در اینجا نیز اگر دقت کنید میتوانید با چند هدشات و Double Kill پول لازم برای خرید یکی دو آبنبات را بدست آورید.
و اما آیا این فرشتگان، رییس و مهتر ندارند؟
تمام نکات مثبت بازی به یک طرف و مبارزه با Bossهای بازی نیز در طرف دیگر. اگر بایونتا مانند انگشتری ارزشمند در میان بازیهای اکشن باشد، مارزه با Bossها قطعا عقیق این انگشتر است. اولین چیزی که با شنیدن کلمه Boss به نظر شما میآید، موجودی سیاه و زشت است ولی فراموش نکنید که در اینجا با دار و دسته فرشتگان طرفید. Bossهای بازی سفید و نورانی هستند و چهره بعضی از آنها( مثلا Belovedها) حتی دوست داشتنیست. آنها ممکن است گاهی تا چند صد برابر شما باشند. مبارزه با آنها به تنها خسته کننده و عذاب آودر نیست بلکه قسمت اعظم هیجان بازی را در خود جای داده است. در مبارزه با Bossها تمام حرکات مشت و لگد شما به صورت wicked weave میباشد. بعد از یک مبارزه نفسگیر با یک غول نوبت به چه میرسد؟ ...
حالا وقت آن است که بایونتا نگاهی به قراردادهای شغلی خود بیندازد. او با تعدادی از شیاطین دوزخ قرار داد بسته است تا در مواقع نیاز به کمک او بیایند. او باید کار Boss نیمه جان را هر چه زودتر تمام کند. با گفتن کلمهای جادویی، Climax attack شروع میشود. یکی از شیاطین سهمگین دوزخ احضار میشود و شهر Vigrid را در زیر سایه خود فرو میبرد. او با حملهای رعد آسا، Boss را زیر چنگ و دندان خود میگیرد و چنان فشاری به او وارد میکند که خون از سر و روی شهر بالا میرود. این شیاطین دوزخ در شکلهایی مانند اژدها، شاهین، عنکبوت و ... احضار میشوند.
و اما از گیمپلی متحر کننده بازی که بگذریم نوبت به گرافیک و نورپردازی میرسد. هر چه بیشتر در دنیای بازی قدم بزنید و به جزییات خیره شوید درمیابید که چقدر بر روی گرافیک و جزییات محیط وقت گذاشته شده است. تنوع محیطها بالاست و مناظر چشمنواز و زیبا هستند. از باغهای سبز و خرم تا غارهای زیرزمینی تاریک و مخوف، مکانهای باستانی و فانتزی. کل محیط بازی قابل دسترس میباشد. شما براحتی از روی نردهها میپرید، روی لبهها میایستید و از میان جویهای آب وسط شهر عبور میکنید. نورپردازی بازی بسیار خوب کار شده و بافت ها از رنگ و جلای زیبایی برخوردارند. رنگبندی بازی بسیار هنرمندانه و شاد انجام شده و حس خوبی به شما منتقل میکند. مبارزه با Bossها در مکانهای کاملا منحصر بفرد رخ میدهد( در کلسیوم، داخل گرداب، در فضا و ...). در هنگام پرشهای دوگانه( Double jump) دو بال شبیه به پروانه در کنار بدن بایونتا پدیدار میشود که همخوانی خوبی با محیط فانتزی بازی دارند. فریمریت بازی کاملا نرم و روان است. در دنیای بایونتا همه چیز سریع است. برای رفتن از نقطهای به نقطه دیگر شما میتوانید از حالت سرعت استفاده کنید که بایونتا در این حالت به گربهسانی سیاه تبدیل شده و به سرعت باد حرکت میکند. در رد پای این جانور، گلهای رنگارنگ قرمز و آبی و زرد میروید که شما را ناخودآگاه به یاد گرگ سفید معروف، Okami میاندازد. طراحی انیمیشنها بسیار خوب انجام شده. با در دست گرفتن هر سلاحی، استیل مبارزه و حرکات بایونتا تغییر میکند. حرکت اندامهای بدن دشمنان و بایونتا نقصی ندارد ولی اگر واقعا میخواهید به ظرافت و دقت انیمیشنها پی ببردید باید صحنه رقص آخر بازی را ببینیند که نیازی به توضیح و تفسیر ندارد.
و اما وقتی صحبت از بازیهای اکشن و خشونتآمیز به میان میآید باید به دنبال ردپایی از موسیقی متال و Hard Rock نیز بود. اما در بایونتا نه تنها افکتها و نوآوریهای جدیدی را میبینید بلکه باید گوشهای خود را نیز برای موسیقیهایی متفاوت آماده کنید. Masami Ueda یکی از آهنگسازان اصلی بازیست که شاهکارهای او را در سری رزیدنت اویل، Okami و Viewtiful Joe دیدهایم. اتمسفری که از ادغام خشونت بالای بازی با آهنگهای شاد با ریتم سریع بدست میآید واقعا تماشاییست. از جمله موزیکهای معروف بازی میتوان به قطعه معروف"Fly Me to the Moon" اشاره کرد که در مبارزات شلوغ و سنگین بازی جوی منحصر بفرد پدید میآورد. تیم صدا گذاری نیز کار خود را به درستی انجام دادهاست. صدای بایونتا کاملا با شخصیت و استیلش همخوانی دارد. لحن گستاخانه همراه با اعتماد به نفس و لهجهای بریتانیایی که تقریبا همیشه خنده بر لبان شما میآورد.
سخن آخر:
انعطاف پذیری و روان بودن بازی، گیمپلی سریع و جذاب، موتور گرافیکی پر قدرت، استفاده ابتکاری از سیستم کند کردن زمان، مکانیسم راه رفتن بر روی دیوار، همه و همه باعث شدهاند که فصل جدیدی در بازیهای اکشن باز شود. با اطمینان میتوان گفت که بایونتا سبک Hack & Slash را به تکامل رسانده است. تقریبا همه چیز در این بازی سر جای خود قرار گرفته است. آیتمهای مخفی، درجات سختی متفاوت و چالش برانگیز، سیستم مدالگیری متعادل از بایونتا بازیای ساخته است که ارزش بارها تکرار را دارد. البته توجه داشته باشید که نسخه 360 بازی به وضوح بالاتر از نسخه PS3 قرار میگیرد. Kamiya و تیمش با ساخت این شاهکار، حقیقتا سزاوار تعریف و تمجید هستند. بایونتا به شما یادآودری میکند که یک " بازی" چقدر میتواند زیبا باشد.
این نقد فقط مخصوص نسخه 360 بود.
پایان