Hereditary
داشتن زندگی معمولی یعنی چی؟ رفتن به کالج، آشنا شدن با همسر آینده و بچه دار شدن؟ به کارایی که دوست داری برسی و توشون پیشرفت کنی؟ اگه همه اینارو داشته باشی ولی گذشته ای دنبالت باشه که مثل حکمران جهنم دنبال قربانی گرفتنه و از هیچ راهی برای متوقف کردنت دست نمیکشه، اون موقع چی؟ بین دو تا وضعیت کاملا متفاوت گیر میوفتی، از یه طرف آینده ات نامعلوم میشه، از طرفی گذشته با سرعت سرسام آوری داره میاد که بگیرتت، تنها چیزی که برات میمونه زمان حال هست. حاظری با تمام وجود باهاش مقابله کنی؟ حتی اگه منجر به سخت ترین تصمیم ها بشه؟ Hereditary به صورت مستقیم و استعاری به این سوالا میپردازه، اینکه چه قدر گذشته روی آینده و حال تاثیر میذاره و باعث میشه حالات روحی و روانی تو زمان دچار تغییر و تحول بشه.
شصخیت اصلی قصه ما Annie هست، مادری که گذشته ای دردناک و پر رمز و راز داره، مادری داشته که به تازگی مرده و جزو یه cult مخوف بوده که زیاد هم چیزی نمیدونه (یا نمیخواد به یاد بیاره) بر اون مقدر شده که باید فرزند مذکر داشته باشه و از طرف مادرش سال ها تحت فشار بوده برای داشتن فرزند مذکر ولی پیج زندگی زمانی براش تند تر میشه که بچه دومش یه دختره و جسن مونث توی خانواده اش نفرین شده است و فقط و فقط وسیله ای برای باروری و فداکردن جان خودش برای آوردن اولاد ذکور هست. حالا نه تنها باید مواظب خودش و خانه اش، بلکه پسرش و مهم تر از همه دخترش باشه. همون قدر که براش سخته داشتن و مواظبت کردن از دخترش، همون قدر براش لذت بخشه که باهاش توی کلبه وقت بگذرونه و نیاز هاشو بر طرف کنه، با تمام خطراتش بفرستش توی مهمونی برادرش که مناسب سن اش هم نیست. شخصیت Annie محور داستان و نقطه جوش بین گذشته تراژیک خودش و مادرش و آینده ای هست که برای دو تا فرزندش میخواد.
همین تضاد وحشتناک هست که دینامیک فیلم رو شکل میده. وقتی آخرای اکت اول اتفاق تاثیر گذاری میوفته توی فیلم حتی این تنش بیشتر و بیشتر میشه، موسیقی تند تر میشه، کات های فیلم سریع تر میشه، ریتم فیلم بالاتر میره تا برسه به اون 20 دیقه نهایی ترسناک و دلهره آور. روابط شخصیت هاست که پایه فیلم رو ساخته، فیلم نمیخواد با جامپ اسکر های الکی بترسونه، حتی وقتی المان های ماورایی اضافه میکنه، قصدش خدمت به ژانر فیلم و راضی کردن مخاطب هاش به خاطرش نیست. هرچی میریم جلو، با توحه به اتفاقات فیلم شرایط روحی و روانی شخصیت ها هم دچار تنش میشه. کلیت فیلم مثل کارکرد مغر میمونه درست مثل همون جور که Annie داره ماکت ها رو میسازه و از دور داره به اتفاقات نگاه میکنه.
پس فیلم شخصیت ها رو در کنار هم پرورش میده، دینامیک بین شون هست که هسته اصلی فیلم رو تشکیل داده، دقیقا صحنه شام خوردن خانواده نمونه بارزش هست. فیلم در کنار بار درام خودش، قواعد ژانر وخشت رو رعایت میکنه و حتی ارتقا میده. camera work ای که اینجا انجام شده توی سال های اخیر خیلی کم دیدم. شات های سابجکتیو اش بینهایت تزدیک هست و مرز بین خیال و واقیت رو کم رنگ میکنه و نمیدونیم چیزایی که داریم میبینیم واقعی عه یا خیال. از اون طرف مثل shining شات های اوبجکتیو اش کاری میکنه که خونه محل وقوع مثل یه مکان زنده عمل کنه، حرکت های عرضی که دوربین انجام میده واقعا شاهکاره و به کرات ازش استفاده شده. این قابلیت رو به ما که تمام صحنه رو ببینیم ولی بازم چیزی ته دلمون میگه این تمام چیزی نیست که توی صحنه است. این بی قراری خودش وحشت درست میکنه، حالا ترکیبش کنید با موسیقی الکترونیک که دائم ریتم اش بالا پایین میشه و گل سرسبد همه ی اینا ادیت فیلمه. از ذهن شخصیت ها به لاتگ شات، به درون خونه، مدرسه، جنگل و .. سویچ میکنه. واقعا از لحاظ تکنیکی خیلی سطح بالا هست.
پس با فیلم سرسری روبه رو نیستیم، فیلم هم روایت و فرم خودشو داره، هم بار روان شناسی و اپی ژنتیک رو. به یه تعادل بی مانند توی ژانری که بیش از حد اشباع شده رسیده و قادره داستان تعریف کنه. داستانی که همه ما کم و بیش باهاش آشناییم. گذشته چیزی نیست که بشه پشت سر گذاشت. از ژن ها که نسل به نسل منتقل میشن و صفات چند ژنی رو توی نسل های متمادی به وجود میارن و بر اساس شرایط هر خانواده یه جور بروز میکنن تا خروده فرهنگ هایی که بین هر خانواده شکل میگیره و خودشو توی یه نسل بروز میده. فیلم تو 90 درصد چیزایی که خواسته به موفقیت رسیده و حتی استاندارد های ژانر خودش رو ارتقا داده. فیلم هایی مثل این و it follows, the babadook و it comes at night هستن که بعد ها به خاطر جرعت شون توی نشون دادن چیزی که بهش باور دارن تحسین میشن. هنوزم میشه توی این ژانر با وجود همچین فیلمایی امیدوار بود.
9/10