درود بر دوستان گل بازیسنتر
با توجه به محبوبیت بازی crysis , تصمیم گرفتم داستان شماره دوم این بازی را در اینجا بنویسم. سعی بر این شده مطالب مهم و اصلی آورده شود تا اگر ابهامی برای دوستان در مورد بازی وجود داره تا حد ممکن رفع بشه. اگر مشکل یا اشتباهی در داستان و یا نگارش متن وجود دارد به بزرگی خودتون ببخشید.
برای بزرگ کردن تصاویر روی اونا کلیک کنید.
کپی برداری از این مطلب بدون ذکر منبع ممنوع میباشد.
part 1
بحران نیویورک
بازی crysis 2 سه سال بعد از حوادث شماره اول و در شهر نیویورک اتفاق می افتد. اینک سال 2023 میباشد. بازی با پخش خبرهایی در مورد شیوع یک ویروس خطرناک به نام " ویروس منهتن " شروع میشود , این ویروس مرگبار , بعد از سرایت به انسان باعث متلاشی شدن و تجزیه بافتهای انسان میشود. تابحال همه تلاشهای محققان و دانشمندان برای رفع اثرات آلودگی بی نتیجه بوده و هنوز پادزهر و یا واکسنی برای درمان ساخته نشده است. همچنین نگرانی دیگر بخاطر هجوم یک نژاد بیگانه به نام ceph میباشد. در پی ایجاد این حوادث , نظم و بنیانهای اجتماعی شهر نیویورک بکلی از بین رفته است و این شهر سقوط کرده است. حالا حکومت نظامی اعلام شده و به واسطه قرارداد و پیمان وزارت دفاع ایالات متحده با یک شرکت نظامی و خصوصی به نام "crynet " , شهر توسط آنها کنترل و اداره میشود. نیروهای این شرکت " c.e.l.l " نام دارند.
پرافیت در هنگام مرگ
آلکاتراز توسط یکی از نیروهای گروه دلتا به نام " پرافیت " نجات پیدا میکند, خود پرافیت هم به مانند بیشتر انسانهای شهر نیویورک به ویروس منهتن آلوده شده است و در شرایط سختی از لحاظ جسمانی به سر میبرد. پرافیت لباس نانویی اش را که نسل دوم لباسهای nanosuit میباشد را بر تن آلکاتراز میکند. یک لباس فوق پیشرفته که قدرتهای مختلفی به او میدهد. سپس پرافیت با شلیک یک گلوله خودش را میکشد. نانوسوییت 2 با بدن آلکاتراز شروع به انطباق میکند و آلکاتراز به هوش می آید. او جسد پرافیت را در کنارش میبیند. پرافیت برای او یک پیام ویدئویی به جا گذاشته و در آن از وی تقاضای کمک کرده است , او به آلکاتراز میگوید که با دکتر گولد تماس و همکاری داشته باشد. پرافیت بخاطر بیماری و ناتوانیش این وظیفه سنگین را به آلکاتراز محول میکند و خود را میکشد. به این ترتیب با پوشیدن نانوسوییت اینطور وانمود میشود که او پرافیت است و حتی دکتر ناتان گولد هم که با پرافیت همکاری داشته نیز اینطور فکر میکند.
*فایل ویدئویی :
پرافیت: آلکاتراز, این همه کاریست که من میتوانم برای همه انجام بدم. تو آخرین امید من هستی, آخرین شانس دکتر گولد , آخرین شانس همه ما, من حالا از نفس افتادم , من یه مرده متحرک هستم, من آلوده شدم. اما تو میتونی تمومش کنی.
خوش اومدی به آینده پسر, خوش اومدی به جنگ . آخرین خواسته من اینه که از بند رها بشم , این همزیستی و ارتباط اجازه نمیده من رها بشم , باید ارتباط گسسته بشه....! من به تو یک سوییت ( لباس مخصوص) میدم, من زندگیمو به تو میدم. به من قول بده...
گولد رو پیدا کن... این همه کاریه که من میتونم انجام بدم , تو همه کاری هستی که من میتونم انجام بدم. اونا منو پرافیت صدا میکنن . اینو بخاطر داشته باش. (و سپس گلوله را در سر خود شلیک میکند)
part 2
دکتر گولد با آلکاتراز تماس میگیرد و از او میخواهد هر طور شده خود را به آزمایشگاه او برساند. حالا شهر نیویورک دچار آشفتگی و هرج و مرج بسیار شده است. حالا تنها افراد آلوده به ویروس در گوشه کنار شهر دیده میشوند. حالا نیروهای c.e.l.l در تمام شهر مستقر هستند. در جریان حوادث روی داده در نیویورک , پرافیت با نیروهای c.e.l.l درگیری و مبارزه داشته و برای آنها یک هدف به حساب میآید .از اینرو آلکاتراز با پوشیدن نانوسوییتی که ویژگی منحصر به فرد پرافیت بوده است حالا در شهر مقابل نیروهای c.e.l.l مشکلات زیادی خواهد داشت. دومنیک لوکهارت, فرمانده نیروهای c.e.l.l میباشد و دشمنی شدیدی با پرافیت دارد و میخواهد هر طور شده او را از بین ببرد. بر خلاف لوکهارت , تارا استریکلندکه او هم بمانند لوکهارت برای هارگریو, مالک شرکت crynet کار میکند, مخالف کشتن پرافیت است و اعتقاد دارد پرافیت بایستی زنده دستگیر شود تا بتوان از او بازجویی کرد و اطلاعاتی را بدست آورد. در حقیقت تارا استریکلند دختر سرگرد استریکلند , یکی از مقامات ارشد نیروی دریایی امریکا میباشد که حالا مرده است.تارا بعد از مرگ پدرش با بحران شدید روحی روبرو شد و به الکل پناه برد و ارتش را هم ترک کرد و حالا یکی از افراد جیکوب هارگریو میباشد.
آلکاتراز در طول مسیر رسیدن به آزمایشگاه , دو هلیکوپتر c.e.l.l را میبیند که به سمت یک جنگنده هوایی بیگانه ها شلیک میکنند و باعث سقوط جنگنده هوایی ceph ها در محلی نزدیک به موقعیت آلکاتراز میشوند. دکتر گولد یکبار دیگر با او تماس میگیرد و از وی میخواهد که به محل سقوط برود و آن مکان را برای پیدا کردن نمونه ای از بافت سلولی بیگانه ها به خوبی جستجو کند. آلکاتراز به محل سقوط میرود, اما هیچ نمونه سلولی از نژاد ceph در آنجا یافت نمیشود. به یکباره این محل مورد حمله یکی از بیگانه ها قرار میگیرد, آلکاتراز موفق به کشتن او میشود و نمونه بافت سلولی را از جسد او استتخراج میکند. نمونه باعث بروز یکسری فعل و انفعالات در نانوسوییت میشود. دکتر گولد با او تماس میگیرد و اعلام میکند که مجبور شده آزمایشگاه را ترک کند و به یک جای امن تر در نزدیکی آنجا برود . دکتر گولد از آلکاتراز میخواهد که قبل از نیروهای c.e.l.l به آزمایشگاه او برود و کامپیوتر او را که حاوی اطلاعاتی مهم و سری است نابود کند. پس آلکاتراز به آزمایشگاه میرود و کامپیوتر را نابود میکند.
*فلش بک:
جیکوب هارگریو (به پرافیت) : در lingshan یک عملیات محرمانه در جریان است. پرافیت تو در آنجا چشم و گوش من هستی. زنده نگه داشتن گروهت بیانگر وظیفه شناسی تو است و من آن را تحسین و درک میکنم, اما وظیفه اصلی تو گزارش دادن به من است, تو باید نمونه ها را برای من بیاوری, اگر هم نتوانستی این کار را انجام دهی فقط زنده برگرد و به من بگو چه دیدی. حالا داده های سیستم نانو به عنوان یک کلید به حساب می آید. حالا همه ما به وقت بیشتری نیاز داریم. حالا زمان آن رسیده که بشر از خواب بیدار شود.
سرانجام آلکاتراز از طریق آن تونل به پایگاه crynet میرسد و در آنجا دکتر گولد را ملاقات میکند, آنها وارد آزمایشگاه میشوند و گولد با تهدید متصدی آنجا, وی را مجبور میکند یک اسکن عمیق از نانوسوییت و آلکاتراز بگیرد. با شروع اسکن آنها متوجه یک حقیقت عجیب میشوند, زمانیکه پرافیت, آلکاتراز را پیدا کرده بود, بخاطر جراحات برداشته تمام احشاء داخلی بدن آلکاتراز مثل قلب,کلیه,ریه,نخاع و دیگر قسمتهای بدن او بطور کامل از کار افتاده بودند و او مرده بود و این نانوسوییت است که آلکاتراز را به زندگی باز گردانده و بدون نانوسوییت او یک انسان مرده است.
زمانیکه دستگاه در حال اسکن و آنالیز لایه های عمیق نانوسوییت میباشد, به یکباره لوکهارت و نیروهایش به همراه تارا استریکلند وارد ساختمان میشوند و همین باعث متوقف شدن عملیات اسکن میشود . لوکهارت وارد اتاقک اسکن میشود و اسلحه اش را روی سر آلکاتراز میگیرد و قصد دارد او را بکشد , اما تارا استریکلند در کار او مداخله میکند و مانع وی میشود. تارا و لوکهارت هر دو برای "جیکوب هارگریو" ( جیکوب یک نام یهودیست , این روزا مد شده به خصوص در فیلم ها , مغز متفکر و قدرت پشت پرده یک تشکیلات بزرگ رو فردی یهودی نشون میدن, میشه گفت نمودی از فراماسونری و ایلومناتی هستش ) کار میکنند. وظیفه تارا تحویل دادن دکتر ناتان گولد و وظیفه لوکهارت تحویل دادن پرافیت به هارگریو میباشد . تارا دکتر گولد را با خود میبرد و آلکاتراز ( هنوز لوکهارت و یارانش فکر میکنند او پرافیت است , البته زیاد فرقی نمیکند چون برای هارگریو نانو سوییت مهم است نه یک سرباز ) هم به لوکهارت سپرده میشود. دکتر گولد در حال رفتن به تارا میگوید اگر پدرت زنده بود و میدید تو برای این مرد (هارگریو) کار میکنی ..... تارا حرف او را قطع میکند و به دکتر میگوید اما حالا پدرم مرده و بهتر است تو هم دهنت رو ببندی. لوکهارت با ته قنداق اسلحه اش ضربه ای به صورت آلکاتراز میزند , نیروهای c.e.l.l کشان کشان آلکاتراز را تا هلیکوپتری که آماده پرواز است مشایعت میکنند. لوکهارت به افرادش دستور میدهد آلکاتراز را به پایگاه prism ببرند و خودش با یک ماشین نظامی از آنجا دور میشود. همین که هلیکوپتر کمی از زمین بلند میشود, در یک چشم به هم زدن یک ارگانیسم بیگانه میله مانند و طویل از زیر زمین بیرون میآید و باعث سقوط هلیکوپتر میشود. این ارگانیسم نوعی گرده و هاگ سیاه رنگ از خود منتشر میکند و فوراً باعث کشته شدن تمام نیروهای c.e.l.l که در آن اطراف بودند میشود. تنها آلکاتراز بخاطر قابلیت های محافظتی نانوسوییت زنده میماند, البته نانوسوییت در برخورد با هاگ آسیب میبیند و آلکاتراز هم برای مدتی از هوش میرود.
هارگریو از طریق ریموت کنترل از راه دور نانوسوییت را ریبوت میکند. "جیکوب هارگریو" رئیس و مالک شرکت crynet میباشد. او بیش از صد سال عمر کرده ( هنوز کسی علت طول عمر زیاد او را نمیداند, اما در آینده خواهیم فهمید) و تمامی قرن اخیر را صرف ساخت و طراحی نانوسوییت کرده است. ظاهراً او از قبل میدانسته که بیگانه ها قصد حمله به زمین و نیویورک را دارند. او از تکنولوژی خود ceph ها برای ساخت نانوسوییت استفاده کرده و به نوعی از تکنولوژی آنها دزدی کرده تا بر علیه خودشان به کار ببرد. آلکاتراز به هوش می آید, هارگریو با او تماس میگیرد و به او میگوید قصد دارد او را در مبارزه با بیگانه ها یاری و راهنمایی کند. هارگریو از آلکاتراز میخواهد که او به یکی از مراکز اصلی ceph ها که مرکز پخش هاگ ها میباشد برود و تست کند که آیا نانوسوییت می تواند با داده های موجود در تکنولوژی بیگانه ها ارتباط برقرار کند و بتواند در قدم بعدی در جهت کنترل و متوقف کردن آنها برآید. پس آلکاتراز عازم آنجا میشود و سرانجام به یکی از مراکز اصلی ceph ها میرسد. او وارد محفظه هاگ میشود ونانوسوییت شروع به تبادل و تعامل با هاگ ها میکند اما به دلیل اینکه هنوز نانوسوییت به اندازه کافی برای رویارویی با هاگها قدرتمند نمی باشد آزمایش با شکست مواجه میشود و آلکاتراز هم به بیرون پرتاب میشود.
در این بین وزارت دفاع امریکا, زمانیکه در میابد, ارتش خصوصی c.e.l.l نه تنها کمکی به حل بحران نکرده, بلکه باعث تشدید وحشت و نگرانی شده است, اختیارات و قرارداد نیروهای c.e.l.l و لوکهارت را لغو میکند و مسئولیتها را به نیروی دریایی امریکا به فرماندهی "کلنل بارکلی" واگذار میکند. کلنل بارکلی در گذشته با پدر تارا که یکی از مقامات ارشد نیروی دریایی بوده همکار بوده است. با اینکه اختیارات از نیروهای c.e.l.l گرفته شده است اما لوکهارت کوتاه نمی آید و مسرانه در جستجوی پرافیت می باشد. در این بین کلنل بارکلی تصمیم میگیرد برای از بین بردن گروه زیادی از ceph ها که در قسمت جنوب منهتن تجمع کرده اند آنها را در آب غرق کند , پس او به چند جنگنده هوایی دستور میدهد تا آنها با شلیک به سد آب منهتن و در هم شکستن آن باعث طغیان آب شوند و نیروهای ceph را در آب غرق کنند. هارگریو دوباره با آلکاتراز تماس میگیرد و او را از عملیات در هم شکستن سد و طغیان آب آگاه میکند, هارگریو یک هلیکوپتر به سمت آلکاتراز اعزام میکند تا او را از این مهلکه نجات دهد . حالا آلکاتراز باید عجله کند. اما آلکاتراز موفق نمیشود خود را به موقع به هلیکوپتر برساند و با طغیان آب در شهر , آلکاتراز به زیر آب فرو میرود.
part 4
آلکاتراز خود را به خشکی میرساند , همینکه او از آب بیرون می آید با تفنگداران نیروی دریایی مواجه مشود. chino هم در بین آنهاست و او از حادثه انهدام زیردریایی زنده مانده است.اگر یادتان باشد در ابتدای بازی زمانیکه زیردریایی به کلی ویران شد و نیروها خود را به سطح آب رساندند, chino در بین آنها نبود و مفقود شده بود.
حالا هدف اصلی تفنگداران نیروی دریایی و کلنل بارکلی تخلیه شهر و انتقال شهروندان با قطار به جایی امن میباشد. آلکاتراز با chino و افرادش همراه میشود. هارگریو دوباره با آلکاتراز تماس میگیرد و به او میگوید حالا نانوسوییت در حال آنالیز نمونه بافت سلولی میباشد که آلکاتراز قبلا جمع کرده بود, حالا نانوسوییت از نو خود را کد نویسی میکند تا بتواند با تکنولوژی بیگانه ها ارتباط برقرار کند. اما در این راه نانوسوییت به یک عامل دیگر هم نیاز دارد, هارگریو از آلکاتراز میخواهد به ساختمان hargreave-rasch برود, این ساختمان قسمتی از زیر مجموعه کمپانی مادر یعنی crynet میباشد. برای تکمیل فرآیند پیشرفت, نانوسوییت به یک عامل تکمیل کننده و تثبیت کننده (bio code) نیاز دارد که در این ساختمان موجود است. در حقیقت این کد, پلی بین نانوسوییت و تکنولوژی بیگانه ها میباشد . هارگریو مختصات محل ساختمان را برای آلکاتراز میفرستد .
سرانجام آلکاتراز به آنجا میرسد و با منفجر کردن در پارکینگ وارد آنجا میشود, حالا این مکان به شدت توسط نیروهای c.e.l.l به فرماندهی لوکهارت محافظت میشود. آنها قصد دارند هر طور شده آلکاتراز را از بین ببرند. هارگریو از لوکهارت میخواهد از این رفتارهای احمقانه دست بردارد و سر راه او و آلکاتراز بیش از این قرار نگیرد, اما لوکهارت مصمم است هر طور شده آلکاتراز را ( البته او هنوز هم فکر میکند او پرافیت است ) از بین ببرد. دلیل این همه دشمنی این است که لوکهارت همیشه از رویای دیرین هارگریو وحشت داشته است , رویای ساخت نسلی از سربازهای پیشرفته و برتر , سربازهایی که از قدرتهای مختلف نانوسوییت بهره میگیرند. به عبارتی لوکهارت از آینده و پیشرفت این تکنولوژی هراس دارد و میترسد روزی این سربازهای برتر , جای او و نیروهای معمولی را بگیرند. به گفته خود لوکهارت, میبایست 3 سال پیش جلوی این فعالیتها گرفته میشد , حالا لوکهارت میخواهد با نفوذ و قدرتی که روی نیروهای c.e.l.l دارد خود را از تسلط هارگریو خارج کند و او را پایین بکشد و قدرت را بدست گیرد.
آلکاتراز با ورود به سیستم بخش تحقیقاتی کد را بدست می آورد و در ادامه تمام نیروهای c.e.l.l را که در ساختمان بودند از بین میبرد . به یکباره ساختمان مورد حمله یک ربات از نژاد بیگانه قرار میگیرد . لازم به ذکر است دیوارهای این ساختمان از یک سمت بوسیله شیشه های مقاوم پوشانده شده است, این ربات با شکستن این شیشه باعث طغیان و فوران آب به داخل ساختمان میشود. آلکاتراز موفق میشود با شنا کردن خود را به بیرون برساند. در ادامه آلکاتراز به سمت پایگاه مرکزی نیروی دریایی واقع در grand centeral حرکت میکند تا به آنها ملحق شود و در عملیات تخلیه شهر به آنها یاری رساند , حالا پایگاه مورد هجوم همه جانبه نژاد ceph قرار گرفته و آنها خیلی به کمک او نیاز دارند. در راه پایگاه آلکاتراز با نیروهای دریایی روبرو میشود و در مقاومت در برابر ceph ها به آنها کمک میکند. هارگریو برای نانوسوییت و میلیارد ها دلاری که صرف طراحی و ساخت آن شده بسیار نگران است و همواره به آلکاتراز گوشزد میکند احتیاط لازم را به عمل آورد. او میترسد در نبردهای مداوم آلکاتراز , آسیبی به نانوسوییت وارد شود.
آلکاتراز سرانجام به پایگاه مرکزی grand centeral میرسد. در آنجا به صورت کاملا غیر منتظره با دکتر ناتان گولد مواجه میشود. دکتر گولد توانسته از دست تارا استریکلند فرار کند و خود را به پایگاه مرکزی برساند. در پایگاه مرکزی فهرستی از افراد تهیه شده و افراد سالم از افراد آلوده جدا شده اند. حالا کلنل بارکلی برای تخلیه تمام شهروندان به کمی وقت نیاز دارد .آلکاتراز باید به آنها کمک کند تا در مقابل تهاجم ceph ها مقاومت کنند و در این مدت آنها بتوانند شهروندان را از طریق قطار به جایی امن منتقل کنند. دکتر گولد هم اصرار دارد که میخواهد بماند و به آنها کمک کند, اما کلنل بارکلی به او اجازه نمیدهد, چون این کار ممکن است جان دکتر گولد را به خطر بیندازد. بارکلی میخواهد دکتر گولد را هم همراه با دیگر شهروندان با قطار به جای امن منتقل کند. دکتر گولد اعتقاد دارد هارگریو پاسخ تمام سوالهای آنها را میداند و آنها باید هرچه سریعتر برای پیدا کردن او به "جزیره roosevelt" بروند, اما کلنل بارکلی فکر میکند که هارگریو در حال حاضر مرده است.کلنل بارکلی به آلکاتراز میگوید که تارا استریکلند خودش از روی عمد دکتر گولد را آزاد کرده است. حالا مردم در حال سوار شدن به قطار هستند.
دکتر گولد با کلنل بارکلی تماس میگیرد و اعلام میکند, ceph ها به قطار حمل شهروندان حمله کرده اند و ریل آهن هم بکلی از بین رفته است, آنها در حوالی خیابان هارلم هستند . دکتر گولد یکبار دیگر به کلنل میگوید : ما هر طور شده باید به prism برویم و هارگریو را پیدا کنیم , این تنها امید ماست , اگر راهی برای خارج شدن از این بحران وجود داشته باشد آن را هارگریو میداند. هارگریو حالا در prism اقامت دارد , prism یکی از پایگاههای کمپانی crynet میباشد که در جزیره roosevelt قرار دارد. پس کلنل بارکلی قانع میشود و آلکاتراز را به آنجا میفرستد تا هارگریو را پیدا و از آنجا خارج کند. کلنل بارکلی با هواپیما آلکاتراز را در نزدیکی جزیره در آبها پیاده میکند , آکاتراز وارد جزیره میشود. حالا از این جزیره به شدت توسط نیروهای برگزیده لوکهارت محافظت میشود و آنها سرتاسر جزیره را احاطه کرده اند. پس از کمی پیشروی آلکاتراز با نیرو های c.e.l.l درگیر میشود, حالا لوکهارت که از حضور آلکاتراز آگاه شده است, برای متوقف کردن او یک تله الکترومغناطیسی (EMP trap) نصب کرده است .هارگریو به آلکاتراز میگوید اگر این تله مغناطیس به درستی به نانوسوییت برخورد کند,باعث سوختن قشر و حفاظ نانوسوییت (nano-shell) میشود و همین میتواند به سیستم عصبی آلکاتراز آسیب برساند.
آزمایشگاه واقع در prism
هارگریو پیشنهاد میکند بهتر است آلکاتراز برای متوقف کردن این تله به ایستگاه تامین برق prism برود و آن را قطع کند , زمانیکه نیروها با قطع برق مواجه شوند, درصدد وصل کردن آن برمی آیند اما بعد از وصل کردن مجدد جریان, این جریان برق دیگر نمیتواند انرژی لازم برای تله مغناطیسی را فراهم کند و آن از کار می افتد. پس آلکاتراز این کار را انجام میدهد و با قطع برق, تله مغناطیسی خاموش میشود. آلکاتراز پس از زد و خورد بسیار با نیروهای c.e.l.l موفق میشود خود را به اتاقی که لوکهارت در آن قرار دارد برساند. این اتاق توسط شیشه های نانویی (nano-glass) محافظت میشود که گلوله از آن عبور نمیکند. آلکاتراز وارد اتاق میشود و با پرتاب کردن لوکهارت از پنجره به بیرون او را میکشد. آلکاتراز خود را به ورودی بخشی که هارگریو در آن قرار دارد میرساند , اما همین که وارد آنجا می شود با یک حمله ناگهانی الکترومغناطیسی مواجه میشود. سیستم نانوسوییت آسیب میبیند و آلکاتراز هم روی زمین می افتد . هارگریو این نقشه و برنامه را با کمک تارا استریکلند عملی کرده است. آنها آلکاتراز را روی تختی دراز کرده و به آزمایشگاه میبرند.
حالا در حالی که آلکاتراز بیهوش است صدایی از داخل نانوسوییت به او میگوید : بیدار شو سرباز, حالا زمان مردن نیست! به نبرد برگرد!
آلکاتراز به هوش می آید , حالا هارگریو نانوسوییت را میخواهد, او میخواهد هر طور شده ناسوییت را از تن آلکاتراز درآورد.ما تصویر فلش بکی از گذشته میبینیم.
*فلش بک:
-پرافیت: من نمیفهمم! اینجا چه خبره...!؟
-هارگریو: هی پرافیت, تو اینجایی, نانوسوییت تو از سیستم نانویی ceph ها برداشت شده, تو بهترین امید ما هستی.
-پرافیت: تو میدونستی لعنتی, تو میدونستی که نانوسوییت با بدن شخص یک نوع همزیستی بوجود میاره, تو این بلا رو سر افراد من اوردی , تو اونارو به مرده های متحرک (dead man walking) تبدیل کردی!
-هارگریو: نه , من اونارو به یک قهرمان مافوق انسانی تبدیل کردم! پرافیت تو یک سرباز هستی , این طور فکر کن که این یک فداکاری بوده , ما برای تست به قربانی نیاز داشتیم
-پرافیت: تو به ما دروغ گفتی!(با خشم به روی میز میکوبد)
-هارگریو: شاید من کمی در مورد گفتن حقیقت احتیاط کردم, اما من چه انتخاب دیگه ای داشتم ؟ تو حالا چه انتخاب دیگه ای داری ؟ ceph ها به زودی خواهند اومد , تو فکر میکنی ما با سربازهای معمولی میتونیم اونارو شکست بدیم!؟ این جنگی نیست که در اون انسانهای عادی برنده بشن! آینده چیزی بیش از مرگ و نیستی برای ما نخواهد داشت, ما همه مرده های متحرک هستیم !
دوباره به زمان حال بازمیگردیم. هارگریو به آلکاتراز میگوید : برای این خیانت بسیار متاسفم, اما باور کن انتخاب و شانس دیگه ای ندارم.
پزشکان در حین عمل متوجه میشوند نانوسوییت با بدن آلکاتراز فرآیند یکپارچه سازی را کامل کرده است و اجازه جدا کردن نانوسوییت را نمیدهد, به همین دلیل هارگریو به نیروی c.e.l.l که در آنجاست دستور میدهد آلکاتراز را بکشد تا لباس جدا شود. سرباز c.e.l.l اسلحه اش را روی سر آلکاتراز میگیرد اما به یکباره با شلیک گلوله ای روی زمین می افتد, بله او تارا استریکلند است, تارا فاش میکند که او مامور مخفی CIA میباشد و هدفش نفوذ به تشکیلات هارگریو بوده است. به این ترتیب او آلکاتراز را نجات میدهد. حالا ceph ها هم به این مکان حمله کرده اند, حالا آنها باید هارگریو را پیدا و از اینجا خارج کنند. تارا, هارگریو را مسئول کشته شدن پدرش در حوادث lingshan میداند, تارا اعتقاد دارد هارگریو یک نقشه و استراتژی در مورد چگونگی رویارویی با ceph ها دارد که آنها حتما باید آن را بفهمند. تابحال هیچکس نتوانسته هارگریو را از نزدیک به صورت چهره به چهره ببیند و همواره همه او را از داخل مانیتور دیده اند. تارا از آلکاتراز میخواهد به محل اقامت هارگریو برود و او را از آنجا خارج کند و بعد از آن تارا منتظر آنهاست که با هلیکوپتر آنها را سوار کند. پس آلکاتراز به سمت محل اقامت هارگریو روانه میشود, محل اقامت هارگریو تحت حفاظت شدید امنیتی میباشد.آلکاتراز سرانجام بعد از کشتن تعدادی از محافظان به اتاق هارگریو میرسد.
هارگریو در یک مانیتور دیده میشود.
-هارگریو : تو اینجا هستی قهرمان , خوش اومدی.
هارگریو اجازه میدهد آلکاتراز او را ببیند, پس او دیوار را کنار میزند. در کمال تعجب هارگریو در داخل یک محفظه شیشه ای ظاهرا درخواب قرار دارد.
-هارگریو (از درون مانیتور) : تو شوکه شدی؟درسته ؟
هارگریو فاش میکند که او در صد سال اخیر را در این محفظه در شرایط نباتی بوده است.
-وقایع گذشته در مورد این ماجرا:
در سال 1908 هارگریو با یک گروه اعزامی به همراه karl rasch و walter gould (والتر گولد پدر بزرگ ناتان گولد میباشد) به محلی به نام tunguska رفتند, در این سفر تحقیقاتی آنها موفق به کشف نمونه هایی از تکنولوژی ceph ها شدند. تمامی افراد تیم اعزامی بجز والتر , کارل و هارگریو به دلایل نامشخصی کشته شدند. بعد از بازگشت هارگیریو با آنالیز تکنولوژی بیگانه ها متوجه شد , بیگانه ها قصد دارند در آینده به نسل بشر حمله کنند. هارگریو و کارل مرکز تحقیقاتی hargreave-rasch را تاسیس کردند , در ادمه هارگریو شرکت crynet را تاسیس کرد, این کمپانی به منظور کمک به کمپانی hargreave-rasch تاسیس شد. هارگریو از حمله ceph ها در آینده آگاه بود, هارگریو تصمیم گرفت با کمک تکنولوژی که از ceph ها دزدیده بود یک زندگی در وضعیت نباتی را درون یک محفظه شیشه ای آغاز کرد تا با تعامل با تکنولوژِی بیگانه ها بتواند ماده ای بر علیه آنها تولید کند( دلیل عمر طولانی او هم به همین دلیل میباشد و در حال حاضر او تنها باقی مانده از همکاران سابقش میباشد) . او در این مدت بوسیله یک سیستم پیشرفته کامپیوتری توانست تصویر خود را بصورت هوشمند در مانیتور به تصویر بکشد, به عبارت دیگر او زندگیش را برای ساخت یک سلاح یا پادزهر در مقابل بیگانه ها به کمک مهندسی معکوس فدا کرد تا بتواند نسل بشر را نجات دهد. تحقیقات او سرانجام با ساخت نانوسوییت 1 به نتیجه رسید, در آن موقع او نیاز به داوطلب داشت تا بتواند قدرت نانوسوییت را در مقابل ceph ها تست کند .این آزمایش در حوادث lingshan انجام شد. به دستور او پرافیت به جزیره فرستاده شد. در حوادث lingshan قدرت نانوسوییت از حد تصور او بالاتر بود. تکنولوژی نانوسوییت بر پایه زندگی همزیستی تکنولوژی ceph با شخصی که لباس را پوشیده میباشد. طی سه سال بعد از حوادث lingshan او توانست نانوسوییت را پیشرفت دهد و سرانجام نانوسوییت 2 را طراحی کرد. در ادامه سرانجام او توانست ماده ای را تولید کند که بتواند سیستم نانوسوییت را به صورت کامل آپگرید کند, آپگریدی که میتواند بر تکنولوژی بیگانه ها غلبه کند . حالا این ماده در درون یک سرنگ مقابل آلکاتراز میباشد.
آلکاتراز سرنگ را برمیدارد و به خود تزریق میکند, این ماده آپگرید نهایی نانوسوییت میباشد, خود هارگریو اعتقاد دارد این ماده تکه آخر پازل و همچنین کلیدی برای همه دروازه ها میباشد.
حالا ceph ها با تمام قوا به جزیره حمله کرده اند و حتی خود را به تالار هارگریو هم رسانده اند. هارگریو با باز کردن یک در مخفی به آلکاتراز کمک میکند تا از آنجا فرار کند. حالا هارگریو یک بمب ساعتی نصب کرده که تا 10 دقیقه دیگر کل سیستم و پایگاه و جزیره نابود خواهد شد . هدف او از انجام این کار نابود کردن ceph های موجود در جزیره است.
سپس هارگریو به کلیه نیروهای c.e.l.l اعلام میکند: " در حال حاضر فرمانده لوکهارت مرده است , من هم تا لحظاتی دیگر به او ملحق خواهم شد, پایگاه تا لحظاتی دیگر منفجر خواهد شد , حالا آلکاتراز ( البته هارگریو به نیروهای c.e.l.l میگوید پرافیت ) تنها امید ما برای غلبه بر بیگانگان است , بنابراین شما بایستی از دشمنی با او دست بردارید و از هر کمکی که از دستتان برمی آید برای او مضایقه نکنید و هرچه زودتر جزیره را تخلیه کنید."
پس آلکاتراز عازم خروج فوری از جزیره میشود , تارا استریکلند با او تماس میگیرد و به او میگوید در حال حاضر انتقال او از راه هوایی امکان پذیر نیست , پس تارا از او میخواهد هرچه سریعتر خود را به حوالی پل queensboro برساند , تارا در آنجا منتظر اوست . پس آلکاتراز حرکت میکند . در ضمن ماده tanguska که به آلکاتراز تزریق شده بود حالا در لایه های نانوسوییت نصب شده است و در حال شبیه سازی خود میباشد. صدایی از درون ناسوییت (که همان رشته های خاطرات پرافیت میباشد ) به آلکاتراز میگوید :" این همون چیزی بود که من در موردش صحبت کردم . حالا سرباز عجله کن, ما باید به پارک مرکزی بریم" !
بر اثر انفجار, جزیره و پل queensboro به کلی نابود میشود . آلکاتراز موفق میشود از طریق آب خود را به ساحل برساند و در آنجا با دکتر گولد , تارا و chino ملاقات میکند . آلکاتراز به همراه آنها سوار بر ماشین میشود, دکتر گولد به آلکاتراز میگوید همانطور که فایلهای خاطرات پرافیت گفتند منشا و مرکز اصلی ceph ها و همچنین تنظیم و انتشار هاگها در زیر پارک مرکزی شهر میباشد. حالا نیروهای c.e.l.l هم به آنها ملحق شده اند. کلنل بارکلی با آنها تماس میگیرد و به آنها اعلام میکند که قصد دارد با شلیک یک بمب هسته ای به منهتن ceph ها را از بین ببرد . اما تارا استریکلند اعتقاد دارد این کار دیوانگیست و میتواند بحران های شدیدی را به بار آورد و همچنین شهر در حال حاضر مملو از مردم میباشد و هنوز تخلیه نشده است. بارکلی میگوید این بهاییست که بایستی برای از بین بردن ceph متحمل شد و آنها چاره ای بجز آن ندارند, مگر اینکه آنها نقشه بهتری داشته باشند . سرانجام کلنل قانع میشود که این کار را به آلکاتراز واگذار کند , پس آنها عازم پارک مرکزی میشوند. در راه با حمله همه جانبه ceph ها و همچنین گسترش ارگانیسم بیگانه آلکاتراز از بقیه جدا میشود. در این لحظات به یکباره پارک مرکزی از درون شروع به بالا امدن و کنده شدن از زمین میکند و یک ارگانیسم عظیم از زیر آن خود را بالا میکشد.
با کمکهای هوایی ارتش و همچنین راهنماییهای تارا و دکتر گولد سرانجام آلکاتراز به پارک مرکزی میرسد. حالا زمین بسیار بی ثبات است و هرلحظه امکان ریزش دارد, پس گولد به آلکاتراز هشدار میدهد که بسیار احتیاط کند. حالا آلکاتراز باید خود را به مرکز پخش هاگ برساند . پس از کمی پیشروی او متوجه میشود که این مکان هم مملو از نیروهای ceph میباشد. پس از درگیری های بسیار سرانجام آلکاتراز خود را به مرکز اصلی و نهایی پخش هاگ میرساند , آلکاتراز وارد محفظه هاگ میشود و نانسوییت با هاگها شروع به واکنش و تعامل میکند, فشار شدیدی روی آلکاتراز و نانوسوییت وارد میشود اما سرانجام نانوسوییت موفق میشود بوسیله ارتباط نانوسوییت با هاگها تمام ceph های موجود در نیویورک را از بین ببرد. پرافیت از طریق ضمیر ناخودآگاه فایل های حافظه اش در نانوسوییت با آلکاتراز تماس میگیرد و میگوید :
" هی مرد , تو فکر میکنی من رفتم؟ خوب, خود من هم اینطور فکر میکردم اما در مورد نانوسوییت هارگریو درست گفته بود. نانوسوییت قواعد بازی را تغییر میدهد. حالا ceph ها در وجود من قرار دارند. من مجبور بودم ارتباطم را با نانوسوییت قطع کنم , در آن موقع تو در جلو من افتاده بودی, تو مرده بودی . من به تو یک شانس دادم, من به تو این شانس رو دادم که کاری رو که من شروع کردم, تو به پایان برسونی . این تنها امید ما بود . به اینجا نگاه کن ( نقشه موقعیتهای مختلف را در سراسر دنیا نشان میدهد ) ceph ها فقط در نیویورک و lingshan نیستند, اونا حالا همه جا هستند و مراکزشون رو ساختن . میبینی, ما امروز برنده شدیم , اما هنوز کار ما به پایان نرسیده . ما هنوز نمرده ایم و باز هم بازخواهیم گشت , اونا به ما نیاز دارند."
دوباره زندگی و طراوت به شهر نیویورک باز میگردد و تمام آلودگیها پاک میشود و مردم سلامتی خود را بدست می آورند. در پارک پیامی از طرف karl rasch به شخصی که حالا در نانوسوییت قرار دارد ارسال میشود, او یکی دیگر از بنیان گزاران کمپانی hargraeve-rasch میباشد . او از دارنده فعلی نانوسوییت میخواهد که خودش را معرفی کند و اون شخص ( که حالا دیگر آلکاتراز نیست, چون جسم آلکاتراز بعد از فشارشدید در اتاقک هاگ مرده است) جواب میدهد :
اونا منو پرافیت صدا میکنن !! they call me...prophet
the end
با توجه به محبوبیت بازی crysis , تصمیم گرفتم داستان شماره دوم این بازی را در اینجا بنویسم. سعی بر این شده مطالب مهم و اصلی آورده شود تا اگر ابهامی برای دوستان در مورد بازی وجود داره تا حد ممکن رفع بشه. اگر مشکل یا اشتباهی در داستان و یا نگارش متن وجود دارد به بزرگی خودتون ببخشید.
برای بزرگ کردن تصاویر روی اونا کلیک کنید.
کپی برداری از این مطلب بدون ذکر منبع ممنوع میباشد.
part 1
بحران نیویورک
زیردریایی به آبهای شهر نیویورک رسیده است
یک فروند زیردریایی نیروی دریایی امریکا که نیروهای تشکیل دهنده آن را گروه تجسس و شناسایی swardfish 3 تشکیل میدهد به آبهای رودخانه هادسون در نیویورک رسیده اند. وظیفه این نیروها, پیدا کردن و به سلامت بازگرداندن " دکتر ناتان گولد " , عضو سابق شرکت crynet میباشد. crynet بر این عقیده است که دکتر گولد, اطلاعاتی با ارزش و حیاتی در مورد چگونگی نبرد با این نژاد بیگانه را دارد و میتواند در این راه به آنها کمک شایانی کند. " آلکاتراز " ( شخصیت اصلی داستان ) هم در بین این نیروها قرار دارد . به یکباره زیردریایی مورد حمله یک عامل ناشناخته قرار میگیرد و بعد از سوراخ شدن بدنه و نفوذ آب به داخل آن به کلی غرق میشود , در این شرایط نیروها مجبور به خروج اضطراری از زیردریایی میشوند و شناکنان خود را به سطح آب می رسانند. سطح آب مملو از اجساد انسانها میباشد, این اجساد تازه هستند. در دوردست مجسمه آزادی دیده می شود , در حالی که دود غلیظی از آن بلند میشود. فرمانده جوخه , chino در روی آب دیده نمیشود و آنها او را گم کرده اند. به یکباره آنها مورد حمله یک جنگنده هوایی نژاد " ceph " قرار میگیرند و ظاهراً تنها آلکاتراز از این واقعه زنده میماند!
پرافیت در هنگام مرگ
*فایل ویدئویی :
پرافیت: آلکاتراز, این همه کاریست که من میتوانم برای همه انجام بدم. تو آخرین امید من هستی, آخرین شانس دکتر گولد , آخرین شانس همه ما, من حالا از نفس افتادم , من یه مرده متحرک هستم, من آلوده شدم. اما تو میتونی تمومش کنی.
خوش اومدی به آینده پسر, خوش اومدی به جنگ . آخرین خواسته من اینه که از بند رها بشم , این همزیستی و ارتباط اجازه نمیده من رها بشم , باید ارتباط گسسته بشه....! من به تو یک سوییت ( لباس مخصوص) میدم, من زندگیمو به تو میدم. به من قول بده...
گولد رو پیدا کن... این همه کاریه که من میتونم انجام بدم , تو همه کاری هستی که من میتونم انجام بدم. اونا منو پرافیت صدا میکنن . اینو بخاطر داشته باش. (و سپس گلوله را در سر خود شلیک میکند)
part 2
دکتر گولد با آلکاتراز تماس میگیرد و از او میخواهد هر طور شده خود را به آزمایشگاه او برساند. حالا شهر نیویورک دچار آشفتگی و هرج و مرج بسیار شده است. حالا تنها افراد آلوده به ویروس در گوشه کنار شهر دیده میشوند. حالا نیروهای c.e.l.l در تمام شهر مستقر هستند. در جریان حوادث روی داده در نیویورک , پرافیت با نیروهای c.e.l.l درگیری و مبارزه داشته و برای آنها یک هدف به حساب میآید .از اینرو آلکاتراز با پوشیدن نانوسوییتی که ویژگی منحصر به فرد پرافیت بوده است حالا در شهر مقابل نیروهای c.e.l.l مشکلات زیادی خواهد داشت. دومنیک لوکهارت, فرمانده نیروهای c.e.l.l میباشد و دشمنی شدیدی با پرافیت دارد و میخواهد هر طور شده او را از بین ببرد. بر خلاف لوکهارت , تارا استریکلندکه او هم بمانند لوکهارت برای هارگریو, مالک شرکت crynet کار میکند, مخالف کشتن پرافیت است و اعتقاد دارد پرافیت بایستی زنده دستگیر شود تا بتوان از او بازجویی کرد و اطلاعاتی را بدست آورد. در حقیقت تارا استریکلند دختر سرگرد استریکلند , یکی از مقامات ارشد نیروی دریایی امریکا میباشد که حالا مرده است.تارا بعد از مرگ پدرش با بحران شدید روحی روبرو شد و به الکل پناه برد و ارتش را هم ترک کرد و حالا یکی از افراد جیکوب هارگریو میباشد.
جنگنده هوایی ceph ها
آلکاتراز در طول مسیر رسیدن به آزمایشگاه , دو هلیکوپتر c.e.l.l را میبیند که به سمت یک جنگنده هوایی بیگانه ها شلیک میکنند و باعث سقوط جنگنده هوایی ceph ها در محلی نزدیک به موقعیت آلکاتراز میشوند. دکتر گولد یکبار دیگر با او تماس میگیرد و از وی میخواهد که به محل سقوط برود و آن مکان را برای پیدا کردن نمونه ای از بافت سلولی بیگانه ها به خوبی جستجو کند. آلکاتراز به محل سقوط میرود, اما هیچ نمونه سلولی از نژاد ceph در آنجا یافت نمیشود. به یکباره این محل مورد حمله یکی از بیگانه ها قرار میگیرد, آلکاتراز موفق به کشتن او میشود و نمونه بافت سلولی را از جسد او استتخراج میکند. نمونه باعث بروز یکسری فعل و انفعالات در نانوسوییت میشود. دکتر گولد با او تماس میگیرد و اعلام میکند که مجبور شده آزمایشگاه را ترک کند و به یک جای امن تر در نزدیکی آنجا برود . دکتر گولد از آلکاتراز میخواهد که قبل از نیروهای c.e.l.l به آزمایشگاه او برود و کامپیوتر او را که حاوی اطلاعاتی مهم و سری است نابود کند. پس آلکاتراز به آزمایشگاه میرود و کامپیوتر را نابود میکند.
*فلش بک:
جیکوب هارگریو (به پرافیت) : در lingshan یک عملیات محرمانه در جریان است. پرافیت تو در آنجا چشم و گوش من هستی. زنده نگه داشتن گروهت بیانگر وظیفه شناسی تو است و من آن را تحسین و درک میکنم, اما وظیفه اصلی تو گزارش دادن به من است, تو باید نمونه ها را برای من بیاوری, اگر هم نتوانستی این کار را انجام دهی فقط زنده برگرد و به من بگو چه دیدی. حالا داده های سیستم نانو به عنوان یک کلید به حساب می آید. حالا همه ما به وقت بیشتری نیاز داریم. حالا زمان آن رسیده که بشر از خواب بیدار شود.
"دکتر ناتان گولد"
سرانجام آلکاتراز به محلی که دکتر گولد قرار دارد میرسد. دکتر گولد با اسکن نانوسوییت و بدن آلکاتراز متوجه میشود که او پرافیت نیست , او ابتدا بسیار عصبانی میشود که به او دروغ گفته است و گمان میکند او یک جاسوس است که از طرف هارگریو ( hargreave ) مامور شده است , اما زمانیکه ویدئوی ضبط شده ای را که پرافیت به جا گذاشته میبیند, نرم میشود و به او اعتماد میکند. دکتر گولد به آلکاتراز میگوید: این احتمال وجود دارد که نمونه بافت سلولی ceph با لایه های عمیق نانوسوییت ترکیب شده و ماده ای تولید کند که نقش یک واکسن و پادزهر را بازی کند و به سرایت ویروس منهتن و همچنین حمله بیگانه ها پایان دهد. دکتر گولد در حال اسکن میباشد که نیروهای c.e.l.l که از مکان آنها باخبر شده اند به آنجا حمله میکنند. آنها موفق میشوند فرار کنند( البته جدا از هم ) .دکتر دوباره با آلکاتراز تماس میگیرد و به او میگوید: ویروس یا همان بافت بیگانه ها در لایه های عمیق نانوسوییت شروع به همسان سازی میکند و احتمالا ساخته شدن واکسن بوجود میآید , اما مشکل اینجاست که برای اسکن لایه های عمیق نانوسوییت به یک دستگاه اسکن با قدرت بالا نیاز است و تنها جایی که در نیویورک این دستگاه را دارد, آزمایشگاه هارگریو میباشد که در یک پایگاه شرکت crynet قرار دارد. دکتر اعتقاد دارد در حال حاضر اینکار به مانند یک خودکشی است, چون حالا همه نقاط شهر مملو از نژاد ceph میباشد. همچنین برای رسیدن به آنجا, آلکاتراز بایستی از خیابان wall street عبور کند, اما مشکل دیگر اینجاست که نیروهای c.e.l.l در ورودی این خیابان یک دستگاه تشخیص ناسوییت نصب کرده اند که بمانند یک ایستگاه ایست و بازرسی عمل میکند, پس دکتر گولد به آلکاتراز توصیه میکند که از طریق یک تونل تخلیه اضطراری که در زیر wallstreet قرار دارد, عبور کند. ورودی این تونل از کلیسایی واقع در خیابان wall street شروع میشود.
سرانجام آلکاتراز از طریق آن تونل به پایگاه crynet میرسد و در آنجا دکتر گولد را ملاقات میکند, آنها وارد آزمایشگاه میشوند و گولد با تهدید متصدی آنجا, وی را مجبور میکند یک اسکن عمیق از نانوسوییت و آلکاتراز بگیرد. با شروع اسکن آنها متوجه یک حقیقت عجیب میشوند, زمانیکه پرافیت, آلکاتراز را پیدا کرده بود, بخاطر جراحات برداشته تمام احشاء داخلی بدن آلکاتراز مثل قلب,کلیه,ریه,نخاع و دیگر قسمتهای بدن او بطور کامل از کار افتاده بودند و او مرده بود و این نانوسوییت است که آلکاتراز را به زندگی باز گردانده و بدون نانوسوییت او یک انسان مرده است.
part 3
"لوکهارت", فرمانده نیروهای c.e.l.l
"لوکهارت", فرمانده نیروهای c.e.l.l
زمانیکه دستگاه در حال اسکن و آنالیز لایه های عمیق نانوسوییت میباشد, به یکباره لوکهارت و نیروهایش به همراه تارا استریکلند وارد ساختمان میشوند و همین باعث متوقف شدن عملیات اسکن میشود . لوکهارت وارد اتاقک اسکن میشود و اسلحه اش را روی سر آلکاتراز میگیرد و قصد دارد او را بکشد , اما تارا استریکلند در کار او مداخله میکند و مانع وی میشود. تارا و لوکهارت هر دو برای "جیکوب هارگریو" ( جیکوب یک نام یهودیست , این روزا مد شده به خصوص در فیلم ها , مغز متفکر و قدرت پشت پرده یک تشکیلات بزرگ رو فردی یهودی نشون میدن, میشه گفت نمودی از فراماسونری و ایلومناتی هستش ) کار میکنند. وظیفه تارا تحویل دادن دکتر ناتان گولد و وظیفه لوکهارت تحویل دادن پرافیت به هارگریو میباشد . تارا دکتر گولد را با خود میبرد و آلکاتراز ( هنوز لوکهارت و یارانش فکر میکنند او پرافیت است , البته زیاد فرقی نمیکند چون برای هارگریو نانو سوییت مهم است نه یک سرباز ) هم به لوکهارت سپرده میشود. دکتر گولد در حال رفتن به تارا میگوید اگر پدرت زنده بود و میدید تو برای این مرد (هارگریو) کار میکنی ..... تارا حرف او را قطع میکند و به دکتر میگوید اما حالا پدرم مرده و بهتر است تو هم دهنت رو ببندی. لوکهارت با ته قنداق اسلحه اش ضربه ای به صورت آلکاتراز میزند , نیروهای c.e.l.l کشان کشان آلکاتراز را تا هلیکوپتری که آماده پرواز است مشایعت میکنند. لوکهارت به افرادش دستور میدهد آلکاتراز را به پایگاه prism ببرند و خودش با یک ماشین نظامی از آنجا دور میشود. همین که هلیکوپتر کمی از زمین بلند میشود, در یک چشم به هم زدن یک ارگانیسم بیگانه میله مانند و طویل از زیر زمین بیرون میآید و باعث سقوط هلیکوپتر میشود. این ارگانیسم نوعی گرده و هاگ سیاه رنگ از خود منتشر میکند و فوراً باعث کشته شدن تمام نیروهای c.e.l.l که در آن اطراف بودند میشود. تنها آلکاتراز بخاطر قابلیت های محافظتی نانوسوییت زنده میماند, البته نانوسوییت در برخورد با هاگ آسیب میبیند و آلکاتراز هم برای مدتی از هوش میرود.
"تارا استریکلند"
هارگریو از طریق ریموت کنترل از راه دور نانوسوییت را ریبوت میکند. "جیکوب هارگریو" رئیس و مالک شرکت crynet میباشد. او بیش از صد سال عمر کرده ( هنوز کسی علت طول عمر زیاد او را نمیداند, اما در آینده خواهیم فهمید) و تمامی قرن اخیر را صرف ساخت و طراحی نانوسوییت کرده است. ظاهراً او از قبل میدانسته که بیگانه ها قصد حمله به زمین و نیویورک را دارند. او از تکنولوژی خود ceph ها برای ساخت نانوسوییت استفاده کرده و به نوعی از تکنولوژی آنها دزدی کرده تا بر علیه خودشان به کار ببرد. آلکاتراز به هوش می آید, هارگریو با او تماس میگیرد و به او میگوید قصد دارد او را در مبارزه با بیگانه ها یاری و راهنمایی کند. هارگریو از آلکاتراز میخواهد که او به یکی از مراکز اصلی ceph ها که مرکز پخش هاگ ها میباشد برود و تست کند که آیا نانوسوییت می تواند با داده های موجود در تکنولوژی بیگانه ها ارتباط برقرار کند و بتواند در قدم بعدی در جهت کنترل و متوقف کردن آنها برآید. پس آلکاتراز عازم آنجا میشود و سرانجام به یکی از مراکز اصلی ceph ها میرسد. او وارد محفظه هاگ میشود ونانوسوییت شروع به تبادل و تعامل با هاگ ها میکند اما به دلیل اینکه هنوز نانوسوییت به اندازه کافی برای رویارویی با هاگها قدرتمند نمی باشد آزمایش با شکست مواجه میشود و آلکاتراز هم به بیرون پرتاب میشود.
"کلنل بارکلی"
در این بین وزارت دفاع امریکا, زمانیکه در میابد, ارتش خصوصی c.e.l.l نه تنها کمکی به حل بحران نکرده, بلکه باعث تشدید وحشت و نگرانی شده است, اختیارات و قرارداد نیروهای c.e.l.l و لوکهارت را لغو میکند و مسئولیتها را به نیروی دریایی امریکا به فرماندهی "کلنل بارکلی" واگذار میکند. کلنل بارکلی در گذشته با پدر تارا که یکی از مقامات ارشد نیروی دریایی بوده همکار بوده است. با اینکه اختیارات از نیروهای c.e.l.l گرفته شده است اما لوکهارت کوتاه نمی آید و مسرانه در جستجوی پرافیت می باشد. در این بین کلنل بارکلی تصمیم میگیرد برای از بین بردن گروه زیادی از ceph ها که در قسمت جنوب منهتن تجمع کرده اند آنها را در آب غرق کند , پس او به چند جنگنده هوایی دستور میدهد تا آنها با شلیک به سد آب منهتن و در هم شکستن آن باعث طغیان آب شوند و نیروهای ceph را در آب غرق کنند. هارگریو دوباره با آلکاتراز تماس میگیرد و او را از عملیات در هم شکستن سد و طغیان آب آگاه میکند, هارگریو یک هلیکوپتر به سمت آلکاتراز اعزام میکند تا او را از این مهلکه نجات دهد . حالا آلکاتراز باید عجله کند. اما آلکاتراز موفق نمیشود خود را به موقع به هلیکوپتر برساند و با طغیان آب در شهر , آلکاتراز به زیر آب فرو میرود.
part 4
آلکاتراز, chino و دیگران را پیدا میکند
آلکاتراز خود را به خشکی میرساند , همینکه او از آب بیرون می آید با تفنگداران نیروی دریایی مواجه مشود. chino هم در بین آنهاست و او از حادثه انهدام زیردریایی زنده مانده است.اگر یادتان باشد در ابتدای بازی زمانیکه زیردریایی به کلی ویران شد و نیروها خود را به سطح آب رساندند, chino در بین آنها نبود و مفقود شده بود.
حالا هدف اصلی تفنگداران نیروی دریایی و کلنل بارکلی تخلیه شهر و انتقال شهروندان با قطار به جایی امن میباشد. آلکاتراز با chino و افرادش همراه میشود. هارگریو دوباره با آلکاتراز تماس میگیرد و به او میگوید حالا نانوسوییت در حال آنالیز نمونه بافت سلولی میباشد که آلکاتراز قبلا جمع کرده بود, حالا نانوسوییت از نو خود را کد نویسی میکند تا بتواند با تکنولوژی بیگانه ها ارتباط برقرار کند. اما در این راه نانوسوییت به یک عامل دیگر هم نیاز دارد, هارگریو از آلکاتراز میخواهد به ساختمان hargreave-rasch برود, این ساختمان قسمتی از زیر مجموعه کمپانی مادر یعنی crynet میباشد. برای تکمیل فرآیند پیشرفت, نانوسوییت به یک عامل تکمیل کننده و تثبیت کننده (bio code) نیاز دارد که در این ساختمان موجود است. در حقیقت این کد, پلی بین نانوسوییت و تکنولوژی بیگانه ها میباشد . هارگریو مختصات محل ساختمان را برای آلکاتراز میفرستد .
آلکاتراز خود را به ساختمان hargreave-rasch میرساند
سرانجام آلکاتراز به آنجا میرسد و با منفجر کردن در پارکینگ وارد آنجا میشود, حالا این مکان به شدت توسط نیروهای c.e.l.l به فرماندهی لوکهارت محافظت میشود. آنها قصد دارند هر طور شده آلکاتراز را از بین ببرند. هارگریو از لوکهارت میخواهد از این رفتارهای احمقانه دست بردارد و سر راه او و آلکاتراز بیش از این قرار نگیرد, اما لوکهارت مصمم است هر طور شده آلکاتراز را ( البته او هنوز هم فکر میکند او پرافیت است ) از بین ببرد. دلیل این همه دشمنی این است که لوکهارت همیشه از رویای دیرین هارگریو وحشت داشته است , رویای ساخت نسلی از سربازهای پیشرفته و برتر , سربازهایی که از قدرتهای مختلف نانوسوییت بهره میگیرند. به عبارتی لوکهارت از آینده و پیشرفت این تکنولوژی هراس دارد و میترسد روزی این سربازهای برتر , جای او و نیروهای معمولی را بگیرند. به گفته خود لوکهارت, میبایست 3 سال پیش جلوی این فعالیتها گرفته میشد , حالا لوکهارت میخواهد با نفوذ و قدرتی که روی نیروهای c.e.l.l دارد خود را از تسلط هارگریو خارج کند و او را پایین بکشد و قدرت را بدست گیرد.
آلکاتراز با ورود به سیستم بخش تحقیقاتی کد را بدست می آورد و در ادامه تمام نیروهای c.e.l.l را که در ساختمان بودند از بین میبرد . به یکباره ساختمان مورد حمله یک ربات از نژاد بیگانه قرار میگیرد . لازم به ذکر است دیوارهای این ساختمان از یک سمت بوسیله شیشه های مقاوم پوشانده شده است, این ربات با شکستن این شیشه باعث طغیان و فوران آب به داخل ساختمان میشود. آلکاتراز موفق میشود با شنا کردن خود را به بیرون برساند. در ادامه آلکاتراز به سمت پایگاه مرکزی نیروی دریایی واقع در grand centeral حرکت میکند تا به آنها ملحق شود و در عملیات تخلیه شهر به آنها یاری رساند , حالا پایگاه مورد هجوم همه جانبه نژاد ceph قرار گرفته و آنها خیلی به کمک او نیاز دارند. در راه پایگاه آلکاتراز با نیروهای دریایی روبرو میشود و در مقاومت در برابر ceph ها به آنها کمک میکند. هارگریو برای نانوسوییت و میلیارد ها دلاری که صرف طراحی و ساخت آن شده بسیار نگران است و همواره به آلکاتراز گوشزد میکند احتیاط لازم را به عمل آورد. او میترسد در نبردهای مداوم آلکاتراز , آسیبی به نانوسوییت وارد شود.
آلکاتراز به پایگاه مرکزی میرسد
آلکاتراز سرانجام به پایگاه مرکزی grand centeral میرسد. در آنجا به صورت کاملا غیر منتظره با دکتر ناتان گولد مواجه میشود. دکتر گولد توانسته از دست تارا استریکلند فرار کند و خود را به پایگاه مرکزی برساند. در پایگاه مرکزی فهرستی از افراد تهیه شده و افراد سالم از افراد آلوده جدا شده اند. حالا کلنل بارکلی برای تخلیه تمام شهروندان به کمی وقت نیاز دارد .آلکاتراز باید به آنها کمک کند تا در مقابل تهاجم ceph ها مقاومت کنند و در این مدت آنها بتوانند شهروندان را از طریق قطار به جایی امن منتقل کنند. دکتر گولد هم اصرار دارد که میخواهد بماند و به آنها کمک کند, اما کلنل بارکلی به او اجازه نمیدهد, چون این کار ممکن است جان دکتر گولد را به خطر بیندازد. بارکلی میخواهد دکتر گولد را هم همراه با دیگر شهروندان با قطار به جای امن منتقل کند. دکتر گولد اعتقاد دارد هارگریو پاسخ تمام سوالهای آنها را میداند و آنها باید هرچه سریعتر برای پیدا کردن او به "جزیره roosevelt" بروند, اما کلنل بارکلی فکر میکند که هارگریو در حال حاضر مرده است.کلنل بارکلی به آلکاتراز میگوید که تارا استریکلند خودش از روی عمد دکتر گولد را آزاد کرده است. حالا مردم در حال سوار شدن به قطار هستند.
part 5
آلکاتراز و دیگر نیروها در مقابل هجوم ceph ها مقاومت میکنند و در این مدت کلنل بارکلی اولین گروه از مردم را سوار بر قطار میکند, اما بعد از مقاومت بسیار ساختمان grand centeral بر اثر شدت حمله ceph ها فرو میریزد , آلکاتراز و دیگران با ماشین از این مهلکه میگریزند. هنوز نصف شهروندان منتقل نشده اند, کلنل بارکلی از همه مردم میخواهد هر چه سریعتر به سنگرهای زیرزمینی و مناطق کم ارتفاع (lower levels) بروند , کلنل تصمیم دارد بقیه مردم را از راه هوایی با هواپیما منتقل کند, حالا همه نیروها باید از سایت هوایی در مقابل ceph ها دفاع کنند, اگر ceph ها به آنجا برسند قتل عام شدیدی رخ خواهد داد. سرانجام بعد از مقاومت بسیار هواپیماها مردم را منتقل میکنند , در این هنگام دوباره یکی از همان ارگانیسم های مخروطی شکل از زیر زمین بیرون می آید. هارگریو با آنها تماس میگیرد و به کلنل بارکلی هشدار میدهد ظرف چند دقیقه آینده هاگها از این ارگانیسم رها خواهد شد و همه افراد او در آنجا خواهند مرد . تنها راه نجات از این مخمصه این است که آلکاتراز از راهنمایی های هارگریو برای غلبه بر این مشکل پیروی کند, در حال حاضر نانوسوییت کار پردازش هاگهای بیگانه را کامل کرده است, آلکاتراز وارد اتاقک هاگ این ارگانیسم میشود و اجازه میدهد نانوسوییت با هاگها ارتباط و تعامل برقرار کند , فشار زیادی روی آلکاتراز وارد میشود , او باید مدتی تحمل و مقاومت کند, با این کار سیستم پخش هاگ دقیقا معکوس عمل میکند و باعث کشتن همه ceph ها که در منطقه بودند میشود, البته یکی از رباتها هنوز زنده است اما آلکاتراز موفق میشود با هواپیما از آنجا فرار کند.
ساختمان grand centeral
آلکاتراز و دیگر نیروها در مقابل هجوم ceph ها مقاومت میکنند و در این مدت کلنل بارکلی اولین گروه از مردم را سوار بر قطار میکند, اما بعد از مقاومت بسیار ساختمان grand centeral بر اثر شدت حمله ceph ها فرو میریزد , آلکاتراز و دیگران با ماشین از این مهلکه میگریزند. هنوز نصف شهروندان منتقل نشده اند, کلنل بارکلی از همه مردم میخواهد هر چه سریعتر به سنگرهای زیرزمینی و مناطق کم ارتفاع (lower levels) بروند , کلنل تصمیم دارد بقیه مردم را از راه هوایی با هواپیما منتقل کند, حالا همه نیروها باید از سایت هوایی در مقابل ceph ها دفاع کنند, اگر ceph ها به آنجا برسند قتل عام شدیدی رخ خواهد داد. سرانجام بعد از مقاومت بسیار هواپیماها مردم را منتقل میکنند , در این هنگام دوباره یکی از همان ارگانیسم های مخروطی شکل از زیر زمین بیرون می آید. هارگریو با آنها تماس میگیرد و به کلنل بارکلی هشدار میدهد ظرف چند دقیقه آینده هاگها از این ارگانیسم رها خواهد شد و همه افراد او در آنجا خواهند مرد . تنها راه نجات از این مخمصه این است که آلکاتراز از راهنمایی های هارگریو برای غلبه بر این مشکل پیروی کند, در حال حاضر نانوسوییت کار پردازش هاگهای بیگانه را کامل کرده است, آلکاتراز وارد اتاقک هاگ این ارگانیسم میشود و اجازه میدهد نانوسوییت با هاگها ارتباط و تعامل برقرار کند , فشار زیادی روی آلکاتراز وارد میشود , او باید مدتی تحمل و مقاومت کند, با این کار سیستم پخش هاگ دقیقا معکوس عمل میکند و باعث کشتن همه ceph ها که در منطقه بودند میشود, البته یکی از رباتها هنوز زنده است اما آلکاتراز موفق میشود با هواپیما از آنجا فرار کند.
ساختمان grand centeral
دکتر گولد با کلنل بارکلی تماس میگیرد و اعلام میکند, ceph ها به قطار حمل شهروندان حمله کرده اند و ریل آهن هم بکلی از بین رفته است, آنها در حوالی خیابان هارلم هستند . دکتر گولد یکبار دیگر به کلنل میگوید : ما هر طور شده باید به prism برویم و هارگریو را پیدا کنیم , این تنها امید ماست , اگر راهی برای خارج شدن از این بحران وجود داشته باشد آن را هارگریو میداند. هارگریو حالا در prism اقامت دارد , prism یکی از پایگاههای کمپانی crynet میباشد که در جزیره roosevelt قرار دارد. پس کلنل بارکلی قانع میشود و آلکاتراز را به آنجا میفرستد تا هارگریو را پیدا و از آنجا خارج کند. کلنل بارکلی با هواپیما آلکاتراز را در نزدیکی جزیره در آبها پیاده میکند , آکاتراز وارد جزیره میشود. حالا از این جزیره به شدت توسط نیروهای برگزیده لوکهارت محافظت میشود و آنها سرتاسر جزیره را احاطه کرده اند. پس از کمی پیشروی آلکاتراز با نیرو های c.e.l.l درگیر میشود, حالا لوکهارت که از حضور آلکاتراز آگاه شده است, برای متوقف کردن او یک تله الکترومغناطیسی (EMP trap) نصب کرده است .هارگریو به آلکاتراز میگوید اگر این تله مغناطیس به درستی به نانوسوییت برخورد کند,باعث سوختن قشر و حفاظ نانوسوییت (nano-shell) میشود و همین میتواند به سیستم عصبی آلکاتراز آسیب برساند.
آزمایشگاه واقع در prism
هارگریو پیشنهاد میکند بهتر است آلکاتراز برای متوقف کردن این تله به ایستگاه تامین برق prism برود و آن را قطع کند , زمانیکه نیروها با قطع برق مواجه شوند, درصدد وصل کردن آن برمی آیند اما بعد از وصل کردن مجدد جریان, این جریان برق دیگر نمیتواند انرژی لازم برای تله مغناطیسی را فراهم کند و آن از کار می افتد. پس آلکاتراز این کار را انجام میدهد و با قطع برق, تله مغناطیسی خاموش میشود. آلکاتراز پس از زد و خورد بسیار با نیروهای c.e.l.l موفق میشود خود را به اتاقی که لوکهارت در آن قرار دارد برساند. این اتاق توسط شیشه های نانویی (nano-glass) محافظت میشود که گلوله از آن عبور نمیکند. آلکاتراز وارد اتاق میشود و با پرتاب کردن لوکهارت از پنجره به بیرون او را میکشد. آلکاتراز خود را به ورودی بخشی که هارگریو در آن قرار دارد میرساند , اما همین که وارد آنجا می شود با یک حمله ناگهانی الکترومغناطیسی مواجه میشود. سیستم نانوسوییت آسیب میبیند و آلکاتراز هم روی زمین می افتد . هارگریو این نقشه و برنامه را با کمک تارا استریکلند عملی کرده است. آنها آلکاتراز را روی تختی دراز کرده و به آزمایشگاه میبرند.
part 6
حالا در حالی که آلکاتراز بیهوش است صدایی از داخل نانوسوییت به او میگوید : بیدار شو سرباز, حالا زمان مردن نیست! به نبرد برگرد!
آلکاتراز به هوش می آید , حالا هارگریو نانوسوییت را میخواهد, او میخواهد هر طور شده ناسوییت را از تن آلکاتراز درآورد.ما تصویر فلش بکی از گذشته میبینیم.
*فلش بک:
-پرافیت: من نمیفهمم! اینجا چه خبره...!؟
-هارگریو: هی پرافیت, تو اینجایی, نانوسوییت تو از سیستم نانویی ceph ها برداشت شده, تو بهترین امید ما هستی.
-پرافیت: تو میدونستی لعنتی, تو میدونستی که نانوسوییت با بدن شخص یک نوع همزیستی بوجود میاره, تو این بلا رو سر افراد من اوردی , تو اونارو به مرده های متحرک (dead man walking) تبدیل کردی!
-هارگریو: نه , من اونارو به یک قهرمان مافوق انسانی تبدیل کردم! پرافیت تو یک سرباز هستی , این طور فکر کن که این یک فداکاری بوده , ما برای تست به قربانی نیاز داشتیم
-پرافیت: تو به ما دروغ گفتی!(با خشم به روی میز میکوبد)
-هارگریو: شاید من کمی در مورد گفتن حقیقت احتیاط کردم, اما من چه انتخاب دیگه ای داشتم ؟ تو حالا چه انتخاب دیگه ای داری ؟ ceph ها به زودی خواهند اومد , تو فکر میکنی ما با سربازهای معمولی میتونیم اونارو شکست بدیم!؟ این جنگی نیست که در اون انسانهای عادی برنده بشن! آینده چیزی بیش از مرگ و نیستی برای ما نخواهد داشت, ما همه مرده های متحرک هستیم !
تارا استریکلند , آلکاتراز را نجات میدهد
دوباره به زمان حال بازمیگردیم. هارگریو به آلکاتراز میگوید : برای این خیانت بسیار متاسفم, اما باور کن انتخاب و شانس دیگه ای ندارم.
پزشکان در حین عمل متوجه میشوند نانوسوییت با بدن آلکاتراز فرآیند یکپارچه سازی را کامل کرده است و اجازه جدا کردن نانوسوییت را نمیدهد, به همین دلیل هارگریو به نیروی c.e.l.l که در آنجاست دستور میدهد آلکاتراز را بکشد تا لباس جدا شود. سرباز c.e.l.l اسلحه اش را روی سر آلکاتراز میگیرد اما به یکباره با شلیک گلوله ای روی زمین می افتد, بله او تارا استریکلند است, تارا فاش میکند که او مامور مخفی CIA میباشد و هدفش نفوذ به تشکیلات هارگریو بوده است. به این ترتیب او آلکاتراز را نجات میدهد. حالا ceph ها هم به این مکان حمله کرده اند, حالا آنها باید هارگریو را پیدا و از اینجا خارج کنند. تارا, هارگریو را مسئول کشته شدن پدرش در حوادث lingshan میداند, تارا اعتقاد دارد هارگریو یک نقشه و استراتژی در مورد چگونگی رویارویی با ceph ها دارد که آنها حتما باید آن را بفهمند. تابحال هیچکس نتوانسته هارگریو را از نزدیک به صورت چهره به چهره ببیند و همواره همه او را از داخل مانیتور دیده اند. تارا از آلکاتراز میخواهد به محل اقامت هارگریو برود و او را از آنجا خارج کند و بعد از آن تارا منتظر آنهاست که با هلیکوپتر آنها را سوار کند. پس آلکاتراز به سمت محل اقامت هارگریو روانه میشود, محل اقامت هارگریو تحت حفاظت شدید امنیتی میباشد.آلکاتراز سرانجام بعد از کشتن تعدادی از محافظان به اتاق هارگریو میرسد.
هارگریو درون محفظه شیشه ای
هارگریو در یک مانیتور دیده میشود.
-هارگریو : تو اینجا هستی قهرمان , خوش اومدی.
هارگریو اجازه میدهد آلکاتراز او را ببیند, پس او دیوار را کنار میزند. در کمال تعجب هارگریو در داخل یک محفظه شیشه ای ظاهرا درخواب قرار دارد.
-هارگریو (از درون مانیتور) : تو شوکه شدی؟درسته ؟
هارگریو فاش میکند که او در صد سال اخیر را در این محفظه در شرایط نباتی بوده است.
-وقایع گذشته در مورد این ماجرا:
در سال 1908 هارگریو با یک گروه اعزامی به همراه karl rasch و walter gould (والتر گولد پدر بزرگ ناتان گولد میباشد) به محلی به نام tunguska رفتند, در این سفر تحقیقاتی آنها موفق به کشف نمونه هایی از تکنولوژی ceph ها شدند. تمامی افراد تیم اعزامی بجز والتر , کارل و هارگریو به دلایل نامشخصی کشته شدند. بعد از بازگشت هارگیریو با آنالیز تکنولوژی بیگانه ها متوجه شد , بیگانه ها قصد دارند در آینده به نسل بشر حمله کنند. هارگریو و کارل مرکز تحقیقاتی hargreave-rasch را تاسیس کردند , در ادمه هارگریو شرکت crynet را تاسیس کرد, این کمپانی به منظور کمک به کمپانی hargreave-rasch تاسیس شد. هارگریو از حمله ceph ها در آینده آگاه بود, هارگریو تصمیم گرفت با کمک تکنولوژی که از ceph ها دزدیده بود یک زندگی در وضعیت نباتی را درون یک محفظه شیشه ای آغاز کرد تا با تعامل با تکنولوژِی بیگانه ها بتواند ماده ای بر علیه آنها تولید کند( دلیل عمر طولانی او هم به همین دلیل میباشد و در حال حاضر او تنها باقی مانده از همکاران سابقش میباشد) . او در این مدت بوسیله یک سیستم پیشرفته کامپیوتری توانست تصویر خود را بصورت هوشمند در مانیتور به تصویر بکشد, به عبارت دیگر او زندگیش را برای ساخت یک سلاح یا پادزهر در مقابل بیگانه ها به کمک مهندسی معکوس فدا کرد تا بتواند نسل بشر را نجات دهد. تحقیقات او سرانجام با ساخت نانوسوییت 1 به نتیجه رسید, در آن موقع او نیاز به داوطلب داشت تا بتواند قدرت نانوسوییت را در مقابل ceph ها تست کند .این آزمایش در حوادث lingshan انجام شد. به دستور او پرافیت به جزیره فرستاده شد. در حوادث lingshan قدرت نانوسوییت از حد تصور او بالاتر بود. تکنولوژی نانوسوییت بر پایه زندگی همزیستی تکنولوژی ceph با شخصی که لباس را پوشیده میباشد. طی سه سال بعد از حوادث lingshan او توانست نانوسوییت را پیشرفت دهد و سرانجام نانوسوییت 2 را طراحی کرد. در ادامه سرانجام او توانست ماده ای را تولید کند که بتواند سیستم نانوسوییت را به صورت کامل آپگرید کند, آپگریدی که میتواند بر تکنولوژی بیگانه ها غلبه کند . حالا این ماده در درون یک سرنگ مقابل آلکاتراز میباشد.
part 7 :final part
آلکاتراز سرنگ را برمیدارد و به خود تزریق میکند, این ماده آپگرید نهایی نانوسوییت میباشد, خود هارگریو اعتقاد دارد این ماده تکه آخر پازل و همچنین کلیدی برای همه دروازه ها میباشد.
حالا ceph ها با تمام قوا به جزیره حمله کرده اند و حتی خود را به تالار هارگریو هم رسانده اند. هارگریو با باز کردن یک در مخفی به آلکاتراز کمک میکند تا از آنجا فرار کند. حالا هارگریو یک بمب ساعتی نصب کرده که تا 10 دقیقه دیگر کل سیستم و پایگاه و جزیره نابود خواهد شد . هدف او از انجام این کار نابود کردن ceph های موجود در جزیره است.
سپس هارگریو به کلیه نیروهای c.e.l.l اعلام میکند: " در حال حاضر فرمانده لوکهارت مرده است , من هم تا لحظاتی دیگر به او ملحق خواهم شد, پایگاه تا لحظاتی دیگر منفجر خواهد شد , حالا آلکاتراز ( البته هارگریو به نیروهای c.e.l.l میگوید پرافیت ) تنها امید ما برای غلبه بر بیگانگان است , بنابراین شما بایستی از دشمنی با او دست بردارید و از هر کمکی که از دستتان برمی آید برای او مضایقه نکنید و هرچه زودتر جزیره را تخلیه کنید."
پس آلکاتراز عازم خروج فوری از جزیره میشود , تارا استریکلند با او تماس میگیرد و به او میگوید در حال حاضر انتقال او از راه هوایی امکان پذیر نیست , پس تارا از او میخواهد هرچه سریعتر خود را به حوالی پل queensboro برساند , تارا در آنجا منتظر اوست . پس آلکاتراز حرکت میکند . در ضمن ماده tanguska که به آلکاتراز تزریق شده بود حالا در لایه های نانوسوییت نصب شده است و در حال شبیه سازی خود میباشد. صدایی از درون ناسوییت (که همان رشته های خاطرات پرافیت میباشد ) به آلکاتراز میگوید :" این همون چیزی بود که من در موردش صحبت کردم . حالا سرباز عجله کن, ما باید به پارک مرکزی بریم" !
بر اثر انفجار, جزیره و پل queensboro به کلی نابود میشود . آلکاتراز موفق میشود از طریق آب خود را به ساحل برساند و در آنجا با دکتر گولد , تارا و chino ملاقات میکند . آلکاتراز به همراه آنها سوار بر ماشین میشود, دکتر گولد به آلکاتراز میگوید همانطور که فایلهای خاطرات پرافیت گفتند منشا و مرکز اصلی ceph ها و همچنین تنظیم و انتشار هاگها در زیر پارک مرکزی شهر میباشد. حالا نیروهای c.e.l.l هم به آنها ملحق شده اند. کلنل بارکلی با آنها تماس میگیرد و به آنها اعلام میکند که قصد دارد با شلیک یک بمب هسته ای به منهتن ceph ها را از بین ببرد . اما تارا استریکلند اعتقاد دارد این کار دیوانگیست و میتواند بحران های شدیدی را به بار آورد و همچنین شهر در حال حاضر مملو از مردم میباشد و هنوز تخلیه نشده است. بارکلی میگوید این بهاییست که بایستی برای از بین بردن ceph متحمل شد و آنها چاره ای بجز آن ندارند, مگر اینکه آنها نقشه بهتری داشته باشند . سرانجام کلنل قانع میشود که این کار را به آلکاتراز واگذار کند , پس آنها عازم پارک مرکزی میشوند. در راه با حمله همه جانبه ceph ها و همچنین گسترش ارگانیسم بیگانه آلکاتراز از بقیه جدا میشود. در این لحظات به یکباره پارک مرکزی از درون شروع به بالا امدن و کنده شدن از زمین میکند و یک ارگانیسم عظیم از زیر آن خود را بالا میکشد.
پارک مرکزی شهر شروع به بالا آمدن میکند و یک ارگانیسم عظیم بیگانه از آن بیرون می آید
با کمکهای هوایی ارتش و همچنین راهنماییهای تارا و دکتر گولد سرانجام آلکاتراز به پارک مرکزی میرسد. حالا زمین بسیار بی ثبات است و هرلحظه امکان ریزش دارد, پس گولد به آلکاتراز هشدار میدهد که بسیار احتیاط کند. حالا آلکاتراز باید خود را به مرکز پخش هاگ برساند . پس از کمی پیشروی او متوجه میشود که این مکان هم مملو از نیروهای ceph میباشد. پس از درگیری های بسیار سرانجام آلکاتراز خود را به مرکز اصلی و نهایی پخش هاگ میرساند , آلکاتراز وارد محفظه هاگ میشود و نانسوییت با هاگها شروع به واکنش و تعامل میکند, فشار شدیدی روی آلکاتراز و نانوسوییت وارد میشود اما سرانجام نانوسوییت موفق میشود بوسیله ارتباط نانوسوییت با هاگها تمام ceph های موجود در نیویورک را از بین ببرد. پرافیت از طریق ضمیر ناخودآگاه فایل های حافظه اش در نانوسوییت با آلکاتراز تماس میگیرد و میگوید :
" هی مرد , تو فکر میکنی من رفتم؟ خوب, خود من هم اینطور فکر میکردم اما در مورد نانوسوییت هارگریو درست گفته بود. نانوسوییت قواعد بازی را تغییر میدهد. حالا ceph ها در وجود من قرار دارند. من مجبور بودم ارتباطم را با نانوسوییت قطع کنم , در آن موقع تو در جلو من افتاده بودی, تو مرده بودی . من به تو یک شانس دادم, من به تو این شانس رو دادم که کاری رو که من شروع کردم, تو به پایان برسونی . این تنها امید ما بود . به اینجا نگاه کن ( نقشه موقعیتهای مختلف را در سراسر دنیا نشان میدهد ) ceph ها فقط در نیویورک و lingshan نیستند, اونا حالا همه جا هستند و مراکزشون رو ساختن . میبینی, ما امروز برنده شدیم , اما هنوز کار ما به پایان نرسیده . ما هنوز نمرده ایم و باز هم بازخواهیم گشت , اونا به ما نیاز دارند."
دوباره زندگی و طراوت به شهر نیویورک باز میگردد و تمام آلودگیها پاک میشود و مردم سلامتی خود را بدست می آورند. در پارک پیامی از طرف karl rasch به شخصی که حالا در نانوسوییت قرار دارد ارسال میشود, او یکی دیگر از بنیان گزاران کمپانی hargraeve-rasch میباشد . او از دارنده فعلی نانوسوییت میخواهد که خودش را معرفی کند و اون شخص ( که حالا دیگر آلکاتراز نیست, چون جسم آلکاتراز بعد از فشارشدید در اتاقک هاگ مرده است) جواب میدهد :
اونا منو پرافیت صدا میکنن !! they call me...prophet
the end
آخرین ویرایش: