ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
تحلیل شخصیت جیمز ساندرلند در بازی سایلنت هیل 2 مبنی بر گناه کار بودن یا نبودن او
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Bone Crusher" data-source="post: 1700523" data-attributes="member: 31180"><p>مورد اول که نوعی کمک به شما بود. </p><p>مورد دوم کم توجهی جیمز به مری رو نشون میده! شاید یکی از دلایلی که مری آرزوی مرگ میکرد کم توجهی جیمز نسبت به اون بوده! البته این کم توجهی در تمام زمان بستری بودن مری صادق نیست و من حتی معتقدم جیمز 6 یا حتی 1 سال مدام در کنار مری بود ولی آهسته آهسته از او سرد میشه و کم توجهی و عادت های بدش رو شروع میکنه! به نظر من از همین جا به بعد هست که مری آرزوی مرگ میکنه! البته تو همون بازه یکساله اول بیماری مری پرخاشگری میکرده و زود عصبی میشده ( که به نظرم برای آدمی مثل اون که میدونه داره میمیره عادیه و اکثر مردم هم با شنیدن چنین خبرهای بدی سعی میکنن خودشون رو گول بزنن و به شدت رفتارهای نامتعادلی دارند. ولی توجه داشته باش که آرزوی مرگ نمیکنه بلکه دوست داره اونو انکار کنه : " اولین باری که شنیدم قراره بمیرم سعی کردم اونو انکار کنم. تمام مدت عصبی بودم و عزیزترین کسانم رو از خود می راندم. مخصوصا تو را James ! "</p><p>مورد سوم شرایط روحی مری پس از پذیرش بیماریش رو شرح میده! اینجا او بسیار پشیمانه و خیلی دوست داره از جیمز معذرت خواهی کنه چون قبول کرده که رفتنی هست و تنها دوست داره روزهای آخر عمرش رو کنار عشقش باشه ولی آقا عشقه کجاست؟! تو کاباره نشسته! جیمز لحظاتی که مری نیاز شدید بهش داشت لغزش کرد و راه اشتباه رو در پیش گرفت. او همیشه اینطوری نبوده ولی تو اون مقطع حساس بدترین راه رو اتخاذ میکنه و چون او ذاتا آدم خوبی هست و قسمتی روشن در هویتش داره، شهر سایلنت هیل او را یه گوشمالی میده و وقتی به اشتباهش پی برد، انتخاب را به عهده خودش میذاره!</p><p>اون بخش چهار هم که قبلا گفتم مری جهت امتحان کردن جیمز بیان میکنه و جیمز از این امتحان سربلند بیرون میاد و شهر راه خروج رو به اون نشون میده!</p><p>مورد پنج که هیچی...</p><p>مورد شش هم خیر! بنده خودکشی رو رستگاری نمیدونم! رستگاری جیمز همین کلمه قرمز هست: You killed me and you're suffering for it. <span style="color: #ff0000"><strong>It's enough</strong></span>, James هست. او به شهر آمد، جزای عمل زشدش را دید، مری از او راضی گشت و در انتها کلید خروج از شهر را به دست آورد. این یعنی رستگاری! حالا که خودش رو میکشه یه بحث جدا هست و اگر من جای او بودم خودم رو نمیکشتم و یه زندگی جدید رو شروع میکردم.</p><p></p><p>عشق میتونه مسبب تصمیم های غیر منطقی و ناعاقلانه بشه ولی ناخودآگاه، خیر! خودت یکم فکر کن به علتش میرسی! در ضمن همه اینها به کنار، عشق موجب جنون، جنایت و قتل نمیشه! اسم این سادیسم هست! یعنی عامل تمام این اسیدپاشی ها، حمله با سلاح سرد و آتش زدن ها نشانه عشق هست؟! عشق واژه مقدسی هست لطفا اونو با سادیسم اشتباه نگیر!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Bone Crusher, post: 1700523, member: 31180"] مورد اول که نوعی کمک به شما بود. مورد دوم کم توجهی جیمز به مری رو نشون میده! شاید یکی از دلایلی که مری آرزوی مرگ میکرد کم توجهی جیمز نسبت به اون بوده! البته این کم توجهی در تمام زمان بستری بودن مری صادق نیست و من حتی معتقدم جیمز 6 یا حتی 1 سال مدام در کنار مری بود ولی آهسته آهسته از او سرد میشه و کم توجهی و عادت های بدش رو شروع میکنه! به نظر من از همین جا به بعد هست که مری آرزوی مرگ میکنه! البته تو همون بازه یکساله اول بیماری مری پرخاشگری میکرده و زود عصبی میشده ( که به نظرم برای آدمی مثل اون که میدونه داره میمیره عادیه و اکثر مردم هم با شنیدن چنین خبرهای بدی سعی میکنن خودشون رو گول بزنن و به شدت رفتارهای نامتعادلی دارند. ولی توجه داشته باش که آرزوی مرگ نمیکنه بلکه دوست داره اونو انکار کنه : " اولین باری که شنیدم قراره بمیرم سعی کردم اونو انکار کنم. تمام مدت عصبی بودم و عزیزترین کسانم رو از خود می راندم. مخصوصا تو را James ! " مورد سوم شرایط روحی مری پس از پذیرش بیماریش رو شرح میده! اینجا او بسیار پشیمانه و خیلی دوست داره از جیمز معذرت خواهی کنه چون قبول کرده که رفتنی هست و تنها دوست داره روزهای آخر عمرش رو کنار عشقش باشه ولی آقا عشقه کجاست؟! تو کاباره نشسته! جیمز لحظاتی که مری نیاز شدید بهش داشت لغزش کرد و راه اشتباه رو در پیش گرفت. او همیشه اینطوری نبوده ولی تو اون مقطع حساس بدترین راه رو اتخاذ میکنه و چون او ذاتا آدم خوبی هست و قسمتی روشن در هویتش داره، شهر سایلنت هیل او را یه گوشمالی میده و وقتی به اشتباهش پی برد، انتخاب را به عهده خودش میذاره! اون بخش چهار هم که قبلا گفتم مری جهت امتحان کردن جیمز بیان میکنه و جیمز از این امتحان سربلند بیرون میاد و شهر راه خروج رو به اون نشون میده! مورد پنج که هیچی... مورد شش هم خیر! بنده خودکشی رو رستگاری نمیدونم! رستگاری جیمز همین کلمه قرمز هست: You killed me and you're suffering for it. [COLOR=#ff0000][B]It's enough[/B][/COLOR], James هست. او به شهر آمد، جزای عمل زشدش را دید، مری از او راضی گشت و در انتها کلید خروج از شهر را به دست آورد. این یعنی رستگاری! حالا که خودش رو میکشه یه بحث جدا هست و اگر من جای او بودم خودم رو نمیکشتم و یه زندگی جدید رو شروع میکردم. عشق میتونه مسبب تصمیم های غیر منطقی و ناعاقلانه بشه ولی ناخودآگاه، خیر! خودت یکم فکر کن به علتش میرسی! در ضمن همه اینها به کنار، عشق موجب جنون، جنایت و قتل نمیشه! اسم این سادیسم هست! یعنی عامل تمام این اسیدپاشی ها، حمله با سلاح سرد و آتش زدن ها نشانه عشق هست؟! عشق واژه مقدسی هست لطفا اونو با سادیسم اشتباه نگیر! [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
تحلیل شخصیت جیمز ساندرلند در بازی سایلنت هیل 2 مبنی بر گناه کار بودن یا نبودن او
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft