ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
امتیازهای سایتها و مجلهها به بازیها
امتياز اعضای بازی سنتر به عناوین پلتفرم PC
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Muhammadreza" data-source="post: 5120365" data-attributes="member: 154555"><p style="text-align: center">[ATTACH=full]250359[/ATTACH]</p><p></p><p style="text-align: justify">ترم چهارم کارشناسی بودم که میخواستم برای اولین بار بالای 20 واحد درس بردارم و یکی از درسها - آزمایشگاه فیزیک 2- تنها اگر با گروه دیگهای برمیداشتم، به زمانم میخورد. هم اینکه بتونم بالای 20 واحد بردارم و هم اینکه بتونم با گروه دیگهای درس بردارم، موکول شده بود به روز آخر هفته حذف و اضافه. اون روز چهار درس توی چهار ساختمون متفاوت- دانشکده خودم، ساختمون علوم پایه، ساختمون معارف و کارگاه عمومی - داشتم و برای کاغذ بازی بین چهار ساختمون متفاوت- دانشکده خودم، دانشکده مقصد، ساختمون تحصیلات تکمیلی و آزمایشگاه - رفت و آمد میکردم. میتونستم یکی از کلاس هام رو نرم و کار خودم رو خیلی آسونتر کنم، ولی تصمیم گرفتم که انجام همه کارها بدون غیبت هم، با اینکه استرسزا و خستهکنندهست، اما ممکنه. پس، با استرس و درحالیکه دیوانهوار بین ساختمونها میدوئیدم انجامش دادم. وقتیکه شب توی مترو نشسته بودم و داشتم به خونه برمیگشتم، خسته بودم اما حس خوبی داشتم؛ با اینکه آپولو هوا نکرده بودم و شاهکار نکرده بودم اما با اینحال حس پیروزی میکردم. تجربه پاتولوژیک 2 هم شبیه همچین حسیه.</p> <p style="text-align: justify"></p> <p style="text-align: justify">من به بازیهایی که در اونها مدیریت زمان اهمیت داره، علاقهمندم؛ یکی از دلایل عمده علاقهم به سری پرسونا و نسخه اخیر فایر امبلم هم همینه. اما درحالیکه در این بازیها، بعد از ده ساعت اول، میفهمی که مدیریت زمان خیلی هم عنصر مهمی نیست و به اندازه کافی وقت داری که هر کاری دلت خواست بکنی و لازم نیست خیلی به خودت سخت بگیری، در پاتولوژیک اوضاع فرق میکنه. این پاتولوژیکه؛ با کسی شوخی نداره: در این ایمرسیو سیم روسی، که مجالی برای رقابت برای سایر بازیهای این ژانر باقی نذاشته، دوازده روز وقت داری تا درمانی برای بیماری همهگیری که در این شهر عجیب شیوع پیدا کرده، پیدا کنی و سعی در زنده نگه داشتن اهالی این شهر، هر کدوم یک کارکتر منحصربهفرد و بهیادموندنی، کنی و در عین حال از اسرار این شهر عجیب پرده برداری و دلیل شیوع این بیماری رو کشف کنی، البته همه اینها در صورتیه که اول بتونی خودت رو زنده نگه داری!</p> <p style="text-align: justify"></p> <p style="text-align: justify">یکی از منحصربهفردترین و خاصترین تجربههای گیمینگ من. عنوانی که حتما باید تجربه بشه.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Muhammadreza, post: 5120365, member: 154555"] [CENTER][ATTACH type="full" alt="Pathologic_2_Logo.jpg"]250359[/ATTACH][/CENTER] [JUSTIFY]ترم چهارم کارشناسی بودم که میخواستم برای اولین بار بالای 20 واحد درس بردارم و یکی از درسها - آزمایشگاه فیزیک 2- تنها اگر با گروه دیگهای برمیداشتم، به زمانم میخورد. هم اینکه بتونم بالای 20 واحد بردارم و هم اینکه بتونم با گروه دیگهای درس بردارم، موکول شده بود به روز آخر هفته حذف و اضافه. اون روز چهار درس توی چهار ساختمون متفاوت- دانشکده خودم، ساختمون علوم پایه، ساختمون معارف و کارگاه عمومی - داشتم و برای کاغذ بازی بین چهار ساختمون متفاوت- دانشکده خودم، دانشکده مقصد، ساختمون تحصیلات تکمیلی و آزمایشگاه - رفت و آمد میکردم. میتونستم یکی از کلاس هام رو نرم و کار خودم رو خیلی آسونتر کنم، ولی تصمیم گرفتم که انجام همه کارها بدون غیبت هم، با اینکه استرسزا و خستهکنندهست، اما ممکنه. پس، با استرس و درحالیکه دیوانهوار بین ساختمونها میدوئیدم انجامش دادم. وقتیکه شب توی مترو نشسته بودم و داشتم به خونه برمیگشتم، خسته بودم اما حس خوبی داشتم؛ با اینکه آپولو هوا نکرده بودم و شاهکار نکرده بودم اما با اینحال حس پیروزی میکردم. تجربه پاتولوژیک 2 هم شبیه همچین حسیه. من به بازیهایی که در اونها مدیریت زمان اهمیت داره، علاقهمندم؛ یکی از دلایل عمده علاقهم به سری پرسونا و نسخه اخیر فایر امبلم هم همینه. اما درحالیکه در این بازیها، بعد از ده ساعت اول، میفهمی که مدیریت زمان خیلی هم عنصر مهمی نیست و به اندازه کافی وقت داری که هر کاری دلت خواست بکنی و لازم نیست خیلی به خودت سخت بگیری، در پاتولوژیک اوضاع فرق میکنه. این پاتولوژیکه؛ با کسی شوخی نداره: در این ایمرسیو سیم روسی، که مجالی برای رقابت برای سایر بازیهای این ژانر باقی نذاشته، دوازده روز وقت داری تا درمانی برای بیماری همهگیری که در این شهر عجیب شیوع پیدا کرده، پیدا کنی و سعی در زنده نگه داشتن اهالی این شهر، هر کدوم یک کارکتر منحصربهفرد و بهیادموندنی، کنی و در عین حال از اسرار این شهر عجیب پرده برداری و دلیل شیوع این بیماری رو کشف کنی، البته همه اینها در صورتیه که اول بتونی خودت رو زنده نگه داری! یکی از منحصربهفردترین و خاصترین تجربههای گیمینگ من. عنوانی که حتما باید تجربه بشه.[/JUSTIFY] [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
امتیازهای سایتها و مجلهها به بازیها
امتياز اعضای بازی سنتر به عناوین پلتفرم PC
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft