Lords of Shadow Saga Encyclopedia

بهترین نسخه این سه ‌گانه از دیدگاه شما، کدام مورد می‌ب


  • مجموع رای دهنده‌ها
    100

.:DEMON LORD:.

کاربر سایت
Oct 11, 2007
660
نام
Cipher
گبریل بلمونت Gabriel Belmont

67023262830939627486.jpg

Gabriel Belmont

گبریل بلمونت، در بعد به عنوان دراکول یا دراکولا شناخته می شود، شوالیه ای از قرن 11 میلادی و شخصیت اصلی سری Castlevania Lords of shadow است.

او در ابتدا به عنوان یکی از اعضای انجمن برادری نور که گروهی زبده متشکل از شوالیه های مقدس بودند که وظیفه دفاع از بی گناهان و مردم عادی در برابر تهدید نیروهای ماوراءطبیعی برعهده داشتند، بود. ولی پس از شکست دادن شیطان، تمامی عزیزان خود را در این ماموریت از دست داد و پس از بدست آوردن نیروی فوق العاده از یکی از شیاطین باستانی به یک خون آشام قدرتمند به نام دراکولا تبدیل شد و جنگ خود بر علیه انجمن برادری نور را شروع کرد. هیچ وقت خانواده اصلی او یا اینکه از کجا آمده است مشخص نشد و این مسئله تا کنون سر به مهر مانده است.

گبریل قدی بلند و بدنی عضلانی دارد. موی او قهوه ای و بعضی اوقات بصورت بلند و موج دار نشان داده می شود. در خود بازی موی او صاف و بلندی آن تا شانه های اوست. در Lords of Shadow 2 موهای او کاملا سیاه و بلند تر از قبل شده و پریشان تر و بی نظم نشان داده می شود. در LoS 1 لباس او دارای کلاه و زره های سنگین که کل بالا تنه را می پوشاند نشان داده شده است. در Lords of Shadow 2 لباس او کاملا از خون درست شده و به جای حالت زرهی و جنگی حالت معمولی تر تبدیل شده و Cyclone Boots و Serapha Shoulders را کنار گذاشته است.

شخصیت او در کودکی خلق و خوی تاریک پیدا می کرد و بعضی مواقع به اعمال وحشیانه و خون ریزی روی میاورد که فقط با کمک ماری که اورا بسیار دوست می داشت می توانست بر آن اخلاق فائق بیاید. زمانی که بزرگ و بالغ شد هنوز همان اخلاق های تاریک را داشت ولی بسیار استوار و با ایمان بود و ایمان تمام نسبت به خدا داشت.

بعد از مرگ ماری، گابریل دل شکسته شد و وقتی متوجه شد راحتی برای زنده کردن او هست حاضر شد به هر جایی برود و هر کاری انجام دهد تا او دوباره زنده شود. در میان سفر خود متوجه شد که موسسان انجمن برادری نور باعث تمامی مشکلات به وجود آمده، هستند و ایمان او شروع به سست شدن کرد. او دچار کابوس های پی در پی مرگ ماری شد که نمی توانست بخوابد. استرس او بیشتر شد و دیگر نه می خوابید نه غذا می خورد. بعد از مرگ کلادیا، دختری معصوم که کمک بسیاری به او کرد او را بیشتر عصبانی کرد.

در آخر سفر بیچارگی و عذاب های دیگران برای او مهم نبود و ناراحتی و غم خود را در عصبانیت خود پنهان می کرد که حتی او را تا مرز دیوانگی و خودخواهی پیش برد. بعد از مواجهه با ارباب ساحره ها، متوجه شد زوبک توسط ماسک شیطان اورا مجبور به کشتن ماری و کلادیا کرد و اورا اغفال کرد تا دو ارباب سایه را بکشد تا پیش گویی که صدها سال پیش زوبک ساخته بود درست از آب در آید. حتی زوبک نتوانسته بود تاریکی طینت گبریل را ببیند و لقب شاهزاده تاریکی را به او داد و گفت که او وحشی و قاتلی بی رحم است.

بعد از نبرد با شیطان او دوباره ماری را دید و از کارهای خود تاسف خورد و ماری به او گفت که اورا می بخشد که با اینکه کامل نیست همان چیزی است که خدا در نظر داشت. پس از اینکه متوجه شد که ماسک خدا نمی تواند مرده ها را زنده کند و همسرش به بهشت رفت او آخرین ضربه را خورد و شکست خورده بر زانوهای خود افتاد و گریست.

وقتی لارا از او درخواست کمک کرد که جلوی یک شیطان باستانی به نام Forgotten One که توسط موسسان انجمن برادری نور در اعماق قصر خانواده برناردها زندانی شده بود و اکنون پس از مرگ آنها در حال آزادی از دنیای زیری بود را بگیرد او گفت که عاقبت دنیا برای او مهم نیست ولی به لارا کمک می کند که پشیمانی در قبال انسان ها نداشته باشد. زمانی که مجبور شد برای ورود به دنیای زیرین، خون لارا را بخورد او مقدار زیادی از انسانیت خود را از دست داد و در طول دنبال کردن Forgotten One گفت که او تاریک تر و شیطانی تر از اهریمنی شده که تعقیب می کند. پس از بدست گرفت قدرت Forgotten One و کشتن او خود راDracul لقب داد و به دنیای انسان ها برگشت و سلاح خود را شکست و در دنیای زیرین رها کرد.

Draculکه در میان مردم به دراکولا شناخته می شد تشنه انقام از انجمن برادری نور و خدا برای سرنوشت خود بود و می خواست دنیا را همانگونه که دوست دارد تغییر دهد. در این زمان او این عقیده را داشت که هر انسانی توسط او کشته می شود به جای بهتری می رود و اصلا اهمیت نمی داد که چه کسانی هستند.
زمانی که توسط "آینه سرنوشت" متوجه هویت اصلی تروور شد، از کشتن پسرش دچار پشیمانی و وحشت بسیار شد تا حالتی که در پای جسد پسرش به گریه افتاد. او پس از دادن خون خود به پسرش او را در تابوتی زیبا گذاشت و بیشتر از پیش عصبانی شد و گرگ نماهای خود را به مرکز انجمن برادری نور فرستاد تا همه را بکشند.

پس از شکست او توسط نوه و پسرش که اکنون خون آشامی به نام آلوکارد بود، دوباره بازگشت و این دفعه انجمن برادری نور تصمیم گرفتند که او را برای همیشه از بین ببرند که ارتشی متشکل از 500 هزار نفر و یک تایتان چوبی و مکانیکی به قصر او روانه داشت که شکست خوردند و همه از بین رفتند. در پایان آلوکارد به او گفت که برای از بردن همیشه شیطان و مرگ یا همان زوبک که از قدرت دراکولا وحشت داشتند و خود را نشان نمی دهند بهتر است خود را توسط شمشیری که آلوکارد از قطعات شکسته صلیب گبریل که توسط او کارمیلا را کشت، درست شده در قلب خود فرو کند و به خواب عمیقی رود تا آن دو نفر خود را نشان دهند و گبریل بتواند هر دوی آنها را برای همیشه از بین ببرد.

شخصیت او در LoS2 شکلی جدید به خود می گیرد، او علاقه زیاد خود را به پسرش نشان می دهد و نشان می دهد که همیشه دوست داشته یک زندگی عادی همراه فرزند و همسر خود داشته باشد و پدری مهربان هست ولی هنوز نفرت خود از دنیا و خدا را نشان می دهد و به ماری می گوید تا زمانی که زنده هست همیشه در برابر خدا خواهد ایستاد.
 
آخرین ویرایش:

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
Marie Belmont

attachment.php



ماری همسر گابریل بلمونت میباشد.

وی جوانترین دختر یک خانواده ثروتمند بود و همیشه مجذوب شجاعت ذاتی برادران روشنایی بود, او اغلب وظایف خود در خانه را رها میکرد و به صومعه میرفتا تا آموزش جنگجویان را تماشا کند. در یکی از این بازدیدها او با مردی به اسم گبریل آشنا میشود که بعدها با یکدیگر ازدواج میکنند.

گبریل و ماری برای یک دیگر ساخته شده بودند, و بالاخره در یک صبح شاعرانه, با دعای خانواده اش و برادران روشنایی با هم ازدواج کردند. ماری نقطه مقابل خلق و خو تاریک گبریل بود و اغلب یک خنده او کافی بود تا خشم در وجود گبریل فروکش کند.

در سال 1046 زمانی که شوهرش برای انجام ماموریتی عازم سفر شده بود, ماری پسری به دنیا آورد که نامش را ترور گذاشت, اما چون میدانست که گبریل احتمالا در تاریکی فرو میرود, تولد او را از او مخفی نگاه میدارد و تصمیم میگیرد تا کودک را به دست برادران روشنایی بسپارد.

در سال 1047 گفته میشود که ماری توسط هیولایی کشته شده و روح او مانند هزاران روح دیگر بنا به دلایلی که در طول بازی مشخص میشود در زمین به دام افتاده است و تا ابدیت مجبور به پرسه زدن در آنجا هست. گبریل از وجود چیزی به اسم ماسک خدا با خبر میشود که میتواند مردگان را زنده کند و برای بدست آوردن آن باید سه ارباب سایه را شکست بدهد و پس از آن میتواند همسرش را زنده کند. پس از این که گبریل ماسک را به دست میاورد, زوبک که مشخص میشود خدای مردگان است به گبریل میگوید که ماری به دستان خود او کشته شده است و زمانی که تحت تاثیر ماسک شیطان قرار داشت او را به قتل رساند. در حقیقت زوبک گبریل را فریب داده بود تا ماسک خدا را پیدا کند و سپس او ماسک را از گبریل بگیرد و قدرت آن را بدست بیاورد. پس از این که گبریل شیطان را شکست میدهد, ماری به او میگوید تنها قدرت واقعی ماسک خدا این است که میتوان دنیا را از چشمان خدا نگریست و بعد از این که عشق خود را به گبریل ابراز میکند و او را به خاطر کارهایش میبخشد, ماسک را با خود میبرد.
 

Attachments

  • Marie1.jpg
    Marie1.jpg
    42.7 KB · مشاهده: 253

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
Alucard/ Trevor Belmont

Alucard/ Trevor Belmont

attachment.php


Alucard، در گذشته با نام Trevor Belmont شناخته میشد. ماموریت او 25 سال بعد از وقایع Castlevania: Lords of Shadow شروع میشود. او پسر گبریل بلمونت و پدر سایمون میباشد.

هنگامی که او میفهمد که برای پدرش چه اتفاقی رخ داده است و پی به سرنوشت خود میبرد, تصمیم میگرد به منظور نابود کردن ارباب خون آشام ها، سفر خود را به قلعه دراکولا آغاز کند. در طول ماموریتش خود او نیز به یک خون آشام تبدیل میشود و نام Alucard بر روی او گذاشته میشود.

تروور فرزند گبریل و ماری است.


اوایل زندگی

Pan و دیگر بزرگان انجمن برادری معتقد بودند که گبریل کسی است که در نهایت اربابان سایه را از بین میبرد و انسان ها را رهایی میدهد, اما آنها پیش بینی هم کرده بودند که تاریکی در پیش روست. جهان نجات پیدا میکند اگر چه بهای سنگینی برای همه دارد. Pan باور داشت که امکان سقوط خود گابریل به درون تاریکی هم وجود دارد. از همه مهمتر او الهاماتی وحشتناک میدید, نشانه های ترسناک در رابطه با سرنوشت مری و فرزند تازه متولد شده اش. در نتیجه این الهامات, او مری را متقاعد کرد تا به گبریل در مورد فرزندش چیزی نگوید تا زمانی که ماموریت گبریل به اتمام برسد, و در این عمل او کودک را از مرگ حتمی نجات داد. هرچند, مری خوش شانس نبود. غافل از سرنوشت او, تروور توسط توسط انجمن برادری همچون پدرش مانند یک جنگجو بزرگ شد و راز تولد و اصل و نسبش تا زمان مرد شدنش از او مخفی نگاه داشته شد. او ثابت کرد جنگجویی ماهر است, و تسلط عمیقش در مبارزات را از پدرش به ارث برده بود. در این زمان او با Sypha اشنا میشود و با وی ازدواج میکند و در 1607 صاحب فرزندی میشود و نام او را سایمون میگذارد.


1073- وقایع Mirror of Fate

بزرگان آخرین امید برای رستگاری را در تروور دیده بودند. راهی برای نابودی نیروهای تاریکی که اکنون در قلعه قدیمی خانواده برناردها ساکن هستند، نیروهایی که ساخته دست خود آن ها بود. سپس, Trevor از اصل و نسب حقیقی خود و سرنوشت مادرش آگاه شد. او مطلع شد که قاتل مادرش کسی نیست جز گبریل یعنی پدرش و بنابراین او برای انتقام به سوی قلعه راهی میشود. تروور به دنبال پاک کردن لک ننگی که بر روی نام خانوادگیش قرار داشت، بود. او به دنبال اجرای عدالت به خاطر مرگ مادرش و مبارزه ای رو در رو با پدرش بود. هر چند همانند پدرش, سرنوشت چیزی دیگری برای او در آستین داشت. پس از این که تروور به دراکولا میرسد, با او درگیر یک نبرد میشود. اما در این نبرد شکست میخورد. قبل از مرگ تروور، از طریق"آینه سرنوشت" پی به وقایع حقیقی که منجر به خون آشام شدن پدرش شد را میبیند. بعد از این که پی به این اطلاعات میبرد، برای دراکولا آشکار میکند که او فرزندش است. آینه سرنوشت حقایقی را نشان دراکولا میدهد که او در تمام این مدت از آن اطلاع نداشته است. دراکولا که از عمل خود پشیمان و شوکه شده بود, ناامیدانه تلاش میکند تا با استفاده از خون خود, تروور را زنده کند. با تلاشی که به ظاهر بیهوده به نظر میرسید, دراکولا فرزندش را دفن میکند و از آنجایی که او نام واقعی فرزندش را نمیدانست بر روی تابوت نام Alucard را حک میکند.


1101 - وقایع Mirror of Fate

آلوکارد سرانجام سی سال بعد از خواب بیدار میشود و بعد از این که با حالتی دردناک پی میبرد که خود اون به یک خون آشام تبدیل شده است, تصمیم میگیرد تا یک بار دیگر با پدرش مواجه شود و ماموریتی را که آغاز کرده بود به پایان برساند. در سفر او با پسرش سایمون که حال جنگجویی ماهر شده بود رو به رو میشود اما هویت واقعی خود را برای وی فاش نمیکند. آلوکارد و سایمون با دراکولا میجنگند و موفق میشوند تا دراکولا را از بین ببرند. اما آلوکارد اظهار میکند که یک خون آشام این گونه نمیمیرد و اشاره میکند که دراکولا نابود نشده است.

سپس او پسر خود را مجبور میکند تا تکه ای از آینه را که با خود حمل میکند را به او بدهد. از ترس این که او به خون آشام تبدیل شده است, آلوکارد هویت واقعی خود را برای پسرش فاش نمیسازد. و همچنان که قلعه دراکولا در حال فروپاشی بود آنها راه خود را از هم جدا میکنند. درست پیش از آنکه قلعه شروع به فرو ریختن کند، او میله (دسته) صلیبی را که گبریل توسط آن کارمیلا را نابود کرده بود و شکسته شده بود، برداشت.


وقایع Lords of Shadow 2

پس از شکست انجمن برادری روشنایی به دستان دراکولا, آلوکارد با طرح نقشه ای برای نابودی شیطان، یک بار و برای همیشه به نزد پدر خود باز میگردد: او با دسته ای که در قلعه پیدا کرده بود شمشیری ساخت. از آنجایی که این شمشیر نمیتوانست پدر خون آشامش را از بین ببرد, آلوکارد در نظر داشت تا با استفاده از آن سوراخی در قلب پدرش ایجاد کند تا او به یک خواب عمیق فرو برود و باعث شود تا دنیا به این فکر فرو رود که دراکولا از بین رفته است.
نقشه آلوکارد از این قرار است: در طول این زمان، شیطان فکر میکند که برای بازگشت به زمین خطری وجود ندارد, و دستیارانش با غوطه ور کردن جهان در هرج و مرج آماده بازگشت او میشوند. زوبک که میداند شانسی در مقابل شیطان ندارد, سعی میکند دراکولا را پیدا کند و او را زنده کند. خاطرات و قدرت های دراکولا به خاطر سالها ضعف و بی حالی خرد میشوند و زوبک از نقشه آنها تا زمانی که دیگر دیر شده است خبر دار نخواهد شد. در آستانه بازگشت شیطان, آلوکارد پدرش را زنده میکند, و زمانی که شیطان در زمین به دام افتاده است, آنها حمله خواهند کرد و زوبک و شیطان را میکشند و خود دراکولا نیز به چیزی که سالها در آرزوی آن بود یعنی آرامش ابدی میرساند.

دراکولا با این نقشه موافقت میکند و آلوکارد بدن او را در اعماق قلعه و در جایی که کسی نتواند آن را پیدا کند, پنهان میکند. در این فاصله آلوکارد به زوبک میپیوندد و تلاش زیادی میکند تا زمانی که تبدیل به مرد دست راست زوبک تبدیل میشود و هویت خود را از ارباب مرگ با استفاده از یک زره جادویی پنهان میکند. در دوران مدرن آلوکارد قسمت دوم نقشه را که زنده کردن پدرش میباشد را ادامه میدهد و سپس او را رها میکند تا زوبک آن را پیدا کند. در زمانی که پدرش در ذهن/روح/قلعه خودش سفر میکند, آلوکارد خود را به شکل یک کودک در میاورد و پدرش را تشویق میکند تا سلاح ها و قدرت های خود را از ساکنان قلعه پس بگیرد و"آینه سرنوشت" را دوباره بازسازی کند. تمام این ها به منظور سوق دادن دراکولا به سمت اتاق سلطنت او میباشد, جایی که خاطرات نقشه نگه داری میشود و این که به اندازه کافی قدرتمند بشود تا بتواند شیطان و دستیارانش و همچنین زوبک را شکست بدهد. آن دو با یکدیگر آخرین مرحله نقشه را به اجرا در میاورند.

در ابتدا آنها اجازه میدهند در زمانی که دراکولا در حال کشتن زوبک است, شیطان توسط آخرین دستیارش به این دنیا احضار شود. سپس آنها رد پا دستیار شیطان را در جایی که دراکولا در دوران مدرن بیدار شد را پیدا میکنند. متاسفانه مرحله نهایی نقشه چند مانع داشت: اول این که شیطان جانوری بزرگ را برای نابودی زمین احضار میکند که در نهایت دراکولا آن را از بین میبرد. دوم این که شیطان بدن آلکارد را تسخیر میکند و او را مجبور میکند تا با پدرش مبارزه کند, اما خوشبختانه دراکولا شیطان را مجبور میکند تا از بدن پسرش به بیرون بیاید و سپس او را با Vampire Killer به قتل میرساند. بعد از مرگ شیطان به نظر میرسد که پدر و پسر از کشتن یکدیگر چشم پوشی کرده اند و به زندگی در کنار هم میخواهند ادامه بدهند.
 

Attachments

  • Alucard231.jpg
    Alucard231.jpg
    72.3 KB · مشاهده: 250
آخرین ویرایش:

.:DEMON LORD:.

کاربر سایت
Oct 11, 2007
660
نام
Cipher
Simon Belmont


09866321668619170601.jpg

Simon Belmont

سایمون بلمونت، فرزند تروور و سایفا بلمونت. به دنبال مرگ والینش، او تصمیم به نابودی دراکولا برای همیشه گرفت.

برخلاف پدرش، او ظاهری بربرمانند دارد و شلاقی چرمین به نام Beast Killer با خود حمل میکند. دلیل این اختلاف در ظاهر به این دلیل است که او توسط مردم کوهستان بزرگ شد (مردمی که زیر نظر انجمن برادری نور بودند).

سایمون یک فرد خشن بوده و با کوچکترین چیزی خشمگین میشود. خشم و رک بودن او گاهی اوقات نگران کننده میشود.

متولد سال 1067. در شش سالگی والدینش توسط نیروهای دراکولا کشته شدند ولی او موفق شد جان سالم از مهلکه به در برد. تنها و گمشده، او در جنگلی توسط مردم کوهستان پیدا شد و در میان آن ها بزرگ شد. او هیچگاه اتفاقی را که برای والدینش رخ داده بود، فراموش نکرد. او به شدت تمرین کرد و با وجود زندگی سختی که داشت، استعداد بینظیر خود را در این زمینه نشان داد. او همیشه در میان مردم کوهستان به چشم یه فرد رانده شده، دیده میشود ولی اراده آهنین و یکدندگی او، بیشتر اوقات تبدیل به خشم میشد و مردم از قدرت او در جنگاوری به شدت وحشت داشتند.
پس از سال ها، اما خشم و انتقام هیچگاه وجود او را ترک نکرد. بنابراین او کوهستان را ترک کرد و به محل تولد خود برگشت تا به دنبال فردی باشند که او را "اژدها" صدا میزدندولی او خبر نداشت که نفرین نام خانوادگی او، او را به سمت تاریکی و کشف حقیقتی خوفناک هدایت خواهد کرد.
با نزدیک شدن او به قلعه، او با "روح گمشده" ملاقات میکند که به او میگوید صلیب تروور همچنان در قلعه است. پس از پیشروی در قلعه، او با روح مادر خود ملاقات میکند.
در تئاتر قلعه، او با عروسک هایی جادو شده به همراه آلوکارد، مبارزه میکند اما بعد از مبارزه، آلوکارد بدون گفتن کلمه ای، او را ترک میکند.
در کتابخانه، او صلیب پدر خود را میابد اما در همین حین، ساحره ای ظاهر شده و میگوید که اربابش زوبک، خواهان آن سلاح است. او به سایمون وارد مبارزه شده اما شکست میخورد و سلاح به دست سایمون میوفتد.

در نهایت، او با دراکولا در تالار تخت پادشاهی روبرو میشود و آلوکارد نیز به او میپیوندد. سه نفر با یکدیگر مبارزه کرده و سایمون و آلوکارد به سختی موفق به گرفتن دراکولا میشوند. در این میان، آلوکارد مرگ دراکولا را ظاهری میخواند. او قطعه "آینه سرنوشت" را به آلوکارد داده که به او میگوید او هیچگاه قادر نخواهد بود تحت نفوذ آینه، تصمیمی بگیره و اراده-ش از او گرفته خواهد شد.
سایمون از آلوکارد میخواهد که هویت واقعی خود را افشا کند اما آلوکارد تقاضای او را رد کرده و انجا را ترک میکند.
سپس سایمون از کوهستان، فرو ریختن قلعه را تماشا میکند و با آلوکارد خداحافظی میکند.
او در نهایت با زنی به نام Selena ازدواج میکند و بدین ترتیب درخت خانوادگی بلمونت ها شروع میشود.
 

Dante Never Cry

The Awakening Dragon
کاربر سایت
Oct 5, 2008
9,334
نام
Ali
Victor Belmont

20051294487605057919.jpg


Victor Belmont

پس از نابودی انجمن برادری نور توسط دراکولا، اعضای بازمانده انجمن به جستجو به دنبال رهبری برخواستند تا آنها را در این دوران هدایت و راهنمایی کند؛ آخرین نواده سایمن بلمونت. در قرنهای پیش رو، بلمونت ها انجمن برادری را هدایت کرده و در انتظار ظهور دوباره شاهزاده تاریکی ماندند. ویکتور بلمونت، در این زمان، آخرین نواده از نسل درخشان خود و رهبر فعلی انجمن برادری میباشد.

این مقامیست که وی با اثبات شجاعت و شرافت خود در راه هدفشان و همچنین وقف کامل زندگیش در راه محافظت از انسانها، بدست آورده است. Relic های مقدسی که در اختیار دارد همان هایی هستند که گبریل در سفرش در مقابله با اربابان سایه همراه خود داشته و پس از گشت و گذاری ناتمام در خرابی های قلعه دراکولا بدست آمده اند. در این روز سرنوشت بشریت بستگی به مهمترین تصمیمی که این سرباز خدا در تمام زندگیش گرفته است خواهد داشت.

آیا وی میتواند برای خوبی بشریت، تعصب و اعتقاد خویش را کنار بگذارد؟

اولین برخورد دراکولا با ویکتور هنگامی است که وی به عنوان یک مرد ناشناس از کلیسای دراکولا خارج میشود. هنگامی که دراکولا به وی نزدیک میشود شیاطین ظاهر شده و ویکتور میگریزد. پس از دنبال کردن رد ویکتور، دراکولا به کتابخانه شهر رسیده و در آنجا توسط ویکتور مورد حمله قرار میگیرد، هرچند حمله وی موفقیت آمیز نبوده و اینبار آبادون به هر دوی آنها حمله میکند. در هنگامی که دراکولا در حال روبرویی با این شیطان بزرگ است، ویکتور بار دیگر منطقه را ترک کرده و فرار میکند.

در ادامه دراکولا ویکتور را در کلیسای در حال دعا کردن پیدا میکند. دراکولا به او نزدیک شده، اما وی به دراکولا حمله کرده و هر دو به درون غاری سقوط میکنند. در آنجا مبارزه این دو شدت بیشتری گرفته و نهایتا دراکولا برتری را بدست میاورد. دقیقا در لحظه ای که ارباب خون آشام ها میخواهد کار ویکتور را تمام کند، صدای گریه بچه ای را شنیده و متوجه مردمی که در کنار آنها حضور داشته و مبارزه را تماشا میکردند میشود. دراکولا حمله خود را متوقف میکند و دست از مبارزه بر میدارد. در این هنگام ویکتور هویت خویش را فاش کرده و میگوید که آخرین بازمانده از قبیله درخشان بلمونت ها و رهبر فعلی انجمن برادری است. وی توضیح میدهد که انجمن مردمی را که آلوده نشده اند به زیر زمین منتقل کرده و از آنها محافظت میکند. دراکولا پس از شنیدن حرفای ویکتور پادزهری برای ویروس منتشر شده در شهر به او داده و آماده رفتن میشود.

پس از آن ویکتور تصمیم میگیرد تا به دراکولا کمک کند. هنگامی که آنها به ویکتوری پلازا میرسند دستیار زوبک نیز به جمع آنها پیوسته و سه مبارز مجبور به مبارزه با گروهی از شیاطین میشوند. پس از مبارزه ویکتور با وانمود کردن اینکه انجمن برادری میخواهد به مقابله با ارتش ابلیس بپردازد، زندگی خویش را فدا کرده تا دومین دستیار ابلیس را فرا بخواند. دستیار ابلیس مجسمه شمشیر بدستی را تحت کنترل خود در آورده و با بی رحمی شمشیرش را درون سینه ویکتور فرو میکند. کلمات پایانی ویکتور به دراکولا این است که حال وی تنها بازمنده از قبیله بلمونت هاست.

پس از مرگ ویکتور مشخص میشود که آخرین قطعه از آینه سرنوشت در اختیار او بوده و پس از مدتی پیکر بی جان وی نیز ناپدید میشود.
 

Safety & Peace

ارباب مطلق سوزوران
کاربر سایت
Sep 4, 2011
13,185
نام
تونی آلمِیدا
Timeline

Timeline

دوره قبل از اتفاقات اربابان سایه (سال ها قبل از 1047)

زمانی ناشناخته: تاسیس انجمن برادری نور توسط زوبک، کارمیلا و کورنل.
زندانی شدن The Forgotten One در قلعه خانواده برناردها.
عروج سه بنیان گذار انجمن به بهشت و باقی مانده نیمه تاریک آن ها در زمین.
قرن یازدهم: ازدواج گبریل بلمونت با ماری بلمونت.
سال 1046: تولد پسر گبریل، تروور بلمونت در غیاب گبریل که به ماموریتی برای زندانی کردن ارباب شیطانی رفته بود.


اتفاقات اربابان سایه (سال 1047)

اتفاقات بخش اصلی: ظهور شیطانی بزرگ و جلوگیری از ترک ارواح مردگان از زمین.
شروع ماموریت بزرگ گبریل برای نابودی سه بنیان گذار انجمن برادری نور.
نابودی شیطان.
اتفاقات DLC: جستجور برای یافتن The Forgotten One و نابودی آن.
تبدیل شدن گبریل به دراکولا.


اتفاقات قبل از "آینه سرنوشت" (سال 1047 - 1073)

بعد از 1047: تسخیر قلعه کارمیلا.
گبریل خود را اژدها یا دراکول خطاب میکند.
دیگر مردم او را دراکولا میخوانند.
سال 1067: تولد فرزند آلوکار و سایفا بلمونت، سایمون.


اتفاقات "آینه سرنوشت" (سال 1073 – 1101)

سال 1073 یا دوره تروور بلمونت: تروور بلموت به قلعه دراکولا و برای کشتن او میاید.
کشتن شدن تروور به دست دراکولا.
تلاش دراکولا برای احیای فرزند خود.
خشم دراکولا در ناتوان بودن در احیای فرزند خود و فرستادن نیروهای سیاه خود برای نابودی انجمن برادری نورد.
فرار کردن سایفا و سایمون و کشته شدن سایفا.
بزرگ شدن سایمون توسط مردم کوهستان.
سال های بین 1073 و 1101: بزرگ شدن سایمون و تبدیل شدن او به یک جنگجوی خونین و بزرگ.
تبدیل شدن تروور به یک خون آشام.
مقابله دراکولا برای دفاع از قلعه خود در برابر انجمن برادری نور و کشته شدن بسیاری از شوالیه های انجمن.
سال 1101 یا دوره سایمون بلمونت و آلوکارد: ورود سایمون به قلعه دراککولا برای انتقام.
بیداری آلوکارد و فهمیدن حقیقت.
مبارزه سایمون و آلوکارد با دراکولا.
جدا شدن سایمون و آلوکارد.


اتفاقات قبل از اربابان سایه 2 (دوره قرون وسطی)

نکته: بنا بر طومار به دست آمده از یک شوالیه مرده انجمن برادری نور، جنگ بزرگ حدود 500 سال پس از کشته شدن کارمیلا به وقوع میپیوندد. یعنی سال 1547 و طومار دیگری میگوید که جنگ 500 سال قبل از زمان حال رخ داده است.
سال 1547، حدود 500 سال قبل از دوره مدرن یا زمان حال: محاصره قلعه دراکولا توسط انجمن برادری نور.
سال 1547، حدود 500 سال بعد از نابودی کارمیلا: مقابله دراکولا با شوالیه های انجمن برادری نور.
نابود شدن تا بیش از شعاع چندین مایل از قلعه که به انفجار بزرگ معروف است.
رویارویی دوباره آلوکارد و دراکولا.
طرح نقشه نابودی شیطان و زوبک از جانب آلوکارد.
به خواب رفتن دراکولا به ضربه شمشیر آلوکارد.
سال 1747، حدود 200 سال بعد از انفجار بزرگ: بنا شدن پایه های شهر بر روی فوندانسیون قلعه.
سال 1757: شروع تفتیش مقدس عقاید کلیسا توسط پاپ کلمنت سیزدهم.


اتفاقات قبل از اربابان سایه 2 (مدرن یا زمان حال)

سال 1830: پیدا شدن پرچم های انجمن برادری نورد در فوندانسیون قلعه.
سال 1902: ساخت بیمارستان بیماران روانی.
کشف قبر بزرگی از بچه های مرده در طی خاک برداری.
سال 1910: پایان ساخت بیمارستان بیماران روانی.
سال 1950: ساخت یه ساختمان لوکس برای برجسته ترین خانواده های شهر توسط زوبک.
سال 2047: ساخت یک یادبود برای مکانی که تاریخچه دوران کهن در آن کشف شد.
10 سال قبل از اتفاقات بازی: بروز یک سری زلزله ها در فوندانسیون شهر.
سال 2057: پایان یافتن ساخت خط زیر زمینی شهر.
112 ساله شدن زوبک.


اتفاقات اربابان سایه 2 (پس از سال 2057)

بعد از 2057: بیداری دراکولا.
پیدا شدن دراکولا توسط زوبک.
به دست آوردن قدرت های قدیمی.
مبارزه با زوبک و شیطان و نابودی هر دو توسط دراکولا و آلوکارد.
 

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
Satan

attachment.php


Satan
سیتن نام شیطان در ادیان ابراهیمی میباشد. او فرشته ای بوده است که از بهشت به زمین تبعید شد چرا که سعی در براندازی خدا داشت.
او در ظاهر فردی قد بلند، با پوستی سفید رنگ میباشد و هیچگونه لباسی بر تن ندارد و بدن او توسط دود سیاهی پوشیده شده است.
زمانی که زوبک در جهنم به دنبال کامل کردن "ماسک خدا" بود، شیطان او را از موهبت دانش و قدرت عظیمی بهره مند کرد. همچنین او ذهن زوبک را تسخیر کرد و تا اهداف او را کامل کند. در نتیجه، او مسئول تمام اعمال زوبک میباشد، خصوصا اینکه او کسی بود که گبریل بلمونت را به سیاهی کشاند. زمانی که زوبک نیت اصلی خود را بر ملا میکند، شیطان در مقابل از نقش خود در این اتفاقات پرده برداری میکند. او در نهایت زوبک را به آتش کشیده و شکل مادی به خود میگیرد و برای گبریل هدف خود را که عروج به بهشت برای به چالش کشیدن خدا میباشد را توضیح میدهد. او به گبریل فرصتی برای ملحق شدن به او میدهد اما او این درخواست را رد میکند. در نهایت گبریل و شیطان وارد مبارزه میشوند.
علی رغم قدرت بسیار و زخمی کردن گبریل تا حد مرگ، او شکست میخورد. او هنوز سعی میکند که گبریل را متقاعد کند که خدا به او خیانت کرده و زمانی که گبریل او را نادیده میگیرد، او سعی میکند تا گبریل را با کلمات اذیت کند ومیگوید که او با روی خوش از ماری در بهشت استقبال میکند. گبریل به شیطان میگوید که روح ماری تنا به سوی خدا میرود و شیطان شروع به خنده میکند. در نهایت گبریل شیطان را از زمین محو میسازد و طلسمی که ارواح را به زمین محدود کرده است را میشکند.
قرن ها بعد، "کشیش" های شیطان مقدمات بازگشت او را فراهم میکنند. این اتفاق سبب شده که زوبک به دنبال گبریل باشد تا از بازگشت شیطان جلوگیری کند. دراکولا با نقشه موافقت میکند اما میگوید در ابتدا باید قدرت های خود را بار پس گیرد.
در زمان بازگشت به زمین توسط آخری "کشیش" خود، شیطان او را به خاطر بیکفایتی و ناتوان بودن در کشتن دراکولا، به طرز وحشتناکی میکشد. او با دراکولا درباره پتاسنیل تقسیم دنیا سخت میگوید اما در میابد که دراکولا تنها به دنبال انتقام است. شیطان میگوید اگر او نتواند بر دنیا حکومت کند، پس هیچکس نمیتواند. او موفق به احضار جانوری غول پیکر شده تا به وسیله آن جهان را نابود سازد اما دراکولا و پسرش آلوکارد، بر روی هیولا پریده و موفق به نابود کردن آن قبل از نابود شدن زمین، شوند.
زمانی که آن ها از آسمان در حال سقوط هستند، شیطان بدن آلوکارد را تسخیر کرده و دراکولا را به مبارزه میطلبد. او شکست خورده و آن ها به زمین میرسند و شیطان شروع به اذیت کردن دراکولا میکند و میگوید که او توانایی کشتن پسر خود را برای مشتن او ندارد اما زمانی که دراکولا او را نادیده میگیرد و خود را آماده میکند تا آخرین ضربه را بر او وارد کند، شیطان ار وجود آلوکارد خارج شده و دراکولا به سرعت صلیب خود را در قلب او فرو میکند و او را برای همیشه نابود میسازد.
 

Attachments

  • satan.jpg
    satan.jpg
    52 KB · مشاهده: 174

.:DEMON LORD:.

کاربر سایت
Oct 11, 2007
660
نام
Cipher
Claudia

09137440465487678238.jpg


Claudia
کلادیا دختری خاموش و ساکت است که در خرابه های Agharta که زمانی بزرگترین پایتخت بشریت به شمار میرفت، زندگی میکند. نژادی که شهر را خلق کرد، سال های مدید زندگی میکرده و کلادیا این ویژگی را نیز به ارث برده است. پس از تحمل سال های بی حد و حصر در گرد و غبار و فروپاشی، او توانست قدرت هایی وابسته به دوراندیشی برای برقراری ارتباط با محافظ وفادار خود، Black Knight، را توسعه دهد. این نوعی باستانی از ارتباطاتی بود که توسط نیاکان او استفاده میشد. ارتباطی که او با محافظ خود برقرار کرده است، در چندین موقعیت سبب نجات جان او شده است.
کلادیا شخصیتی شجاع و آزاد دارد و به سراغش خطر میرود. با این وجود، در داخل او چیز غمگینی وجود دارد که هرگز او را رها نمیکند، مرگ پدرش.
او به همراهی شوالیه سیاه خود، گبریل را در طول سفرش همراهی میکند. محافظی که توسط پدرش برای محافظت از او ساخته شده. او به گبریل میگوید که یتیم است و احتمالا آخرین عضو باقیمانده از شهر Agharta است.
او موهایی بلوند دارد و اغلب مواقع را به دنبال شکار موجوداتی میگردد که با کریستال هایی که در دست دارند، شوالیه سیاه را روشن نگه دارد.
او زمانی که ذهن گبریل را میخواند، از آنچه که دیده است شوک زده میشود. اگرچه شجاعت او باعث شده گبریل را تا تایتانی که در آن نزدیکی اقامت دارد، راهنمایی کند. پس از نابودی تایتان، کلادیا آن ها را به محلی برای استراحت راهنمایی میکند. گبریل در خواب میبیند که کلادیا به او میگوید که او سرنوشت خود را دیده و آن را قبول کرده و از هیچ چیزی نمیترسد. گبریل خنجری را در دست گرفته و در قلب کلادیا فرو میبرد و انعکاس کاری میشود که در معبد Pan انجام داده بود. گبریل از خواب بیدار شده و Pan را در نزدیکی خود میبیند که به او میگوید که چکاری را باید انجام دهد ولی گبریل قبول نمیکند تا به دوستان خود آسیب برساند اما متوجه میشود که خوابش یک رویا نبوده و او کلادیا را واقعا کشته است و توسط Zobek با گزاشتن death mask او را وادار به کشتن کلادیا میکند تا بتواند Dark Gauntlet شوالیه سیاه را بدست آورد . شوالیه سیاه برای انتقام از مرگ کلادیا، به گبریل حمله میکند تا او را بکشد اما در نهایت توسط گبریل از بین میرود.
 

Safety & Peace

ارباب مطلق سوزوران
کاربر سایت
Sep 4, 2011
13,185
نام
تونی آلمِیدا
The Brotherhood of Light

61287524655024196855.jpg


The Brotherhood of Light

"انجمن برادری نور" محفلی از شوالیه های مقدس بود که قرن ها قبل توسط سه جنگجوی بزرگ به نام های زوبک، کارمیلا و کورنل، پایه گذاری شد. این جنگجویان تمامی امور خود را وقف خدا کرده بودند و این تنها هدف خالص آن ها بود. ماموریت این انجمن، محافظت از مردم بیگناه در برابر نیروهای شیطانی که سرتاسر اروپا را احاطه کرده بودند، بود.

در زمانی نامشخص، آن ها با The Forgotten One که نتیجه یک نقشه سیاه بود، جنگیدند. این اهریمن قدرتمند توسط خانواده برنارد احضار شده بود و اما از کنترل آن ها خارج شده بود و میبایست متوقف شود. در طول مبارزه، سه بنیان گذار با ترکیب قدرت هایشان، دریچه ای قدرتمند ساختند تا اهریمن را در اعماق قلعه برناردها زندانی کنند.

برای قرن ها سه بنیان گذار زندگی خود را وقف سپاه شیطان کردند تا اینکه مطالعاتی برای ورود به بهشت انجام دادند. پیشروی قاطعانه آن ها در مطالعات خود سبب کشف سه محل مقدس که قدرت خدا در آن ها جاری بود، گشت و هر کدام از آن ها پلی بین دنیای مادی و روحانی خود ایجاد کردند.

با استفاده از قدرت خود، آن ها خود را خالص کرده و بدن های مادی خود را ترک گفتند و به بهشت عروج کردند و از لحاظ قدرت، بعد از خدا قرار گرفتند. در حالی که دلیل آن برای خودشان و دیگران همچنان ناشناخته است، بدن مادی آن ها دقیقا مثل بدن روحانی آن ها نبود و جنبه تاریک و پلیدی به خود گرفته بودند. در نتیحه بنیان گذاران ناخواسته اربابا سایه را به وجود آوردند و سرزمین های انسان ها را آلوده کردند.

مدت زمانی بعد، رابطه بین زمین و بهشت به دلایل ناشناخته، شروع به ضعیف شدن کرد. از این رو انجمن برادری سعی در جلوگیری از به بار آمدن نابودی بی حد و حصری با نابود کردن اربابان سایه کرد تا فردی را که پشت صعیف شدن این طلسم بود را پیدا کنند. اگرچه بسیاری از شوالیه های محفل در سرتاسر اروپا کشته شدند اما این سبب پیدایش پیشگویی شد که صجبت از جنگجویی میکرد که روزی از انجمن برخواهد خواست به ترس و وحشتی که سرتاسر اروپا را در خود گرفته بود، پایان خواهد داد.

از این رو، انجمن فردی را از میان خود انتخاب کرد... گبریل بلمونت. او در نهایت در ماموریت خود موفق میشود اما خود تبدیل به خون آشام میشود و قدرتی بزرگ به دست میاورد و خود را دراکول یعنی اژدها خطاب میکند.
انجمن برای بیمه کردن خود، پسر گبریل یعنی تروور بلمونت را مخفی و بزرگ میکند تا بعدها برای نابود کردن پدر خود آماده شود.

با بزرگتر شدن تروور، او تصمیم به نابود کردن پدر خود میگیرد و بعدها سایمون برای تمام کردن آن چه که پدر شروع کرد، سفر خود را آغاز میکند. هنوز معلوم نیست نقش انجمن در این میان چه بود اما چیزی که مشخص است این است که آن ها خواستار نابودی دراکولا بودند.

سال ها بعد بار دیگر انجمن که دراکولا را به عنوان تهدیدی نسبت به خود میدید، تصمیم به حمله به قلعه او میگیرند. در این کار آن ها از تکنولوژی پیشرفته ای استفاده میکنند (تایتان) که بتواند صدها نفر از شوالیه های محفل را در خود جای دهد. اگرچه قدرت دراکولا از همگی آن ها بیشتر بوده و تمامی ارتش را به تنهایی نابود میکند.

ویکتور بلمونت آخرین رهبر برادری نور بوده است. انجمن اعضای خود را از ترس نابودی به درست ارتش شیطان، به زیر زمین منتقل میکند.

سلاح اصلی این انجمن، صلیب مقدس بوده است که طراحی و ریشه های آن، ناشناخته باقی مانده است اما چیزی که مشخص است، این است که طراحی و ساخت بسیاری ازاین صلیب ها به دست تنها کیمیاگر و جواهر شناس محفل، رینالدو گندالفی صورت گرفته است اگرچه بعضی از طرح های به خصوص، توسط بزرگان محفل رد شده است.
 

.:DEMON LORD:.

کاربر سایت
Oct 11, 2007
660
نام
Cipher
Laura

35943180902587989464.jpg
Laura
لارا "دختر" کارمیلا بود که کارمیلا او را در بچگی از والیدن واقعیش گرفته و قرن ها قبل به یک خون آشام تبدیل کرده بود.

او برای اولین بار در قلعه دراکولا، گبریل را به مسابقه شطرنج جادویی دعوت میکند. بعد از نابودی شیطان، لارا گبریل را برای کمک برای نابود کردن The Forgotten One به سوی خود فرا میخواند.
او دختر کوچکی با چهره ای رنگ پریده و چشمانی قرمز رنگ همانند دیگر افراد مبتلا به خون آشامی میباشد. موهایش همانند موهای زنان نجیب زاده قرن یازدهم بوده و نحوه آرایش موهاش به طرز خاصی سورت گرفته است. او لباس سیاه و بلندی به تن داشته که در آن دو خنجر نقره را پنهان کرده است.

لارا که در ظاهر دختر بچه ای بیش نیست، موجبات مرگ بسیار از آدم ها را فراهم کرده است. در توصیف او از کلماتی چون قاتل ظالم آورده شده است چرا که بسیاری از انسان های بیگناه را به قتل رسانده تا عطش خود از خون را برطرف سازد. اگرچه او بدن یک دختر بچه را داراست، اما در باطن به اندازه یک انسان بالغ، مکار و باهوش میباشد و معمولا قربانی های خود را در مسابقه شطرنج به قتل میرساند. اما در کنار این موارد، صفات کودکانه خود را حفظ نموده و به عروسک های خود اهمیت میدهد و با آن ها بازی میکند و اگر کسی آن ها را خراب کند، به شدت عصبانی میشود.
زمانی که او دختر بچه کوچکی بیش نبود، توسط کارمیلا از پدر و مادر اصلی خو جدا شد و او را تبدیل به خون آشام کرد و "دختر" خود صدا زد.
قرن ها بعد و در طول سفر گبریل، لارا در مقابل او ظاهر میشود و از گبریل میخواهد که در بازی شطرنج او بازی کند. پس از بردن مسابقه، او ناپدید شده تا اینکه گبریل او را در اتاقی دیگر میابد. او عروسک های جادو شده خود را به سوی گبریل میفرستد و گبریل که تقریبا توسط لارا به خاطر نابود کردن عروسک هایش، کشته میشود، با ماری مکالمه ای را آغاز میکند که لارا شاهد آن است. این بروز عشق سبب عوض شدن قلب لارا شده و او گبریل را آزاد میکند.

پس از نابود شدن شیطان، لارا گبریل را به سمت خود میخواند تا از او طلب کمک کند.
او به گبریل میگوید که برای نابود کردن The Forgotten One، گبریل باید از خون او نوشیده و وارد قفس شود. گبریل در ابتدا مخالفت میکند اما در نهایت و پس از شنیدن سخنان لارا مبنی بر اینکه او را از این جاودانگی آزاد کند و بشریت را نجات دهد، خون او را نوشیده و به زندگی لارا پایان میدهد.
 

Safety & Peace

ارباب مطلق سوزوران
کاربر سایت
Sep 4, 2011
13,185
نام
تونی آلمِیدا
Bernhard's Family

23635982466669655489.jpg


Bernhard's Family

خانواده برناردها، نجیب زادگانی بودند که در یکی از مجلل ترین قلعه ها در سرتاسر اروپا اقامت داشتند. آن ها در زمان ظهور ملکه سیاه خون آشام ها یعنی کارمیلا، از قلعه خود به بیرون رانده شدند.

زمان اقامت آن ها، باغ هزارتو مانند آن ها زمانی زیباترین باغ در اروپا بود. بسیاری از مهاجران برای دیدن این زیبایی از سرزمین ها بسیار دور، به این قلعه میامدند.

گفته شده که قلعه آن ها مدت ها قبل از حمله خون آشام ها، تسخیر شده بود، چرا که برناردها با موجودات جهنمی پیمانی بستند که در نتیجه آن، ساختمان قلعه توسط شیاطین زنده و تسخیر شد. شاید این یک افسانه برای بدنامی این خانواده باشد اما حقیقت اینکه قلعه یک وجود زنده بود میتواند توضیح دهد که چرا بعد از قرن ها، هیچکس قادر به تهیه یک نقشه کامل از قلعه نبود.

برناردها برای دستگیری و کشتن شوالیه بزرگ Michael Gelhart Schneider معروف هستند.

در مدت زمانی، برناردها شیطانی بزرگ به نام The Forgotter One را برای کارهای خود احضار کردند اما قدرت او به حدی بود که خود را از کنترل جادویی که او را به اطاعت از آن ها وامیداشت، خارج کرد.
گفته شده که برناردها، خائنین را در سیاه چالی مینداختنه تا شیطانی از آن ها تغذیه کند.

در زمان حال، این خانواده یکی از بنیان گذاران شهر به حساب میایند و آخرین فرد این خانواده، رئیس کارخانه فولاد سازی برنارد میباشد.
 

Dante Never Cry

The Awakening Dragon
کاربر سایت
Oct 5, 2008
9,334
نام
Ali
Toy Maker

60ccbkq1shztafzd7d4q.jpg


Toy Maker

اوایل زندگی
زمانی عروسک ساز با استعدادترین شاگرد رینالدو گندولفی بود. هرچند وی ترجیح میداد تا برای کودکان اسباب بازی درست کند، مهارت وی باعث شد تا آوازه اش در سرزمین های مختلف پخش شود. یکی از کسانی که شهرت عروسک ساز به گوشش رسیده بود، والتر برنارد از خانواده برنارد بود که به وی جایی در قصرش پیشنهاد داد تا در آنجا به ساخت عروسک هایش ادامه دهد.

هرچند زمانی که عروسک ساز فهمید خانواده برنارد به صورت مخفیانه جادوی سیاه تمرین کرده و شیطانی را احضار کرده اند تا روح های مهربان رو تسخیر کند، بسیار دیر شده بود. شیطان ساخته های عروسک ساز را به تاریک ترین صورت ممکن تغییر داده و از آنها سلاح های نابودگر و مرگ آوری برای قصر و اربابش بوجود میاورد. سلاح هایی چون Dark Pain، Stop Watch، Macabre Puppet و Gargoyles.

هرچند شیطان نتوانست به صورت کامل روح عروسک ساز را مسموم کند به همین دلیل وی شخصیتی دوگانه پیدا کرد، عروسک ساز اصلی یعنی همان پیرمرد مهربان و شخصیتی با خلق و خوی بچگانه که از آزار دادن مردم لذت میبرد. در همین دوران عروسک ساز توسط عروسک یک بچه برای بار دیگر معصومیتش بیدار شد، وی به دنبال راهی میگشت تا از دست شیطان درونش و همچنین والتر برنارد که از بازگشت معصومیت وی اطلاع پیدا کرده بود، فرار کند و روحش را نجات دهد. وی برای رسیدن به این مهم قلب خود را از بدن خارج کرده و به خواب عمیقی فرو رفت.

مشخص نیست که در زمان تسخیر قلعه توسط کارمیلا و پس از آن دراکولا، عروسک ساز در چه وضعیتی به سر میبرده.

وقایع آینه سرنوشت (Mirror of Fate)
طی وقایع Mirror of Fate عروسک ساز به صورتی نامعلوم باز میگردد، هرچند بیشتر در پشت پرده فعالیت میکند. پس از مرگ دائمون لورد توسط ترور بلمونت، عروسک ساز که در حال نظاره مبارزه این دو بود از بازمانده های دائمون استفاده کرده و وی را دوباره میسازد تا با استفاده از او برای آزمایشاتش روح جمع کند. در طی سفر آلوکارد در قلعه دراکولا وی از کارگاه و خط تولید عروسک ساز عبور کرده و چرخ فلک مرگبار او که جان سایمون بلمونت را تهدید میکرد متوقف ساخت.

عروسک ساز بعدها میگوید که پس از شکست خوردن دراکولا توسط سایمون و آلوکارد، وی به جستجو در آن منطقه پرداخته و بعد از پیدا کردن قطعه ای از آینه سرنوشت دوباره به خواب فرو رفته است.

وقایع اربابان سایه 2 (Lords of Shadow 2)
دراکولا بدن بی جان عروسک ساز را در تئاتر عروسکها پیدا کرده و با بازگرداندن قلب و زندگی وی میخواهد تا تیکه ای از آینه سرنوشت که نزد عروسک ساز است را از او بگیرد.

عروسک ساز که بخاطر خواب بسیار طولانیش از فراموشی نسبی رنج میبرد دراکولا را نشناخته و توسط خون قلعه تسخیر میشود. پس از تسخیر شدن، وی به عروسک گردانی مکانیکی تبدیل شده ودر طول مبارزه اش با دراکولا از عروسکهای شوالیه و اژدها استفاده میکند.

پس از شکست خوردن، عروسک ساز خون قلعه را باز زده و به حالت عادیش بر میگردد. وی به سرعت دراکولا را شناخته و با وحشت بخشی از آینه سرنوشت را که در تملک داشت، به او میدهد. پس از آن دراکولا به وی میگوید که هیچوقت قلبش را از دست ندهد و پیرمرد مهربان را که از ترس او گریان است، ترک میکند.
 

Dante Never Cry

The Awakening Dragon
کاربر سایت
Oct 5, 2008
9,334
نام
Ali
Gorgon Sisters

foe5vpszirtgkmdyqoar.jpg


Gorgon Sisters


Euryale, Stheno و Medusa سه خواهری هستند که در "شهر جهنمی" ساکن هستند و از لحاظ ظاهری، جنازه زنی هستند که توسط مارها کنترل میشوند.
زمانی که دراکولا به دنبال Chaos Claw های خود میگردد، ابتدا با Euryale روبرو میشود که به او میگوید زندان بان ها یاغی شده اند و میخواهند او را نابود سازند و همچنین میگوید که خواهرش Medusa آنچه را که به دنبال آن میگردد، در اختیار دارد.
با پیش رفتن در شهر، دراکولا با Stheno روبرو میشود و او نیز میگوید که Medusa آن را در اختیار دارد.
با به دست آوردن Chaos Claws، این بار Medusa ظاهر میشود اما او توسط خود قلعه تسخیر شده و خواهران خود را نیز آلوده میکند. در نتیجه آن ها تبدیل به موجودی غول پیکر و مار مانند میشوند. او یک به یک جمجمه های آن ها را خُرد میکند و در نهایت با استفاده از قدرت Chaos Claws، قلب آن ها را بیرون میاورد و ان ها را نابود میکند.
 
  • Like
Reactions: .:DEMON LORD:.

Dante Never Cry

The Awakening Dragon
کاربر سایت
Oct 5, 2008
9,334
نام
Ali
The Forgotten One

pm47q0ccatpa80z1soq0.jpg


The Forgotten One

The Forgotten One شیطانی بسیار قدرتمند میباشد. شاید قدرتمندتر از دیگرشیاطین و حتی خود شیطان! او وجودی بسیار قدرتمند میباشد که حد و مرزی را نمیشناسد و هیچگاه نمیتوان او را نابود کرد.
با داشتن نامی درخور، حتی ریشه های او نیز ناشناخته است. معلوم نیست که او آیا زمانی فرشته ای چون شیطان بوده یا یکی از خدایان باستانی به شمار میامده است. این وجود نتیجه "نقشه تاریکی" بوده که توسط خانواده برنارد مطرح شده بود.

قدرت بیش از اندازه او، به وی این اجازه را داد که از کنترل جادویی خانواده برنارد خارج شود اما دوباره و این بار توسط بنیان گذاران انجمن برادری نور و در مرکز قلعه برناردها به بند کشیده شد چرا که آن ها قادر به نابود کردن او نبودند.

در اعماق جهنمی که او در آن زندانی بود، منتظر فرصتی بود تا انتقام خود را به دلیل تحمیل عذابی که بر او کردند، از بشیریت بگیرد.
با مرگ سه بنیان گذار، مهری که این شیطان را نگه میداشت، ضعیف تر شد و او آماده آزاد کردن خود میشد. لارا، دختر بچه خون آشام از این موضوع با خبر شد و از گبریل تقاضای کمک کرد.

با شروع حرکت این شیطان به سمت راه خروج، او با گبریل روبرو میشود و با وارد مبارزه میشود. او متوجه میشود که گبریل حریفی درخور او است و به راه خود ادامه میدهد. با رسیدن به قفل زندانی که او در آن بود، او بخشی از قدرت خود را وارد قفل کرده و در همین هنگام گبریل به او حمله میکند و به او تا حدودی آسیب میرساند.

با نزدیک شدن به دومی قفل، شیطان بار دیگر قدرت خود را وارد قفل کرده و گبریل بار دیگر به او حمله میکند. پس از باز شدن قفل، شیطان قدرت خود را طلب میکند اما در نیمه راه بازگشت قدرت به بدن او، گبریل به جلو پریده و قدرت شیطان را جذب میکند و توسط آن، شیطان را به هزاران تکه بی روح تبدیل میکند.
 
  • Like
Reactions: .:DEMON LORD:.

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر