خب دوستان الان کل بیوگرافی رو یکجا میزارم!ببخشید اگه کم وکسری داره!
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اين هم بيوگرافي The Boss براي كساني كه ميخوان با تمام جنبه هاي شخصيتي ايشون آشنا بشن!
(نكته:بعضي از اطلاعاتي كه قراره تو اين بيوگرافي ذكر بشن تو MGS خاصي نيستن!از طريق Codec،اطلاعات مخفي درون بازي،مصاحبه يا... بدست اومدن!وقايع MGS 3 تو Operation Snake Eater گفته خواهند شد!)
The Boss
شناخته شده با نام هاي:
Mercury Lady_Mother Of Special Forces_The Joy_Voyeveda
مليت:
American
تاريخ تولد:
1922
تاريخ و مكان مرگ:
September-1964-Tselinoyarsk USSR
طول عمر:
42 در زمان مرگ
The Boss،آخرين فرزند "فيلسوف ها"،فرمانده تيم كبرا و همچنين استاد Naked Snake بود.The Boss به همراه تيم كبرا(كه بعد از جنگ منحل شد) نقش بسيار موثر و بسزايي در پيروزي در جنگ جهني دوم داشتند كه بعد از انجام اين فداكاري مفتخر به دريافت لقب "The Boss" شد.
ابتداي زندگي
The Boss دختر يكي از اعضاي اصلي و بلند مرتبه "Wisemen Committe" بود و تحت نظر "فيلسوف ها" بزرگشد.به همين خاطر از پدرش تمام رازها و اسرار كميته را كه هيچكس اجازه دسترسي به آن را نداشت را ياد گرفت و مدتي بعد از مسئولان مدرسه كميته شد.
جنگ جهاني دوم
در سال 1941،هنگام جنگ،The Boss توسط SAS به عنوان يك مشاور انتخاب شد كه اين انتخاب منجر به وجود آمدن Ray Force و L Detachment گرديد.The Boss با David Oh كه اورا به 22nd SAS Regiment منصوب كرد،ملاقات داشت و با او نقشه حملات بهHeliopolis وپايگاه آلمانيها در شمال آفريقا را ريخت و تمام ماموريت هايش را در كمال بهت حيرت مسئولان با موفقيت پشت سر گزاشت!او همچنين يكسي عمليات "ربايش" را طراحي كرد كه در آن افراد او به ربودن افسرهاي آلماني بدون كشتنآنها ميپرداختند تا اطلاعات ارزشمنددشمن را بدست آورند كه بعدها تكنيك هاي اين عمليات منجر به ساختCQC شد.بر اساس گفته هاي Zero ،شعار SAS(كه Who Dares،Wins است)مروري بر كارها و گفته هاي The boss بوده است!
در سال 1942،The Boss "تيم كبرا" را تشكيل داد كه متشكل بود از:The Pain،The Fear،The End،The Fury و The Sorrow.اين تيم در بسياري از نبردها و عمليات هاي جنگ جهاني دوم شركت داشت و براي متفقين پيروزي به ارمغان مي آورد.اين تيم به باس به عنوان يك فرمانده و مادر نگاه ميكرد،و همچنين The Sorrow با The Boss رابطه داشت.به پاس فداكاري ها و پيروزي هايش Legendery Soldier و به خاطر شيوه اي نوين همراه با تيم كبرا ابداع كرد،Mother Of America Special Forces خوانده شد!
در سال 1943،به باس دستور داده شد كه به داخل Los Alamos نفوذ كند و يكي از دانشمندان Manhattan Project كه John von Neumann نام داشت را به قتل برساند،زيرا بر اساس شواهد ومدارك بهدست آمده Neumann براي نازي ها جاسوسي ميكرد.علائه براين دستور داشت مرگ اين دانشمند را طوري جلوه دهد كه چيزي غير از تصادف به نظر نيايد.
او به داخل محل نفوذ كرد و همه چيز بر طبق نقشه بود تا اينكه در كمال ناباوري باس متوجه شد از The Sorrow(يكي از افراد تيم كبرا و معشوقه باس)حامله است!باس بعد اينكه متوجه شد حامله است اقدام به شليك به بدنش كرد،(مترجم:در اين مورد شك دارم!)اما در اين عمل ناموفق بود و سه ماه به داخل كما فرو رفت.بعد از شش ماه،باس سلامتي كامل خودرا بازيافت و علاوه بر آن،پسرش نيز آسيبي نديده بود.با اين حال،او به خاطر شكست در ماموريتش احساس گناه ميكرد،حتي وقتي متوجه شد كه Neumann در واقع جاسوس اتحاد جماهير شوروري بوده است!باس هيچوقت خودرا به اين خاطر نبخشيد.
در D-Day(مترجم:حمله متفقين به نرماندي در سال 1944)،باس و تيم كبرا ماموريتي براي نابود كردن تعدادي از موشك هاي V2 در ساحل Juno داشتند.در آنجا بود كه باس پسرش را بدنيا آورد.عمليات سزارين در آن هرج و مرج كار بسيار نفس گيري بود،به علاوه باس هم تير خورده بود!ولي به هر حال،باس بچه رابدنيا آورد كه به قيمت زخمي مار مانند بر بدنش بود.بچه اي كه خيلي زود توسط "فيلسوف ها" از او گرفته شد.
دو سال بعد از جنگ،در سال 1947،باس تيم كبرا را منحل كرد.
بعد از اتمام جنگ،دولت باس را به انجام ماموريت هاي فوق مخفي مجبور كرد.در يكم نوامبر 1951،باس در تست كردن بمب اتمي در صحراي نوادا شركت داشت،كه اين اتفاق منجر به آشنايي باس با افسانه اي ترين سرباز قرن بيستم،Big Boss شد!او با پسري 16 ساله به نام جك ملاقات كرد كه باس استعدادي نهفته را در او ديد.او توسط باس به انجام عمليات و تمرينات سخت نظامي شد و حدود ده سال رابه آموزش او گذراند و تمام تجربياتش را به او منتقل كرد.آن دو با يكديگر CQC (فنون نبرد تن به تن)را ابداع كردند.
جك به سرعت رشد كرد،چون او علاوه بر استعدادي كه داشت ارزشي بيشتر فرمانده،دوست يا معشوق براي او قائل مي شد.
باس مجبور به ترك جك شد،زيرا رئيس جمهور وقت،دوايت آيزنهاور به باس ماموريتي فوق محرمانه داده بود.رئيس جمهور تهديدي از طرف روس هايي كه موشك هاي فضايي دولت روسيه را دزديده بودند احساس ميكرد.ولي CIA با اين ماموريت اعلام مخالفت نمود و از كمك كردن سر باز زد و باس را مجبور استفاده از كانال ها جاسوسي فيلسوف ها براي اولين بار كرد.باس موفق به اعزام يك جاسوس مخفي در بين روس ها شد ولي CIA زير قول خود زد و دستمزد باس را پرداخت نكرد.
مدتي بعد باس متوجه شد اطلاعات جاسوسش با واقعيت تناقض دارد و يكسري از موشك ها در جايگاه پرتاب قرا دارند.او درصدد گزارش به CIA بود ولي با بي توجهي مسئولان مواجه شد،زيرا فكر ميكردند باس براي باز پس گرفتن حقش اين كار هارا ميكند!
او بدون حمايت هر گونه موسسه اي،به كارخانه OKB-1 نفوذ كرد و علاوه بر اينكه متوجه شد جاسوسش به شوروي روي آورده،CIA تمام حقوق اورا مي دزديده و موشك هايي كه مستقر شده بودند،درواقع سكو هاي پرتابي بودند براي ارسال انسان به فضا!(مترجم:اشاره به نبرد شرق و غرب براي فرستادن انسان به فضا)
او يافته هايش را به NASA گزارش داد و مورد سرزنش CIA به خاطر از دست رفتن نقشه هايشان براي فرستادن انسان به فضا،قرار گرفته شد.
پروژه مرکوري
بعد از قضاياي نبرد فضايي،باس براي شرکت در پروژه مرکوري انتخاب شد و براي اولين بار با Dr.Strangelove ملاقات کرد که از اعضاي کليدي پروژه شناخته مي شد.اعضاي پروژه باس را فقط براي انجام يک کار ميخواستند:اولين انساني که به فضا مي رفت!هدف آنها بدست اطلاعاتي همچون وضعيت بدن در فضا بود.هنگامي او را به فضا فرستادند،او کره زمين را،از جو،به صورت کامل و يکپاچه ديد و در همام لحظه روياي متحد کردن تمام جهان به سرش افتاد،رويايي که هيچوقت از او جدا نشد و حتي اورا به جک نيز منتقل کرد.متاسفانه کپسول باس هنگام فرود درست در وسط اقيانوس افتاد و متخصصان نتوانستند جلوي آسيب صدماتي که پرتو هاي راديو اکتيو به او ميزد را بگيرند و آسيب نسبتا جدي از اين سانحه ديد.
بعد از بهبودي کامل،باس استرنج لاو را ترک گفت و هيچگاه اورا ديگر ملاقات نکرد و متوجه نشد که استرنج لاو تا چقدر به او علاقه مند شده است.باس بعد پروژه به ارتش براي حمله به "خليج خوک ها"در کوبا ملحق شد.
بعد از وقايع مرکوري،شصت دولت آمريکا خبردار شد که هنگاميکه باس در دوره نقاهت از سقوطش به سر مي برد، روسيه نيز اولين سفر فضايي خودرا با موفقيت به پايان رسانده است.نتيجه اين خبر ماموريت جديدي براي باس در خاک شوروي بود.در 1962،باس به خاک شوروي نفوذ کرد تا يکي از عزيزترين افرادي را که تا به حال ميشناخته را به قتل برساند:The Sorrow،معشوقه او که پس از انحلال تيم کبرا به شوروي ملحق شده بود.هر دو آنها در پل Tselinoyarsk با يکديگر ملاقات کردن و ساعت ها براي اينکه ميتوانستند براي زندگيشان چه کارها بکنند،گفت وگو کردند،ولي در نهايت،باس به درخواست خود Sorrow به چشمش شليک کرد و معشوقه اش را به قتل رساند.
باس بعد از کشتن Sorrow به عنوان جاسوس در خاک شوروي براي زيرو کار ميکرد و خودرا در خفا پنهان نمود.
Operation Snake Eater
(تا الان قبل وقايع MGS3 بود،اگه نخونديد عيبي نداره،از الان بخونيد:dالبته به صورت خلاصه شدست نسخه کامل رو این لینک بخونید.)
باس در Virtuous Mission
در 1964،CIA متوجه فراگیر شدن جذبه و محبوبیت باس در دولت شد.خدماتی که او برای ناسا و دیگر ارگانهای سیاسی انجام داده بود،وجه اورا به شدت درمیان آنها بالا برد و در عوض اعتماد آنها به CIA روز به روز کاهش میافت.مسئولان CIA به شدت از این واقعه بیم داشتند و تصمیم گرفتند تا باس،از بهترین سربازان آن دوره را به قتل برسانند.در جولای،باس که هنوز با خاک اصلی آمریکا در ارتباط بود،ماموریت جدیدی را از طرف فرماندهان خود دریافت کرد:بدست آوردن "میراث فیلسوف ها"،سرمایه ای بسیار عظیم_چیزی در حدود 100 هزار میلیارد دلار به پول دهه 70_و آزادسازی دانشمندی روسی در ماموریتی تحت عنوان Virtuous Missionدر شوروی.برای بدست آوردن اطلاعاتی از این سرمایه،باس میبایست خودرا به کلنلی روسی به نام Yevgeny Borisovitch Volgin نزدیک کند و یک شبکه جاسوسی در مقر روسها راه بیندازد.ولگین (Volgin)با پیشنهاد تسلیم و خیانت به آمریکا به استقبال باس رفت.بدین وسیله باس از محل دانشمند روسی به نام Nikolai Sepanovich Sokolov و همچنین سلاح هسته ای که او میساخت باخبر شد.
یک ماه بعد در Virtuous Mission،(که Hot Coldman رئیس CIA چراغ سبز این عملیات را داد)باس با جک(که حالا Naked Snake خوانده میشد) تجدید دیدار کرد.او به عنوان یکی از مسئولان عملیات در یک زیردریایی با اسنیک ارتباط رادیویی داشت.درهر صورت هنگامی که اسنیک دانشمند روسی Sokolov را با موفقیت نجات داد،از زیر دریایی خارج شد و به شوروی آمد.هنگامی که اسنیک سعی در دادن Sokolov به دستان آمریکایی ها داشت،ناگهان باس با دو کلاهک هسته ای به همراه ولگین ظاهر شده و علاوه بر دادن کلاهک ها،Sokolov را نیز از چنگ اسنیک در آورده و به ولگین تحویل میدهد!اسنیک که نمیداند اینها نقشه ای برای اغوای ولگین و بدست آوردن "میراث"است،به باس حمله میکند تا از افتادن Sokolov به دستان روسها جلوگیری کند،اما به سختی شکست میخورد و توسط باس از یک پل به پایین پرت میشود ولی در لحظه آخر اسنیک پیشانی بند باس را از سرش می کند.
باس بعد از گوشمالی دادن اسنیک:d
اما مدتی بعد،ولگین یکی از کلاهکهایی را که باس به او داده بود را به کارخانه تسلیحاتی Sokolov که OKB-754 نام داشت شلیک کرد و آنجا را به خاکستر یکسان ساخت.حال،آمریکا به عنوان مسبب این عمل شناخته میشد،زیرا هیچکس از کلاهکها به جز خود آمریکاییها خبر نداشت!
CIA،که فرصت را برای انتقام مناسب میدید،طرح عملیاتی منفورانه را ریخت،عملیاتی که خط تاریخ را عوض کرد و باعث تولد دیکتاتورانی همچون Ocelot و قهرمانانی مثل Solid Snake شد و سرباز افسانه ای Big Boss را به وجود آورد:Operation Snake Eater.در این ماموریت به باس دستور داده شد که پا روی تمام عقاید خود بگذارد و به کشورش که تمام عمرش صرف محافظت و عشق ورزیدن به او ساخته بود خیانت کند و در آخر،به دست شاگردش"جک"تنها چیزی که از صمیم قلب دوست میداشت،کشته شود!او میبایست حمله اتمی به کارخانه تسلیحاتی را به گردن میگرفت تا از وقوع یک جنگ جهانی دیگر،جلوگیری کند و از سوی دیگر مکان سلاح اتمی ولگین که به دست سوکولاو ساخته شده بود و همچنین میراث فیلسوفان را شناسایی کند.
بنابراین،باس هم به اسنیک در ماموریتش(نابود ساختن سلاح اتمی و کشتن باس)کمک میکرد و هم اعتماد ولگین را جلب میکرد.هنگامی که اعضای تیم کبرا،تیمی که باس سالها صرف تعلیمش زحمت کشید،یک به یک توسط اسنیک به قتل میرسیدند،این باس بود که تیم را از قصد برسر راه اسنیک میگذاشت تا ولگین شکی به او نداشته باشد.با این حال،اعضای کبرا که میدانستند اوضاع از چه قرار است،فقط و فقط نگران حال باس بودند!باس حتی به اسنیک_هنگامی که به دست ولگین اسیر شده بود_در فرار از سلولش کمک کرد و قبل از آن،از کور کردن اسنیک خودداری نمود و به جای آن یک "قرص مرگ ظاهری" را به پای اسنیک شلیک کرد تا شک Ocelot(پسر باس و از سرهنگ های ولگین) برانگیخته نشود.
بعد از نابود شدن سلاح اتمی،Shagohad،و کشته شدن ولگین بدست اسنیک و ایوا(جاسوس دو جانبه آمریکا و چین)باس با اسنیک در دشت پرگل Rokovoj Bereg رو به رو می شود.در آنجا باس از این نبرد به عنوان آخرین وظیفه اش تحت نام "سرباز" یاد میکند و اصرار به نبرد بین آندو دارد،درحالی که هیچکدام خواستار این نبرد نیست!ولی دلیل این نبرد را(اثبات بی گناهی آمریکا)به او نمی گوید.جملاتی از باس خطاب به اسنیک(واقعا حیفه ترجمش کنم!):
"One must die and one must live. No victory, no defeat. The survivor will carry on the fight. It is our destiny... The one who survives will inherit the title of Boss. And the one who inherits the title of Boss will face an existence of endless battle."
باس قبل از آخرین نبرد زندگی اش
برای اطمینان از اینکه اسنیک به ماموریتش ادامه خواهد داد،باس به میگ های روسی دستور بمباران منطقه را در ده دقیقه آینده میدهد.پس از نبردی طاقت فرسا،اسنیک باس را شکست میدهد و به سختی مجروح میکند.باس در لحظات آخر زندگیش،میکرو فیلمی را که حاوی مکان "میراث فیلسوف ها"بود را به او میدهد و بدست اسنیک که اسلحه محبوب باس،Patriot،را حمل میکرد کشته میشود.
ولی ماجرا برای اسنیک هنوز تمام نشده!ایوا برای او که هیچ چیز را نمیدانست،تمام حقایق را بازگو کرد.اعم از فداکاری باس و حتی جاسوس چین بودن خود ایوا!
مدتی بعد،اسنیک به پاس خدماتش عنوان Big Boss را دریافت میکند.اما اسنیک،منزجر از سیاستهای دولت کثیف آمریکا،از ارتش خارج میشود و سرنوشت تاریخ را عوض میکند........
The End
(جالبه بدونید که گیمر هم مثل اسنیک تا لحظات آخر از فداکاری باس خبر نداره و پایان بازی حسابی گیمر رو تکون میده!احساسی بودن لحظات پایانی بازی به قدری بوده که Eriko Hirata بازیگر موشن کپچر باس وسط ایفای نقش به گریه میافته!)
In a Memory Of a True Patriot