بررسي تحليلي Heavy Rain با حضور David Cage

MANIX

کاربر سایت
May 18, 2007
2,500
نام
حميدرضا
ngc4i2i23nem6paip1ed.jpg


بررسي تحليلي
Heavy Rain با حضور David Cage

اين مطلب شامل Spoil نيست و نكات مهم داستان داخل Spoiler قرار گرفته است.

غسل تعميد در زير باران

صبح زود است . هوا كمي ابري و گاه قطرات باران يكي در ميان به صورت ها مي خورد. پدرها با عجله مانند هميشه از خانه بيرون مي روند و تا شب سر كار هستند. بچه ها كيف به دست مانند هميشه با چهره هايي خواب آلود به مدرسه مي روند. مادرها مانند هميشه در خانه مي مانند و آشپزي مي كنند.

باران شديد تر مي بارد ، اكنون پدر ، مادر و بچه ها زير سقف خانه مصون از باران سنگين هستند. اين چرخه ي روزها هر هفته ، هر سال اتفاق مي افتد و تا روزي كه بميريم با ما همراه است. ولي تا به حال شده است كه فراتر از اين چرخه تكراري برويم ؟ آيا به كنار هم بودن فكر كرده ايم ؟ تا به حال در حالي كه كناره شومينه ي گرم خانه نشسته ايم به مقدار عشقمان به خانواده و نزديكانمان فكر كرده ايم ؟ اگر روزي يكي از آنها را از دست بدهيم چه اتفاقي مي افتد ؟

روزها مي گذرند ، بارانها مي بارند ، آفتاب پشت ابر مي رود و ما پيرتر از ديروز مي شويم . اما عشق و رستگاري ما كليد رهايي از اين روزمرگي است.

مقدمه:

درود.

چند روز پيش يك تحليل از Heavy Rain نوشته بودم ؛ اما پس از مدتي كه با جناب آقاي محمود بلالي يكي از باسوادترين كساني كه مي شناسم و البته صنعت بازي ايران بسيار مديون ايشان است صحبت كردم و او حرف هاي جالبي به من زد.

آقاي بلالي گفتند كه مگر در سال چقدر از اين سبك بازي ها با اين درون مايه عظيم عرضه مي شود ؟ . اين سوال فوق العاده اي بود كه باعث شد مطلب قبلي را از سايت پاك كنم و يك تحليل مفصل از Heavy Rain بنويسم.

كمك ها و دلگرمي هاي آقاي محمود بلالي هميشه يك شروع مناسب براي كارهاي من بوده. به همين دليل براي نوشتن اين مقاله تصميم گرفتم پس از مدتها سراغ خالق اين بازي يعني آقاي ديويد كيج بروم. با تشكر از خانم ميراندا گرينبرگ توانستم نظرات و سوالهاي خودم را از آقاي كيج بپرسم. از آنجايي كه طي مصاحبه هاي فراوان اطلاعات مورد نيازم را به دست آورده بودم اين پرسش ها خيلي شخصي و متفاوت تر از يك مصاحبه بود كه به همين دليل در طول اين مقاله با نظرات و پاسخ هاي كيج رو به رو مي شويم.

همچنين از جناب دكتر رضايي كه يكي از برجسته ترين روانشناسهاي تهران هستند كمال تشكر را دارم. از جناب آقاي امين مقدم كه يكي از استادان نقاشي هستند هم تشكر مي كنيم كه راهنمايي هاي خوبي در زمينه رنگ شناسي كردند.

مردي با روياهايي واقعي
(شخصيت شناسي ديويد كيج و منابع وي)

بگذاريد شروع اين مقاله را با شناختي از كارگردان آن يعني ديويد كيج آغاز كنيم. ديويد كيج يك موسيقي دان حرفه اي است. او علاقه ي زيادي به سينما دارد و از فيلم ها و كارگردانهاي زيادي براي ساخت بازيهايش الهام گرفته.

يكي از سوالهايي كه هميشه مد نظرم بود ، اين است كه چرا ديويد كيج با اين سطح استعداد وارد سينما نشده . كيج در جواب اين سوال من مي گويد:" سينما هميشه يكي از علايق من بوده ، اما من با بازي ها مي توانم چيزي فراتر از گفته هاي سينما بگويم. در بازي مثل Heavy Rain شما مي توانيد در نقش اصلي بازيگر بازي كنيد و با تصميم هاي خود همانطور كه مايل هستيد داستان را پيش ببريد".

و اما چرا احساسات ؟ يك شخصيت پردازي خوب همراه با روايت درستي از داستان مي توانند در صنعت سينما تاثير بسياري روي مخاطب داشته باشد. حال اين عوامل را در كنار يك بازي كه شخصيت اصلي آن شما هستيد بگذاريد. تصميم ها و كارهاي شما روند داستان و به قولي اين فيلم را پيش مي برد و همين جا است كه احساس مي كنيد خيلي بيشتر از يك فيلم با اين اثر هم ذات پنداري كرده ايد. كيج هم دقيقا با همين ديدگاه صنعت بازي را بر سينما ترجيح داده.​
اما ديويد كيج از چه كارگردانهايي الهام گرفته است ؟​

خوشبختانه منابع الهام كيج بسيار مناسب و هر كدام جزو بهترين ها بوده اند. صحنه هاي نمادين و تامل برانگيز كارهاي كيج دقيقا مشابه به آثار ديويد لينچ ساخته شده. كارهاي سمبليك آثار او همانند مخمل آبي و بزرگراه گمشده در اعماق تصاوير پيامهاي چالش بر انگيزي را براي مخاطب به همراه دارد.

ديويد فينچر و ساخته او يعني Se7en هميشه يكي از تاثير گذار ترين آثار براي كيج بوده. جو حاكم بر بازي هاي كيج دقيقا همان اتمسفر فيلم هاي فينچر را دارد. صحنه هاي جنايي و خشن اين دو كارگردان بسيار شبيه به هم است. باران هميشگي در Se7en و لوكيشن هاي Fight Club فينچر همه در كارهاي كيج هم ديده مي شود.

استنلي كوبريك كارگردان به نام سينما كه تنها با شش فيلم توانسته به يكي از معبد هاي سينما تبديل شود هم تاثير به سزايي بر كارهاي كيج داشته. بيشتر زمان ساخت فيلم هاي كوبريك سر ساخت لوكيشن و دكوراسيون بوده. كوبريك از رنگ شناسي و چيدمان منطقي محيط ، دقيقا هدف خود را به بيننده القا مي كرد. كيج به شخصه بسياري از لوكيشن هاي خود را به سبك فيلم هاي كوبريك ساخته.

رنگ بندي شاد ابتداي بازي در كنار نظم در چيدمان وسايل خانه همه حس زندگي و شادي را به مخاطب مي دهد. در مقابل استفاده از رنگ هاي تيره و مات در طول بازي حس مرده و غم زده ي Heavy Rain را به ما منتقل مي كند. استفاده از رنگ قهوه اي و خاكستري مات همراه با برگ هاي قهوه اي مايل به زرد در مرحله اي كه با شان در خانه هستيم حس غم و جدايي اين پدر و پسر را به ما القا مي كند. در همين راستا چيدمان بي نظم وسايل ، تابلوهاي كج ، كارتنهاي بسته و شلختگي در دكوراسيون خانه ، حسي مرده و دقيقا تضاد با جو ابتداي بازي را به ما مي دهد.

كوبريك ازرنگ قرمز كه نماد مرگ و خشونت است بسيار استفاده كرده. دقيقا در صحنه هايي كه كيج مي خواهد اين حس ها را به ما منتقل كند اين رنگ را به كار برده. راهرويي با ديوارهاي كاملا قرمز كه به سفيدي منتهي مي شود به خوبي حس مرگ و خطري كه در انتظار است را به ما مي دهد.

اين رنگ بندي در Heavy Rain كاملا زيبا به تصوير كشيده شده. Fade شدن هر كدام از رنگ ها در رنگي ديگر دقيقا يك زنجيره ي احساسات را به ما منتقل مي كند.​
اين المانها دقيقا چيزهايي است كه كوبريك هميشه در فيلم هاي خود به خصوص در "درخشش" رعايت كرده.




pfby3m9ith0972da69lg.jpg



آلفرد هيچكاك يكي از بزرگان سينما هم در اصل يكي از منابع الهام براي كيج بوده. آثار هيچكاك هميشه جوي دلهره آور و سياه داشته. بعضي ها از هيچكاك به عنوان يك مريض رواني ياد مي كنند. جو سنگين فيلم هاي هيچكاك چيزي است كه مخاطبي خاص با صبر و تحمل زياد مي خواهد. نمادهاي موجود در فيلم هاي هيچكاك هم در راستاي سبك تاريك او است.

مثلا استفاده از دود سياه براي نشان دادن خطر و آمدن عنصري وحشتناك چيزي است كه در Heavy Rain هم با آن رو به رو هستيم. اگر دقت كرده باشيد در بيشتر مناظر باز و وسيع بازي در دور دست ، دود غليظ سياه يا سفيدي را كه از دودكش هاي كارخانه ها بيرون مي آيد را مي بينيد. اين صحنه هاي علاوه بر نشان دادن مدرنيزه ، در واقع نشان از يك عنصر وحشتناك (قاتل) در طول بازي است.

هيچكاك در تمام فيلم هاي خود از كلاغ به عنوان يك نماد شوم و طبق افسانه ها ، دستيار شيطان ياد مي كند. اگر كمي دقت كنيد در بعضي صحنه ها كلاغ هايي را مي بينيد كه دقيقا يك پيش زمينه از يك اتفاق بد هستند.

جو سياه و گاه ترسناك بازي بسيار شبيه به كارهاي استاد هيچكاك است.

از كارگرداني ديگر مي توان به سلطان سينماي كمدي يعني چارلي چاپلين ياد كرد. چاپلين در بطن صحنه هاي خنده داري كه "دوره گرد" شخصيت اصلي آن ايفا مي كرد ، تمام دغدغه ها و انتقادهاي خود چه به امريكا و چه به دنيا و سياست را جاي مي داد. كارهاي بلند پروازانه ي او با مسخره كردن و گاه تصاويري كه مخاطب را به جاي خنده به فكر فرو مي برد همراه بود كه در آخر باعث اخراج او از امريكا شد.

در يكي از فيلم هاي چاپلين ، دوره گرد ميان چرخ دنده هاي دستگاههاي يك كارخانه گير مي كند و ماشين ها او را گرفتار خود به هرجايي مي برند و يا چاپلين توسط يك دستگاه مكانيكي غذا مي خورد و كارهاي معمولي خود را با آن مي گذراند.

نورمن جيدن يكي از شخصيت هاي بازي دقيقا از روي ايدئولوژي هاي چاپلين و مخصوصا برادران واچوفسكي (The Matrix) ساخته شده. صحنه له شدن او توسط چرخ دنده ها در ميان ماشين هاي اسقاطي و يا بازي او با عينك عجيبش ARI كه تنها همدم او است ، دقيقا ما را ياد چاپلين و شاهكار The Matrix مي اندازد. حتي در يكي از مراحل شخصي به نام Madjack كه صاحب قبرستان ماشين ها است را مي بينيم كه خود در آخر در دستان اين ماشينها و مدرنيزه مي ميرد.

داستان Heavy Rain در يكي از شهرهاي شرق امريكا اتفاق مي افتد ولي اين بار بر عكس Fahrenheit كه در نيويورك اتفاق مي افتاد ، كيج محل دقيق اين شهر را نمي گويد. طي سوالي كه در مورد شهر بازي داشتيم وي مي گويد:" من يكي از طرفداران فيلم هاي M.Night Shymalan هستم و وقتي فهميدم كه بيشتر فيلم هاي او در فيلادلفيا ضبط شده ، تصميم گرفتم محيط بازي را بر مبناي آنجا بسازيم." كيج و تيمش از تمام مناطق ، خانه ها و حتي مردم آنجا عكس گرفته بودند. او مي گويد:" قرار بود به خانه ي يكي از مردم فقير در فيلادلفيا برويم و از منزل آنها عكس بگيريم. چند روز بعد كه به آنجا رسيديم فهميديم كه دختر ده ساله ي آنها طي يك تصادف رانندگي در روز قبل فوت كرده. به خاطر همين موضوع نمي خواستيم مزاحم آنها شويم ولي پدر و مادر آن بچه گفتند كه شما از فرانسه آمديد و مي توانيد از اين جا عكس بگيريد".


از ديگر الهامات كيج از سينما مي توان به سريال 24 و يا Snatch اثر گاي ريچي اشاره كرد. كيج Heavy Rain را همانند Fahrenheit در نمايش دادن تصاوير به چند بخش تقسيم كرده. در اين جور نماها ، تصوير به چند قسمت تقسيم مي شود كه در هر قسمت آن يك ديد و يك سكانس پيگيري مي شود. كيج مي گويد:" اين ايده كه من در Fahrenheit هم استفاده كرده بودم باعث مي شود مخاطب در يك لحظه چندين حس و ديدي كامل از ماجرا داشته باشد".


كيج همچنين يكي از طرفداران سريال ها است. او مي گويد:" بعد از عرضه Fahrenheit خيلي از مردم مي گفتند كه بازي كردن در قالب چندين نفر جالب نيست و همه تنها يك سوپر قهرمان قوي مي خواهند. آنجا بود كه فهميدم آنها چقدر اشتباه مي كنند. در واقع وجود چند شخصيت كار را خيلي واقعي تر و البته جذاب تر مي كند. سريالهايي مثل Lost و Desperate Housewives با وجود چندين كركتر است كه انقدر جذاب به نظر مي رسند."


كتاب هايي مانند "چنين گفت زرتشت" آثار شكسپير و پل استر هم كتابهايي هستند كه تاثير زيادي روي كارهاي اين بازي ساز داشته اند.

با نگاهي كلي به منابع الهامي كه كيج با توجه به آنها بازيهاي خود را ساخته مي توان فهميد كارهاي متفاوت او چرا آنقدر تاثير گذار و موفق هستند.


kappp9yju2uc3f3dt8.jpg




آدمكهاي باراني
(بررسي شخصيت هاي بازي )


داستان Heavy Rain را در واقع شخصيت هاي آن پيش مي برند. اين سبك داستان ها را "شخصيت محور" مي گويند. در چنين سبك هايي تمام افكار و حرف هاي نويسنده در قالب يك شخصيت بيان مي شود.

Heavy Rain داراي چهار شخصيت پيچيده و قابل بازي است كه هر كدام داستان مفصلي براي خود دارند.​


حكايت عشق يك پدر
(بررسي شخصيت Ethan Mars)

ايثان مارس در واقع اصلي ترين شخصيت اين بازي است . او يك پدر است كه يكي از پسرهايش با نام جيسون را طي يك حادثه رانندگي از دست داده. پس از دو سال همه او را به خاطر مرگ جيسون سرزنش مي كنند. گناه ايثان غفلت كردن از پسرش و در نتيجه مرگ او طي يك تصادف بوده.

ديويد كيج مي گويد:" يك روز با همسر و پسر پنج ساله ام به يك فروشگاه مركز خريد رفته بوديم. طي يك لحظه من فكر كردم كه او پيش مادرش است و مادرش هم فكر مي كرد كه او پيش من است. وقتي فهميديم كه او گم شده من حس وحشتناكي داشتم. احساس گناه مي كردم و به اين فكر مي كردم اگر او پيدا نشود چه خواهد شد. سر انجام مسئول فروشگاه در بلندگو اعلام كرد ، پسرتان پيش ما است و نگران نباشيد. من پس از اين ماجرا فكر كردم اگر او پيدا نمي شد چي ؟ اين يك جرقه اي بود كه تصميم گرفتم يكي از مراحل بازي را بر مبناي آن بسازم."

ايثان مارس يك مهندس ساختمان است. زندگي زيباي او در اوايل بازي با رنگ بندي شاد محيط و استفاده زياد از Blur به تصوير كشيده شده. كيج با قرار دادن انجام كارهاي ساده اي مثل دوش گرفتن ، نوشيدن آب پرتقال و ... سعي كرده شما را بيشتر با شخصيت مورد نظر آشنا كند و در واقع نوعي هم ذات پنداري بين شما و او ايجاد كند. او پس از از دست دادن جيسون ، از همسرش طلاق گرفته و با تنها پسرش يعني شان زندگي مي كند ؛ اما پس از مدتي قاتل معروف Origami Killer او را دزديده و طي نامه اي به ايثان چهار روز براي نجات دادن تنها پسرش و نشان دادن ميزان عشق او به شان فرصت مي دهد.

ايثان مارس جداي از سه شخصيت ديگر داستان در ابتدا داراي يك خانواده است و انسان تنها و آشفته اي نيست. او همانند تمام شخصيت هاي Heavy Rain فردي ثروت مند است . پس از از دست دادن جيسون ما ايثان را شخصي تنها و بي كس همانند شخصيت هاي ديگر بازي مي بينيم. تنهايي و افسردگي وقتي بيشتر مي شود كه شان پسر دوم او توسط Origami Killer ربوده مي شود.​

ايثان براي فراموش كردن اين مشكلات سراغ روانپزشك مي رود. او در آنجا به دكتر مي گويد كه احساس گناه مي كند و دليلي براي زنده ماندن ندارد. ايثان باور دارد مرگ جيسون تقصير او بوده و در اعماق ضمير ناخود آگاهش، خودش را يك گناهكار مي شناسد كه هر وقت نزديك كسي مي شود و يا او را دوست دارد آن شخص مي ميرد. در بعضي صحنه هاي بازي ايثان پس از اين كه بي هوش مي شود به كوچه اي تاريك مي رود كه در آنجا يك اوريگامي در دست خود پيدا مي كند. اين صحنه بيان گر اين است كه ايثان فكر مي كند علت گرفتاري و ربوده شدن شان به خاطر او است ، ايثان فكر مي كند كه خودش Origami Killer است و دچار نوعي شيزوفرني شده . اين احساس گناه و كابوسها يك امر واقعي است. طبق گفته هاي علم روانشناسي هر فرد با توجه به روحيه و كاري كه كرده نوعي احساس مسئوليت مي كند. اين حس به طور غير ارادي يك بازتاب در ضمير نا خود آگاه انسان دارد كه چه در خواب و چه در بيداري اثرات آن را بر زندگي خود مي بيند.

ايثان مارس در اعماق ذهن خود ، خودش را گناه كار مي داند. در يكي از صحنه هاي بازي وقتي به دنبال صندوق امانات هستيد ، ايثان دوباره سرش سياهي مي رود . در اين صحنه زمان متوقف شده و مردم بي حركت ايستاده اند. وقتي ايثان به هر كدام از آنها بر خورد مي كند ، آن فرد مي ميرد و روي زمين مي افتد. اين صحنه كه در ضمير ناخودآگاه ايثان اتفاق مي افتد ، دقيقا بيان گر حس گناهي است كه او دارد و باور دارد كه وقتي به هر كس نزديك مي شود و رابطه برقرار مي كند او مي ميرد. به همين خاطر هم است كه در طول بازي بارها از كمك كردن مديسون گله مي كند و دوست ندارد كس ديگري به او نزديك شود.


ايثان پس از احساس گناه در مرگ جيسون اين بار هر كاري مي كند كه شان را نجات دهد. اين سفر چهار روزه علاوه بر نشان دادن ميزان عشق ايثان به پسرش و نجات او از دست قاتل ، به سفري در جاده ي خودشناسي ختم مي شود. ايثان در وراي اين جستجو به دنبال رستگاري مي گردد ، رستگاري كه با برداشتن حس گناه از روي شانه هايش به دست مي آيد. انزوا و نزول اين شخصيت باعث شده كه ديگر خود را نشناسد . در يكي از صحنه هاي پاياني بازي وقتي ايثان خود را در چندين مانيتور مشاهده مي كند در واقع نوعي شناخت از خود پيدا مي كند. اين مانيتور ها همانند آيينه اي هستند كه ايثان پس از مدتها خودش را در آن مي بيند و خود را مي شناسد.


كابوسهاي بي پايان
(بررسي شخصيت Madison Paige)
پس از عرضه ي Heavy Rain بسياري بر اين باور بودند كه شخصيت مديسون پيج يك كركتر اضافي است و حتي در بعضي از Review ها از اين شخصيت به عنوان يك "جاذبه ي سكسي" براي بازي ياد شده است.

با كمي تفكر در مورد اين شخصيت پي مي بريم كه نه تنها او يك كركتر اضافي ، بلكه يكي از اصلي ترين مهره هاي بازي است.

مديسون پيچ يك خبرنگار و عكاس است. او تنها زندگي مي كند. در اولين صحنه اي كه كنترل مديسون را در دست مي گيريم ، او را در خانه اي بزرگ مشاهده مي كنيم. مديسون همانند بقيه شخصيت ها انساني ثروت مند است. اما در وراي اين ثروت آيا اين آدمها آرامش دارند ؟ . مديسون از مشكل بي خوابي رنج مي برد. تنهايي و انزوا باعث شده كه شخصيت او فرسوده و خيلي غم زده به نظر برسد. حتي اين خانه ي بزرگ هم نمي تواند حس آرامش را به او باز گرداند. اين محيط باز و بزرگ همانند آثار استفن كينگ و فيلم درخشش در واقع باعث شده حس خطر و توهم به ذهن مديسون راه يابد ؛ به همين خاطر است كه گاه كابوسهاي وحشتناكي مي بيند.

از نظر روانشناسي تنهايي و يا زندگي در يك محيط بسيار بزرگ نوعي ترديد و توهم را در فرد ايجاد مي كند. وسعت يك محيط و اشراف نداشتن فرد بر تمام مكانهاي آن باعث نوعي حس ترس از ناشناخته ها و در نهايت توهم و دوگانگي شخصيت و رفتاري مي شود. اين جور گفته ها بيشتر درون مايه آثار استفن كينگ است.

مديسون پس از ربوده شدن پسر ايثان تصميم مي گيرد كه خود را به او نزديك كند و بتواند يك گزارش كامل براي كتابش در مورد Origami Killer تهيه كند. نحوه ورود مديسون به ماجرا با يك اتفاق ساده و برخورد تصادفي او با ايثان شروع مي شود. شخصيت پردازي قوي كيج باعث شده كم كم اين نحوه ورود ساده به يك ارتباط قوي بين مديسون و ايثان ختم شود. مديسون پس از مدتي احساس عشق و علاقه به ايثان مي كند و هدفش از نوشتن يك كتاب به كمك به ايثان ختم مي شود. ايثان شخصي است كه مديسون در كنار او به رستگاري مي رسد.

اگر دقت كرده باشيد در صحنه هايي كه مديسون در كنار ايثان است پس از مدتها مديسون مي خوابد. اين تصاوير نماد صعود شخصيتي مديسون است كه تنها با عشق در كنار ايثان به دست مي آيد.

كيج مي گويد:" مديسون هم همانند ايثان هدفي براي نجات دادن عشق پيدا مي كند. عشق او ايثان است و وي حاضر است هر كاري براي نجات دادن او انجام دهد"

شخصيت مديسون در بازي نسبت به بقيه كركترها كمتر ديده مي شود و به همين خاطر بعضي به اشتباه تصور مي كنند كه شخصيت او به درستي پرداخته نشده. ؛ اين در حالي است كه همين صحنه هاي كم هم بسيار فوق العاده شخصيت پردازي شده و كيج مي گويد:" همانند يك فيلم ، اين بازي هم شخصيت هاي پررنگ و كم رنگ خود را دارد".​


اتاق در بسته
(بررسي شخصيت Norman Jayden)

نورمن جيدن پسري 27 ساله كه مامور FBI است يكي از قوي ترين شخصيت پردازي هاي داستان را دارد. با كمي دقت پي مي بريم كه شخصيت او بسيار شبيه به كاراگاه ميلز در فيلم Se7en طراحي شده. او همانند ميلز انساني بدون اعتماد به نفس ، افسرده و البته اسير مدرنيزه است.

نورمن جيدن هم انساني ثروت مند است كه در يك خانه ي بزرگ با پيشخدمتي كه گاه ما را به ياد آلفرد در بتمن مي اندازد، زندگي مي كند. او انساني است كه با وجود چنين ثروتي ، آرامش ندارد. هيچ كس در زندگي او نيست و شخصيت وي يكي از تنها ترين كركترهاي بازي است. اين حس تنهايي و دپرسي باعث شده كه او به داروهاي روان گردان روي آورد . همچنين نورمن ، يك عينك مخصوص به نام ARI دارد كه در واقع مكمل اصلي شخصيت پردازي او است. ARI نمادي از تكنولوژي ساطع بر دنيا است و نورمن هم چون برده اي گرفتار و البته نيازمند او است. او با ARI بازي مي كند ؛ كارهاي خود را انجام مي دهد و به دنبال جنايت ها و قاتل ها مي رود. هر گاه كه از محيط اطراف و به قولي از اين دنيا خسته مي شود به كمك ARI دنيايي خياليي مثلا در ماه يا در اعماق اقيانوس خلق مي كند.

نورمن سعي مي كند نقص هاي زندگي خود را با استفاده از اين عينك از بين ببرد. همانند The Matrix تقابل بين ماشين و انسان به زيبايي در Heavy Rain نشان داده شده . در مقابل شخصيت نورمن ما همكار او بليك را داريم. بليك در واقع آينه اي است كه ما با استفاده از او به اعماق موجوديت نورمن پي مي بريم. بليك نماد يك پليس ايده آل فدرال و آمريكا است. شخصي بي پروا و با اعتماد به نفس بالا كه خود را بالا تر از قوانين مي داند و هر جور شده حتي به زور مي خواهد به هدف خود برسد. تقابل نورمن و بليك به شكل يك تيم ، چيزي است كه در فيلم هاي زيادي ديده ايم. نورمن در مقابل بليك كسي است كه اعتماد به نفس پاييني دارد، خود را ضعيف فرض مي كند و شخصي است كه به قول بليك به درد پليس بودن نمي خورد.

تمام مرگ هاي نورمن به شيوه اي طراحي شده كه او توسط مدرنيزه كشته شود. ماشين و تكنولوژي هاي اطراف نورمن او را تبديل به نوعي برده ساخته.

نورمن در پرونده ي Origami Killer همانند تمام شخصيت هاي بازي به دنبال رستگاري مي گردد. او سعي مي كند با ثابت كردن خودش به نوعي رستگاري برسد. او مي خواهد نشان دهد آن كسي كه بليك فكر مي كند نيست. نورمن مي خواهد خود را به خودش ثابت كند و حتي حاضر است براي اين كار جانش را از دست بدهد.



اگر بازي را در حالي كه نورمن مرده باشد تمام كنيد ، خواهيد ديد كه بليك عينك نورمن را به چشم مي زند و در كمال تعجب نورمن را در مكاني زيبا مي بيند. اين صحنه بيان گر غرق شدن نورمن در مدرنيزه است ؛ به طوري كه حتي روح و ياد او در ARI باقي مانده.
در پايان بازي اگر نورمن زنده باشد ، خواهيم ديد كه تصميم مي گيرد از مدرنيزه فرار كند و براي اولين بار عينك خود را در مي آورد و سعي مي كند به سبك معمولي و عادي پرونده ها را پيگيري كند. رستگاري اصلي نورمن در همين فرار او از بند تكنولوژي است. هر چند كيج در سكانس بعد عمق تقابل بين زندگي واقعي و مجازي را با حمله تانكها به نورمن نشان مي دهد. اين صحنه بيان گر اين است كه در كل هيچ راه فراري از اين زندگي ماشيني نيست و اين دستگاه ها در واقع به حقيقت زندگي ما تبديل شده اند.


نفس هاي سنگين
(بررسي شخصيت Scott Shelby)

شخصيت اسكات شلبي يكي از دوست داشتني ترين كركترهاي بازي است. اسكات در گذشته يك پليس بوده و حال به صورت يك كاراگاه خصوصي راجع به پرونده ي Origami Killer تحقيق مي كند. او كسي است كه پيش از اين كه بخواهد به زور بازوي خود متوصل بشود بيشتر از فكر و حرف هاي پخته ي خود استفاده مي كند.

اسكات شخصيتي مهربان و با درك است كه همين مسائل باعث مي شود كركتر او پس از مدتي برخلاف سنش بسيار جذاب جلوه كند.


اگر اين Spoil را مي خوانيد معلوم است كه بازي را تمام كرده ايد و مي دانيد كه Origami Killer در واقع همان اسكات شلبي است.

پس از به پايان رساندن Heavy Rain شايد سوالهاي زيادي برايتان پيش بي آيد. با كمك خود كيج ما پاسخ بيشتر اين سوالها را پيدا كرديم.

اسكات كسي است كه در بچگي برادر خودش جاني را از دست داده. پدر آنها يك انسان دائم الخمر بوده كه وقتي برادر اسكات در حال مرگ در زير آب باران است او كه مست كرده براي نجات پسرش كاري نمي كند. همين قضيه باعث شكل گرفتن يك عقده در وجود اسكات مي شود كه در آينده او به Origami Killer تبديل شود.

اسكات در طول بازي مي خواهد انتقام و كم كاري پدرش را از ديگران بگيرد. در علم روانشناسي آمده كه اگر يك ناحقي و اتفاق بدي براي كسي اتفاق بي افتد آن فرد دوست دارد كه افراد ديگر هم آن را بچشند و دوست دارد يك جور عدالت را برقرار كند.

اسكات سعي دارد با اين كار غم و عقده ي چند ساله ي خود را جبران كند. رستگاري اسكات در همين جنايت ها است. او مي خواهد عشقي كه يك پدر به فرزندش دارد راا بسنجد و دوست دارد ببيند كه او تنها كسي نيست كه از عشق پدري محروم است. در ادامه ايثان باعث مي شود كه تمام اين تفكرات اسكات از بين برود و وقتي ايثان به فرزندش مي رسد و عشق خود را به او ثابت مي كند اسكات با گريه تمام عكس ها و مدارك خود و البته خانه اش را آتش مي زند و سعي مي كند ايثان و پسرش را بكشد.

اسكات انسان خوبي است ، او به خيلي ها كمك مي كند و در واقع از قتل هايي كه كرده احساس گناه مي كند. شخصيت او بي شباهت با Jigsaw در سري فيلم هاي SAW نيست.​
كيج مي گويد:" اين خيلي جالب بود كه با شخصيتي كه دوستش داريد بازي كنيد و كارهايي انجام دهيد كه در آخر بفهميد تمام اين كارها براي از بين بردن سرنخ هاي قتل بوده"

از ديد ديگر اسكات شلبي نماد زندگي كلاسيك و قديمي است. از ماشين قديمي و رنگ و رو رفته ي او گرفته تا اسباب و لباس هاي سبك قديمي او ، بيان گر يك انسان كلاسيك و قديمي است. نقطه مقابل اسكات كسي نيست جز نورمن. اسكات در جواني پليس بوده و نورمن هم پليس است. نورمن در اينجا نماد انساني جديد و كسي است كه زندگي اش را با تكنولوژي پيش مي برد. با كمي دقت مي فهميم كه كيج قصد دارد برتري يك انسان اصيل را بر يك فرد اسير مدرنيزه نشان دهد. اسكات كسي است كه در كارهايش موفق است. او از هيچ كامپيوتر يا عينك مخصوصي استفاده نمي كند. ولي همان ماشين تايپ قديمي و اسباب كهنه اش بسيار كار آمد تر از تكنولوژي هاي پيشرفته ي نورمن است.

تقابل بين دو نسل گذشته و حال ، درون مايه ي فيلم تحسين شده ي No Country For Oldmen اثر برادران كوئن است.





بوي خوش اركيد
(بررسي نمادها و نشانه هاي Heavy Rain)

همانطور كه گفته شد ديويد كيج از نمادهاي زيادي براي نشان دادن ايدئولوژي نهفته خود در پشت بازي استفاده كرده. بعضي از اين نمادها براي من كمي گنگ و نامعلوم بود كه با تشكر از ديويد كيج تقريبا تمام آنها را كشف كرديم.

در ابتداي بازي ما پرنده ي شان را مي بينيم كه در قفس خود مرده است. شان در حالي كه گريه مي كند به پدرش مي گويد:" اين تقصير من است كه اين پرنده مرده ... اين عادلانه نيست" در ادامه شان مي گويد:" حاضرم هر كاري بكنم تا دوباره او را برگردانم". در اينجا كيج يك خط مشي به مخاطب مي دهد و او را با اتفاقات و درون مايه بازي در آينده آشنا مي كند. اين جور مقدمه ها با استفاده از نماد بيشتر در كارهاي برادران كوئن ديده مي شود. البته ديويد لينچ (به ويژه در وخمل آبي) هم بسيار از اين جور مقدمه ها استفاده مي كند.

Origami Killer پس از كشتن قرباني هاي خود يك اركيد روي سينه ي آنها مي گذارد. كيج مي گويد ،" او با اين كار قصد دارد پشيماني خود را نشان دهد و بگويد كه ببخشيد من از تو بدم نمي آيد" اوركيد نمادي از پاكي است و قاتل قصد دار پشيماني خود را با استفاده از آن بيان كند .​
در سمبل شناسي گل ها پي مي بريم كه اركيد نماد عشق است. در منوي اول بازي ما اركيد هاي صورتي را مي بينيم كه روي زمين افتاد و باران روي آنها مي بارد. كيج از همين ابتداي بازي در حقيقت نشان عشق را براي ما نمايان مي كند.

قاتل همچنين يك اوريگامي در دستان مقتول مي گذارد. كيج مي گويد:" من در ابتدا هيچ منظوري از آوردن اوريگامي به داستان نداشتم و اين قضيه خيلي اتفاقي وارد نوشته ها شد". اوريگامي از يك طرف نشان مي دهد قاتل شخصي بسيار باهوش و با استعداد است. ساختن اوريگامي كار آساني نيست و ما با مشاهده آنها پي مي بريم كه او فردي با استعداد است. با وصل كردن نقاط صحنه هاي قتل روي نقشه ما با يك اوريگامي رو به رو مي شويم. و اما در سمت ديگر اوريگامي هايي كه قاتل براي پدر قرباني ها بر جاي مي گذارد هر كدام پيامي براي آنها دارد. و قاتل قصد دارد منظور كار خود را با استفاده از آنها به مخاطب برساند.

گر دقت كرده باشيد تمام اوريگامي هاي قاتل حيوان هستند. اگر به نماد حيوان مورد نظر نگاه كنيم ، مي بينيم كه قاتل سرنخ ها و كمك هايي به شما مي كند. مثلا يكي از اين اوريگامي ها يك مارمولك است. در ادامه مرحله اي كه مربوط به اين مارمولك است بايد يكي از انگشت هاي خود را مقابل دوربين قطع كنيد. در طول اين مرحله با مجسمه هاي مارمولك هم رو به رو مي شويم. كيج مي گويد:" مارمولك موجودي است كه اگر دمش را قطع كنيد دوباره پس از مدتي دم جديدي در مي آورد". قاتل با اين كار مي خواهد به ايثان بگويد اين امر كار شاقي نيست و در حقيقت پس از قطع كردن انگشت ما با يك جايزه ديگر رو به رو مي شويم و به قولي با يك تولد جديد رو به رو هستيم.

در مرحله اي كه بايد از ميان كابلهاي پرفشار برق رد شويد ما قبل از آن اوريگامي پروانه را به دست مي آوريم. پروانه نماد عشق پاك است. پروانه چه در اشعار ايراني و چه در داستان ها و فرهنگ كشورهاي خارجي استعاره اي است كه با شمع كامل مي شود. پروانه عاشق نور شمع است و آنقدر گرفتار اين عشق است كه حاضر است خطر نزديك شدن و سوختن را بپذيرد ولي نزديك به عشق خود باشد.

ايثان هم در اين مرحله همانند پروانه حاظر است به خاطر عشق به پسر خود از خطر سوختگي بر اثر برق بگذرد. در طو ل اين مرحله چندين بار نمادي از پروانه را مي بينيم.

در مرحله اي كه يك اوريگامي خرس داريم با مرحله ي رانندگي بر خلاف خيابان رو به رو مي شويم. خرس نماد"مشكلات و چگونگي برخورد شما با آنها " است. قاتل در ابتداي اين مرحله مي پرسد ، آيا حاضر هستي هر كاري براي نجات دادن پسرت انجام دهي ؟ . شما در طول اين مرحله بايد به خوبي با مشكل رانندگي بر خلاف جهت خيابان رو به رو شويد.

در مرحله اي كه بايد كسي را در قبال نجات دادن پسرتان بكشيد قاتل يك اوريگامي كوسه به شما مي دهد. كوسه در سمبل شناسي نماد خرد و بخشش است. قاتل در اينجا مي خواهد بخشش و خرد شما را بسنجد و به قولي يك نوع كليد هم به شما داده است.

در آخرين اوريگامي يك موش دريافت مي كنيد كه در ادامه بايد با خوردن سم خود را فداي پسرتان كنيد. موش نماد حقه و حيله است ، اگر متوجه آن باشيد مي فهميد كه قاتل قصد دارد شما را گول بزند و در آخر هم مي بينيم كه
Origami Killer در مورد آن سم به شما دروغ گفته.
در آخر بحث در مورد اوريگامي به داستان معروف "درناي كاغذي " مي رسيم.

در زمان انفجار بمب اتمي در هيروشيما ، دختري 12 ساله به نام "ساداكو ساساكي" به دليل ارتعاشات راديو اكتيو دچار سرطان خون شد. ساداكو شنيده بود در افسانه هاي ژاپني آمده است كه اگر هزار درناي كاغذي درست كنيد خدايان يكي از آرزو هاي شما را بر آورده مي كنند. ساداكو پيش از مرگش هزار درنا با تا كردن كاغذها درست كرد و سرانجام مرد.

امروزه در ژاپن روز مرگ ساداكو بچه هاي مدرسه اي اوريگامي هايي از درنا مي سازند و به نشان صلح و زندگي آن را نثار قبر ساداكو ساساكي مي كنند.

يكي از دلايل اين كه اسكات در دست هر جسد يك اوريگامي مي گذارد ، باز مي گردد به همين افسانه ي قديم و به قولي او با هديه دادن اوريگامي به مقتول قصد معذرت خواهي از او را دارد.


يكي از نكات ديگري كه شايد ذهن ما را به خود مشغول كند باران شديد در بازي است. همانطور كه از نام بازي مشخص است (Heavy Rain) تمام مراحل آن در زير باران اتفاق مي افتد. كيج مي گويد:" باران در اين بازي بيشتر براي خلق يك اتمسفر متفاوت بوده. همه چيز در زير باران زيبا است. تمام اشياء براق است ، شخصيت ها خيس هستند. البته باران چيزي است كه هيچ كس نمي تواند جلوي آن را بگيرد و در بازي شباهت زيادي به يك Countdown دارد كه هر روز ادامه دارد و ممكن است در 4 روز شان را بكشد".

باران در بازي همانند غسل تعميدي است كه براي رستگاري و پاك شدن گناه هاي شخصيت ها مي بارد. ايثان پس از اين باران چند روزه تمام گناه هاي خود را فراموش مي كند و ما مي بينيم كه انگار تازه متولد شده.

جدا از اين موضوع ديويد كيج هميشه از آب و هوا در خلق يك اتمسفر گيرا استفاده كرده. جو سرد و پربرف Fahrenheit (نام اين بازي به خوبي شدت زياد برف و سرما را نشان مي دهد و مي توان مترادف با Heavy Snow هم از آن ياد كرد) نشان از مدرنيزه و غم و تنهايي كركترهاي بازي بود.

در يكي از مراحل بازي ما تصاويري از پروانه مي بينيم. پروانه نماد رهايي و آزادي است و اگر در طول مراحل آن را دنبال كنيد به روشني و رهايي مي رسيد (اوريگامي اصلي و پرنده مانند روي جلد بازي هم بيانگر همين موضوع است).

اميد ... اميد چيزي است كه Heavy Rain خيلي به آن اشاره مي كند. در لابه لاي تصاوير بازي به راحتي مي توان نشانه هايي از اميد را ديد. در آسمان ابري و كبود شهر ، در دور دست رنگين كماني كوچك و زيبا نمايان است. در خرابه ها و تاريكي يك ساختمان منبع برق در دور دست روزنه هاي نور از لاي مخروبه ها مشخص است.

روشنايي هايي در دل تاريكي به خوبي بيانگر نشاني از اميد و ترغيب شخصيت ها به ادامه دادن است.

در اكثر نقاشي هاي آويزان شده در بازي ما با سبكي مدرن و كوبيسم رو به رو هستيم. رنگ هاي مخلوط و اشكال بي معني ، يكي از راههاي انتقال حس چه در نقاشي و چه در روانشناسي است. تركيب گل با چمن و تغيير ناگهاني رنگ به قرمز و ياد زرد پررنگ نوعي حس خطر و اميد را در اين نقاشي ها به ما مي دهد.

اگر دقت كرده باشيد در بيشتر صحنه هايي كه تلوزيون روشن است يك كارتون جالب در حال پخش شدن است. اين كارتون كه در عين بامزه بودن و بچگانه بودنش بسيار خشن و گاه وحشتناك است تعريفي كلي از اتمسفر و جو حاكم بر بازي است. زيبايي اين كارتون توسط صحنه هاي خشن آن كم كم محو مي شود و گاه بسيار زننده به نظر مي رسد.​
اگر به كاپشن مديسون دقت كرده باشيد با اشكالي هندسي و ژاپني رو به رو هستيم. اين اشكال در واقع نوعي هماهنگي و تقابل با اوريگامي (با توجه به اصل ژاپني بودن اين هنر) دارد.


vxub3bw3vgdle29tpb5m.jpg



تقابل دين و روزمرگي
(بررسي نشانه هاي مذهبي در Heavy Rain)


ديويد كيج به شخصه آدمي مقيد به دين و مذهب است. در تمام كارهاي او از Omikron گرفته تا Fahrenheit هميشه اشاراتي به سهم بزرگ دين در زندگي انسانها داشته.

يكي از دغدغه هاي بزرگ كيج چيرگي روزمرگي و دل مشغولي هاي روزانه انسان بر دين و مذهب است.

حسن الترابي مي گويد:" تمام اديان به افراد حس هويت مي دهند و راه زندگي را به ايشان مي نمايانند" . اين جمله دقيقا مصداقي بر داستان سرايي كيج در بازي دارد.

اگر دقت كرده باشيد تمام شخصيت هاي نسبتا ثروت مند هستند. اما در همين راستا آيا اين ثروت باعث آرامش در زندگي آنها شده ؟ . كيج به خوبي اين موضوع را به تصوير مي كشد. هيچ يك از شخصيت هاي Heavy Rain انسانهاي مذهبي نيستند و دين در زندگي آنها جايي ندارد. كيج قبلا در Fahrenheit با شخصيت لوكاس هم اين موضوع را نشان داده بود.​
انسانها آنقدر درگير پيچش هاي زندگي شده اند كه گاه پشتوانه ي قلبي خود را از دست مي دهند.

جدا از اين كه بسياري از مردم دين و مذهب را قبول ندارند ولي اين امري بديهي است كه انسان وجودي متكي به شخص برتر دارد ؛ اگر اين تفكر كه در سخت ترين لحظات زندگي كسي پشت ما نيست در وجود آدمي جان بگيرد به ترتيب شخصيت وي دچار نوعي انزوا و انزال مي شود. كيج دقيقا با همين ديدگاه دست به خلق بعضي صحنه هاي جالب بازي زده است.

چيزي كه خيلي در Heavy Rain بديهي است اشاره كيج به شادي هاي كاذب است. بارها در بازي مي بينيم كه شخصيت ها با قرص ها و وسايل شادي آور رو به رو مي شوند. كيج توانسته اين اعتياد و تكيه انسانها به اين خوشي هاي زود گذر را به خوبي نشان دهد.

در مرحله اي كه ايثان در مطب روانپزشك خود نشسته اشاره هاي جالبي را مي بينيم. اگر به سبك معماري گنبد مانند و شيشه هاي هندسي و چند ضلعي اين مكان نگاه كنيم ، خواهيم ديد چه شباهت هايي با كليسا دارد. رنگ شيشه ها سبز ، قرمز و زرد است كه بيشتر در شيشه هاي كليساها وجود دارد. در اين مرحله ايثان را متصل به يك دستگاه پيشرفته مي بينيم. تقابل بين دين و مدرنيزه به خوبي دراين مكان نشان داده مي شود. نقاشي هاي مسيح روي ديوار قصد دارد غير مستقيم حس آرامشي كه انسان با دين به دست مي آورد را نشان دهد.

اشاراتي مثل اتاقي كه پر از صليب است هم در بازي وجود دارد كه مي بينيم كه بليك كه نمادي از يك پليس فدرال و آمريكاي بلند پرواز است چطور با دين مقابله مي كند. كيج در اين مرحله طي يك انتخاب قصد دارد شما را هم در مقابل دين بسنجد.


در يكي از مراحل ما مديسون را مي بينيم كه توسط يك مرد ديوانه به تختي بسته شده و مرد قصد دارد او را بكشد. درست در چند سانتي برخورد دريل مرد با بدن مديسون ناگهان زنگ خانه ي مرد زده مي شود. در اين صحنه يك جوان انجيل فروش را مي بينيم كه مي خواهد به مرد قاتل يك انجيل بفروشد. اين زمان فرصت مناسبي براي فرار كردن و در نتيجه زنده ماندن شما است. اين مرحله به خوبي ديد كيج را راجع به دين نشان مي دهد. مديسون هيچ گاه نمي فهمد كه چه كسي زنگ خانه ي قاتل را زد ولي در حقيقت اين دين و مذهب بود كه او را نجات داد.

يك تست روانشناسي
(بررسي نكات روانشناسانه در Heavy Rain )

گرچه خود كيج مي گويد از هيچ روانشناسي براي ساخت Heavy Rain كمك نگرفته ، ولي اين بازي در واقع يك تست روانشناسانه از ما است.​
آزادي عمل هنگام انتخاب ها ، ديالوگ ها دقيقا بازتابي از شخصيت ما است. خود كيج عقيده دارد بايد Heavy Rain را تنها يك بار تمام كرد ، چون تنها بار اول است كه شخصيت شما دقيقا در بازي شكل مي گيرد.

جالب است كه بدانيد دقيقا هر كاري را كه در بازي انجام مي دهيد ، اگر در واقعيت هم چنين اتفاقاتي براي شما پيش مي آمد انها را انجام مي دهيد.​
كشتن يك نفر ، بخشيدن و يا ترد كردن كسي ديگر ، پي بردن به موضوع و درك از محيطي كه شما در آن انجام مي دهيد دقيقا همان پاسخ هاي واقعي شما نسبت به آن موقعيت است.​
كيج حتي اين موضوع را در قسمت هاي QTE هم جاي داده. دكمه هايي كه پشت سر هم در HR مي زنيد بسيار حساب شده ساخته شده است. نوعي تنش و هيجان موجود در آن دقيقا كاري مي كند كه تقريبا شما در واقعيت انجام مي دهيد. مطمئن باشيد كه اشتباه شما در زدن يا نزدن يك دكمه دقيقا بازتاب كاري كه ممكن است در واقعيت انجام دهيد است. گاهي شايد هول شويد و كاري را كه دوست نداريد انجام دهيد . آيا ما در دنياي واقعي از بعضي از كارهاي خود پشيمان مي شويم ؟ . زدن R1 ، L1 و ظاهر شدن آنها روي پاي شخصيت ها بسيار به واقعي شدن گيم پلي كمك كرده.

وقتي آسمان آفتابي مي شود
(نتيجه گيري)

در پايان بايد گفت Heavy Rain جزو يكي از هنجار برانگيز ترين بازي هاي تاريخ بود. ساخته ي ديويد كيج نه تنها افق هاي جديدي در صنعت بازي گشود ، بلكه باعث شد كاري كند كه شايد در صنعت سينما هم نتوان آن راانجام داد و يا حس كرد.

Heavy Rain پيش از اين كه داستان چهار شخصيت آن باشد پيشتر داستان زندگي شما و همه ي ما است. اين بازي ما را در موقعيتي قرار مي دهد كه شايد هيچگاه در زندگي با آن رو به رو نشويم .

Heavy Rain داستاني در مورد عشق است. عشقي كه ما به ديگران داريم و شايد تا وقتي آنها را از دست ندهيم آن را حس نكنيم . Heavy Rain داستاني در مورد تمام دغدغه هاي ما است. نورمن به دنبال اعتماد به نفس است ؛ اسكات به دنبال محبت پدري ، مديسون در جستجوي آرامش و ايثان براي نجات عشقش گام بر مي دارد.

هر يك از اين اهداف كم و بيش در زندگي ما وجود دارد و در اين بازي ما در شرايطي مختلف با آن رو به رو مي شويم.


سوالهاي پاياني با ديويد كيج
بعضي از سوالهايي كه از كيج پرسيدم مناسب با متن نبوده و تصميم گرفتم به صورت جدا آنها را بگذارم.

ديويد ، به شخصه كدام پايان Heavy Rain رو بيشتر از همه دوست داري ؟

سناريو اول بازي بر مبناي اين بود كه ايثان در آخر بميرد. من مي خواستم نوعي Bad Ending داشته باشيم و طي يك صحنه دراماتيك ايثان توسط پليس كشته شود. البته اين پايان هم اكنون در بازي وجود دارد.

به خاطر دارم وقتي Fahrenheit عرضه شد ، مي گفتي كه اين بازي رو همه ، حتي زن ها مي توانند بازي كنند. آيا Heavy Rain رو با همسرت بازي كردي ؟

اوه بله. Heavy Rain هم مانند Fahrenheit بازي است كه حتي ديدن آن هم لذت بخش است.

خيلي دوست دارم در مورد گذشته شخصيت هاي اين بازي بدونم. DLC هاي بازي گذشته اين شخصيت ها رو در بر دارد ؟

Heavy Rain Chronicles شامل سه بخش است. در يكي از آنها شما مرحله تاكسيدرمي رو با مديسون مي بينيد كه البته اين مرحله هيچ ربطي به گذشته مديسون نداره و كلا يك چيز جداست.​
در قسمت ديگه ، ما نورمن جيدن رو قبل از ماجراهاي بازي مي بينيم كه دليل زخم روي صورتش هم در اين DLC مشخص خواهد شد.

در آخرين بخش با گذشته اسكات رو به رو هستيم كه اطلاعات جالبي رو شامل است.

ديويد. از وقتي كه تاييد شد QD بازي جديدي در دست ساخت داره من ميدونستم صد در صد با يكي از بهترين بازي هاي زندگيم طرف هستم، چون Fahrenheit يكي از بهترين بازي هاي من بود . مطمئن هستم بازي بعدي QD هم يك شاهكار به تمام معنا هست. ميتوني اطلاعاتي در مورد بازي بعدي به ما بدهي ؟

خيلي خوشحالم كه بازيهاي QD چنين طرفدارهايي داره. فعلا تمركز اصلي ما روي DLC ها و فروش Heavy Rain است.

خيلي ممنون بابت اطلاعات خوبي كه به ما دادي... روز باراني داشته باشي.

ممنون. شما هم همينطور.​
 

Akiba

king of the majestic oceans of the world
کاربر فعال
Jan 18, 2009
22,259
نام
امیر حسین
حمید دستت درد نکنه!واقعا معلومه برای این مطلب خیلی زحمت کشیدی!
امیدوارم خستگیت به زودی در بره!

خیلی از سؤال هایی هم که برام پیش اومده بود مثل همون که تو پروفایل هم ازت پرسیدم که چرا پرنده؟ ما که هیچ اریگامی پرنده ای تو بازی ندیدیم! اینجا بهش جواب داده شد! و خیلی چیز های دیگه ...
میتونم بگم عالی بود ... عالی...
ما نیز برای شما روزی بارانی اما سراسر شادی رو آرزو میکنیم!
 

Noirique

کاربر سایت
Jan 17, 2009
3,179
نام
امیرحسین
ممنون حمیدرضا
بی نظیر بود .
چیز هایی در این مطلب گفته شد که برام حیرت انگیز بود ، مطمئن بودم که در ساخت بازی ، ریزه کاری های زیادی هست .
 

MANIX

کاربر سایت
May 18, 2007
2,500
نام
حميدرضا
حمید مثل همیشه یه شاهکار تحویلمون دادی ! دمت گرم پسر !
اسپویلرها هم واقعآ عالی بودن !

بيشتر از همه بايد از آريا تشكر كنيم كه با نظرهاي خوبش هميشه راهنمايم مي كنه و ممنون بابت مهم كردن تاپيك.

Viva Aria.;)
 

Madison paige

کاربر سایت
Feb 15, 2010
4
نام
حمیدرضا قانعی
عالی بود واقعا ممنون یه جورایی بی نظیر بود. ای کاش این همه سوال پرسیدی یه سوال هم درباره عنوان بعدی QD میپرسیدید من فکر میکنم Omikron 2 باشه راستی دوستان کسی میدونه این DLC جدید رو چجوری و از کجا باید دانلود کرد من تا حالا از PS Store چیزی دانلود نکردم.
 

FrankinG

... Cortana
کاربر فعال
Jun 5, 2008
3,489
نام
Ali
سلام.
ببخشید یه سوال برام پیش اومد ببخشید اگه کمی بیربطه.:blushing:
آقای دکتر رضایی و استاد مقدم HR رو تجربه کرده بودن؟!
 

MANIX

کاربر سایت
May 18, 2007
2,500
نام
حميدرضا
سلام.
ببخشید یه سوال برام پیش اومد ببخشید اگه کمی بیربطه.:blushing:
آقای دکتر رضایی و استاد مقدم HR رو تجربه کرده بودن؟!

نه خير. من تمام بعد روانشناسي بازي رو ياداشت كردم و با كمك دكتر رضايي اونا رو بررسي كرديم.

رنگ بندي و نقاشيها و همچنين طرح هاي اتمسفر تيره بازي رو با كمك استاد مقدم بررسي كرديم.

خود كيج خيلي در نوشتن اين مقاله كمك كرد و دقيقا چيزهايي رو كه نياز داشتم جواب داد. مثلا ماجراي دم مارمولك رو اگر كيج نمي گفت من دنبال بقيه Origami ها نمي رفتم.

ممنون.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر