داستان Dragon Age

Mr.Death

دبیر تحریریه بازنشسته
کاربر سایت

در این تاپیک قصد دارم تا داستان کامل Dragon Age رو در اختیارتون قرار بدم.
------------------------------------------------------------------------------------

فهرست

قسمت اول

قسمت دوم



------------------------------------------------------------------------------------
من به همه ی دوستانی که این بازی رو شروع نکردن پیشنهاد میکنم حتما این بازی رو شروع کنن. البته در این بین دوستانی هستن که هم به علت دیالوگ های فراوان بازی و هم به دلیل اینکه شاید از داستان بازی سردر نیارند از انجام این بازی منصرف شدند. من هم تصمیم گرفتم تا به صورت بخش بخش داستان بازی رو براتون بنویسم تا عده ی زیادی از بچه ها از انجام این بازی لذت ببرن. امیدوارم در کاری که شروع میکنم موفق باشم.​


خوب دوستان سعی میکنم داستان رو به صورت بند بند قرار میدم واسه همین شخصیت ها رو هم به مرور زمان و به طبع شرایطشون واستون معرفی میکنم.​


برای اینکه در خوندن داستان به نقاط مبهم برخورد نکنید برای همین یک مقدمه براتون میذارم که پیشنهاد میدم حتما اون رو بخونید. این مقدمه در 2 بخش هست. بخش اول همون حرفهای Duncan هست که در اول بازی میزنه. بخش دوم هم معرفی بخش بخش شخصیت ها و مکان های بازی هست.​


این سخنان رو Duncan در اول بازی میگه. جمع و جور شدش این ها هستن.

bcbcff79cb6142a6a26f.JPG



Chantry به ما در باره ی غرور مردانی میگوید که باعث کشیده شدن Darkspawn ها به این سرزمین شدند. جادوگران برای تصاحب آسمان ها در تکاپو بودند. اما عوض آن موجب نابودیش شدند. آنها تبعید شدند و نفرین گشتند. اما بعد از مدتی به شکل هیولاهایی برگشتند. به شکل اولین Darkspawn ها. آنها Blight را خیلی سریع با حمله ای غیر قابل کنترل و بیرحمانه بر سرزمین ها مسلط ساختند. اولین قلمروی که ذز این حمله سقوط کرد, سرزمین کوتوله ها بود. سپس آنها از طریق همان راه های زیرزمینی به سرزمین ما بارها و بارها حمله کردند. اما زمانی که نابودی کامل نزدیک شده بود همان زمان Gray Warden ها آمدند, Gray Warden از همه مردم از هرنژاد و گروهی اعم از جادوگر و جنگجو, از برده گرفته تا پادشاه برای از بین بردن و خشکانیدن ریشه ی Darkspawn ها قربانی میگرفت و با این کارشان موفق شدند تا این Blight را شکسن دهند. از آن پیروزی 4 قرن میگذرد. ما از سزمین هایمان مراقبت کرده بودیم و منظر حمله ی مجدد Darkspawn ها بویدم. اما کسانی که ما را به عنوان یک قهرمان میشناختند این نکته ی مهم را فراموش کرده بودند. هم اکنون تعداد ما کم است و هشدارهای ما خیلی وقت است که مورد توجه قرار نمیگیرد. شاید برای دیدن اینکه چه چیزی در افق پنهان شده است خیلی دیر باشد. خالق به ما در همه ی این ها کمک خواهد کرد.



Ferelden : سرزمینی که در آن داستان بازی به وقوع می پیوندد. شما در قالب ماموریتهای زیادی به ماجراجویی در این سرزمین میپردازید.​


The Chantry : یک گروه مذهبی در Ferelden و آنسوی Thedas میباشد که بر پایه ی آهنگ روشنایی استوار شده است. برخی از آموز های این گروه توسط Andresteنوشته شده است.​


Andreste : او به عنوان پیامبرMaker (خالق) محسوب میشود. اولین نوشته های او توسط Kordillus Drakon پیدا شد.​


Darkspawn : گروهی از موجودات نفرین شده هستند که در دنیای زیرین و اعماق زندگی میکنند.​


Archdemon : آن هنگام که Darkspawn ها در اعماق بودند یکی از خدایان را پیدا کردند و به شکل Archdemon درآوردند. و توسط او به زمین خمله کردند. حمله ی Darkspawn ها Blight نام دارد.​


Blight : به اصطلاح به حمله ی Darkspawn ها به رهبری Archdemon اطلاق میشود. به عبارتی اگر Darkspawn ها بدون Archdemon حمله کنند به حملهی آنها Blight نمیتوان گفت. قبلا 4 Blight شکل گرفته است و این پنجمین Blight محسوب میشود.​


Gray Warden : گروهی از جنگجویان شجاعی هستند که برای رویارویی با Darkspawn ها تشکیل شده اند.​


Dunken : رهبر Gray Warden های سرزمین Ferelden که تصمیم دارد بقیه ی Gray Warden ها را برای رودررویی با Blight دور هم جمع کند.​


King Cailan : پادشاه Ferelden که بعضی وقت ها شجاعتش با حماقتش یکی است. همسر او Queen Anura می باشد.​


Loghain : او پدر Queen Anura و به عبارتی پدر زن پادشاه محسوب میشود. او یکی از ژنرال های بلند پایه ی پادشاه است. البته پادشاه و Logein دارای اختلاف نظراتی هستند.​


Alistair : یکی از Gray Warden های باقی مانده است که به همراه Duncan برای مبارزه با Darkspawn ها به پادشاه ملحق میشود.​


Ostagar : یکی از بخش های Ferelden که محل صف آرایی Gray Warden ها و Darkspawn ها محسوب میشود. همه ی نیروها برای مقابله با Darkspawn ها این مکان جمع شده اند.​

نکته : از این به بعد بجایGray Warden از GW و بجای Darkspawn از DS استفاده میشه.

54ed3f933034459f85fe.jpg


داستان بازی : در ابتدای بازی بسته به Background ی که انتخاب میکنید دارای داستان کوتاهی هستید. بعد از اتمام این داستان کوتاه Duncan برای جذب افراد جدید از GW از شما سوال میکند. سپس شما همرا با Duncan به ناحیه ی Ostagar می روید. در آنجا با پادشاه Ferelden یعنی Cailen ملاقات میکنید. پادشاه از این که دوباره Dunken در کنارش خواهد جنگید خیلی خوشخال است. پادشاه فکر میکند که حمله ای که در آینده رخ خواهد داد Blight اصلی نیست. به همین خاطر فکر میکند که با یک استراتژی معمولی در جنگ پیروز خواهد شد. چون نمیداند که Archdemon پشت پرده ی این حمله است. پادشاه برای یک ملاقات با Loghein, از پیش شما میرود. Duncan حدس میزند که Archdemon در این حمله دخالت دارد و به دنبال راهی است که این را به پادشاه بازگو کند. شما بعد از مدتی برای کلاقات با چند GW دیگر از Duncan جدا میشود. بعد از مدتی یا شخصیتی به اسم Alistair آشنا میشوید. او هم یکی از GW ها محسوب میشود. Alistair به شما میگوید که بهترین ثمره ی Blight این هست که همه دور هم جمع میشوند. بعد با نیشخندی میگوید که این قسمت خوب این قضیه هست. بعد از گپ کوتاهی هر دوی شما به سمت Duncan میروید تا اولین دستورات را از او بگیرید.​


همه ی GW ها برای رسیدن به این درجه از یک امتحان سخت عبور کرده اند. همه ی آنها برای تبدیل شدن به GW باید کاسه ای از خون DS ها رو می نوشیدند. اما این کار خطر بزرگی داشت. چون ممکن بود بعد از نوشیدن, شخص مورد نظر بمیرد. وقتی شما به همراه Alistair سراغ Duncan رفتید, آنجا هم با 2 نفر (Daveth و Jory) که مثل شما قرار است در مراسم GW شرکت کنند, ملاقات میکنید. همانجا Duncan اولین ماموریت خودش را به شما ابلاغ میکند. او از شما میخواهد تا 3 شیشه از خون DS را برای او بیاورید. چون قرار است علاوه بر شما 2 نقر دیگر (Daveth و Jory) به جمع GW ها اضافه شوند. از طرفی مامور میشوید تا اسناد یک GW قدیمی که سال ها پیش در جنگل رها شده است را پیدا کنید. به همین خاطر شما با دستور Duncan و به همراه Alistair و آن دو نفر دیگر یعنی Daveth و Jory به محلی به اسم Korcari Wilds فرستاده میشوید.​


خوب این بخش اول داستان بود. فعلا بخش کوچکی رو باز گو کردم تا ببینم این بازی چقدر طرفدار داره. ;)

فقط یک نکته ی مهم : من بعضی از جاها رو رد میشم و در مورد اون چیزی نمینویسم. مثلا اون قضیه ی نامه آوردنAlistair از طرف Revered Mother . دوستان اگه خواستن میتونن با ذکر همون محل توضیحات مربوطه رو از طرف من دریافت کنن.

پ.ن : میخوام این بازی رو هم جهانی سازی کنم :biggrin1:

موفق باشید​










 
آخرین ویرایش:
واقعا خوب بازی ای رو انتخاب کردی این بازی یکی از معدود بازی هایی بود که واقعا داستان زیبایی داست و وقتی مینشستی پاش بازی میکردی یه دفعه میدیدی 5 یا 6 ساعت گذشته و تو اصلا متوجه نشدی


به کارت ادامه بده
 
سلام ، خیلی ممنون عالی بود.
یکی از بهترین RPG هایی که تو این نسل بازی کردم همین بازی بود ، انقدر نکات مثبت و زیبایی و بزرگی داشت که تونست منو 75 ساعت اسیر خودش کنه و شاید نزدیک 95 درصد ماموریت های فرعیش رو انجام دادم ، چون اصلا تکراری نمیشد و داستان های مربوط به اونا هم شیرینی یا تلخی دلنشینی داشتند.
 
واقعا عالیه حتما ادامه بدید

اقا دمت جیز فقط امیدوارم وسطش یهو ولش نکنی :x

مرسی احد!:دی حتما ادامه پیدا کنه ها!:دی ما RPG بازهارو شادمون کردی!:دی

ماکان فکر کنم یه بار ثابت کردم که وسطش ول نمیکنم :دی (تاپیک RE) :دی
آقا دست درد نکنه>:d<خاطرات DRAGON AGE :x:xرو برامون زنده کردی
کاش یه معرفی شخصیت کامل تر میداشتی یه بیوگرافی از موریگان و الیسترو...


خوب ببین دوست عزیز اگه همون اول شخصیت به طور کامل معرفی بشه از جذابیت بازی کاسته میشه. وقتی داستان اصلی رو تموم کردم میام سراغ شخصیت ها.

واقعا خوب بازی ای رو انتخاب کردی این بازی یکی از معدود بازی هایی بود که واقعا داستان زیبایی داست و وقتی مینشستی پاش بازی میکردی یه دفعه میدیدی 5 یا 6 ساعت گذشته و تو اصلا متوجه نشدی


به کارت ادامه بده



سلام ، خیلی ممنون عالی بود.
یکی از بهترین RPG هایی که تو این نسل بازی کردم همین بازی بود ، انقدر نکات مثبت و زیبایی و بزرگی داشت که تونست منو 75 ساعت اسیر خودش کنه و شاید نزدیک 95 درصد ماموریت های فرعیش رو انجام دادم ، چون اصلا تکراری نمیشد و داستان های مربوط به اونا هم شیرینی یا تلخی دلنشینی داشتند.

امیدوارم این تاپیک باعث بشه در مورد شخصیت های بازی که توصیف شخصیتشون نیاز به چنیدن مقاله داره, بحث و نبادل نظر بشه.

قسمت دوم رو که هم تا صبح قرار میدم.


موفق باشید
 
آقا موفق باشی، با اینکه دارم برای دفعه سوم DA رو تموم می‌کنم ولی آخرش فارسی خوندن داستان یه حال دیگه داره :دی
راستی وقت کردی ترجمه‌هات رو با wiki بازی هم یه مقایسه بکن، نسبت به خود گیم منبع قوی‌تری ـه ;)
 
  • Like
Reactions: Saber

بخش دوم داستان​

این بخش تا پایان سقوط Ostagar روایت میشود. امیدوارم از خواندنش لذت ببرید؟

What say you, hmm? Scavenger or intruder?​


بعد از گرفتن اولین دستورات, شما از دروازه یOstagar خارج شده و وارد آنجا میشوید. همانجا با چنیدن Darkspawn مبارزه می کنید و اولین ماموریت خود یعنی بدت آوردن خون DS ها را انجام می دهید. سپس جنگل را برای انجام ماموریت بعدی جست و جو میکنید تا اسناد گم شده ی آن GW را پیدا کنید. بعد از مدتی جستجو, شما موفق میشوید تا جعبه ی حاوی اسناد GW را بیابید. اما همان لحظه که به نزدیکی جعبه می رسید یک زن ناشناس که گویا شما را میپاییده است, از داخل خرابه ای شما را غافل گیر میکند و با شما سر حرف را باز میکند. این زن همان Morrigan میباشد.


Morrigan : من بعضی وقت ها حرکت شما رو زیر نظر دارم. از خودم میپرسم که چرا اون ها میرن؟ اما الان متحبرم از اینکه "چرا اونا اینجا هستند؟


Alistair فکر میکند که موریگن یک تله هست و احتمالا چندین نفر هم در کمین آنها هستند. Daveth هم خیال میکند که او ساحره ی وحشی ها است و هر لحظه ممکن است همه ی آنها را تبدیل به وزغ کند. اما موریگن میگوید که این توهم بیهوده ای است و لازم هم نیست از هر جادوگری ترسید. همینجا موریگن از شما میخواهد که خودتان را معرفی کنید. بعد از آشنایی با یکدیگر ...


Morrigan : میتونم حدس بزنم که هدفتون از اومدن به اینجا چیه. شما دنبال اون چیزی هستید که داخل اون جعبه بوده. چیزی که الان دیگه اونجا نیست.


Alistair : اینجا نیست؟ یعنی اونو دزدیدیش؟ ساحره ی دزد ... تو مثل آدم هایآب زیر کاه هستی​


Morrigan : چه سخن ورانه!! چطوری یک نفر میتونه از یه آدم مرده دزدی بکنه؟​


Alistair : خیلی راحت تر از اونی که به نظر میرسه. اون اسناد متعلق به GW هاست و من پیشنهادم اینه که اونارو برگردونی!​


موریگن می گوید که برداشتن اسناد کار او نبوده. شما هم از او میخواهید تا آن شخصی که اسناد را برداشته است به شما معرفی کند. موریگن میگوید که در واقع مادرش بوده که آن اسناد را برداشته است. شما از موریگن میخواهید تا شما را پیش مادرش ببرد تا بتوانید اسناد را پس بگیرید. او هم قبول میکند و شما را پیش مادرش مببرد.​


Morrigan : سلام مادر, من 4 تا از GW ها پیشت رو آوردم​


Flemeth : دارم میبینمشون و از حد انتظارم هم تعدادشون بشتره.​


Alistair : یعنی ما باور کنیم که تو منتظر ما بودی؟​


Flemeth : پس خیلی چیز ها در مورد شما نامعلوم است و هنوزم به این عقیده دارم. درست میگم؟ ... به نظر میرسه که درست میگم.​


Alistair : پس تو ساحره ی مخوف دنیای وحشی هستی.​


Flemeth : اینو موریگن به شما گفته؟ اون خرافاتیه.​


Morrigan : مادر , اینا واسه شنیدن قصه اینجا نیومدن.​


Flemeth به شما میگوید که قبلا ها آن اسناد را برداشته است تا بتواند از آنها محافظت کند. سپس همه ی نوشته ها را پیش شما میاورد و تحویل شما میدهد و از شما میخواهد تا به رئیستان بگویید که این Blight را یک نهدید جدی در نظر بگیرد. بعد از اینکه شما ماموریتتان (بدست آوردن شیشه ی خون ها و اسناد) را به طور کامل انجام دادید به پیش Duncan برمگیردید. وقتی شما شیشه های خون DS ها را به Duncan دادید او حرف های آخر را به شما میزند.​


Duncan : شما داوطلب این کار نبودید. چه سرباز تازه کار باشید و چه سرباز حرفه ای , شما به دلیل اینکه مورد نیاز بودید انتخاب شدید. از این به بعد دیگه راه برگشتی نیست. شما باید همه ی شجاعتتون رو جمع کنید.​


Daveth : این کار چه خطراتی داره؟​


Duncan : من نمیتونم دروغ نمیگم. GW ها برای رسیدن به این درجه بهای سنگینی رو پرداخت میکنن.​


شما از Duncan میپرسید که آیا این کار کشنده است؟ Duncan جواب میدهد که این کار همانند یک DS میتواند کشنده باشد. اما اگه من برای شما شناس زنده ماندنی نمیدیدم اصلا شما را دعوت نمیکردم. بعد از این گفت و گوها شما به محل انجام مراسم میروید. بعد از مدتی Duncan هم به شما ملحق میشود تا مراسم را شروع کند. در همان لبتدا Daveth اولین جام از خون DS را مینوشد. اما همان لحظه از امتحان مردود میشود و در نتیجه جان خود را از دست میدهد. بعد از Daveth نوبت به Jory میرسد. اما او با دیدن مرگ Daveth میترسد و سعی میکند از انجام این کار سر باز بزند. Duncan دوباره تکرار میکند که دیگر راه برگشتی نیست اما Jory توجهی نمیکند و دست به شمشیر میشود. به همین خاطر Duncan با یک حرکت سریع با گفتن "متاسفم" او را میکشد. بعد از مرگ Jory نوبت به شما میرسد. Duncan جام را به شما میدهد. شما بدون درنگی جام را مینوشید. شما با نوشیدن جام, بیهوش روی زمین می افتید. بعد از مدتی چشم هایتان را باز میکنید و چهره ی Duncan و Alistair را میبینید. این نشان میدهد که شما هنوز زنده اید و شما یک GW محسوب میشوید.​


بعد از انجام مراسم, شما پیش پادشاه Cailan میروید تا مقدمات جنگ علیه Blight را محیا سازید. وقتی شما به محل مورد نظر میرسید متوجه میشوید که پادشاه و Loghain با هم اختلاف نظر شدیدی در نوع استراتژی به کار برنده در جنگ را دارند.​


King Cailan : تصمیم من قطعی هست Loghain . من در نبرد کنار GW ها خواهم بود.​


Loghain : در صف اول جنگ جلوی DS ها قهرمان بازی کردن کار خیلی خطرناکیه.​


King Cailan : می میتونیم از امپزاطوی Orlais کمک بگیریم.​


Loghain : من دوباره یاید اعتراض خودم رو به این تصمیم احمقانه ی تو یعنی درخواست کمک از Orlais ها ابراز کنم.​


این یک تصمیم احمقانه نیست. جروبحث های ما با Orlais ها مربوط به چندین سال پیشه. در ضمن یادت بیار که کی پادشاهه!


خیلی خوبه که Maric زنده نیست تا ببینه پسرش داره با دست خوذش Ferelden رو تحویل کسایی میده که چندین قرن هست میخوان ما رو به بردگی بگیرن.​


همین لحظه شما پیش پادشاه میرسید. او از Duncan میخواهد که GW ها برای نبرد آماده کند. اما مثل اینکه بحث پادشاه و Loghain تمام نشده است.​


Loghiain : علاقه ی شدید تو به افسانه ها و با شکوه بودن, باعث هلاکت تو خواهد شد. ما باید به واقعیات توجه کنیم.​


King Cailan : خوب, استراتژی خودت رو بگو. من و GW ها همه ی DS ها رو به حمله کردن به خطوط دفاعیمون تحریک میکنیم. بعدش ...؟​


Loghain : بعدش چراغ برج رو روشن میکنین و با همین علامت به کمک شما میایم.​


King Cailan : در واقع از بغل یه DS ها حمله کنیم. خوب چه کسی این چراغ رو روشن میکنه؟​


Loghain : من نفرات کمی دارم. درسته که مامورت طرناکی نیست اما خیلی حیاتیه.​


King Cailan : پس ما باید با همه ی توان ایم کا رو انجام بدیم.​


پادشاه از Duncan میخواهد تا Alistair و شما را برای انجام این ماموریت بفرستد. Duncan به پادشاه میگوید که شما باید آماده ی ظهور Archdemon باشید. اما پادشاه که هنوز فکر میکند این Blight اصلی نیست به Duncan میگوید که فعلا اثری از این اژدها مشاهده نشده است. بعد از این گفت و گو ها شما به همراه Alistair به برج میروید. در میانه ی راه نیز 2 نفر به شما ملحق میشوند. شما وارد ساختمان برج میشوید و بعد از کشتن DS ها و Oger موفق میشوید چراغ را روشن کنید. با روشن شدن چراغ طبق قولی که Loghain داده بود باید در همان لحظه سپاهش را برای کمک به پادشاه آماده میکرد. اما او به پادشاه خیانت کرد و از فرستادن سپاهش خودداری کرده و دستور عقب نشینی صادر کرد. بر اثر خیانت او در درگیری نابرابر, پادشاه و Duncan کشته شدند. شما بعد از چند ساعت داخل کلبه ای از خواب بیدار میشوید. اینجا همان کلبه ی Morrigan و Flemeth هست.​


پایان قسمت دوم​


فقط بچه ها به علت مشکلات نت عکس ها رو شب میذارم :دی


یه چیزی.... بچه ها اینطوری نوشتنم که نصفش محاوره ای و نصفش نوشتاری هست رو پسند میکنید؟


در ضمن بچه ها اگه تا اینجا سوالی در مورد داستان بازی دارن بپرسن




موفق باشید​



[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]



 
  • Like
Reactions: m.a.t

بخش دوم داستان


این بخش تا پایان سقوط Ostagar روایت میشود. امیدوارم از خواندنش لذت ببرید؟



What say you, hmm? Scavenger or intruder?​


بعد از گرفتن اولین دستورات, شما از دروازه یOstagarخارج شده و وارد آنجا میشوید. همانجا با چنیدن Darkspawn مبارزه می کنید و اولین ماموریت خود یعنی بدت آوردن خون DS ها را انجام می دهید. سپس جنگل را برای انجام ماموریت بعدی جست و جو میکنید تا اسناد گم شده ی آن GW را پیدا کنید. بعد از مدتی جستجو, شما موفق میشوید تا جعبه ی حاوی اسناد GW را بیابید. اما همان لحظه که به نزدیکی جعبه می رسید یک زن ناشناس که گویا شما را میپاییده است, از داخل خرابه ای شما را غافل گیر میکند و با شما سر حرف را باز میکند. این زن همان Morrigan میباشد.


Morrigan: من بعضی وقت ها حرکت شما رو زیر نظر دارم. از خودم میپرسم که چرا اون ها میرن؟ اما الان متحبرم از اینکه "چرا اونا اینجا هستند؟


Alistair فکر میکند که موریگن یک تله هست و احتمالا چندین نفر هم در کمین آنها هستند. Daveth هم خیال میکند که او ساحره ی وحشی ها است و هر لحظه ممکن است همه ی آنها را تبدیل به وزغ کند. اما موریگن میگوید که این توهم بیهوده ای است و لازم هم نیست از هر جادوگری ترسید. همینجا موریگن از شما میخواهد که خودتان را معرفی کنید. بعد از آشنایی با یکدیگر ...


Morrigan : میتونم حدس بزنم که هدفتون از اومدن به اینجا چیه. شما دنبال اون چیزی هستید که داخل اون جعبه بوده. چیزی که الان دیگه اونجا نیست.


Alistair : اینجا نیست؟ یعنی اونو دزدیدیش؟ ساحره ی دزد ... تو مثل آدم هایآب زیر کاه هستی​


Morrigan : چه سخن ورانه!! چطوری یک نفر میتونه از یه آدم مرده دزدی بکنه؟​


Alistair : خیلی راحت تر از اونی که به نظر میرسه. اون اسناد متعلق به GW هاست و من پیشنهادم اینه که اونارو برگردونی!​


موریگن می گوید که برداشتن اسناد کار او نبوده. شما هم از او میخواهید تا آن شخصی که اسناد را برداشته است به شما معرفی کند. موریگن میگوید که در واقع مادرش بوده که آن اسناد را برداشته است. شما از موریگن میخواهید تا شما را پیش مادرش ببرد تا بتوانید اسناد را پس بگیرید. او هم قبول میکند و شما را پیش مادرش مببرد.​


Morrigan : سلام مادر, من 4 تا از GW ها پیشت رو آوردم​


Flemeth : دارم میبینمشون و از حد انتظارم هم تعدادشون بشتره.​


Alistair : یعنی ما باور کنیم که تو منتظر ما بودی؟​


Flemeth : پس خیلی چیز ها در مورد شما نامعلوم است و هنوزم به این عقیده دارم. درست میگم؟ ... به نظر میرسه که درست میگم.​


Alistair : پس تو ساحره ی مخوف دنیای وحشی هستی.​


Flemeth : اینو موریگن به شما گفته؟ اون خرافاتیه.​


Morrigan : مادر , اینا واسه شنیدن قصه اینجا نیومدن.​


Flemeth به شما میگوید که قبلا ها آن اسناد را برداشته است تا بتواند از آنها محافظت کند. سپس همه ی نوشته ها را پیش شما میاورد و تحویل شما میدهد و از شما میخواهد تا به رئیستان بگویید که این Blight را یک نهدید جدی در نظر بگیرد. بعد از اینکه شما ماموریتتان (بدست آوردن شیشه ی خون ها و اسناد) را به طور کامل انجام دادید به پیش Duncan برمگیردید. وقتی شما شیشه های خون DS ها را به Duncan دادید او حرف های آخر را به شما میزند.​


Duncan : شما داوطلب این کار نبودید. چه سرباز تازه کار باشید و چه سرباز حرفه ای , شما به دلیل اینکه مورد نیاز بودید انتخاب شدید. از این به بعد دیگه راه برگشتی نیست. شما باید همه ی شجاعتتون رو جمع کنید.​


Daveth : این کار چه خطراتی داره؟​


Duncan : من نمیتونم دروغ نمیگم. GW ها برای رسیدن به این درجه بهای سنگینی رو پرداخت میکنن.​


شما از Duncan میپرسید که آیا این کار کشنده است؟ Duncan جواب میدهد که این کار همانند یک DS میتواند کشنده باشد. اما اگه من برای شما شناس زنده ماندنی نمیدیدم اصلا شما را دعوت نمیکردم. بعد از این گفت و گوها شما به محل انجام مراسم میروید. بعد از مدتی Duncan هم به شما ملحق میشود تا مراسم را شروع کند. در همان لبتدا Daveth اولین جام از خون DS را مینوشد. اما همان لحظه از امتحان مردود میشود و در نتیجه جان خود را از دست میدهد. بعد از Daveth نوبت به Jory میرسد. اما او با دیدن مرگ Daveth میترسد و سعی میکند از انجام این کار سر باز بزند. Duncan دوباره تکرار میکند که دیگر راه برگشتی نیست اما Jory توجهی نمیکند و دست به شمشیر میشود. به همین خاطر Duncan با یک حرکت سریع با گفتن "متاسفم" او را میکشد. بعد از مرگ Jory نوبت به شما میرسد. Duncan جام را به شما میدهد. شما بدون درنگی جام را مینوشید. شما با نوشیدن جام, بیهوش روی زمین می افتید. بعد از مدتی چشم هایتان را باز میکنید و چهره ی Duncan و Alistair را میبینید. این نشان میدهد که شما هنوز زنده اید و شما یک GW محسوب میشوید.​


بعد از انجام مراسم, شما پیش پادشاه Cailan میروید تا مقدمات جنگ علیه Blight را محیا سازید. وقتی شما به محل مورد نظر میرسید متوجه میشوید که پادشاه و Loghain با هم اختلاف نظر شدیدی در نوع استراتژی به کار برنده در جنگ را دارند.​


King Cailan : تصمیم من قطعی هست Loghain . من در نبرد کنار GW ها خواهم بود.​


Loghain : در صف اول جنگ جلوی DS ها قهرمان بازی کردن کار خیلی خطرناکیه.​


King Cailan : می میتونیم از امپزاطوی Orlais کمک بگیریم.​


Loghain : من دوباره یاید اعتراض خودم رو به این تصمیم احمقانه ی تو یعنی درخواست کمک از Orlais ها ابراز کنم.​


این یک تصمیم احمقانه نیست. جروبحث های ما با Orlais ها مربوط به چندین سال پیشه. در ضمن یادت بیار که کی پادشاهه!


خیلی خوبه که Maric زنده نیست تا ببینه پسرش داره با دست خوذش Ferelden رو تحویل کسایی میده که چندین قرن هست میخوان ما رو به بردگی بگیرن.​


همین لحظه شما پیش پادشاه میرسید. او از Duncan میخواهد که GW ها برای نبرد آماده کند. اما مثل اینکه بحث پادشاه و Loghain تمام نشده است.​


Loghiain : علاقه ی شدید تو به افسانه ها و با شکوه بودن, باعث هلاکت تو خواهد شد. ما باید به واقعیات توجه کنیم.​


King Cailan : خوب, استراتژی خودت رو بگو. من و GW ها همه ی DS ها رو به حمله کردن به خطوط دفاعیمون تحریک میکنیم. بعدش ...؟​


Loghain : بعدش چراغ برج رو روشن میکنین و با همین علامت به کمک شما میایم.​


King Cailan : در واقع از بغل یه DS ها حمله کنیم. خوب چه کسی این چراغ رو روشن میکنه؟​


Loghain : من نفرات کمی دارم. درسته که مامورت طرناکی نیست اما خیلی حیاتیه.​


King Cailan : پس ما باید با همه ی توان ایم کا رو انجام بدیم.​


پادشاه از Duncan میخواهد تا Alistair و شما را برای انجام این ماموریت بفرستد. Duncan به پادشاه میگوید که شما باید آماده ی ظهور Archdemon باشید. اما پادشاه که هنوز فکر میکند این Blight اصلی نیست به Duncan میگوید که فعلا اثری از این اژدها مشاهده نشده است. بعد از این گفت و گو ها شما به همراه Alistair به برج میروید. در میانه ی راه نیز 2 نفر به شما ملحق میشوند. شما وارد ساختمان برج میشوید و بعد از کشتن DS ها و Oger موفق میشوید چراغ را روشن کنید. با روشن شدن چراغ طبق قولی که Loghain داده بود باید در همان لحظه سپاهش را برای کمک به پادشاه آماده میکرد. اما او به پادشاه خیانت کرد و از فرستادن سپاهش خودداری کرده و دستور عقب نشینی صادر کرد. بر اثر خیانت او در درگیری نابرابر, پادشاه و Duncan کشته شدند. شما بعد از چند ساعت داخل کلبه ای از خواب بیدار میشوید. اینجا همان کلبه ی Morrigan و Flemeth هست.​


پایان قسمت دوم​


فقط بچه ها به علت مشکلات نت عکس ها رو شب میذارم :دی



یه چیزی.... بچه ها اینطوری نوشتنم که نصفش محاوره ای و نصفش نوشتاری هست رو پسند میکنید؟



در ضمن بچه ها اگه تا اینجا سوالی در مورد داستان بازی دارن بپرسن






موفق باشید​








عالیه ادامه بده این شیوه جالبیه و خوبه.
ای کاش در مورد اول هم میگفتی اونجاییی که یه نفر پررو بازی در میاره رو میگم اول بازی فکر کنم یه شاهزاده ای بود که یه دختر رو انگار گروگان گرفته بود خوب یادم نیست.:d
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or