بیوگرافی کامل کلیر ردفیلد
بنام خدا
طبق قولی که چند مدت قبل به نیمای عزیز داده بودم به جای جاهای ترسناک RE بیوگرافی ClaireRedfield رو واستون میذارم. البته RE2 2 تا سناریو داره . من هم برای اینکه تمامی وقایعی رو که کلیر سپرونده رو واستون بنویسم سعی کردم هر دو سناریو رو دخیل کنم. در ضمن این بیوگرافی رو به صورت تکه تکه قرار میدم تا هم موقع خوندن خسته نشین و هم اینکه اگه سوالی داشتین راحت بپرسین. به امید اینکه خوشتون بیاد.
بیوگرافی کامل Claire Redfield قسمت اول
شخصیتی که قرار هست امروز واستون بیوگرافیش رو بذارم تا آخرین لحظات اصلا قرار نبود در این سری حضور داشته باشه. قبل از کلیر شخصیتی که قرار بود به عنوان کاراکتر دوم برای بازی طراخی شود الیزا ولکر بود. اما بنابه دلایلی که جاش اینجا نیست کلیر به عنوان کاراکتر اصلی انتخاب شد و خیلی از بخش های بازی هم تغییر کرد. کلیر به موتورسواری علاقه ی زیادی داشته. این رو میشه از طریقه ی ورودش به شهر و چند تا عکس که موتورش انداخنه فهمید. در ضمن مثل جیل هم در باز کزدن قفل توانایی های زیادی داره ( اما نه در حد جیل) کلیر مانند یک مادر مهربان هست. این رو میشه از روابطش با شری فهمید.
به دنبال حوادث رخ داده شده در عمارت اسپنسر کریس , جیل و بقیه ی اعضای باقیمانده ی استارز با تهیه ی گزارشی سعی کردند تا پرده از این اتفاقات هولناک بردارند و به همه اعلام کنند که مصوب تمامی این اتفاقات شرکت آمبرلا بوده است. اما بدلیل منفجر شدن عمارت تمامی شواهد از بین رفته بود و کربس و بقیه عملا مدرکی برای ارائه نداشتند. متاسفانه همان طور که به نظر می رسید ویروس به شهر هم نفوذ کرده بود. در همین اوضاع و احوال دختری جوان به همراه متور سیکلتش برای پیدا کردن برادرش وارد شهر میشود. این دختر 18 ساله کسی نیست جز کلیر ردفیلد و به تبع آن برادر گم شده اش هم کریس ردفیلد هست.
وقتی کلیر به شهر رسید از موتورش پیاده شد و به کافه ای که همان نزدیکی بود رفت. با ورودش به آنجا متوجه شد که کافه بسیار ساکت است. کمی بعد هم یک زامبی را که در حال خوردن یک نفر بود میبیند. کلیر با دیدن این صحنه وحشت زده میشود و سعی میکند از آنجا خارج شود اما خودش را در محاصره ی زامبی ها میبیند. به خاطر همین از در پشتی سعی میکند خارج شود. با باز کردن در, با یک پلیس (لیون) که آماده خروج زامبی ها از در بود مواجه میشود. کلیر برای اینکه با او شلیک نکند به او می گوید که من مثل اونها نیستم لیون هم زامبی پشت سر کلیر را هدشات میکند و از کلیر میخواهد که به او ملحق بشود و با هم سوار ماشین لیون میشوند. لیون خودش را برای کلیر معرفی میکند و میگوید که به تازگی به این شهر منتقل شده است. کلیر پیدا کردن برادرش را علت اصلی حضورش در شهر عنوان میکند. لیون که وضعیت شهر را ناجور میبیند از داشبورت ماشینش به کلیر یک اسلحه میدهد.همین لحظه یک زامبی که گویا از قبل در ماشین بود به لیون حمله میکند. کنترل ماشین از دست لبون خارج میشود و با دیوار روبرویی تصادف میکنند.همین لحظه هم یک کامیون که راننده اش کنترلش را از دست داده بود به طرف آنها با سرعت زیادی در حال حرکت بود. لیون و کلیر برای اینکه جان خودشون روا نجات بدهند به ناچار هریک از طرف خودشان از ماشین خارج شدند. با برخورد کامیون با ماشین لیون راه بسته شدو به خاطر همین لیون و کلیر از هم جدا شدند.
کلیر و لیون بعد از اینکه از سلامتی همدیگر اطمینان پیدا کردند تصمیم گرفتند تا به هر نحوی شده همدیگر رو پیدا کنند. به خاطر همین لیون پیشنهاد داد که هر دو به ساختمان پلیس بروند زیرا که آنجا مکانی امن برای هردوی آنها بود. کلیر بعد از جدا شدن از لیون سر راهش به یک فروشگاه اسلحه فروشی میرسد.این اسلخه فروشی مال برادران Kendo که خیلی ترسیده بود در خالی که اسلحه اش رو به طرف کلیر کشیده بود ازش پرسید : تو کی هستی. اینجا چیکار میکنی؟. کلیر هم گفت که من انسانم و مثل اونها زامبی نیستم. Kendo که خیالش راحت شده بود پیش کلیر اومد تا در رو قفل کنه. کلیر از وضعیت عجیب شهر از اون سوال کرد و اون هم گفت اینجا اوضاع رو تحت کنترل داره.کلیر به خاطر عجله ای داشت از Kendo جدا شد.اما پس از مدتی زامبی ها با شکستن پنجره مغازه , به Kendo حمله میکنند و او را میکشند.
کلیر بالاخره خودش را به اداره پلیس می رساند و در همان ابتدای ورودش به اتاق افسران می رود. در همانجا آه و ناله ی یک پلیس زخمی توجهش را جلب میکند.برای همین به مزدیکی پلیس میرود. کلیر اولش فکر میکند که اون پلیس تنها فرد بازمانده بین پلیس هاست. اسم پلیس Marvin بود. ماروین از کلیر میخواهد که خودش را معرفی کند . کلیر هم با معرفی خودش کریس را علت اصلی حضورش در شهر عنوان میکند. ماروین که کریس رو از قبل میشناخت به کلیر گفت که مدت 10 روز هست که ازش خبری نیست و بعد از حوادث عمارت کریس و جیل سعی کردند ما رو از اتفاقات مطلع کنند اما ما حرف هیچ کدوم از اونها رو قبول نکردیم. در آخر ماروین با دادن کارت خودش از کلیر میخواهد که برای جستجوی بقیه ی اعضای زنده پلیس به قسمت های دیگر اداره ی پلیس برود. کلیر بعد از حارج شدن از اتاق با وارد کردن کارت ماروین به کامپیوتر مرکزی چند در قفل ساختمان زا باز میکند. اولین هدف کلیر رفتن به اتاق استارز بود چون امکان داشت آنجا سرنخی از کریس پیدا کد. پس باید نزدیکترین راه را برای رسیدن به آنجا انتخاب میکرد. از آنجا که ماروین در را از پشت قفل کرده بود فعلا یک راه برای رسیدن به اتاق استارز بود.
کلیر بعد از باز کردن در ها با وارد شدن به اتاق بغلی به مسیرش ادامه میدهد.اما این پایان کار نیست. چند لحظه بعد کلیر با مشاهده ی صحنه ای می ایستد. زمین خون آلود بود و از سقف خون میچکید. وقتی کلیر به سقف نگاه کرد یک موجود بسیار وحشتناک (Leeker) رو دید. برای رد شدن از آنجا باید اون موجود رو نابود میکرد. بعد از کشتن Leeker کلیر و زامبی های سر راهش خودش را به اتاق استارز رساند. همانجا بود که لیون رو دوباره ملاقات کرد. لیون از اینکه کلیر توانسته بود خودش را به اداره ی پلیس برساند خوشحال بود.لیون به کلیر گفت که دیگه نباید منتظر برادرش بمونه چون که برادرش از اینجا رفته. بعد هم دفترچه ی خاطره ی کریس رو به کلیر میده.. در اون نوشته کریس از حوادث عمارت و اینکه کسی به حرف ما گشو نداد. در ضمن کریس در آخر از ویروسی به اسم G برای کلیر میگوید. در آخر هم از اینکه خواهرش رو تنها گذاشته ازش معذرت خواهی میکند. همین لخظه یک فاکس رسید که در آن از دست داشتن فرمانده ی پلیس شهر در این کارها خبر میداد. بعد از اینکه کلیر از اتاق خارج شد دختر بچه ی رو دید که دست یک زامبی فرار میکنه. اما قبل از اینکه بنونه به او کمکی بکنه از دست کلیر فرار کرد و خودش را از طریق که حفره ی باریک به آن طرف دیوار رساند. کلیر هم خیلی سریع خواست تا خودش را به دختر بچه برسونه.
در همین اوقات بود که هلی کوپتری که برای نجات دادن اعضای باقی مانده ی شهر در منطقه بود به پشت بام اداره ی پلیس میرسد. یکی از افسران پلیس برای نجات خودش به پشت بام اداره ی پلیس میرود. خلبان هلی کوپتر چون نمیتونست فرود بیاد یک نردبان برای نجات پلیس به پایین میفرسته. اما همین لحظه چند تا زامبی به افسر پلیس حمله میکنند. افسر که هول شده بود شروع به تیراندازی میکنه که در نهایت باعث میشه چند گلوله هم به خلبان اصلبت کنه و کنترل هلی کوپتر رو از دست بده. بعد از مدتی هلی کوپتر سقوط میکنه و یه قسمتی از ساختمان آتش میگیره.حال باید کلیر برای ادامه راهش این آتش رو مهار میکرد. ولی همه چیز به این آسانی پیش نمیرفت. از آنجا که کم کم کلیر و لیون برای آمبرلا مشکل ساز میشدند , آمبرلا یکی دیگر از سلاح های بیولوژیکی خودش رو به اسم T003R برای نابودی کلیر و لیون به شهر میفرستد. کلیر بعد از خاموش کردن آتشی که از سقوط هلی کوپتر ایجاد شده بود برای از میان برداشتن مانعی که دوباره خود هلی کوپتر ایجاد کرده بود به سمت اتاق رییس پلیس شهر رفت. اما هنوز به نبمه راه نرسیده بود که سرو کلهی T003R پیدا میشود. کلیر به سختی از دست او فرار میکند اما این پایان کار نیست چرا که هدف او نابودی کلیر و لیون است و تا به هدف خودش نرسد دست بردار نیست.
کلیر بعد از جدا شدن از لبون قسمت های مختلف ساختمان رو برای پیدا کردن اون جستجو کرد تا اینکه به اتاق رییس پلیس شهر رسید.همان جا جسد دختری را که روی میزی گذاشته شده بود, دبد. برای همین علت و همچنین بررسی بیشتر نزدیک تر شد اما یک نفر که پشت به کلیر روص صندلی در همان جا نشسته بود با چرخاندن صندلی روی کلیر اسلحه کشید. اما چون کلیز زامبی نبود برای همین اسلحه اش را کنار کشید و از اون معذرت خواهی کرد. در همین لحظه ایرونز با دیدن این صحنه کلیر از او پرسید آیا تو Irons هستی؟ آیرونز هم گفت : بله. حودمم. شما کی هستی؟ البته اگه ناراحتت میکنه میتونی نگی ! بعد اهم در مورد همان دختر با کلیر حرف زد . گفت که این دختر شهردار بوده که من قول داده بودم ازش مراقبت کنم اما نتونستم موفق بشم. بهش ( به دختره) نگاه کن. میبینی که چقدر زیباست؟ اما با این بعد از مدتی تبدیل به یکی از اونها میشه. کلیر وقتی خرف های آیرونز رو میشنوه بهش میگه که باید راه دیگه ای هم باشه. آیرونز هم در پاسخش میگه که فقط دوراه وجود داده یا یه گلله تو مغزش باید خالی کرد و یا اینکه سرش رو از بدنش جدا کرد. دیگه بسه , خواهش میکنم ,میخوام تنها باشم. کلیر با شنیدن این جمله از آیرونز جدا میشود.
بعد از اینکه کلیر از آیرونز جدا شد یک اتاق تاریک مخفی که در همان نزدیکی بود پیدا کرد. با روشن کردن چراغ متوجه شد که همان دختر کوچولو اونجا هست و در واقع به اونجا پناه آورده. دختره که با دیدن کلیر ترسده بود سعی کرد تا از دستش فرار کنه. کلیر که قصد کنک بهش داشته اون رو میگیره و بهش میگه صبر کن. من زامبی نیستم . الان جات امنه. شروی هم که به شدت در این مدت ترسیده بود, با شنیدن این حرف ها کلیر رو بغل کرد. کلیر هم همون لحظه با کلیر ارتباط بقرار میکنه و بهش میگه که دختره رو پیدا کردن و از لیون میخواد که هرچه سریعتر به اون ملخق بشه. بعد از ارتباط با لیون , کلیر با معرفی خودش از شروی هم میخواد که خودش رو معرفی کنه. شروی هم که الان آروم تر شده بود میگه : اسمم شروی هست. کلیر دوباره ازش میپرسه که : آیا میدونی خانوادت کجان؟ شروی هم جواب میده : اونها در واحد شیمیایی شرکت آمبرلا که در حومه ی شهر هست مشغول به کار هستن. کلیر که از این خرف شروی تعجب کرده بود گفت : بخش شیمیایی؟ حالا تو اینجا چیکار میکنی. شروی هم میگه که مادرش برای اینکه از سالم بودنش اطمینان پیدا کنه بهش گفته که بیاد اداره ی پلیس. ولی کلیر بهش میگه که اینجا هم برای تو امن نیست . برای همین بهتره با ما بیای.
با این حال شروی ترجیح میداد که همونجا بمونه چونکه به کلیر گفت : من یه چیز خیلی بزرگتر از زامبی ها دیم. اون دنبال من بود. همین لحظه هم یک صدای عجیبی به گوش میرسه. کلیر با شنیدن این صدا به شروی میگه : این چیه؟ شروی که باز ترسده بود میگه که الان در مورد همین بهت می گفتم و چون خیلی ترسیده بود باز شروع به فرار میکنه. کلیر بعد از جدا شدن از شروی متوجه میشه که آیرونز اتاقش رو ترک کرده. پشت صندلی آیرونز و روی دیوار جای 3 تا لوح دیده میشدن . کلیر برای اینکه به مسیرش ادامه بده باید اون 3 لوح رو پیدا میکردو اونها رو سر جاهاشون میگذاشت. کلیر در ادامه ی جست و جو هایش به زیر زمین اداره ی پلیس راه پیدا میکند و هماجا دوباره شروی را میبیند. کلیر به شروی میگوید که مثل اینکه به من اعتماد نداری. ولی شروی میگه که اصلا قضیه این نیست و دلیل اینکه هی از تو جدا میشم این هست که دنبال پدرم میگردم. چون که اون توسط هیولا ها مورد حمله قرار گرفته. ضمن اینکه هی داره اسم منو صدا میزنه. همین لخظه هم لیون با کلیر تماس میگیره و بهش میگه که تونسته از طریق فاضلاب از اون محوطه خارج بشه و به کلیر میگه که بیرون از اونجا منتظرش هست. بعد از اتمام ارتباط لیون و کلیر شروی از طریق سوراخ کوچکی که در بالای آنجا قرار داشت به دنبال پدرش میرود . کلیر هم که نگران او هست همانحا منتظر او می ماند. شروی بعد از کمی جست و جو پیش کلیر برمیگردد و به کلیر میگوید که هیچ نشانه ای از پدرش پیدا نکرده. تنها ثمره ی جست و جوهای شروی یک کلید بود که اون رو هم از طریق سوراخی که اومده بود به کلیر پرتاب کرد. اما چون دیگه راه بازگشتی نداشت برای همین برای پیدا کردن یه راه دیگه از کلیر خداحافظی کرد.
کلیر بالاخره با سختی های فراوان و مواجه شدن های مکرر با T003R موفق شد تا تمامی لوح ها رو پیدا کنه. با قرار دادن لوح ها در جاهای خودشان , یک در مخفی در اتاق آیرونز باز شد. کلیر بعد از وارد شدن به اتاق مخفی دوباره ایرونز رو ملاقات کرد. این دفعه آیرونز خیلی آشفته تر بود. اینجا همیان جایی هست که دست آیرونز رو میشه.
ادامه در قسمت بعدی