Scrolls of Romulus
Scrolls of Romulus
1
من زرهی را که از خاندانم به ارث رسیده در این مکان باقی میگذارم،شاید تو اولین کسی باشی که از این زره که بهترین زره در جنگ و مقاومت در برابر صدمات است استفاده کنی.
ما زره را برداشتیم،سیاهش کردیم.پشت درهای آهنی پنهانش کردیم.6 قفل برای درها گذاشتیم،و برای باز کردنش 6 کلید مخفی را بر جای گذاشتیم.این کلیدها در بین برادرانمان پحش شده،آنها پیروان روملوس هستند.
2
از حیرت بر روی زانوانم افتاده بودم،(از حیرت)هوا در گلویم گیر کرده،در حال فهم منظره ی مقابلم هستم.این غار(colsseum vault) خالیست.شب های بیشمار در حل کردن معمایش تلاش میکنم.من چاره ای جز پیدا کردنش ندارم.
تصمیمم را گرفتم.در غارها حزب مان را تشکیل دادیم.در اینجا طرح زوال دشمنانمان،دوستانمان را میریزیم.چهل نفر از ما به آزادی بخش ها و سناتور ها تقسیم شدند.Cassius ماموریتی را به من محول کرد.او از سناتورها بود.ماموریتی که هرگز فکر آن در ذهنم خطور نکرده بود.
3
این شورا به پایان رسید.مشکل ما واضح بود،پاسخ ما نامعلوم!امپراطور سزار به قانون گذاران خارجی اعتماد کرده بود،رو به امیال و منافع شخصی خود آورده بود،تجملات فاحشه ی مصری(کلئو پاترا)چشمش را کور کرده بود، بدین وسیله از سنا دور شده بود.وقتی با هشدارها ونگرانی های ما روبه رو میشد،ما را مورد تمسخر قرار میداد،او با پیشرفت مخالف بود و آن را رد میکرد.سنا خصوصی را به وجود آورد و آن را پر از نیرنگ و فریب کرد.مردم رم دیگر در امور هیچ گونه دخالتی نداشتند.
برادران من مشتاق خونریزی بودند، اما من مطمئنم نبودم که توانایی خونریزی را دارم یا خیر.
بعد از ترک برادرانم،من به اکتشافات در غار ادامه دادم.من آثاری را پیدا کرده بودم که مرا به پیشرفت رو به جلو تشویق میکرد.زمزمه ها...
نور از درون ترک های زمین سوسو میزد.درون راهرو معمایی وجود داشت.باید دنبال حل کردنش باشم.
4
در باز شد.آنچه را که میبینم،مرا متزلزل ساخته،درکم را عوض کرده و به من شوک وارد کرده است.با دیدن آنچه که در غار مشاهده کردم،پایه های اعتقادی من دگرگون شد.هر اتفاقی که در اینجا میافتد مانند یک زنجیر به هم پیوسته است،چیزی آنها را ساخته که برای سالیان طولانی مرده است.یا شاید هنوز هم زنده است؟
باید خودم را آرام کنم و به سمت روشنایی حرکت کنم.ارواح در درونم فریاد میزنند،مرا رو به جلو حرکت میدهند.هرگز چنین معماری به این قیاس ندیده بودم.در مرکز اتاق چیزی نهفته است.چیزی نیرومندتر از آنکه تا به حال دیده باشم.مسلما خدایان در ساخت چنین چیزی دست داشته اند،اما کدام خدایان؟!
بر روی زمین پایه هایی قرار دارد.من باید آنچه را میبینم بکشم.رم را در آتش میبینم ، باید حرکتی انجام دهم.
5
ما در غار ملاقاتی برای بار دیگر ترتیب دادیم.البته چیزی را کشف کرده بودم از برادرانم پنهان کرده بودم.نقشه ها را میریختم،جزئیات را من میدادم،دیدگاه ها را من مطرح میکردم،مشارکت ها را ترتیب میدادم و...
ما مثل یک گروه برای جلوگیری از سزار حمله خواهیم کرد.فریبش را به سنا نشان خواهیم داد.جایی که متحدین وی جای هیچگونه دخالت را ندارند.به نظرم این روزها باید حمله را شروع کنیم و ضربه را وارد کنیم،در روز خورشید!
در آن روز نتایج کارهایمان را خواهیم دید و من نباید شکست بخورم.
من مرد خشنی نیستم،اما آماده ام از خنجری که از خانواده ام به ارث رسیده استفاده کنم.ردای بالا پوشی را بر روی لباسی که راهبان بر تن میکنند،پوشیدم و مهمانی را ترک کردم.
6
سزار مرده است.بدنش 23 سه بار توسط مردی روستایی با چاقو دریده شد.بسیاری از دوستانی را که برای خودش در نظر گرفته بودبعد از مرگش نمرده بودند.اما در وحشت تمام به سر میبردند.من گناهانم را بلعیدم.
من،مارکوس ژونیوس بروتوس به غار و اتاق زیر آن بازگشتم.من،تمام ادوات جنگی ام،خنجر و زره ام را به ارث میگذارم.شاید یک روز دیگر کسی آمد ،به همان دلایل مشابهی که من به این جا آمدم و آن را برداشت.شاید آن شخص تو باشی که در حال خواندن هستی.
با وجود گناهانی که انجام داده ام،توجیهی ندارم.اما من به خاطر کارهایم به زودی مظنون خواهم شد.برای تو که،کسی هستی که وارد غار شده ای،تو باید بلند تر صحبت کنی--
(آخرین تکه از طومار روملئوس گم شده است.)