به نام خداوند بخشنده و مهربان
سازنده و ناشر: | Red Barrels Games |
سبک بازی: | Psychological Horror |
پلتفورم: | PC . PS4 |
تاریخ انتشار: | برای PC منتشر شده ولی PS4 به زودی |
نویسنده داستان: | JT Petty |
*توجه: مطالب دارای اسپویل میباشد و همچنین مقاله نیز در فرصت های بعدی آپدیت خواهد شد.
از دوستان هم اگر کسی هست که به من در بزرگ تر شدن مقاله کمک کنه یه P.M به بنده بده.
مقدمه:
اگه اشتباه نکنم اولین عنوانی که در سبک ترس و بقا(Survival horror) پا به عرصه دنیای بازی گذاشت،عنوان Resident Evil بود که در سال 1996 برای پلتفورم Ps1 منتشر شد،عنوانی که همگان را در آن زمان متحیر کرد و همگی از تجربه این بازی شگفت زده شدند،ولی شاید شما هم مثل بنده دیگر از چنین بازی هایی که این روزها فقط اسم این سبک از بازیها را یدک میکشند خسته شده اید و دلتان برای تجربه یک ترس واقعی ناب و خالص تنگ شده...
Outlast از آن دسته بازیهایی است که میتواند تلنگری باشد برای سازندگان این سبک از بازیها،این شاهکار با به همراه داشتن المان هایی روان شناسانه و چاشنی ترس و بقا توانسته قدم محکم و ثابتی را در دنیای بازی برای خود بردارد،که شاید ما در آینده باز هم شاهد چنین عناوینی باشیم...
حالا که حرف اینجور بازیها هستش،یادمه چندسال پیش یه بازی به نام Amensia منتشر شد که واقعا من تا اون زمان انقدر از تجربه یه همچین بازی نترسیده بودم..یک مرد که در قلعه ای خیلی بزرگ به دلایلی نامعلوم حبس شده و باید از اونجا فرار کنه و ...حالا تنها سلاحی هم که داریم یه دونه چراغ نفتی هستش که به وسیله اون باید راه خودمون رو پیدا میکردیم...
برا من خیلی جالب بود چون نه اسلحه ای در کار بود نه دشمنان آنچنانی یا غول های بزرگ و ..که خودتون از من بهتر میدونید،بلکه در این بازی ما شاهد اتمسفری بسیار گیرا و سنگین که همچنین محیط های بسیار تاریکی رو به همراه معماهایی زنجیره ای شامل میشد که همین باعث شد من دیگه از ترس هم که شده اون بازی رو ادامه ندم و...
ولی اینبار دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم که عنوان outlast رو هم مثل amnesia تجربه نکنم،نمیدونم واسه چی ولی این بازی به نظر من خیلی زیبا ساخته شده و...یعنی اینطوری بگم:
شما برای هر قدمی که مراحل این بازی برمیدارید، باید آماده باشید...شاید پشت سرتان کسی باشد!!!
دیگه سرتون رو به درد نیارم،با هم مقاله ای رو که درباره این بازی زیبا نوشتم رو میخونیم:
معرفی سازنده:
اول از همه میخوام کمی در مورد این استودیوی خلاق و ناب توضیح بدم:
بشکه های قرمز!!
اعضای کلیدی این استودیوی مستقل:
Philippe Morin : او Game designer عناوینی همچون Prince of Persia: Sands of Time و Assassin's Creed و Uncharted: Drake's Fortune بوده است.
David Chateauneuf : او Lead level designer بازیهایی نظیر Prince of Persia: Sands of Time ، Assassin's Creed و Splinter Cell: Conviction بوده است.
Hugo Dallaire : او قبلا Art Director آثاری قبیل Splinter Cell و Army of Two بوده است.
همچنین کمی هم در مورد نویسنده داستان این بازی هم بگم خالی از لطف نیست..
JT Petty نویسنده بازی و کارگردان فیلم است که در سال 1977 در آمریکا متولد شد..او همکاریهایی در بازیهایی بازی نظیر Tom Clancy's Splinter Cell و Homefront و چند عنوان دیگر داشته که نشان از تجربه این نویسنده میدهد..
Mount Massiveتیمارستان
در سال 1945 نیروهای نازی آلمان عملیاتی را با رمز OPERATION PAPERCLIP شروع کرده که طی آن، نخبگان و دانشمندان آلمانی را برای آغاز پروژه ای به آمریکا می آورند...
1967 زمانی که این تیمارستان محلی برای برای جنایتکاران روانی شده است..3 نفر از دانشمندان به دست یکی از مریض ـان کشته میشود...اینجاست که مقامات دستور میدهند که پژوهش ها رو متوقف کنند.
1972 مدیر سازمان سیا Richard Helms دستور میدهد که تمام پرونده های MKULTRA نابود شوند،فقط تعداد کمی از پرونده ها تقریبا سالم میمانند.
زمان فعلی،هنوز هم این تیمارستان متروکه نشده ولی بسیار مرموز و ترسناک شده،جوانان و مریض های روانی که داخل آن وجود دارند، به قتل یکدیگر مشغول هستند و شاید هم منتظر ملاقات کننده ی جدیدی هستند...
معرفی شخصیت ها:
And who are you, then?
شما در نقش خبرنگاری بسیار پیله و ماجراجو هستید که طی نامه ای که در مورد پروژه های مخفی و رازهای این تیمارستان از طرف شخصی نامعلوم به دستش میرسد، از قضا همان شب راه می افتد تا به این مکان متروکه و رازآلود برود تا شاید بتواند از رازهای تاریک این تیمارستان باخبر شود...
مایلز همیشه یک دوربین و دفترچه همراهمش هست،او از دوربین برای فرار از محیط های بسیار تاریک استفاده میکند و دفترچه را نیز برای یادداشت هایش در مورد اطلاعات به دست آورده همرای خودش می آورد...
Trivia:
با اینکه چهره اش هیچ وقت در بازی دیده نمیشود ولی او موهای کوتاهی دارد.
با اینکه او اصلا حرفی نمیزند،ولی میشود صدای نفس نفس زدنش یا فریادهایش را شنید.
او هنگام ثبت کردن یادداشت هایش از وضعیتی که دارد، چاشنی های از جنس طنز سیاه برای نوشته هایش استفاده میکند،شاید سازنده ها میخواهند بگویند که او هم بالاخره فرد شوخ طبعی بوده ولی بنا به شرایط ـش دیگر نمیشود...
The Variants:
Trivia:
به علت اینکه نتیجه آزمایش ها بر روی این مریض ها متنوع بوده و طلعا تاثیرهایش نیز متفاوت، به همین دلیل بعضی از آنها روانی به تمام معنا شده اند،بعضی دیگر ساکت و گوشه گیر بعضی ها هم به دنبال شما می آیند و سلاح نیز دستشان است ولی آسیبی به شما نمیرسانند،فقط شما را نظاره میکنند.
ضمنا بعضی از آنها از هوش بالایی برخوردارند، با اینکه شما در تاریکی قایم شده اید،ولی تلاششان را میکنند تا دستشان به شما برسد..زیر تخت ها را چک میکنند،کمدها اتاق ها و .....
Chris Walker :
"You were here weren't you? Little pig. I'll find all of you wh…s."
Trivia:
او عضو سابق نیروهای پلیس بوده،اگر دقت کنید او چهره ای بسیار وحشتناک برای خود درست کرده...او نه لبی دارد و نه بینی(احتمال زیاد خودش اعضای بدنش را بریده!)، پس اگر ناگهان با او رودرو شدید، بهترین راه ممکن قایم شدن از دست او است...هرچند که باید از دست همه دشمنان بازی مخفی شد ولی این یکی فرق میکند...
Martin Archimbaud:
"I... I see. Merciful god, you have sent me an apostle. Guard your life, son, you have a calling."
او اولین باری که مایلز را میبیند، او را فرستاده ای از جانب خدا برای شهادت دادن میخواند،او به مایلز درباره اهداف عالی اش میگوید و مایلز را زنده نگه میدارد...
او نیز قبلا در این تیمارستان جزو مریض ها بوده است، او از مایلز عذرخواهی میکند،به خاطر اینکه او را بیهوش کرد و نگذاشت که از تیمارستان فرار کند،زیرا او میخواهد که مایلز زمانی این مکان را ترک کند که شاهد دیدن The Walrider باشد،به خاطر همین است که او همه بیماران آنجا را به شهادت دادن بشارت داده و آنها نیز فرمانبردار او هستند...ولی طبعا همیشه مخالف همه جا وجود دارد،مثلا Dr. Trager قبل از اینکه انگشتهای مایلز را ببرد، میگوید که از این کشیش نفرت دارد و اصلا به او اعتقاد ندارد ولی هستند کسانی که نیز به او باور دارند مثلا دوقلوها The Brothers با اینکه میخواهند مایلز را بکشند ولی بارها در بازی شاهد این هستیم که میگویند اگر به خاطر پدر مارتین نبود، تا الان تک تک اعضای بدن مایلز را خورده بودیم...
Richard Trager :
"Hey, you're that little shit priest's guy aren't you? His... witness or whatever. You must be exhausted. Lets take a break, huh, buddy?
او قبلها مدیراجرایی پروژه های پزشکی Murkoff در این تیمارستان بوده، و ابزار و وسیله های وحشتناکی را بر روی بدن خود نصب کرده که ترس از او را دوچندان میکند...زمانی که شما را به آزمایشگاهش میبرد،صدای جیغ و فریاد و محیط هایی بسیار خون آلود و پر از اعضا و جوارح بدن، که نشان از شدت دیوانگی این دکتر را میرساند..
Trivia:
به نظر من یکی از بهترین فرارها در دنیای بازی فرار از دست همین دکترروانی توی این بازی ترسناک هستش...
وقتی که انگشتان شما رو قطع میکنه و شما موفق میشین که فرار کنین او موقع پیدا کردن شما از کلمه های مثل Buddy(رفیق) استفاده میکنه و صداتون میزنه که باور کنین اتمسفری که اونجا در بازی حاکم هستش، آنچنان ترسی رو به شما حاکم میکنه که حد نداره...فک کنم اونموقع هستش که دیگه واقعا معنای دکمه ـی ESC (فرار) کیبورد رو در بازی میفهمید!
شما هم برای اینکه از دست این دکتر روانی و آزمایشگاه ـش که توش جز قتل کار دیگه ای انجام نمیده بتوانید فرار کنید باید به آسانسوری برسید که اگه اشتباه نکنم اون آسانسور نیاز به کلید داره، من که هیچوقت صحنه های این بازی یادم نمیره...یعنی دوباره باید برگردم؟؟؟
نکته جالب دیگر اینکه موقعی که مثلا یکی از مریض هایش سروصدایی بکنند که باعث عصبی شدن ـش شود، او به بهانه آرام کردن مریض ها سراغ آنها می آید ولی با آن وسایل قتل ـش بدن این مریض ها را میدرد تا شاید صدایی از آنها دیگر به گوشش نرسد...
The Brothers :
".He thinks we're a..holes"
در اینجا میخوام قسمتی از دیالوگ هایی که در بازی بین اونها و مایلز ردوبدل میشه رو بزارم، تا بخونین و بدونین با چه کسایی طرف هستید!!!.
این دیگه کیه؟
فک کنم رفیق پدر مارتین هستش.
شاید.
به نظر که عصبی میاد.
من خیلی دوست دارم بکشمش.
منم.
اما اون کشیش گفته که نباید این کارو بکنیم، این کار بی ادبی هستش.
اینجا نه.
فک کنم باید بهش یه فرصت فرار بدیم؟
یه فکری دارم.
وقتی که خواستیم بکشیم ـش ، خیلی آروم اینکارو انجام بدیم.
با صبر و شکیبایی.
دل و روده اش با زبونش مال من.
مال خودته.
ولی صحنه هایی هم از بازی که وقتی این دوقلوها دنبال شما میگردن، دیالوگ های ترسناک و وحشتناکی ردوبدل میشه که بهترین نحو صداگذاری شدن تا ما رو بیشتر بترسونن. در اینجا یه قسمت از دیالوگ های تعقیب و گریز با این دوقلوها رو میزارم:
اِ ، غیبش زد،هیچ اثری ـیم ازش نیست...
فک میکنه ما احمقیم.
یا خنگیم.
بیا بخوابونیمش رو زمین ، تا بتونیم شکمش رو سفره کنیم.
یه لحظه وایسا...
Rudolf Wernicke :
او یکی از اعضای کلیدی است که در پروژه The Walrider تحقیق میکند.او مجرد است و هیچ بچه ای ندارد...
این دکتر آلمانی از زمان جنگ جهانی به آمریکا آمده تا بر روی این پروژه مارکوف کار بکند...
ما با این کارکتر تقریبا در اواخر بازی روبرو میشویم و اینجاست که تازه میفهمیم که تمام این نقشه ها زیر سر کی بوده؟
دکتر به مایلز میگوید که او باید Walrider را متوقف کند و تنها راه برای خروج از این تیمارستان همین است ، زیرا او نمیگذارد که کسی زنده از اینجا خارج شود...همچنین میگوید که زنده بودن او تا الان اتفاقی نبوده و هدفی برای این کار داشته، اینجاست که میفهمیم در تمام این مدت Walrider مراقب مایلز بوده، حتی در حال فرار از واکر میبینیم که Walrider به کمک ما می آید و او را به طرز فجیعی نابود میکند!!!
مایلز این کار را انجام میدهد و دستگاه مربوط به زندگی Walrider را نابود میسازد ولی مثل اینکه دکتر هم اشتباه میکرده..زمانی که مایلز Walrider را نابود میکند و میخواهد از این تیمارستان فرار کند، ناگهان در مقابل خود نیروهای پلیس را میبیند که دکتر Wernicke نیز همراهشان است، اینجاست که میبینیم مایلز را به رگبار گلوله می بندند و حتی فرصت صحبت کردن به او نمیدهند...
هنگامی که فکر میکنیم با پایان بازی مواجه شدیم ، صفحه سیاه میشود و صداهایی میشونیم...
مثل اینکه Walrider وجود مایلز این خبرنگار جسور داستان ما را تسخیر کرده و حتی به همه ی نیروهایی که به مایلز شلیک کرده اند حمله میکند و آنهارا تکه تکه خواهد کرد....
دکتر Wernicke میگوید:
مثل اینکه مایلز میزبان جدیدی برای Walrider شده ، که داستان بازی در همین صحنه تمام میشود!!!
The Walrider :
راحت تر بخوام بگم ، این موجود یه جور وجود ماوراء ـی داره که طی آزمایشاتی که بر روی بیلی هوپ انجام دادن، شکل گرفته...یه چیزی مثل دو روح در یک بدن..و اینکه با چشم تنها هم نمیشه دیدش ..
کمااینکه دکتر ورنیک هم به مایلز می گوید که وال رایدر محصول آزمایش نانوتکنولوژی است که روی یکی از بیماران تیمارستان به نام بیلی هوپ (Billy Hope) انجام گرفته و کنترل زندگی او به دست این فرد است..لذا به مایلز میگوید تنها راه فرار از اینجا این است که وال رایدر رو نابود کند آن هم به وسیله دستگاه هایی که زندگی بیمار بیلی هوپ به آن بسته است،ولی مایلز نمیداند که سرنوشت دیگری در انتظارش است..!!
آخرین ویرایش: