PlayStation *SPOILER ALERT* گفتگو در مورد داستان The Last of Us Part II (پست اول با دقت خوانده شود)

اگر کسی نمیخواد داستان بازی براش اسپویل بشه به هیچ وجه این تاپیک رو دنبال نکنه .
 

mikammi

کاربر سایت
Feb 9, 2014
455
نام
shahab
داستان جول رو به این دلیل مستحق مرگ میدونه چراکه کسی که دوستش داشت رو "نجات" داد.

حالا کاری ندارم لزوما بخوایم با منطق کتاب مقدسی داستان رو ببینیم یا نه ولی جول کسی رو نجات نداده. جول صرفا برای خواسته‌ی خودش از مرگ خودخواسته‌ی الی جلوگیری کرده. داستان تو شماره اول خوشبختانه به درستی اصلا به کفششم نمیگیره موضوع تهیه واکسن یا کشتن آدم‌های بیگناه رو که موضوعات لوسی هم میشدن. به جاش روی فریب دادن الی سرمایه‌گذاری می‌کنه و کلا بار احساسی رو میاره روی این. کل داستان در مورد همینه. که وقتی بالاخره الی واقعیت ماجرا رو می‌فهمه بهش می‌گه We're done. و حتی وقتی توی مهمونی توی جکسن پشتش درمیاد جلوی همه ضایعش می‌کنه. اگه داستان جول رو بخوای حساب کنی همه چیش با الی تعریف می‌شه. از اول شماره اول شخصیت جول با داشتن شخص مورد علاقه‌ای که ازش محافظت کنه تعریف می‌شه و تمام. و وقتی الی در موردش همچین برخوردی می‌کنه یعنی اون دیگه صرفا یه مرده‌ی متحرکه.
 

stanley

کاربر سایت
Nov 24, 2013
3,613
حالا کاری ندارم لزوما بخوایم با منطق کتاب مقدسی داستان رو ببینیم یا نه ولی جول کسی رو نجات نداده. جول صرفا برای خواسته‌ی خودش از مرگ خودخواسته‌ی الی جلوگیری کرده. داستان تو شماره اول خوشبختانه به درستی اصلا به کفششم نمیگیره موضوع تهیه واکسن یا کشتن آدم‌های بیگناه رو که موضوعات لوسی هم میشدن. به جاش روی فریب دادن الی سرمایه‌گذاری می‌کنه و کلا بار احساسی رو میاره روی این. کل داستان در مورد همینه. که وقتی بالاخره الی واقعیت ماجرا رو می‌فهمه بهش می‌گه We're done. و حتی وقتی توی مهمونی توی جکسن پشتش درمیاد جلوی همه ضایعش می‌کنه. اگه داستان جول رو بخوای حساب کنی همه چیش با الی تعریف می‌شه. از اول شماره اول شخصیت جول با داشتن شخص مورد علاقه‌ای که ازش محافظت کنه تعریف می‌شه و تمام. و وقتی الی در موردش همچین برخوردی می‌کنه یعنی اون دیگه صرفا یه مرده‌ی متحرکه.
الی از همون اول نمیدونسته که میمیره. درثانی عمل جول به هیچ وجه عمل خودخواهانه ای نبوده چراکه هرکسی جای جول بود و همینکار رو انجام میداد درنتیجه عمل جول رو نمیشه زیر سوال برد. توی قسمت دوم هم فلش بک ها نمیتونن بخوبی شخصیت جول و رابطه ی الی رو جول به سرانجام برسونن و من مطمئنم خیلی از ماها منتظر بودیم بیشتر راجع این رابطه ی که بازی توی انتهای قسمت اول شالوده اش رو گذاشته بود بهش میپرداخت اما بازی بخاطر اینکه بتونه داستان جدیدش رو تعریف کنه به این موضوع انچنان نمیپردازه. جول هیچ وقت برای الی تموم نشده بود ( اونجا که به جول میگه نمیتونم ببخشمت ولی دوست دارم این کار رو انجام بدم) و تا اخر بازی الی درگیر این قضیه بود و اخر هم مشخص نشد الی تونست مرگ جول رو بپذیره و همینطور شخصیت جول برای ما هم به یک سرانجام و انتهایی نرسید.
 

ehsan0912288

کاربر سایت
Jun 25, 2008
282
نام
Ehsan
دوستان من سوالی در مورد داستان بازی برام پیش اومده

تو نیمه دوم بازی وقتی داریم با abby میریم جلو روز دوم سیاتل
موقعی که ما تو آکواریوم تازه owen رو‌پیدا میکنیم و باهاش صحبت میکنه که چه داستانی بین اون و danny پیش اومده
صبح که از خواب میپره و تو خواب میبینه که اون دو نفر رو داخل بیمارستان دار زدن و تصمیم میگیره بره ببینه در چه حالین
بعد از اون میبینه زنه بخاطر دستش حال خوبی نداره
سوال اینجاست mel چجوری میرسه به آکواریوم پیش owen
چون موقعی که abby میرسه و شب باهم هستن mel اصلا نیست


Sent from my iPhone using Tapatalk
 
  • Like
Reactions: Tommy Vercetty

Ludens

Fallen Angel of the Night
Loyal Member
Dec 7, 2015
5,382
بازی اصلا ولکن روح و روانمون نیست انگار! :|

اگه یادتون باشه برای عرضه بازی 7-8 روز پیش شاون جیمز یه موزیک ویدئوی جدید آماده کرد که به گفته خودش و دراکمن موضوع این آهنگ شخصیت الی هستش. ایشون (که خیلیم بنظرم کارش درسته :D) همون خواننده آهنگ معروف Through the valley هست که 8 سال پیش خوندش و توی تریلر معرفی بازی ازش استفاده شد.

الان که بازی اومده بذارید یه نگاه دیگه به متن آهنگ اول بندازیم. اتفاقا توی افتتاحیه که جول گیتار رو هدیه آورده برای الی، اون داره همین آهنگو گوش میکنه و بنظرم از اونجایی که خیلی وقته از تریلر معرفی گذشته بازی میخواد اهمیتش رو یه بار دیگه یادآوری کنه:
I walk through the valley of the shadow of death

And I fear no evil because I'm blind to it all

And my mind and my gun they comfort me

Because I know I'll kill my enemies when they come​
میبینیم که الی داره حال و روز خودش رو توی این مسیر خونین انتقام توصیف میکنه.

اما 4 سال بعد از معرفی، ما به عنوان مخاطب بازی میایم با یه آهنگ دیگه از همین شاون جیمز روبرو میشیم به اسم The Guardian که بازم مثل ترک قبلی عالیه. اگه گوش ندادید حتما و حتما گوش بدید چون بنظرم فوق العاده مهمه. اینجا بنظر میرسه برعکس آهنگ قبلی، الی به پایان سفرش نزدیک شده و از مسیری که طی کرده خستست. اینجا دیگه واضحه شاعر با کشت و کشتاری که راه انداخته همه چیز رو از دست داده و خودش رو Bringer of death معرفی میکنه. به این اشاره میشه که کشتاری که راه انداخته قرار بوده آرومش کنه، اما در عمل چنین چیزی اتفاق نیوفتاده. حتی میگه که چجوری میتونه چرخه کشت و کشتار رو قطع کنه. یه بخش هایی از متن این آهنگ + خود موزیک ویدئوی رسمی رو هم ببینید و بنشوید:

When does it get quiet? Time was supposed to extinguish the desire

But the embers won't snuff out

Haunted by your smiles, the mask keeps getting heavier

One step forward, two steps back​

_________________​

There's a noose 'round my neck and the further I get

It's harder and harder to breathe, can I find a way to cut the rope?

I've been waiting for dawn, but the light is all gone

Don't know if I'm already blind, can I leave it all behind?

_________________​

So I've become the bringer of death, a lover of life

The one who guards from the dark of the night, I'll be the hammer of war

I've been waiting for dawn, but the light is all gone

Don't know if I'm already blind, can I leave it all behind?​
بنظرم این آهنگ انقدر حال و هوای بخش اپیلوگ بازی رو عالی به تصویر میکشه که اصلا نیازی به توضیح اضافه نیست واقعا. :D فقط نکته جالبش اینجاست که الی هم مثل ما حدود 4 سال بعد و با طی کردن مسیرش با این شعر روبرو میشه. اما چجوری؟ اینطوری که 4 سال بعد از اینکه آهنگ Through the valley رو اون شب میشنوه، میاد آهنگ The Guardian رو خودش توی جورنال مینویسه توی اپیلوگ بازی و در واقع شاعر خودش هست. :D

کلا با توجه به همه اینا، اگه الی اون شب ابی رو خفه میکرد زیر آب همه چی زیر سوال میرفت. از جمله فلش بک جول و همین شعری که تو جورنالش مینویسه. حالا نمیدونم کسی دوباره به این آهنگه اشاره کرد تو تاپیک یا نه ولی به هر حال من از نوع ارتباطش با بازی بشدت لذت بردم و هر سری برم سراغ آلبوم ساندترک این موزیک ویدئوی شاون جیمز رو هم قطعا گوش میکنم همراهش.​
 

.:HO3IN:.

کاربر سایت
Aug 20, 2011
883
نام
محمد حسین
من نمیخوام داستان خود پارت 2 رو تحلیل کنم چون در کنار غمناک بودنش منطق خوبی ازش میشه درآورد

تنها مشکلی که من میتونم از بازی بگیرم Waste کردن پتانسیل شخصیت جوئل و الی هست، نمیدونم دوستان دیگه هم اینطور بودن یا نه اما هروقت که بازی روی سکانس های جوئل و الی میرفت حتی اونجایی که الی توی بار جوئل رو ضایع کرد، ناخودآگاه اشک میومد توی چشمم! اتفاقی که توی هیچ فیلم، سریال و بازی ای برای من پیش نیومده! این عشقی که به این دو نفر در دل من ایجاد شده حاصل زحماتی بود که در نسخه اول برای ایجاد ارتباط پلیر با کاراکتر ها کشیده شده بود. ساختن یک عنوان جدیدی که مصرف کننده ها بتونن حسابی با شخصیت هاش ارتباط برقرار کنن و از همه سخت تر اینکه عاشقشون بشن کار راحتی نیست که بدون استفاده لازم از پتانسیل و کاریزماشون سلاخیشون کنیم. خود ناتی داگ توی همین 15-20 سال کلا چند تا Ip جدید معرفی کرده؟ فقط دو تا

برای مثال جالبه که خود استدیو ناتی داگ از شخصیت نیتن دریک که یه شخصیت فان بود و قطعا آدم خیلی کمتر از کاراکتر های لست باهاش ارتباط برقرار میکرد 4 تا نسخه ساخت و کاملا از پتانسیل این شخصیت نهایت استفاده رو کرد و به قول معروف آبش رو گرفت اما در رابطه با شخصیت جوئل و الی میبینیم که خیلی عجولانه در ابتدای پارت دوم!، حتی قبل از اینکه فقط یک صحنه الی و جوئل رو با هم رو برو کنه جوئل کشته میشه و یکی از دو ستون اصلی بازی خراب میشه

در کل انتقاد من اینه که جوئل و الی لیاقت حداقل یک پارت دیگه (بعد از پارت اول) با هم بودن رو داشتن. کاش همین پارت دوم 6 7 سال دیگه با عنوان پارت سوم منتشر میشد.
 
آخرین ویرایش:

Holy Diver

کاربر سایت
Jun 2, 2010
1,705
نام
عرفان
چرا بنظرم داستان و روایت تلو 2 بد، ناخوشایند و از ابتدا تا انتها چیزی جز سوهانی روی اعصاب من نبود!
میخوام اول با مرگ جول شروع کنم اصولا وقتی شما میخوای یک شخصیت محبوب رو بکشی باید ارک شخصیتی اون رو به پایان برسونی. توی قسمت اول شکل گیری روابط بین دو شخصیت جول و الی به زیبایی شکل میگیره و در پایان نسخه ی اول بازی این رابطه وارد "فاز جدید" میشه ، رابطه ای که شکننده حساس و بسیار پیچیده شکل گرفته و بسیار پتانسیل این رو داره که ادامه پیدا کنه و تعریف بشه اما بازی با شروع قسمت دوم ناگهان این رابطه بین الی و جول رو نادیده میگیره و بدون اینکه رابطه ی جدید جول و الی رو ادامه بده همون اول بازی به بدترین شکل ممکن جول یکی از محبوب ترین و مهم ترین شخصیت رو میکشه و از بازی حذف میکنه.اولین اشتباه داستانی بازی هم همینجا رخ میده هرچند که کشته شدن جول به اون شکل تونست حس انتقام و خشمی که الی در خودش حس میکرد رو به ما هم انتقال بده اما شوک حذف شدن ناگهانی جول در اول بازی و بدون اینکه بازی به رابطه جدیدی که بین الی و جول شکل گرفته بپردازه و به یک سرانجامی برسونه حس ناخوشایندی رو به مخاطب القا میکنه.
ببینید نویسنده هیچ دینی به کرکتر ها نداره که بخواد پلات شیلد براشون درست کنه. کل بازی راجع به مرگ جول و این نقطه عطف داستان. داستان جول و رابطش با الی بعد از نسخه اول چه تو دیالوگ های حین بازی چه تو جورنال الی چه تو فلش بک ها به طور کامل بهش پرداخته میشه فقط بازی از داستان نویسی خطی استفاده نمیکنه که اینم دلیل داستانی و پلات پشتش.

روند داستانی حذف جول در بازی هم اونقدر سطحی پرداخت میشه (جول به راحتی خودش رو برای یک گروه غریبه لو میده ) که نویسنده راحت ترین راه رو برای تعریف داستان جدیدش انتخاب کرده، برانگیخته کردن احساسات مخاطب! من اینجا یک پرانتز باز کنم احساس میکنم دراکمن روی دور تکراری افتاده که مدام با کشتن عزیز های شخصیت بازی داستان رو داره پیش میبره و انگیزشونو شکل میده و این خیلی توی قسمت دوم، تکراری، اغراق شده و نخ نما شده. ببینید وقتی یک شخصیت محبوب و پرطرفدار از یک داستان قراره حذف بشه و بدتر از اون کشته بشه باید داستان برای کشته شدنش اون هم به این صورت وحشتناک و خشن دلیلی بیاره که ما بتونیم جول رو مستحق همچون مرگ خشونت باری بدونیم. من مطمعنم تک تک شما بعد از مرگ جول و اینکه خیلی دوست داشتین انتقامش رو بگیرین به همون اندازه هم دوست داشتین دلیل کشته شدنش رو بدونین اما بازی دلیلی که برای اینکار میاره نتنها قانع کننده نیست بلکه بدتر بر زخم ما نمک میپاشه! داستان جول رو به این دلیل مستحق مرگ میدونه چراکه کسی که دوستش داشت رو "نجات" داد. اتفاقی که حتی اگر بازی برای ما هم قدرت انتخاب میداد ما بارها و بارها تصمیم جول رو میگرفتیم (حتی برای مارلین هم این عمل جول قابل درک بود!) درنتیجه تا اخر بازی هیچ وقت جول رو مستحق مرگ نمیدونیم و نمیتونیم حذف شدنش از بازی رو بپذیریم همینطور حسی که هیچ وقت بازی نتونسته شخصیت جول رو به سرانجام برسونه همراه ما خواهد بود و مارو تا اخر بازی ازار میده.
اعتماد جول اینجا دلیل داستانی پشتش. ۴ سال جول و الی تو منطقه امن زندگی کردن و اشخاص زیادی رو وارد جامعه اونجا کردن. جامعه ای که باز هم تو طول بازی نشون میده که خبر از خشونت بیرونش درونش وجود نداره و این میتونه خوی هر کسی رو عوض کنه. از طرفی ابی یه دختر تو سن و سال الی هست و تو این دو شرط باعث میشه جول گاردش پایین بیاره و البته صحبت های خود تروی بیکر تو صحنه مرگ جول این که جول تو این لحظه به این فکر میکرد که یک بار اعتماد کردم یک بار گاردم پایین آوردم و این نتیجه رو به همراه داشت و این نتیجه اعتماد کردن تو این دنیای بازی هست.

اشتباه دیگه شما این که دلیل کشته شدن جول رو خلاف چیزی که بازی از شما میخواد از دید خودتون میبینید. اینجا قضاوت جول بر عهده شما نیست. همونطور که شما تو اون لحظه از دید الی، ابی رو لایق مرگ میدونی بدون این که هیچی از داستانش بدونی. ابی هم جول رو لایق مرگ میدونه و دلایل خودش داره. تو نیمه دوم بازی از شما میخواد تو قضاوتی که ابی کردی شک کنی. ابی ۴ سال از زندگیش وقف انتقام کرد و به خاطر انتقام حتی عشق owen هم از دست داد. بنابر این بازی از شما میخواد که اتفاقا به این فکر کنی که جول از نظر خودش یا شاید شمایی که تا حالا از دیدگاه جول داستان رو میدیدی کار درستی کرد و آخر بازی هم تاکید میکنه رو این موضوع اما از دیدگاه ابی تنها امیدشون از بین برد و پدرش کشته بنابراین خیلی ساده لوحانست اگر به این فکر کنی که داستان جول رو مستحق مرگ میدونه. نه صرفا ابی اینجوری فکر میکنه.

از طرفی ایده ی مرگ جول برای چرخه ی خشونتی که قراره بازی تعریف کنه بطور کل اشتباه بود چراکه اگر بر فرض مثال داستان بازی میتونست جول رو مستحق همچون مرگ خشنی بدونه و ما رو توجیح کنه در نتیجه کل شخصیت پردازی بی نظیری که جول توی قمست اول داشت تخریب میشد و یک پارادوکس ناخوشایندی رخ میداد از طرفی اگر هم نتونه جول مستحق مرگ بدونه در نتیجه روایت چرخه ی خوشنته در همین بطن کار مردود میشه و تنها مخاطب به فکر انتقام و حذف عامل مرگ جول خواهد بود اما در ادامه نتنها مرگ جول توجیح ناپذیره بلکه حتی داستان انگیزه انتاگونیست بازی هم غیرقابل همذات پنداریه.
بهترین مثالی که میتونم بزنم همون صحنه مرگ جول. زمانی که ابی به بقیه میگه پاش کمربند ببندین همگروهی هاش تعجب میکنن و حتی تو همونجا owen یه ابی میگه بسه کارش تموم کن و بعدتر owen و mel هم به خاطر کار وحشیانه ای که ابی میکنه سرزنشش میکنن. این داره نشون میده از نظر همه با این که فایرفلای هم بودن این کار یه over react بوده. حتی تو بازی نشون میده قبل مرگ جول تقریبا همه اعضای گروه بیخیال کشتن جول شدن و در واقع owen به خاطر ابی گروه رو به سمت جکسون میبره.
حالا بازی ازت میخواد همونجوری که الان داری به جول حق میدی دکتر و... رو بکشه به خاطر عشقش بیای همینجوری به داستان ابی نگاه کنی. حتی ptsd هایی که الی بعد مرگ جول داشت رو ابی هم بعد مرگ پدرش داشته و ۴ سال رنج کشیده. و البته ضربه آخر هم حامله بود مل بود که به ابی نشون میده همه چیش به خاطر جول از دست داده.

قسمت مضحک تر داستان اما دلیل ابی برای انتقام هست. نیل دراکمن دوباره برای ابی دقیقا از همون ترفند تکراری و مشابه الی برای روایت و داستان استفاده کرده ،ایجاد یک رابطه ی احساسی بین شخصیت بازی و عزیزش(!)، کشته شدن عزیز شخصیت بازی ، برانگیخته کردن احساسات و ایجاد انگیزه برای شخصیت داستان! و بدتر از اون داستان ابی پشیزی به اندازه داستان الی و جول (که یک پیش زمینه ی بسیار قوی ای همراهش هست)قابل همذات پنداری نیست و تعجب میکنم دراکمن چطوری فکر کرده که میتونه یک داستان قوی ای به همون اندازه ی نسخه ی یک بتونه بچپونه توی نسخه ی دوم جوری که به همون اندازه داستان الی و جول قوی ظاهر بشه و ما این دوتا رو بتونیم باهم در یک ترازو قرار بدیم!!! جالبه من وقتی ابی میشدم اونو چندین چند بار میکشتم و از کشته شدنش احساس لذت میبردم و این یعنی یکجای کار میلنگه. قسمت مسخره تر داستان ابی ، فلش بک های داستانی اون بود،که با یک روایت الی طور سعی داشت داستان ابی رو تعریف کنه ( حالا از تشابه اسم ابی و الی هم بگذریم که حتی اگر عمدا هم صورت گرفته بیشتر از پیش این کلیت اغراق شده ی داستانی رو نشون میده). داستان اول ابی که با پدرش میرن گورخر رو نجات بدن دقیقا همون شکل داستانی رو داشت که با الی و جول داشتیم همون حرف های خوشمزه ی پدر دختری ، همون ارامش قبل از طوفان ، همون نورپردازی و حس جوری که اگر جای ابی و پدرش ، الی و جول بودن به کلیت موضوع هیچ لطمه ای وارد نمیشد! و به همین خاطر نمیشد با گذشته ی ابی همذات پنداری کرد و داستانش رو پذیرفت چراکه این نوع روابط این نوع شخصیت ها و این نوع روایت مخصوص الی بودن و اگر شما بخوای همون رو برای ابی هم انجام بدی حالت فیک و غیرقابل باور بخودش میگیره و کسی دیگه خریدارش نیست. تو نمیتونی الی رو ببری به پارک ژوراسیک و با یک فضای شبیه به همون فلش بک ابی رو توی اکواریوم روایت کنی و روابط شخصیت ها رو به همون شکل تعریف کنی! همونقدر تکراری مکالمه ها رو بچینی همونقدر تکراری روابط شخصیت ها رو پیش ببری و همونقدر تکراری فضای خوشمزه ی بین شخصیت ها رو تعریف کنی! درنتیجه داستان ابی بجای اینکه بتونه حس همذات پنداری رو در ما بوجود بیاره بیش از پیش حالت فیک، غیرقابل باور و سطحی بنظر میرسه که به هیچ وجه نمیشه اون رو به اندازه ی داستان جول و الی بپذیرفت در نتیجه ی انگیزه ی ابی برای مخاطب به اندازه الی توجیح نمیشه و کل زمان تجربه ی ابی زجراور درمیاد و اوج این تجربه ی ناخوشایند ابی انتهای داستانی او و جنگیدن با الی هست! شخصیت پردازی ابی که درطول داستانش به هیچ وجه نتونسته قابل پذیرش باشه حالا بازی ما رو مجبور میکنه که شخصیت محبوب خودمون رو بدون اینکه انتخاب دیگه ای داشته باشیم تا سرحد مرگ به دست خودمون پیش ببریم! اون قسمت درگیری با الی اونقدر برام مسخره مضحک خنده دار و بی منطق بود که چند دقیقه ای دسته رو گذاشتم کنار و نمیتونستم کاری که دارم انجام میدم رو به اندازه ی سر سوزنی برای خودم توجیح کنم!
بهتر بگید برای شما غیرقابل همزادپنداری بوده چون جالب اینجا بیشتر با ابی همزاد پنداری کردن تا الی که به نظرم جفتش غلط. به نظر من بازی از شما قضاوت نمیخواد به همین راحتی میخواد درک کنید تصمیمات رو. مکالمه تکراری من ندیدم تو بازی و البته قطعا از داستان الی و ابی آینه همدیگست تا مخاطب بهتر بتونه مقایسه کنه داستان درباره انتقام و خوب باید پرداخته بشه چرا پدر ابی براش مهم. ولی نکته ای که هست و شما دقت نکردی این که این دو نفر تو مراحلی مختلفی از انتقام هستن. الی تازه اولین مراحل انتقام جایی که حاضر همه چیزش به خاطرش از دست بده. ابی انتقام گرفته و بازی سعی میکنه دوران پس از انتقام رو نشون بده که ابی تک تک اطرافیانش رو به خاطرش از دست میده و حتی هنوز نتونسته از شر کابوس هاش خلاص بشه بر عکس حالا باید به خودش ثابت کنه که انسانیتش از بین نرفته و هنوز همون ابی سابق. این مقایسه چیزی که کارگردان از شما میخواد انجام بدی و چرخه رو بهتر درک کنی.

موضوع بعدی داستان ابی و اسکارزهاست که هرچند این خط داستانی بهترین و قابل باورترین خط داستانی ابی هست اما در تقابل با هدفی که بازی با این روایت قراره به مخاطب اراعه بده مشکل داره! بعد از کشتن جول ، ابی هنوز نتونسته به ارامشی که میخواد برسه در نتیجه رستگاری درونی خودش رو در نجات جان دیگری میبینه (اشاره به کابوس اتاق عمل که نشون میده ارامش درونی ابی نتنها با کشتن کسی که همیشه باعث شده اون اتاق عمل براش مانند کابوسه همراهش باشه تموم بشه بلکه هنوز اونو درخواب میبینه) درنتیجه در پی "نجات" جان دو شخصیت بازی برمیاد و در این راه تنتها مجبور به کشتن اسکارزها میشه بلکه گروه افراد خودش رو هم به کام مرگ میفرسته! اتفاقی که اگر در مقایسه با عمل جول بدتر نباشه بهتر نیست! و خب اگر قراره این چرخه ی خشونت بازی رو ما بپذریم احتمالا یا باید منتظر یه dlc باشیم که یکی از اعضای اسکارزها یا ولف ها برای انتقام بپا خیزه یا اینکه کلا این چرخه خشونت با این عمل زیر سوال میره!
اصلا بحث هم گروهی یا نجات دادن جون یکی دیگه اینجا مطرح نیست. مسئله خون خواهی و انتقام. اگر کسی کشته بشه و کسی بخواد انتقام بگیره یه چرخه رو شروع کرده که شروعش با خودش و پایانش با خودش نیست جنگ سرافایت ها و ولف ها این قضیه رو به زیبایی نشون میداد. اگر سرافایت ها ولف میکشتن و یا ابی تا حالا تو گروهی به نام ولف سرافایت میکشت نتیجش همون جنگی هست که دیدیدم.
و البته اینم در نظر بگیر کشتن ولف ها توسط ابی برای نجات لو یه نوع از خودگذشتگی بود و ارزش حساب میشه بر خلاف کاری که جول از روی خودخواهی کرد. این قضیه میتونه به خونخواهی یک ولف برای ابی ادامه پیدا کنه و شایدم پیدا کنه ولی ارزش داستانی نداره و حرف خاصی برا گفتن توش نیست دیگه.

بماند که شخصیت الی به طرز غیرقابل باوری از اون دختر همیشگی فاصله گرفته و به یک شخصیت نحیف و سست عنصر تبدیل شده و بازی برای این چرخش اخلاقی هیچ دلیل قانع کننده ای نمیاره
نحیف و سست عنصر قضاوتی که شما در رابطه با الی میکنه و به نظرم اشتباه. همونطور که من اگه بخوام جول رو به خاطر خودخواهیش قضاوت کنم اشتباه. مرگ جول پس چه نقشی داره اگه دلیل قانع کننده نیست برای شما؟ الی به هیچ عنوان کلوژری برای انتقام جول نگرفت و این زمانی که برای وضعیت دینا تصمیم به برگشتن گرفتن هم مشخص بود به علاوه جسی هم کشته شد.

بازی که اینجا ابی (شخصیت قاتل جول!) رو به یک رستگاری رسونده اما هنگام مواجهه شدن الی و ابی نمیتونه این رستگاری و ارامش درونی رو برای الی هم به همراه بیاره چراکه اگر الی انتقام بگیره چرخه ی خشونت بازی ادامه پیدا میکنه و کلیت مفهوم داستانی بازی زیر سوال میره درنتیجه انتهای بازی و با چند فلش بک و یک حس دوگانه از اینکه ایا واقعا زنده نگه داشتن ابی کار درستی بوده یا نه، هم الی رو رها میکنه و هم ما رو و ما اصلا نمیدونیم ایا واقعا الی بعد از زنده نگه داشتن ابی به اون چیزی که دنبالش بوده رسیده یا نه هرچند بازی جوری تموم میشه که انگار به مخاطب این مفهوم رو بصورت بچه گانه ای توی صورتش میکوبونه که دیدی چقدر چرخه ی خشوت بده و همه چیز ادم رو از بین میبره! درصورتی که وقتی ادم به داستان بازی نگاه میکنه میبنه که اصلا این چرخه ی خشونته از همون اول بازی زیر سوال رفته و هیچ کدوم از این داستان ها و رفتارها براش قابل پذیرش نبوده!
توی نسخه ی اول بازی بر این تاکید داشت که اعمال انسانی در "موقعیت" معنا می‌شه و ملاک مطلقی برای قضاوت وجود نداره اما برخلاف نسخه ی اول بیشتر از اینکه ما با شخصیتی همراه باشیم که آشفتگی اجتماعی و سردرگمی اون رو در دایره‌ی افکار خودش به تصویر بکشه(نقل به مضمون از کتاب کوری) و پرداخت چندلایه ی شخصیت ها در اولویت باشن نسخه ی دوم سعی کرده تنها با احساسی کردن موضوعات و خشونت زیاد بازی رو پیش ببره و داستانش رو تعریف کنه.
برای الی رستگاری تو بخشیدن جول بود که خیلی زیبا نشون داده شد و این نوع نتیجه گیری ساده و غیر حرفه ای مثل "دیدی چرخه خشونت بده" رو من میتونم راجع به کل فیلم های درجه یک هالیوودی بگیرم. سعی نکنید اون همه مفاهیم ارزشمندی که بازی بهش رسیده رو بخوای تو دو تا جمله بچگانه تقلیل کنید و احساس منتقد بودن بهتون دست بده. بازی اتقاقا مثل نسخه اول درباره روابط و اتفاقا شخصیت های اصلی بسیار چند لایه و قوی کار شدن. شما انتظار تکرار چیزی که قبلا بهش رسیده بودن داشتی و این انتظار با توجه به کیفیتی که ناتی داگ بهش رسیده انتظار بیجایی هست.
 
آخرین ویرایش:

kourosh rm

کاربر سایت
Jul 23, 2016
29
Damm
سرعت عمل رو:|
من همین الان میخواستم بزارم.
یکی از مشکلاتی هم میگرفت این بود کرکترا دیگه کرکتر نبودن و همشون حس این میداد یک جنبه سیاسی از دنیای واقعی پشتشونه و متعلق به این دنیا نیستن.
خداییش امثال pewdiepie و Angry Joe چه فرقی با یه گیمر عادی دارن ( به جز این که از ده سال پیس بلد بودت با clickbait و تیتر های جذاب مخاطبو جذب کنن) که حالا باید نظرشون باید برای ما مهمم باشه؟ 8-| اصلا همین pewds که میگی قبلا هم گفته علاقه چندانی به video game نداره و ففط برای راضی نگه داشتن audienceش بازی های مهمو بازی می کنه.
 
  • Like
Reactions: GTA 4

Arima Kishou

Kuro no Shinigami
کاربر سایت
Jul 14, 2014
5,259
نام
محمد
خداییش امثال pewdiepie و Angry Joe چه فرقی با یه گیمر عادی دارن ( به جز این که از ده سال پیس بلد بودت با clickbait و تیتر های جذاب مخاطبو جذب کنن) که حالا باید نظرشون باید برای ما مهمم باشه؟ 8-| اصلا همین pewds که میگی قبلا هم گفته علاقه چندانی به video game نداره و ففط برای راضی نگه داشتن audienceش بازی های مهمو بازی می کنه.
کاری با بخش اول ندارم چون هرکس بهرحال میتونه سمت کسی بره که با سلیقه اش اغلب سازگاری داره.
بستگی به خود شخص داره اهمیتی میده یا که نه.
شما هم میتونید ایگنور کنید اگه براتون مهم نیست.
در مورد گیمر عادی بودن یا نبودن، اگه اینطوری بگیم، خیلی از ژورنالیست های حال حاضر گیمینگ هم در حد یک گیمر نوب هم مهارت ندارن.
برای همین که اغلب ژورنالیست های گیمینگ مثل سینما جدی گرفته نمیشن.

یک عده شاید(مثل شرایر و چند نفر دیگه... ) ولی اینطوری هم نیست هرکی توی نشریاته حالیشه و بقیه حالیشون نیست.

الان کسایی توی یوتیوب هستن که نقد هایی که میزارن چندین برابر ژورنالیست های دو قرونی IGN وقت و فکر روش گذاشته شده.
مثل Mathewsmatosis که حتی خود سانتا مونیکا هم براش پیام داده که کاملا ویدیو اش رو اعضای استدیو دیدن و به انتقاد هاش توجه داشتن.
و حتی قبلا این حرف مطرح شده بود که نقد TLOZ:SS اش در ساخت Breath of the wild هم تاثیر گذاشته، چون تیم زلدا خیلی به فیدبک ها در هر نسخه اهمیت میده و ایراد هایی که در نقد اش گرفته بود برطرف شده بودن.

در مورد Pewds، خیلی اف تاپیکه.
خودش اصلا چنل اش از اول Let's Play بوده:|
جزو اولین ها، چطوری علاقه ایی نداره؟ همین چند وقت پیش خودشم گفته بود اتفاقا هنوزم به گیمینگ خیلی اهمیت میده.
حرفتون غلطه، حتی گفته بود علاقه نداره دیگه اغلب بازی هایی که میکنه روی چنل اش بزاره.
و پرسونا 5 رو خودش تموم کرده بود.
از اونور دیگه به بازی هایی که فن هاش میگن میخواد بازی کنه اهمیت نمیده مگر اینکه خودش بخواد.
این TLOU2 هم فن نسخه اول بود، بخاطر اینکه لایو استریم کرد تموم کرد وگرنه گفته بود اینقدر داستان براش مسخره هست که علاقه ایی به تمام کردن بازی هم نداشته.
خیلی از بازی های مهم هم انجام نداده مثل GOW.
معلومه مخاطب چنل اش نیستید، چون این واضحه.
دیگه مخاطب ها اونقدر هم براش اهمیت ندارن چون بزرگترین یوتیوبر میتونه هر محتوایی که دوست داره بسازه.
الان Book Review هم میزنه دو سه میلیونی بازدید داره.:D
 

Mohammad@li

کاربر سایت
Sep 11, 2014
2,091
نام
MohammadAli
خداییش امثال pewdiepie و Angry Joe چه فرقی با یه گیمر عادی دارن ( به جز این که از ده سال پیس بلد بودت با clickbait و تیتر های جذاب مخاطبو جذب کنن) که حالا باید نظرشون باید برای ما مهمم باشه؟ 8-| اصلا همین pewds که میگی قبلا هم گفته علاقه چندانی به video game نداره و ففط برای راضی نگه داشتن audienceش بازی های مهمو بازی می کنه.
Pewdiepie از گیمرهای قدیمی هست و من اون اولا اصلا با همین گیم‌پلی‌هاش باهاش آشنا شدم. چند سالی هم کلا یادم رفته بودش یهو سر قضیه TSeries دوباره معروف شد فهمیدم کلا چنلشو تغییر داده و از هر چیزی محتوا میذاره. :D
در مورد انگری‌جو هم این در کنار جیم استرلینگ جزو کسانی هست که من به ویدیوهاشون به عنوان یه رفیق که میخاد بهت بازی پیشنهاد بده نگاه میکنم. واقعا نظرشون برام همونقدر مهمه که نظر Criticها مهمه. :D
 

Democracy

Stay hungry. Stay foolish.
کاربر سایت
Feb 15, 2010
4,957
ای کاش اینها در طول داستان نویسی بازی زیاد واکینگ دد نگاه نمیکردن. یک نبود به اینا بگه اون روابطی که توی واکینگ دد بین شخصیت ها و مخاطب شکل میگیره نتیجه چندین فصل سریال هست نه یه سری کات سین که سر جمع 10 ساعت میشه :|

از طرفی همه اینها به کنار، کاش حداقل به بازیکن این اجازه رو میدادن آخر بازی خودش تصمیم بگیره ابی رو بکشه یا ببخشه. لامصب تو که مجبورمون کردی مرگ جوئل رو ببینیم و با قاتلش ساعت ها بازی کنیم حداقل میذاشتی آخر بازی آزاد باشیم و خودمون تصمیم بگیریم.
 

Z-fan

▲‌ Triforce of Wisdom ▲
ناظم انجمن
Jul 10, 2013
12,371
نام
سید محمد حسین
خداییش امثال pewdiepie و Angry Joe چه فرقی با یه گیمر عادی دارن ( به جز این که از ده سال پیس بلد بودت با clickbait و تیتر های جذاب مخاطبو جذب کنن) که حالا باید نظرشون باید برای ما مهمم باشه؟ 8-| اصلا همین pewds که میگی قبلا هم گفته علاقه چندانی به video game نداره و ففط برای راضی نگه داشتن audienceش بازی های مهمو بازی می کنه.

پیودیپای رو میتونم قبول کنم حرفتو. من نظرشو به عنوان منتقد نمیتونم قبول کنم. ولی خب آدماییه که پرسونا و شخصیت اش خیلی واضحه و درک نظرش راحته، اگه میگه با یه بازی حال نمی کنه میدونم به خاطر agenda ـی راست و چمیدونم مشکل پدریش با ناتی داگ و سونی نیست :D جدا به عنوان یه گیمر حال نکرده با بازی... دلیلی هم که به بازی نمره داده اینه که تو استریمش ازش خواستن نقدش کنه بازی رو، نظرش برای مخاطباش مهم بوده، همین
ولی Angry Joe تو اوپن کریتیک ثبت میشه
عملا "منتقده"... سر از ریز و بم بازی در میاره و این کار رو خیلی ساله داره ادامه میده
جیم استرلینگ هم ثبت میشه! منتها اون دیگه نمره نمیده... و اونم یوتیوبره

اکثر منتقدهای متاکریتیک و "مخصوصا" اوپن کریتیک هم همینی که گفتی براشون صادقه... من... الان منی که این جام تو اوپن کریتیک ثبت میشه نقدهام دو سالیه. من به دانش ام نسبت به یه سری جوانب بازی ها مطمئنم (وگرنه نقد نمی کردم بازی ها رو الکی) ولی نظرمو بالاتر از یکی مثل Dreamcast Guy نمیدونم که چند سال بیشتر از من هم گیم زده، هم کنسول های بیشتری داشته هم فرنچایزهای بیشتری رو تجربه کرده و بیشتر میدونه. عملا فرق من و یکی مثل Dreamcast Guy اینه که اون تحت برند خودش کار می کنه، من زیر پردیس گیم که یه سایت جورنال گیمه و راحت تر اوپن کریتیک قبولش می کنه
من یه سری یوتیوبر هستن به جد بیشتر از اکثر خل و چلایی که تو اوپن کریتیک و متاکریتیک ثبت میشن قبولشون دارم (دیگه فکر کن خودت، گیمفا ثبت میشه تو اوپن کریتیک :D)

Matthewmatosis و جوری که بازی ها رو وا می کنه وحشتناکه (مجموعه نقدهای زلدا و متال گیر سالیدشو حتما ببینید) کل فلسفه وجودی من به عنوان منتقد اینه به درجه عرفان این بشر برسم که خیلی راحت میتونه بگه بهترین بازی عمرش The Wonderful 101 ـه :D
Joseph Anderson با این که خیلی از نظرهاش با نظرهای من جور در نمیاد ولی ریز بینی اش واقعا ترسناکه چند وقت پیش با تیغ جراحی رفته بود سراغ سری ویچر از اول و منی که ویچر 1 رو تا حالا اصن هیچی ازش ندیدم، یهو دیدم دارم یه ساعت از یه ویدیوی چهار ساعته از واکاوکای "فقط" ویچر یک شو می بینم :D
Moist Cr1tikal آدمیه که با یه نیگاه به نقدش میتونه بفهمه عموم ملت بدون مسخره بازی چه نظر جامعی در مورد یه اثر دارن
Dreamcastguy یکی از بی طرف ترین منتقدهاییه که دیدم و جدا از بازی های معروف یه سری از کارهای کلاسیک و خاص هم نقد می کنه
Video Game Dunkey نه تنها با مزه است بلکه نمره ای که به بازی ها میده سه برابر نمره IGN به بازی ها معنی میده. همیشه جدی نقد نمی کنه ولی نکاتی که مطرح می کنه خیلی مهم اند
The Completionist: دیگه اسم اش روشه، وقتی میدونی طرف واسه نقد بازی 100 درصد کرده بازی لعنتی رو، چجوری میتونی به نقدش شک داشته باشی. مخصوصا این که حتی جوانب 100 درصد کردن بازی و دردسرهاش هم بررسی می کنه
و Easy Aliies: که اصن قبل از این که من بدونم متا چیه و کی ثبت میشه و اینا از سی دی های بازینما نقداشون رو وقتی اسم شون Game Trailers بود میدیدم :D حالا هم که ثبت میشن چه بهترو

حالا اون مدیر شیرین زبان تو تاپیک نمرات بگه youtube critic و این حرفا8-|.... از برف کله تون رو کنید بیرون. ویدیوهای نقد اینایی که گفتم خیییییلی وقته از نقدهای وبسایت های معتبر بیشتر بازدید میخورن. وزن شون واسه ملت بیشتره و... . آدم های واقعا شناخته شده تری اند و موقع دیدن نقداشون همیشه میدونی کی از چه دیدگاهی داره نقد می کنه. مخصوصا یکی مثل دانکی و مثیو که واقعا روشنه بنیان فکری شون
شانسی که سایت های نقد دارن عموما اینه نسخه امبارگو دستشونه، قبل ریلیز نقد می کنن و تو متا ثبت میشن. الان اون ور بیفتن بپرستن IGN اومده 10 داده. تقریبا همه میدونن نمره دادن اون سایت و حاشیه نقدهاش عجب فاجعه ای اند. ما دیگه تو توییتر خسته شدیم از بس تا دم مرگ زدیم نقدهای IGN رو کوبوندیم :D

========
همه اینایی که گفتم در مورد یوتیوبرهایی بود که "نقد" می کنن. هیچ کدوم از اینا در مورد استریمر ها صادق نیست. اکثرا هم نقد نمی کنن بازی ای رو. هر چند بازم وزن نظرشون برای عوام سنگین تر از منتقدهای متاکریتیک ـه.
 
آخرین ویرایش:

Soheil

Set Free The Devil Inside
کاربر سایت
Sep 5, 2006
4,643
نام
سهيل
خب به نظر فرصت شد من هم دیدگاهم را در مورد داستان بازی بنویسم.

اول از همه این را باید بگم که من با بازی لذت بردم و انتقادم به داستان باعث نمیشه که بازی امتیاز کامل ندم. دلیلش به دوتا نکته برمیگرده. اول اینکه داستان فقط یک جز بازی هست و یک بازی باید با تمامی اجزاش بررسی بشه. نکته دوم هم توجه به مدیومی هست که اثر در قالب اون عرضه میشه. به هرحال در دنیای بازی ما با معدود عناوین با داستان خوب یا عالی (در مقایس سینما و کتاب) روبرو میشیم و قاعدتا انصاف حکم میکنه که اثر را در قالب فرمتی که در اون ارائه میشه نقد کرد.

اما برمیگردیم به داستان بازی. اول از همه قبل اینکه در مورد داستان نسخه دوم بحث بکنم باید نگاهی به نسخه اول داشته باشیم. در نسخه اول ناتی داگ اومده بود با یک روایت بسیار قوی داستانی را ارائه داده بود که حداقل در مدیوم سینما مشابه اش را در آثاری محبوبی مثل Leon The Professional هم دیده بودیم. یک سری اتفاقات داستانی بهانه ای برای روایتی شده بود که در اون یک ارتباط عاطفی بین دو شخصیت که هرکدوم طبیعتا تحت تاثیر رویدادهای قبلی قرار گرفته بودند ایجاد می شد. در ادامه این شیمی عاطفی که بین دو شخصیت ایجاد شده بود باعث می شد که یکی از اون ها تصمیمی را بگیره که قابل بحث هست. گفتم کلیات داستان چیز جدیدی نبود ولی ماموریت ناتی داگ توی اون بازی روایت داستانی به نحو احسن بود که اتفاقا موفق هم بودند.

وقتی شما یک این چنین داستانی را خلق میکنی دوتا وظیفه داری: یکی اینکه این ایجاد رابطه عاطفی و احساسی را به خوبی به تصویر بکشی که موفق بودن و دوم شخصیت هایی را معرفی کنی اعمال رو رفتار و تصمیماتشون در قالب داستانی که داری نقل میکنی قابل باور باشه. هردوی اینها در نسخه اصلی به خوبی انجام گرفته بود و چون معمولا شاهد این چنین داستان ها و به خصوص روایت های داستانی خوب در مدیوم بازی ها نیستیم به خوبی اثرگذار بود. درواقع لست 1 در انجام کاری که میخواست موفق بود.

خب حالا بریم سراغ نسخه دوم. اول از همه خیلی ساده بگم داستان شماره دوم اصلا جسورانه یا شجاعانه نوشته نشده و من با این القاب کاملا مخالفم. اتفاقا در نکته مقابل نیل سر راست ترین داستان را که میتونست بهانه ساخت این بازی بشه را روایت کرده. خب اگر به نسخه اول دقت کنیم همونطور که گفتم ما در طول کل بازی روایتی را میبینیم که این ایجاد ارتباط عاطفی قوی را توجیه و قابل باور میکنه. حالا شما در ابتدای نسخه دوم دوتا شخصیت داری که به شدت به هم وابسته شدن و به خاطر هم حتی دست به کشتار هم میزنن. چه بهانه خوبی میتونه برای ادامه داستان وجود داشته باشه؟ خیلی ساده. یکی از این ها مشکلی براش ایجاد بشه یا مثل چیزی که در داستان روایت میشه کشته بشه و اون یکی در پی انتقام باشه. در واقع این یک خط چیزی هست که هر شخصی که نسخه اول را بازی کرده میتونه به عنوان پیش پا افتاده ترین پیشنهاد برای داستان ارائه بده.

اما مشکل در کلیات داستان حتی به اون صورت نیست و اگرچه داستان ساده ، قابل حدس و تکراری هست و چیزی هست که به دفعات در انواع اقسام آثار مرتبط به دنیای سرگرمی باهاش روبرو شدیم ، اما همین داستان را هم به خوبی نسخه اول باورپذیر روایت نمیکنه. این باورپذیر نبودن داستان از دو ناحیه ایجاد میشه. یکی شخصیت های جدیدی هست که رفتارشون با اونچیزی که در بازی روایت میشه در قالب رخدادهای بازی همخوانی نداره و رویدادهایی هست که توسط اشخاصی انجام میگیره ولی بازی نیت و اهداف اون اشخاص را به خوبی تشریح نمیکنه و دوم هم رفتارهایی هست که از یک سری شخصیت ها میبینیم که در نسخه قبلی به خوبی بهشون پرداخته شده ولی اینجا با اون شخصیت معرفی شده در نسخه قبلی همخونی نداره.

دوتا مثال میزنم:
بازی میاد شخصییت ابی را معرفی میکنه که پدرش که یک انسان خوب هست و توسط جول کشته میشه و این شخصیت ابی به دنبال انتقام هست. برای مثال وقتی به شخصیت پدر ابی نگاه میکنیم در ابتدای روایت گذشته ابی نشون میده که پدر ابی برای نجات جون یک گورخر داره تلاش میکنه و حتی از جون اون گورخر هم نمیگذره و اهتمام داره که نجاتش بده. در کات بعدی ما همین شخصیت را میبینیم که میخاد جون یک بچه را بگیره برای انجام یک تست یا عملی که حتی در تاثیرگذاری اون هم قاطعیت وجود ندارد. در دنیای پزشکی هرچقدر هم فضا آخرزمانی باشه بازم انجام و اصرار بر انجام چنین چیزی بدون نظر جمعی قابل باور نیست. به خصوص از سمت شخصی که بازی اون را به عنوان یک شخصیت خوب معرفی میکنه. مثلا اینجا میتونست بازی یک شورایی از افراد را نشون بده که بین خودشون این تصمیم را بگیرن و اتفاقا پدر ابی هم مخالف با این قضیه باشه تا تاثیرگذاری کشته شدن پدر ابی بر روی مخاطب بیشتر باشه. یا در ادامه داستان ابی ما با شخصیتی روبرو هستیم که به نظر آدم خوبی هست و اغلب انتخاب های انسانی انجام میده یا حتی برای نجات جون انسان ها تلاش میکنه. گرفتن انتقام توسط چنین شخصی اگرچه میتونه باورپذیر باشه اما به اون صورت وحشیانه برای من مخاطب قابل باور نیست به خصوص که این شخصیت یک مدت زمان طولانی بین کشته شدن پدرش و لحظه انتقام فاصله داشته و توی این مدت زمان هم میتونست خشمش فروکش بشه و هم رویدادهای اتفاق افتاده اطلاع داشته باشه. به خصوص که صحنه کشته شدن پدرش توسط جول را هم شاهد نبوده و حتی بعد از رسیدن به سر جنازه پدرش با جنازه ای روبرو شده که فقط چندتا تیر خورده و هیچ وحشی گری روش رخ نداده. سوالی که پیش میاد این هست که توجیه اون کشتار وحشیانه جول توسط ابی برای مخاطب به درستی نشون داده نمیشه. مخاطب نمیتونه باور کنه شخصیت ابی با اون وضع وحشیانه جول را میکشه و در ادامه بلافاصله از جون همراه های جول میگذره. نکته عجیب دیگه اینه که تا چند لحظه قبل اون جونش توسط جول نجات داده میشه. یعنی تمامی رویدادهایی که قبل از کشته شدن جول در مورد ابی روایت میشه هیچکدوم کشتار وحشیانه جول توسط ابی را قابل باور نمیکنه و در نکته مقابلش اتفاقا قرار میگیره. اگر مثلا اغلب بازی های ژاپنی یا انیمه ها را ببینید متوجه میشید که چقدر در ایجاد نفرت یا روند تبدیل یک شخصیت و آدم معمولی به فردی که فقط به انتقام فکر میکنه کار میکنن ولی اینجا چنین تلاشی انجام نمیگیره. در بخش روایت ابی واقعا مشکلات زیادی وجود داره در مورد اکثر شخصیت ها که دیگه من واردش نمیشم.

از اون بگذریم میرسیم به شخصیت الی که در ابتدای بازی زندگی آرومی داره و اخیرا از تصمیم جول مبنی را نجاتش آگاه شده و عمیقا از جول ناراحت شده. من اصلا برام سوال هست که یک بچه چطور میتونه چنین آرمان های بزرگی در راستای خدمت به بشیریت داشته باشه و از نجات پیدا کردنش توسط جول که اتفاقا رابطه عمیق عاطفی هم باهاش برقرار کرده این چنین آزرده خاطر بشه. البته نمیگم چنین آرمان های در بچه هایی با این سن اصلا وجود نداشته ولی حداقل بازی فضای ایجاد چنین آرمان خواهی را روایت نمیکنه به درستی. از اون گذشته در ادامه ما به صحنه مرگ جول به وحشیانه ترین حالت ممکن میرسیم که اتفاقا الی هم شاهد اون هست. حالا الی تصمیم میگیره از ابی انتقام بگیره و در این راه هم به شدت مصمم هست. یک مسیر سختی از رویدادها را طی میکنه و اطرافیانش کلی صدمه میبینن ولی در نهایت در جایی که باید این انتقام را بگیره دو مرحله اینکار را انجام نمیده. جالب اینکه یک ثانیه قبل اون طرف با دندونش دوتا انگشت این را کنده و نمیدونم چطور یک شخصیت درحالی که دوتا انگشت کنده شده در یک تصمیم عاطفی از کشتن ابی میتونه بگذره. البته داستان میتونست این گذشت را روایت کنه و اتفاقا جای خوبی هم برای اون داشت. منظورم زندگی الی در اون خونه و مزرعه در کنار دینا هست و اگر بازی اونجا تموم میشه باورپذیری گذشت از کشتن ابی برای مخاطب بیشتر میتونست باشه. الی در مقابل جون اطرافیانش از کشتن ابی صرفنظر میکنه و به زندگی عادی خودش برمیگرده. بازی انگیزه انتقام سخت الی را برعکس انگیزه انتقام ابی خوب نشون میده ولی انگیزه بخشش را به درستی با توجه به رویدادها نمی تونه نشون بده.

خلاصه از این دست مشکلات شخصیت پردازی به وفوره در بازی که در مجال این متن نیست که حالا فرصت شد جلوتر باز میگم. اما نکته آخری که میخام بگم انتظارم از بازی بود. با توجه به تریلر دوم بازی که صحنه حلق آویز شدن ابی توسط گروه اسکارز را نشون میداد من انتظار داشتم که برعکس نسخه اول که بیشتر پیرامون روابط شخصی و عاطفی بین یک سری افراد هست سازنده ها شجاعت به خرج بدن و برن سراغ یک داستان با تم مذهبی یا سیاسی پیرامون اتفاقاتی که یین یک سری فرقه های مذهبی و سیاسی در فضای آخرزمانی TLOU هست. اینجا باز یادم افتاد اشاره کنم به داستان و اتفاقات پیرامون گروه های ولف و اهالی جکسون و علی الخصوص اسکارز ، که به شدت پتانسیل یک داستان خوب را میتونستن داشته باشن ولی در حد یک معرفی سطحی بدون پرداختن به لایه های درونی اونها در بازی رها شدن.

بازی میتونست دغدغه های بزرگی داشته باشه و داستان عمیق تری را ارائه بده که نرفته سمتش. به جاش رفته سراغ یک داستان انتقام ولی خب در اون هم به صورت صددرصدی موفق نبوده. انتقاد من به داستان این چند خط ختم نمیشه و خیلی زیاده ولی خب دیگه واقعا خسته شدم و شاید بعدا بهش پرداختم.

در آخر بگم اینها نظر شخصی من پیرامون داستان هست.
 

The Philosophers

کاربر سایت
Mar 15, 2006
162
نام
H O S S E I N
هیچ عنوانی رو یادم نیست که این میزان موج سازی کرده باشه، حالا فارق از خوب یا بد بودن.

به نظر من ایده این قسمت بازی جذاب، عمیق و بحث برانگیز بود. ما تو این قسمت به جای "شخصیت پردازی عمیق" با "روایت عمیق" برخورد کردیم که یک شیوه متداول داستان نویسی هستش. تو خلق تراژدی ما ژانر مادری داریم به اسم تراگویا که شامل چهار مدل تراژدی میشه، که ما تو بیشتر بازی های رایانه ای نوعی "تراژدی مرکب" رو تجربه می کنیم. تو این مدل تراژدی قهرمان بازی به واسطه یک سری عوامل تغییرات بنیادی رو می بینه و کم کم از هدف یا اهدافش دست می کشه به شخصیت جدیدی از خودش دست پیدا می کنه.

با این تعاریف بالا من می تونم بگم این بازی یه تجربه خوب تو روایت بوده. اگر این بازی ناراحتید، اگر از این بازی عصبانی هستید یا این که حس خوبی ندارید این دقیقا چیزیه که سازنده ها می خواستند در شما ایجاد کنند. اما این فضا سازی تاریک بی هزینه نیست. از بین رفتن اعتماد گیمر ها به مجموعه بازی و همچین خود عوامل از حاشیه های اصلی این ماجراست. یادتون باشه زمان معرفی بازی چه حجمی از انرژی مثبت روانه سایت ها، انجمن ها و شبکه های اجتماعی شد. این انرژی دیگه تکرار نمیشه.

البته بزرگ ترین نقد من به این بازی تو یه چیز خلاصه میشه اونم انتهای بازی هستش. من ترجیح میدادم حق انتخاب داشتم.
 

Kiami

کاربر سایت
Dec 10, 2010
2,855
کدومش لیک شد برات امین اگه فکر میکنی بدش اونه صبر کن تا بقیش برات لیک شه
رسما نیمه دوم بازی رو باید با شکنجه بازی کنی
الان رسیدم به کامنت تو تازه :D از اخر اومدم اول :D چه روزای بدی رو سپری کردید شماها که لیک شدید تو این تاپیک .ولی با این قسمت کامنتت که راجع به شکنجه نوشتی خیلی حال کردم :D حرف دلم همین بود دقیقا:D

اینم نظر من راجع به داستان که اونورم نوشتم و اینجا بحثش داغ تر هست و میبینم خیلی ها با این برداشتم هم نظر هستن ، البته فقط نظر کسی رو قبول دارم که خودش بازی کرده و نپسندیده نه کسی به قصد ترول کامنت میذاره . ضمن اینکه این مورد یک ایراد سلیقه ای هست و اونو ایراد تکنیکال نمی دونم !

به نظرم قبل از هر چیز باید داستان ‌نسخه ۱ در نظر گرفته بشه . این که اصلا جول از نظر ما یک قهرمان هست یا کارش رو اشتباه میدونیم ؟ یعنی لحظه ای که الی رو نجات داد خوشحال بودیم ؟ اگر حق انتخاب داشتیم ممکن بود الی رو نجات ندیم ؟ خوب این ها سوالاتی که وجود داره و هر کسی بر اساس دیدگاهش نسبت به نسخه اول به داستان ‌نسخه دوم‌ نگاه میکنه . در واقع روند اتفاقات در نسخه اول از اون اپنینگ غمناک تا اون انتهای تلخ و شیرین ( که از نظر من و با توجه به فیدبک ها شیرینیش برای ۹۰ درصد افراد بیشتر بود ) از جول تو ذهن گیمر یه قهرمان میسازه. نمی تونی هم بگی چرا از جول قهرمان ساخته ، چون مهمترین برتری و عامل انتقال احساسات در ویدیو گیم همون حس همزادپنداری کردن با شخصیتی هست که ۲۰ ساعت کنترلش میکنی و سلامتیش تو طول بازی میشه سلامتی تو ، کسی نمیتونه واقعا این حس و نگاه به ویدیو گیم رو تاسف بار یا اشتباه بدونه و این دیدگاه کلا ویدیو گیم رو زیر سوال میبره ‌. در نتیجه وقتی همین دنیای امروز رو در نظر بگیریم‌ میبینیم‌ که خیلی هامون حاضر نیستیم عزیزمون رو از دست بدیم که شاید واکسن کرونا درست بشه ! هیچکس حاضر نیست . حالا تو نسخه دوم کارگردان نمیخواد جول رو ‌قهرمان بدونی . و براش علت میاره . چون باید علت بیاره و از حس و حال شما در رابطه با جول و الی در نسخه اول خبر داره ! این علت دقیقا مهمترین اختلاف نظر فن های بازی هست ، در کسری از ثانیه و با پخش یه دمو جون یه npc در نسخه اول مهم‌ میشه و نویسنده دکتری رو بهت معرفی میکنه که خودش عذاب وجدان داره ، پاسخی برای دخترش که میگه اگر من جای الی بودم همین کارو میکردی نداره و فقط اشک میریزه . پاسخی برای مارلین که میگه ساخت واکسن ۱۰۰ درصد نیست نداره . و خود همین دکتر قصه و یا npc نسخه اول خودش یه شخصیت خاکستری مثل جول نسخه اول هست . اما در نسخه دوم‌جونش با اهمیت تر از جول نشون داده میشه و انتقامش توسط abby گرفته میشه ! و حالا کارگردان ازمون میخواد کنترل abby رو تو دستامون بگیریم . جول رو فراموش کنیم و کار اشتباهشو بپذیریم و شروع به اشنایی با شخصیت و کاراکتر نچسب ( از نظر من ) abby بکنیم! دقیقا تنها مشکلی که من وخیلی از فن ها دارن با داستان همین یه قسمته.

راه حل قابل هضم تر شدن شخصیت abby از نظر من :

مهمترین علت ارتباط برقرار نکردن با شخصیت abby تایمینگ بد این اشنایی هست . کنترل مجدد abby و اشنا شدن با شخصیتش میتونست با تغییر استراکچر داستانی بازی توی یه زمان خیلی هوشمندانه تر و حداقل قبل از اشنایی با پدرش ، ماهیت اصلی خودش و رسیدن به صحنه قتل جول باشه. و این بار هم به مانند نسخه اول همونطور که نویسنده به مرور و با مرگ دختر جول ما رو در انتها راضی به فراری دادن الی کرد . این بار مارو برای کشتن جول توسط abby قانع میکرد . این روایت خاص از نظر من بسیار ساختار شکنانه تر و بی نقص تر میتونست باشه و دو تا کمک شایان برای جلوگیری از این حجم از انتقاد ها میکرد . اولین کمکش هضم بهتر شخصیت abby بدون تعصب و ناراحتی مخاطبی بود که اولین چهره ای که ازش میبینه ترکوندن و تحقیر کردن کله قهرمان نسخه اول هست ! و دومین کمکش پر کردن حفره ریتم نه چندان جذاب داستانی ۳ روز سیاتل به همراه abby هست که انتهای داستانش و رسیدن به الی از قبل مشخص شده و اساسا خیلی از مخاطبین تو حساس ترین جای بازی مجبور نباشن تازه با قاتل جول اشنا بشن . در نتیجه این حق برای تمام طرفداران نسخه اول محفوظه که نتونن با abby ارتباط برقرار کنن

در اخر اینکه انتقاد بدون ترول و هدف رو همیشه و تو هر صنعتی میپسندم ولی یه سری ترول ها واقعا بی ارزش هستن .
 

stanley

کاربر سایت
Nov 24, 2013
3,613
ببینید نویسنده هیچ دینی به کرکتر ها نداره که بخواد پلات شیلد براشون درست کنه. کل بازی راجع به مرگ جول و این نقطه عطف داستان. داستان جول و رابطش با الی بعد از نسخه اول چه تو دیالوگ های حین بازی چه تو جورنال الی چه تو فلش بک ها به طور کامل بهش پرداخته میشه فقط بازی از داستان نویسی خطی استفاده نمیکنه که اینم دلیل داستانی و پلات پشتش.
منظور ادای دین نیست بلکه تعهدی هست که نویسنده نسبت به اون کارکترها داره. نمیشه شما رابطه بین ادم ها رو شکل بدی بعد بگی من دیگه هیچ تعهدی بهشون ندارم و هرطور دوست داشتم شخصیت ها رو خاتمه بدم؟! ببینید من با مرگ جول مشکلی ندارم ناتی داگ هم اولین استودیویی نیست که کارکتر محبوبش رو به کام مرگ فرستاده. منتها وقتی به قول خودت نقطه عطف داستان مرگ جول میشه باید برای این اتفاق توجیحی وجود داشته باشه که مخاطب این رو بپذیره. رد دد ٢ رو بازی کردی؟ (نخون اگه بازی نکردی!!) راک استار اونقدر پرداخت شخصیت ارتور رو زیبا انجام داده که با اینکه اخر بازی بعد از تمام اتفاق هایی که شما با او همراه میشید ، ارتور میمیره با اینکه مرگ ارتور بسیار هولناک غم انگیز و غیر منتظره است اما کاملا تعریف شده و مخاطب اون رو میپذیره چرا که در راستای روایت بازی بوده اما برای جول اینطور نیستمرگ جول انچنان توجیح پذیر نیست چراکه بازی سعی داره شما به همین خاطر در قالب شخصیتی قرار بده که به هیچ وجه نمیتونه داستانش مرگ جول رو برای شما قابل پذیرش کنه. فلش بک ها هم بیشتر از اینکه روی کارکتر جول تمرکز داشته باشه روی الی تمرکز داره و دقیقا همون هدفی داره که برای ابی بعدا انجام میده یعنی نشون دادن دو سمت داستان رو و هیچ وقت نمیتونه اون رابطه ای که توی قسمت یک به زیبایی شروع شد و در انتها وارد فاز جدیدی شد رو ادامه بده.
اعتماد جول اینجا دلیل داستانی پشتش. ۴ سال جول و الی تو منطقه امن زندگی کردن و اشخاص زیادی رو وارد جامعه اونجا کردن. جامعه ای که باز هم تو طول بازی نشون میده که خبر از خشونت بیرونش درونش وجود نداره و این میتونه خوی هر کسی رو عوض کنه. از طرفی ابی یه دختر تو سن و سال الی هست و تو این دو شرط باعث میشه جول گاردش پایین بیاره و البته صحبت های خود تروی بیکر تو صحنه مرگ جول این که جول تو این لحظه به این فکر میکرد که یک بار اعتماد کردم یک بار گاردم پایین آوردم و این نتیجه رو به همراه داشت و این نتیجه اعتماد کردن تو این دنیای بازی هست.
این چیزی که شما گفتی توجیحی هست که خودتون دارید انجام میدید. من قبل از اینکه شماره دوم رو بازی کنم نسخه ی یک تموم کردم و کاملا خصوصیت شخصیت جول توی ذهنم وجود داشت. اما قسمت برخوردش با ابی با اونچیزی که توی شماره ی اول از شخصیت جول به نمایش میگذارن کاملا فرق میکنه. جول و تام به قول خودشون که توی شماره اول میگن اونها سوروایور هستن که ٢٠ سال تونستن توی همچون دنیای خشنی زنده بمونن چطور بعد از ۴سال همچی یادشون میره و تصور میکنن همه چی گل و بلبله! تازه توی این ۴سال قرنطینه هم که نبودن و با دنیای خارج کاملا ارتباط داشتن مثلا یاداوری میکنم صحنه ای که جول و الی با ماشین به یک فردی که درخواست کمک داره برخورد میکنن و چطور جول در همون نگاه اول تونست به نیت شخص پی ببره. یا جالبتر اینکه موقع برخورد با دو برادر سیاه پوست تو قسمت اول همینکه الی میاد اسمش رو به اونها میگه ناگهان جول با دستش فورا سعی میکنه جلوشو بگیره تا بهشون از خودش اطلاعات نده. تازه اونها یک بچه و یک جوون بودن حالا شما همین رو با صحنه ی ابی و رفقاش تو نسخه ی دوم مقایسه کنن که گروهی احاطه شون کرده بود تا متوجه بشی رفتار جول چقدر ساده لوحانه بوده.

اشتباه دیگه شما این که دلیل کشته شدن جول رو خلاف چیزی که بازی از شما میخواد از دید خودتون میبینید. اینجا قضاوت جول بر عهده شما نیست. همونطور که شما تو اون لحظه از دید الی، ابی رو لایق مرگ میدونی بدون این که هیچی از داستانش بدونی. ابی هم جول رو لایق مرگ میدونه و دلایل خودش داره. تو نیمه دوم بازی از شما میخواد تو قضاوتی که ابی کردی شک کنی. ابی ۴ سال از زندگیش وقف انتقام کرد و به خاطر انتقام حتی عشق owen هم از دست داد. بنابر این بازی از شما میخواد که اتفاقا به این فکر کنی که جول از نظر خودش یا شاید شمایی که تا حالا از دیدگاه جول داستان رو میدیدی کار درستی کرد و آخر بازی هم تاکید میکنه رو این موضوع اما از دیدگاه ابی تنها امیدشون از بین برد و پدرش کشته بنابراین خیلی ساده لوحانست اگر به این فکر کنی که داستان جول رو مستحق مرگ میدونه. نه صرفا ابی اینجوری فکر میکنه.
من ایراد اصلی بازی رو همین روایت داستانی میدونم. مشکل اصلی داستان تاکید بر این موضوعه که شما باید رفتار ابی رو بپذیری ولی هیچ وقت همچون اتفاقی نمیفته! دلیل اصلیش هم اینه که ببین جول شخصیت پردازی بسیار قدرتمندی داشت خیلی سخت میشد حذف شدنش از داستان رو پذیرفت (حتی همون اوایل که یادمه میگفتن تنها کارکتر قابل بازی الیه کلی اینجا ما خورد تو ذوقمون!!) حالا بازی نتنها اون رو از داستان حذف کرده بلکه به یک شکل بسیار بی رحمانه ای این شخصیت محبوب رو کشته و حالا از شما میخواد که با قاتلش همراه بشید! این ایده هیچ وقت درست در نمیاد مگر زمانی که بازی بتونه اونقدر قاتله رو قوی شخصیت پردازی بکنه (حداقل در حد الی و جول) که ما مجاب بشیم که از "دید ابی جول رو مستحق همچون مرگ بی رحمانه ای بدونیم" (بهمون صورت که ما تو نسخه ی اول از دید جول فایرفلای ها رو مستحق مرگ دونستیم، بهمین صورت که در نسخه ی دوم از دید الی گروه wlf رو مستحق مرگ دونستیم) اما این موضوع با توجه به داستان و شخصیت های بسیار تاثیر گذار نسخه ی اول برای ابی نمیتونه شکل بگیره و مردود میشه. حالا شما هرچقدر که بخوای که به ابی حق بدی اما جول رو همیشه ترجیح میدی، الی رو همیشه ترجیح میدی درنتیجه نمیتونی در کالبد ابی رفتارهاش رو بپذیری. یک مشکل دیگه هم که روایت بازی داشت این بود که شما همون اول بازی میفهمی که ابی جول رو کشته و بعد از این موضوع کنترل کارکتر ابی رو در دست میگیری. شاید اگر نمیدونستیم ابی جول رو کشته و حداقل همون اوایل پیش زمینه ای از این شخص نداشتیم شاید باز موضوع جور دیگری بود.

بهترین مثالی که میتونم بزنم همون صحنه مرگ جول. زمانی که ابی به بقیه میگه پاش کمربند ببندین همگروهی هاش تعجب میکنن و حتی تو همونجا owen یه ابی میگه بسه کارش تموم کن و بعدتر owen و mel هم به خاطر کار وحشیانه ای که ابی میکنه سرزنشش میکنن. این داره نشون میده از نظر همه با این که فایرفلای هم بودن این کار یه over react بوده. حتی تو بازی نشون میده قبل مرگ جول تقریبا همه اعضای گروه بیخیال کشتن جول شدن و در واقع owen به خاطر ابی گروه رو به سمت جکسون میبره.
حالا بازی ازت میخواد همونجوری که الان داری به جول حق میدی دکتر و... رو بکشه به خاطر عشقش بیای همینجوری به داستان ابی نگاه کنی. حتی ptsd هایی که الی بعد مرگ جول داشت رو ابی هم بعد مرگ پدرش داشته و ۴ سال رنج کشیده. و البته ضربه آخر هم حامله بود مل بود که به ابی نشون میده همه چیش به خاطر جول از دست داده.
متوجه ربط اش به موضوع چرخه ی خشونت نشدم، چرخه ی خشونت اینجا وقتی معنا میده که جول اعمالش از طرف ما مستحق همچون مرگی باشه، مرگی که با روایت و داستان بازی سعی داره اینبار "ما" رو جای ابی قرار بده و بگه حق داشته بدلیلی کاری که جول کرده اون رو بکشه این چیزیه که پذیرفتنش سخته چون در وحله ی اول توی نسخه ی یک اون کار رو "ما" انجام دادیم "ما" جول بودیم و اینبار سخت میشه "ما" جای ابی باشیم و اون کارهایی که "ما" در نسخه ی اول نجام دادیم رو نقض کنیم.
درکل جواب این پاراگراف رو همون توی پاراگراف بالایی که نوشتم هست داستان ابی به هیچ وجه به اندازه داستان جول و الی تاثیرگذار نیست که من حق رو به ابی بدم. ببینید وقتی من میگم همذات پنداری یکی از اصلی ترین شاخصه ی بازیه اینه که من تمام رفتارهای جول و الی رو با اینکه کاملا اشتباه بوده ظالمانه بوده خودخواهانه بوده اما کاملا میپذریم این یعنی شخصیت پردازی این دو انقدر عالی بوده که من میتونم رفتار جول رو بپذیرم وقتی بابای ابی رو میکشه من میتونم رفتار الی رو بپذریم وقتی مل یا owen رو میکشه اما هرگز نمیتونم همونقدر رفتار ابی رو بپذیرم وقتی جول رو میکشه یا وقتی جسی رو میکشه یا وقتی با الی درگیر میشه.
بهتر بگید برای شما غیرقابل همزادپنداری بوده چون جالب اینجا بیشتر با ابی همزاد پنداری کردن تا الی که به نظرم جفتش غلط. به نظر من بازی از شما قضاوت نمیخواد به همین راحتی میخواد درک کنید تصمیمات رو. مکالمه تکراری من ندیدم تو بازی و البته قطعا از داستان الی و ابی آینه همدیگست تا مخاطب بهتر بتونه مقایسه کنه داستان درباره انتقام و خوب باید پرداخته بشه چرا پدر ابی براش مهم. ولی نکته ای که هست و شما دقت نکردی این که این دو نفر تو مراحلی مختلفی از انتقام هستن. الی تازه اولین مراحل انتقام جایی که حاضر همه چیزش به خاطرش از دست بده. ابی انتقام گرفته و بازی سعی میکنه دوران پس از انتقام رو نشون بده که ابی تک تک اطرافیانش رو به خاطرش از دست میده و حتی هنوز نتونسته از شر کابوس هاش خلاص بشه بر عکس حالا باید به خودش ثابت کنه که انسانیتش از بین نرفته و هنوز همون ابی سابق. این مقایسه چیزی که کارگردان از شما میخواد انجام بدی و چرخه رو بهتر درک کنی.
الان مشکل اصلی عدم همذات پنداری و درک کارکتر ابی هست و بیشتر نقد داستانی به همینه اگر با این موضوع مشکلی نداشته باشیم خیلی از مشکلات داستانی حل میشه. منظور از مکالمه ی تکراری جنس مکالمه هایی هست که به کار میبرن. فضای داستانی ای هست که شخصیت های دنیای ابی دارن و خود ابی داره. این اینه ی همدیگه بودن رو بیشتر برای من حالت فیک بودن و عدم خلاقیت توی داستان ابی رو به من میداد. ببینید من با جول 15 16 ساعت توی بازی قبلی بازی کردم نمیتونم با معرفی 10دقیقه ای از پدر ابی اون شخص برام اهمیت پیدا کنه. و دوباره اینکه این چرخه وقتی معنا پیدا میکنه که من بتونم دنیای ابی رو هم به اندازه ی الی بپذریم وگرنه توی چرخه ی مرحله ی الی خواهم موند و هیچ وقت وارد چرخه ی مرحله ی ابی نمیشم و هنوز هم انتقام الی برام ارجحیتش از ابی بیشتره در نتیجه اینکه توازن دو طرفه ای برای این چرخه وجود نداره و همیشه مخاطب جانب یک طرف (الی) رو بیشتر میگیره.
اصلا بحث هم گروهی یا نجات دادن جون یکی دیگه اینجا مطرح نیست. مسئله خون خواهی و انتقام. اگر کسی کشته بشه و کسی بخواد انتقام بگیره یه چرخه رو شروع کرده که شروعش با خودش و پایانش با خودش نیست جنگ سرافایت ها و ولف ها این قضیه رو به زیبایی نشون میداد. اگر سرافایت ها ولف میکشتن و یا ابی تا حالا تو گروهی به نام ولف سرافایت میکشت نتیجش همون جنگی هست که دیدیدم.
و البته اینم در نظر بگیر کشتن ولف ها توسط ابی برای نجات لو یه نوع از خودگذشتگی بود و ارزش حساب میشه بر خلاف کاری که جول از روی خودخواهی کرد. این قضیه میتونه به خونخواهی یک ولف برای ابی ادامه پیدا کنه و شایدم پیدا کنه ولی ارزش داستانی نداره و حرف خاصی برا گفتن توش نیست دیگه.
نتیجه ی جنگ دو گروه سرافایت ها و ولف ها انتقام خواهی نبوده تفاوت ایدعولوژیه که نمیتونستن باهم کنار بیان و همیشه بینشون جنگ وجود داشته. مثل گروه های متفاوتی که توی بازی بودن و همیشه باهم در نزاع بودن. مثل فدرا و ولف ها یا فایرفلاها و میلیتاری ها ...
ببین خودت میگی نباید رفتار کسی رو قضاوت کنیم ، حرکت ابی چطور میتونه یک ارزش باشه و حرکت جول ارزش حساب نشه. برای جول هم الی به اندازه ی یک دنیا مهم بوده و نجات اون به اندازه یک دنیا ارزشمند.
نحیف و سست عنصر قضاوتی که شما در رابطه با الی میکنه و به نظرم اشتباه. همونطور که من اگه بخوام جول رو به خاطر خودخواهیش قضاوت کنم اشتباه. مرگ جول پس چه نقشی داره اگه دلیل قانع کننده نیست برای شما؟ الی به هیچ عنوان کلوژری برای انتقام جول نگرفت و این زمانی که برای وضعیت دینا تصمیم به برگشتن گرفتن هم مشخص بود به علاوه جسی هم کشته شد.
نحیف و سست عنصر از نظر شخصیتی، مرگ جول توی بازی دلیل قانع کننده ای نداره اما انتقام الی چرا. الی شخصیت مصمم و به قولی یک دنده ای هست.بطور مثال الی با اینکه جول اون رو نجات داده هرچند که سعی میکنه اما نمیتونه جول رو ببخشه یا توی صحنه ای که مسعول بار جکسون بهش توهین میکنه و بعد معذرت خواهی میکنه باز هم اون رو نمیبخشه اما در اخر بازی این شک و تردید ناگهان از کجا اومد؟ الی تا انتهای بازی میل به کشتن ابی در اون وجود داشت و تنها انتهای بازی بود که تصمیم گرفت بی خیال ابی باشه.
برای الی رستگاری تو بخشیدن جول بود که خیلی زیبا نشون داده شد و این نوع نتیجه گیری ساده و غیر حرفه ای مثل "دیدی چرخه خشونت بده" رو من میتونم راجع به کل فیلم های درجه یک هالیوودی بگیرم. سعی نکنید اون همه مفاهیم ارزشمندی که بازی بهش رسیده رو بخوای تو دو تا جمله بچگانه تقلیل کنید و احساس منتقد بودن بهتون دست بده. بازی اتقاقا مثل نسخه اول درباره روابط و اتفاقا شخصیت های اصلی بسیار چند لایه و قوی کار شدن. شما انتظار تکرار چیزی که قبلا بهش رسیده بودن داشتی و این انتظار با توجه به کیفیتی که ناتی داگ بهش رسیده انتظار بیجایی هست.
نمیتونم قانع بشم بازی الی رو به رستگاری و ارامش خاطری که دنبالش بود رسوند بلکه انگار در خلا تاریکی رها کرد (برخلاف ابی).یه فلش بک بزنیم به رابطه جول و الی، بعد از اینکه الی از نیت جول باخبر میشه رابطه ی این دوتا باهم کاملا خراب میشه اما دقیقا شب قبل از مرگ جول، الی برمیگرده و به جول میگه دوست داره اون رو ببخشه یعنی شروع ترمیم رابطه ای که تخریب شده بود اما همون زمانی که الی شروع میکنه این رابطه رو ترمیم کنه و یک فرصت دوباره به جول بده ، ابی میاد و جول رو دقیقا جلوی چشمش میکشه، یعنی این فرصت رو از الی میگیره و او هیچ وقت این فرصت رو پیدا نمیکنه که جول رو ببخشه. این غم و حسرت بزرگ همیشه دنبال الی خواهد موند (حتی اگر هم انتقام میگرفت). بازی سعی میکنه مفاهیم ارزشمندی رو بیان کنه اما تاثیرگذار نیست بنابر دلایلی که مطرح شد. بازی قطعا قصدش نکوهش چرخه ی خشونته و هر لحظه در صدد که این رو گوشزد کنه (حتی اخر بازی هم که الی دوباره میخواست انتقام بگیره ، دینا رو از دست میده). در انتها الی هیچ وقت نتونست به رستگاری برسه بلکه در پایان بازی که همه چیزش رو از دست میده (حتی انگشتانش رو و گیتار زدنش رو ، تنها رشته ای که اون رو به جول وصل میکرد) در نتیجه الی گیتار رو رها میکنه قدم ور میداره و سعی میکنه همه فقدان هایی که متحمل شده رو در خودش هضم کنه.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر