بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

انتخاب شما برای شخصیت محوری داستان برای قسمت بعد؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    129

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831

d.png

خلاصه‌ی داستان سری بازیهای سایلنت هیل
مقدمه:

«Silent Hill» نامی برای یک بازی رایانه‌ای است که در سال 1999 و توسط شرکت Konami برای کنسول PS1 عرضه شد. از همان ابتدا مشخص بود که این نام، پتانسیل تبدیل شدن به یک فرانچایز بزرگ را دارد. داستانی فوق‌العاده غنی، مبهم و عمیق در ژانری به نسبت نوپا. همین غنی و مبهم بودن داستان، Konami را وادار ساخت تا در کتاب راهنمای قسمت سوم بازی (Silent Hill 3 Official Complete Guide) بخشی را با نام Lost Memories قرار بدهد. اما همین عنصر داستان،‌تبدیل به تیغی دو دم شد؛ از یک سو یکی از اصلی‌ترین دلایل علاقه‌ی دیوانه‌وار طرفدارانش و از سوی دیگر، پاشنه آشیل عنوان در جذب مخاطبان جدید. شماره‌ی 2 بازی در سال 2001، شماره 3 در سال 2003 ، شماره‌ی 4 در سال 2004 ، Silent Hill: Homecoming در سال 2008 عرضه شدند. اما از لحاظ خط داستانی، شماره‌های 2 و 4 و Homecoming (به نوعی) مجزا بودند و فقط شماره 3 در ادامه‌ی شماره اول عرضه شد. در متن حاضر سعی شده است خلاصه‌ای کوتاه از شماره‌های منتشر شده ارائه شود تا عزیزانی که تازه به جمع ساکنان سایلنت هیل می‌پیوندند، بتوانند راحت‌تر با این عنوان رابطه بر قرار کنند. لازم به یادآوری است که این متن به معنی واقعی کلمه، اسپویلر است.

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
every.png
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط امیر حسین فرحزادی ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط محمد مهدی حاجی اسمعیلی ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,572
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 117
آخرین ویرایش:

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
سلام
تویاما که سنی نداره 42 سالش :Dلوین هم خودش گفت سر بایوشاک اینفینیت پیر شد الان 54 سالش داره رو یه بازی کار میکنه.
تویاما و کوجیما اگه تو اون کونامی ملعون میموندن وضعیت silent hill اینقدر پیچیده نمیشد.
البته کونامی فراریشون داد.:D
البته رضا من یه اشتباهی در مورد سن تویوما کردم که همین الان متوجه شدم, ایشون 50 سالشه! :D
 

dark souls

کاربر سایت
May 19, 2012
1,025
نام
رضا
البته رضا من یه اشتباهی در مورد سن تویوما کردم که همین الان متوجه شدم, ایشون 50 سالشه! :D
منم فریب این ویکی فارسی رو خوردم :D تو ویکی اصلی زده 50.
کوجیما نزدیک 60 سالش و هنوز مشتاق به بازیسازی:D ، اینطوری نمیشه تویاما و لوین باید یه حرکتی بزنن تصور اینکه با قدرت این سخت افزارها جدید چه اتمسفری میتونن خلق کنن mind blowing.
نمونش scorn دیزاین و فضاسازی رمزآلود و سنگینی داره یا همین the medium.
 

residen

کاربر سایت
Apr 28, 2014
467
دوستان خبری از نسخه جدید نیست ؟ حداقل ریمستری ریمیکی
متاسفانه یا خوشبختانه نه ! ولی کلی نسخه اصلی و فرعی داره که میتونه حالا حالاها سرگرمتون کنه ، البته اگه بازیشون نکرده باشید .
 

residen

کاربر سایت
Apr 28, 2014
467
SiLenT HilL 2

176696

M
.
.
.
میخوام بنویسم از اون حرفایی که نشد و نتونستم رو در رو بهت بگم
یا از اون حرفایی که روی لبم بود و شده بود یه بغض توی گلوم ولی فرصت نشد بهت بگم

جیمز یادته اون موقعی که هم و دیدیم چقدر حس عجیبی داشـتیم
انگاری بعد عمری گم شدن هم و پیدا کردیم البته شاید همینــم بود
انگاری تموم بهونه ها تموم شد و جواب همه سوالمون و گرفتیم وقتی توی چشم هم نگاه میکردیم

وقتی با دستات داشتی هوا رو برام کم و کمتر میکردی چیزی که بیشتر از همه برام سخت و درد آور بود خفگی نبود
حتی دل شکستگی برای کار بی رحمانه ات هم نبود
اوج درد اونجایی بود که من و از نفس کشیدن هوایی محروم میکردی که عطر تن تو توش پراکنده بود !

تو موندی و هر لحظه که بعد از آخرین نفسم بر تو گذشت پر شد از تنـهایی
از بی کسی و حسرت
حتی صدای کمک خواستنت و شنیدم
من میتونم ببینمت و بشنومت ولی نمیتونم بگم تا تو بشنوی پس مینویسم

با همین نامه ساده و کوتاه آشفتگی و درد من را خواهی دید
هنگام خواندن سکوتم را خواهی شنید
بوی نزدیک شدن مرگم را نفس خواهی کشید
تنهاییم را لمس خواهی کـــــــــرد
تا در انتها به نامیرا بودن عشق ایمان پیدا کنی

من هنوزم با غمت غمگین میشم و با گریه ات خیس بارون
جیمز تو باید ادامه بدی و باید از این شهر بری و باید من و دیدن دوباره من و در این دنیا فراموش کنـی
تو باید بدونی من بخشیدمت ولی بخشیدن من باعث نمیشه تو عذاب نکشی
تو به خودت ظلم کردی و حالا باید خودت و دوباره بـسازی

دیگه داره فرصتم برای نوشتن تموم میشه
تو بهش رسیدی ولی حالا باید ترکت کنـم
بزرگترین عذاب و ترس من بدون تو بودنه پس دوباره بهم برگرد و با من بمون
تا ابد ...

J
.
.
.
نامه ات را تا انتها خواندم
در شهر نامه ات هوا گاهی تاریک میشد و من از خودم میترسیدم
در شهر نامه ات روزها گاهی دلگیر میشد و من از غمت میمــردم
در شهر نامه ات بین همان کوچه های خالی از تردد عشقــــــت
من گاهی می ایستم و نگاه میکنم به آسمان
عکس تو را در ماهش میبینم که میخـــندی
خنده ات چقدر آرامم میکند !

به دیوار خانه خاطراتم رنگ خاکستــری زدی
تا یادم باشد تو مرا بخشیـــــــدی
حالا آتش زیر خاکستر دلم که هر لحظه شعله میکشید و در پی انتقام تو با من میجنگید
در دریاچه سرد شهر نامه ات فرو رفته
تا در این سرما ذهنم باز به دنبال گرمای عشقت بگردد و شاید به حقیقت برســـــــد !

حالا که آخرین اشک قلم نوشتنم در انتظار ریخته شدن است
اعتراف میکنم تو عاشق تر از من بودی
ولی من خسته بودم ...

S H
.
.
.
عشق و دوست داشتن چیست وقتی در سختیها یا اتفاقات عجیب و غریب زندگی نسبت به عزیزانمان دچار تردید میشویم و یادمان میرود شخصی که میخواهیم رهایش کنیم همان کسی است که دوستش داریم یا لااقل داشتیم همان دوستی که حالا به او پشت میکنیم و در سختیها که نمیتواند از خودش مراقبت و دفاع کند تنهایش میگذاریم !

عشق و دوست داشتن چیست جز یک ادعای ثابت نشده و در بحران ها مورد آزمایش قرار نگرفته چیست جز کلماتی از جانب ما آدمها که معمولا بدون در نظر گرفتن معنای واقعی آن بهم گفته میشود و زمانی که پای عمل کردن به آنها میرسد خیلی راحت پا پس میکشیم اما این یادمان باشد هر ادعایی که میکنیم و قولی که میدهیم یک تعهد برایمان به وجود می آورد و روزهایی خواهند رسید که باید در آن روزها ادعاهای زیندگیمان در عمل مورد امتحان و قضاوت قرار بگیرند و از آن روزها نمیتوان فرار کرد !

این سادگی و دور از انصاف است که خیال کنیم زندگی در دنیا بدون هدف خاصی شکل گرفته چرا که آفریننده دنیا به دقت میبیند و با دقت میشنود و با نظم و دقتی خیره کننده عمل میکند آنقدر دقیق و منظم که خیلی از اوقات وقتی بازتاب کارها و رفتارهایمان به ما برمیگردد حتی متوجه آنها هم نمیشویم و گاهی به اشتباه بعضی از اتفاقات زندگیمان را به بد یا خوب تعبیر میکنیم در حالی که علت و عاقبت آن اتفاقات چیزی نیستن که ما تصور میکنیم !

جیمز یک انسان خوب و دوست داشتنی بود شاید خیلی بهتر از من و شما ولی در سختی ها دچار تردید شد و تردید باعث فروپاشی ایمانش شد و او را از ادامه دادن خسته و آشفته کرد و آرام آرام قدم به تمایلات غیر اخلاقی گذاشت و روی حقیقتی که در برابرش قرار داشت را با پرده ای از تردیدها پوشاند و در مراحل پایانی آزمون عشق و دوست داشتن دست به کاری غیر انسانی زد و در دره زیاده خواهی سقوط کرد اما حقیقت روبروریش که همسر بیمارش ماری بود هرگز سقوط او را نمیخواست پس او به شهر سایلنت هیل محلی که ذهن های پریشان و دست های آلوده در آن گذری خواهند کرد فراخوانده شد تا بازتاب کارها و رفتارهای خود را ببینید و طعم آنها را بچشد پس او در نهایت با تحمل عذابهای فراوان و پی بردن به حقیقت لب به اعتراف باز کرد و طلب بخشش کرد و بعد از جبران اشتباهاتش و بخشش همسرش بخشیده شد !

سایلنت هیل در قسمت دوم به من یاداوری میکند که زندگی هر فردی مثل زمین و کارها و رفتارهای او مانند دانه میماند و اگر در زمین زندگیت محبت بکاری و دور زمینت را حصاری از ایمان بکشی و با صبر و حوصله آن را با رود عشق آبیاری کنی و چشم امیدت را رو به آسمان قرار بدهی پس باغی زیبا و نامیرا خواهی داشت اما اگر دانه نفرت بکاری پس خواهید دید بدون نیاز به هیچ چیزی برای مراقبت آز آن این دانه تمام زمین زندگیت را با شاخه های خودش پر خواهد کرد !
پایان
 

amin200200

کاربر سایت
Aug 26, 2010
901
نام
amin
SiLenT HilL 2

View attachment 176696

M
.
.
.
میخوام بنویسم از اون حرفایی که نشد و نتونستم رو در رو بهت بگم
یا از اون حرفایی که روی لبم بود و شده بود یه بغض توی گلوم ولی فرصت نشد بهت بگم

جیمز یادته اون موقعی که هم و دیدیم چقدر حس عجیبی داشـتیم
انگاری بعد عمری گم شدن هم و پیدا کردیم البته شاید همینــم بود
انگاری تموم بهونه ها تموم شد و جواب همه سوالمون و گرفتیم وقتی توی چشم هم نگاه میکردیم

وقتی با دستات داشتی هوا رو برام کم و کمتر میکردی چیزی که بیشتر از همه برام سخت و درد آور بود خفگی نبود
حتی دل شکستگی برای کار بی رحمانه ات هم نبود
اوج درد اونجایی بود که من و از نفس کشیدن هوایی محروم میکردی که عطر تن تو توش پراکنده بود !

تو موندی و هر لحظه که بعد از آخرین نفسم بر تو گذشت پر شد از تنـهایی
از بی کسی و حسرت
حتی صدای کمک خواستنت و شنیدم
من میتونم ببینمت و بشنومت ولی نمیتونم بگم تا تو بشنوی پس مینویسم

با همین نامه ساده و کوتاه آشفتگی و درد من را خواهی دید
هنگام خواندن سکوتم را خواهی شنید
بوی نزدیک شدن مرگم را نفس خواهی کشید
تنهاییم را لمس خواهی کـــــــــرد
تا در انتها به نامیرا بودن عشق ایمان پیدا کنی

من هنوزم با غمت غمگین میشم و با گریه ات خیس بارون
جیمز تو باید ادامه بدی و باید از این شهر بری و باید من و دیدن دوباره من و در این دنیا فراموش کنـی
تو باید بدونی من بخشیدمت ولی بخشیدن من باعث نمیشه تو عذاب نکشی
تو به خودت ظلم کردی و حالا باید خودت و دوباره بـسازی

دیگه داره فرصتم برای نوشتن تموم میشه
تو بهش رسیدی ولی حالا باید ترکت کنـم
بزرگترین عذاب و ترس من بدون تو بودنه پس دوباره بهم برگرد و با من بمون
تا ابد ...

J
.
.
.
نامه ات را تا انتها خواندم
در شهر نامه ات هوا گاهی تاریک میشد و من از خودم میترسیدم
در شهر نامه ات روزها گاهی دلگیر میشد و من از غمت میمــردم
در شهر نامه ات بین همان کوچه های خالی از تردد عشقــــــت
من گاهی می ایستم و نگاه میکنم به آسمان
عکس تو را در ماهش میبینم که میخـــندی
خنده ات چقدر آرامم میکند !

به دیوار خانه خاطراتم رنگ خاکستــری زدی
تا یادم باشد تو مرا بخشیـــــــدی
حالا آتش زیر خاکستر دلم که هر لحظه شعله میکشید و در پی انتقام تو با من میجنگید
در دریاچه سرد شهر نامه ات فرو رفته
تا در این سرما ذهنم باز به دنبال گرمای عشقت بگردد و شاید به حقیقت برســـــــد !

حالا که آخرین اشک قلم نوشتنم در انتظار ریخته شدن است
اعتراف میکنم تو عاشق تر از من بودی
ولی من خسته بودم ...

S H
.
.
.
عشق و دوست داشتن چیست وقتی در سختیها یا اتفاقات عجیب و غریب زندگی نسبت به عزیزانمان دچار تردید میشویم و یادمان میرود شخصی که میخواهیم رهایش کنیم همان کسی است که دوستش داریم یا لااقل داشتیم همان دوستی که حالا به او پشت میکنیم و در سختیها که نمیتواند از خودش مراقبت و دفاع کند تنهایش میگذاریم !

عشق و دوست داشتن چیست جز یک ادعای ثابت نشده و در بحران ها مورد آزمایش قرار نگرفته چیست جز کلماتی از جانب ما آدمها که معمولا بدون در نظر گرفتن معنای واقعی آن بهم گفته میشود و زمانی که پای عمل کردن به آنها میرسد خیلی راحت پا پس میکشیم اما این یادمان باشد هر ادعایی که میکنیم و قولی که میدهیم یک تعهد برایمان به وجود می آورد و روزهایی خواهند رسید که باید در آن روزها ادعاهای زیندگیمان در عمل مورد امتحان و قضاوت قرار بگیرند و از آن روزها نمیتوان فرار کرد !

این سادگی و دور از انصاف است که خیال کنیم زندگی در دنیا بدون هدف خاصی شکل گرفته چرا که آفریننده دنیا به دقت میبیند و با دقت میشنود و با نظم و دقتی خیره کننده عمل میکند آنقدر دقیق و منظم که خیلی از اوقات وقتی بازتاب کارها و رفتارهایمان به ما برمیگردد حتی متوجه آنها هم نمیشویم و گاهی به اشتباه بعضی از اتفاقات زندگیمان را به بد یا خوب تعبیر میکنیم در حالی که علت و عاقبت آن اتفاقات چیزی نیستن که ما تصور میکنیم !

جیمز یک انسان خوب و دوست داشتنی بود شاید خیلی بهتر از من و شما ولی در سختی ها دچار تردید شد و تردید باعث فروپاشی ایمانش شد و او را از ادامه دادن خسته و آشفته کرد و آرام آرام قدم به تمایلات غیر اخلاقی گذاشت و روی حقیقتی که در برابرش قرار داشت را با پرده ای از تردیدها پوشاند و در مراحل پایانی آزمون عشق و دوست داشتن دست به کاری غیر انسانی زد و در دره زیاده خواهی سقوط کرد اما حقیقت روبروریش که همسر بیمارش ماری بود هرگز سقوط او را نمیخواست پس او به شهر سایلنت هیل محلی که ذهن های پریشان و دست های آلوده در آن گذری خواهند کرد فراخوانده شد تا بازتاب کارها و رفتارهای خود را ببینید و طعم آنها را بچشد پس او در نهایت با تحمل عذابهای فراوان و پی بردن به حقیقت لب به اعتراف باز کرد و طلب بخشش کرد و بعد از جبران اشتباهاتش و بخشش همسرش بخشیده شد !

سایلنت هیل در قسمت دوم به من یاداوری میکند که زندگی هر فردی مثل زمین و کارها و رفتارهای او مانند دانه میماند و اگر در زمین زندگیت محبت بکاری و دور زمینت را حصاری از ایمان بکشی و با صبر و حوصله آن را با رود عشق آبیاری کنی و چشم امیدت را رو به آسمان قرار بدهی پس باغی زیبا و نامیرا خواهی داشت اما اگر دانه نفرت بکاری پس خواهید دید بدون نیاز به هیچ چیزی برای مراقبت آز آن این دانه تمام زمین زندگیت را با شاخه های خودش پر خواهد کرد !
پایان
مرسی دوست عزیز فقط یه سوال این که این نوشته ها برگرفته از چی بودند ؟؟ ممنون میشم بگید .
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر