Rate your last seen movie (قوانین پست اول حتما رعایت شود)

Darkfie1d

Lux Omnia Vincit
Loyal Member
Sep 25, 2005
3,040
نام
Gwynbleidd Darkfield
  • اگه خواستید پستی رو نقل قول کنید به جای جواب دادن توی این تاپیک پست رو ببرید داخل تاپیک Movie Center و بزارید پست های اینجا به صورت یک پارچه باقی بمونه. برای این کار گزینه "+ نقل قول" رو پایین سمت چپ پست مورد نظرتون بزنید تا پست انتخاب بشه بعد داخل تاپیک Movie Center از ادیتور گزینه
    1620238607876.png
    رو بزنید و پست مورد نظرتون رو اونجا نقل قول کنید.

  • لطفاً اسم فیلم رو حتماً بنویسید عکس به صورت خالی کافی نیست
  • عکسها رو حتماً به صورت Thumbnail/کم حجم قرار بدید.
  • دوستان لطف کنن به جای شیوه های من درآوردی برای امتیاز دادن ، 10 رو حداکثر قرار بدن و نسبت به اون امتیاز بدن.
  • نوشته هایی که ممکنه بخش خاصی از داستان فیلم رو لو بده، داخل تگ اسپویلر باید گذاشته بشه، در غیر اینصورت برخورد می شه
  • از پست کردن هر گونه مطلبی که به مبحث این تاپیک مربوط نمیشه خودداری کنید

امکان ویرایش قوانین وجود داره .
 

sorvinho

کاربر سایت
Sep 8, 2010
4,233
نام
سروش
شاید بشه گفت انتخابو به خودمون داده بود،درواقع خواسته بود بگه به دی کاپریو خورده نگیرین،شما هم همون دانسته های دی کاپریو و همین شرائطو میبینین و دچار سردرگمی میشین تازه از همه جوانب دارین میبینین...ولی چیزی که بیشتر جلوه میکرد،این بود که بیمار بود دی کاپریو
 

Sir William

کاربر سایت
Mar 27, 2012
92
نام
کمال
من بازی نیکلسون تو One Flew Over The Cuckoo's Nest رو بیشتر دوست دارم.
کوبریک زده اعصاب این دختر رو خرد کرده سر فیلم، حتی به افسردگی هم دچار شد تا تونست این نقش رو بازی کنه. قشنگ حس ترس رو احساس می کنی. اون وقت خوشت نیومد؟
yahoo_4.gif
خیلی بدبختی کشید بیچاره. خودش البته می گه تجربه ی خوبی بوده اما اگر انتخاب این رو داشته باشه که برگرده ترجیح می ده دوباره تکرارش نکنه.
بله انتخاب خیلی سختیه:d
در هر صورت من با اختلاف بسیار کمی درخشش رو انتخاب میکنم.ضمن اینکه پرواز بر فراز آشیانه فاخته رو بیشتر میپسندم:d
Jack Nicholson: "The only thing we disagreed about was that I wanted the s*e*xuality of the character in there as well. He said he wouldn't want it. And I wanted, I think, Jessica Lange[to play Torrance's wife, Wendy], because she seemed like the character in the book to me. He said, "Well, no, I want Shelley Duvall." I said, "Shelley Duvall?! What’s the idea, Stanley?" And he says, "Well, you gotta have somebody in that part that maybe the audience would also like to kill a little bit
-------------------------------------------------------------
از کامنت های قبلی:

عکس العمل هر مردی نسبت بهش یاید همین باشه؟:-/
یعنی برای درک بازی شلی دووال بیننده مرد باید عملا به یک جک تورنس تبدیل بشه یا خودبخود می شه؟(Well, you gotta have somebody in that part that maybe the audience would also like to kill a little bit) انتخاب شلی دووال واقعا تصمیم جالب بر هم زننده اییه.
یجور s*e*xismه عجیب در کامنتها هست. چرا واقعا در اکثر فیلمها شخصیتهای زنِ ضعیف, آسیب پذیر و دور از ایده آل مرد کم دیده می شه؟ مثلا شخصیتی مثل وندی در درخشش با توجه به موقعیتی که در فیلم داره باید چطور عمل کنه که توسط بیننده قابل قبول و مطبوع باشه؟
:|
البته فکر میکنم ساده ترین نتیجه ای بود که میشد از 1 جمله ای که گفتم گرفت!
من اصلا نگفتم بازی بدی انجام داده اما شخصا از نظر من برای این نقش مناسب نبود.نه به خاطر اینکه ظاهر زیبایی نداره ، نه ابدا ! در نگاه اول هم شاید فرد مناسبی به نظر بیاد ولی من
نظرم اینه که دووال از پس نقشش خوب بر نیومد.توی خیلی از صحنه ها به شدت مصنوعی بازی کرد و حتی من رو از کوبریک تعجب زده کرد.نمونش صحنه ای که با چوب بیسبال میخواد جک
رو از خودش دور کنه.در بعضی از صحنه ها هم خوب بود اما در کل مورد پسند من نبود.این بحث هم اصلا مد نظر من نبود و به نظرم اگه کسی بر این اساس نتیجه ای بگیره که چون شخصی
خلاف عرف معمول هست (مثلا زیبا نیست) بازی بدی داره ، من به عقلش شک میکنم!
 

Gojira

Remembering
کاربر سایت
Aug 6, 2012
2,599
نام
مـــهــدی
Wreck-it Ralph
9.5/10
از خیلی از انیمیشن های 2012 بهتر بود واقعا هم ارزش 5 گیگو داشت.
این صحنه اش از همه جاش خنده دار تر بود.
 

mmansori85

کاربر سایت
Sep 16, 2011
1,538
نام
امین
دوستان پیشنهاد میکنم فیلم pitch perfect رو حتما ببینین؛یه کمدی فوق العادست....
فیلم Three steps above the heaven هم عالی بود.
فیلم The kingdome of heaven رو هم که واسه ی چند سال پیش هست رو پیشنهاد میکنم یه باز بینی بکنید.
:thumbup:
 

MORT3ZA

کاربر سایت
Apr 30, 2010
1,039
نام
مرتضی
wreck it ralph

انیمیشین بسیار کلیشه ای هست ولی تنها فرقش ایده خوبیه که برای داستان داره . روال کل انیمیشن کاملا کلیشه ای هست و تقریبا 40 دقیقه آخر دیگه هیچ هدفی رو تو دیدنش نمیدیدم. بر خلاف چیزی که تو تبلیغات نشون داده میشه (مثله همیشه) طنز خوبی نداره و به زور چند جا لبخند میشه زد و در نهایت انیمیشن بیشتر برای بچه هاست تا بزرگسالان.

10/5
 

SMM9

عضو تحریریه
Aug 9, 2010
6,812
نام
مرتضی
Lincoln
خب تمرکز داستان رو بخشی از زندگی ابراهام لینکلن هست که برای تصویب الغای برده داری تلاش میکنه که بخش پر فراز و نشیبی هست و از این جهت فیلمنامه اش مشکلی نداره
بازی دی لوییس فوق العاده چشمگیر هست و واقعا قشنگ تونسته از پس نقش بر بیاد نوع راه رفتن دیالوگ گفتن و نگاه کردن ها کاملا مشخصه روش کار کرده و واقعا هم زیبا در اورده
نما ها و قاب بندی های دوربین هم زیبا از اب در اومده و فیلم برداری مخصوصا تو قسمت هایی که لینکلن هست واقعا محشره
اما چیزی که تو ذوق میزنه عدم اشاره به قاتل لینکلن هست که کوچکترین اشاره ای هم نمیشه بهش که به نظرم اسپیلبرگ چشمش رو رو شخصیت مهم و تاثیر گذاری بست
در کل همه چیز زیبا بود تو فیلم و یکی از بهترین مجلس هایی که تو سینما دیدم مربوط به همین فیلم بود و همچنین صحنه های ابتدایی فیلم و جنگ داخلی رو خیلی چشم نواز در اورده بود ولی بازم یکم فیلم کش اومده بود و میتونست تایمش کمتر باشه
9/10
 

clockwork orange

کاربر سایت
Aug 17, 2007
793
نام
اردلان
من اصلا نگفتم بازی بدی انجام داده
دووال از پس نقشش خوب بر نیومد
بالاخره بده یا نه؟:d
توی خیلی از صحنه ها به شدت مصنوعی بازی کرد
اما آیا این همون ایرادی نیست که بعضی افراد از بازی نیکلسون می گیرن؟

در استایل بازیگری در فیلمهای کوبریک معمولا به یجور تکلف‌ گرایی یا Mannerism خاصی وجود داره و معمولا نوعی حالت Idiosyncratic و گروتسک رو در بازیگری ترجیح می ده. دیوید ممت هم چیزی شبیه به این رو به شکل جالبی در فیلمهاش بکار می گیره. این حالت استایلیش در بازیگری باعث دو قطبی شدن بیننده ها می شه. هم ازش انتقاد شده و هم تحسین شده. کوبریک در نپذیرفتن بازیهایی که کاملا باورکردنی هستند اما به اندازه کافی "جالب" نیستند معروفه و در همین زمینه توضیح می ده که استانیسلاوسکی یه بار به یک بازیگر می گه که درک درستی هم از کاراکتر و هم از موضوع نمایش داره و اینکه نتیجه کار هم کاملا قابل باوره, با وجود این خوب نیست چون "جالب" نیست. کوبریک به رئالیسم بی علاقه بود و استایل فیلمسازیش بعنوان هایپرناتورالیسم شناخته می شه. ترکیبی از رئالیسم مستند گونه و متافیزیکال. بعنوان مثال حتی استرنجلاو با تمام جنبه های کاریکاتوریش دارای لحظاتی فرا واقعگراست. از این نظر بیشتر به کسی مثل جیمز جویس شباهت داره تا ویکتور هوگو یا امیل زولا. جویس هم همینطور به جزئیات واقعگرا در کارهاش توجه زیادی می کرد اما همینطور رویکردی داشت که از واقعگرایی صرف فراتر می رفت.

اگه رئالیسم, اکسپرسیونیسمِ ملودراماتیک و انتزاع کامیک رو بعنوان ویژگی های اصلی استایل های بازیگری درنظر بگیریم اونوقت یکی از ویژگی های خاص بازی ها در فیلمهای کوبریک اینه که نسبت به بازی های بیشتر متعارف این سه با تناسب بیشتری با هم ترکیب شدن. انگار که هر لحظه در فیلمهاش هم رئالیستیکه, هم اکسپرسیونیستیکه وهم کامیک. این شاید تا حدی توضیح بده که چرا فیلمهای کوبریک انقدر حسی غیرعادی و uncanny دارن و اینکه چرا انقدر مشاجره انگیز هستن. بیننده ها عادت کردن که با رئالیسم , اکسپرسیونیسم و انتزاع به شکلی مستقیم ارتباط برقرار کنن.
مثل خوندن رمان های کافکا, فیلمهای کوبریک رو به بهترین شکل می شه درک کرد اگر این رو پذیرفت که در یک جور "twilight zone" قرار دارن. به همون شکلی که مثلا "گرنیکا"ی پیکاسو رو فقط با پذیرفتن ترکیب المان های رئالیستیک, اکسپرسیونیستیک و انتزاعیش می شه درک کرد و لذت برد.

بنظر من قسمتی از قدرت فیلمهای کوبریک ناشی از همین نحوه ی هدایت بازیگرانشه و اینکه چطور اونها رو در فیلم قرار می ده و این حرکات و ژست های خاص رفتاری و بدنی رو ازشون می گیره. بازی ها طبیعی نیستن ولی خیلی "جالب" هستن. فیلمها شاید سبک بازیگری رئالیستیک رو به نمایش نذارن اما بنظر می رسه یک جور رئالیسم روانشناختی وسیع تر رو بدست میارن. نکته جالب در مورد شلی دووال بنظر من همین ویژگی نامتعارف و غیر عادیشه. نحوه حرف زدنش, نحوه حرکت کردنش, نحوه عملکرد سیستم عصبیش. بنظر من همین ویژگی های نامتعارف جالب ترین بازیگرهاست که باعث می شه بازی هاشون جالب باشه.
 

Sir William

کاربر سایت
Mar 27, 2012
92
نام
کمال
بالاخره بده یا نه؟:d
اما آیا این همون ایرادی نیست که بعضی افراد از بازی نیکلسون می گیرن؟

در استایل بازیگری در فیلمهای کوبریک معمولا به یجور تکلف‌ گرایی یا Mannerism خاصی وجود داره و معمولا نوعی حالت Idiosyncratic و گروتسک رو در بازیگری ترجیح می ده. دیوید ممت هم چیزی شبیه به این رو به شکل جالبی در فیلمهاش بکار می گیره. این حالت استایلیش در بازیگری باعث دو قطبی شدن بیننده ها می شه. هم ازش انتقاد شده و هم تحسین شده. کوبریک در نپذیرفتن بازیهایی که کاملا باورکردنی هستند اما به اندازه کافی "جالب" نیستند معروفه و در همین زمینه توضیح می ده که استانیسلاوسکی یه بار به یک بازیگر می گه که درک درستی هم از کاراکتر و هم از موضوع نمایش داره و اینکه نتیجه کار هم کاملا قابل باوره, با وجود این خوب نیست چون "جالب" نیست. کوبریک به رئالیسم بی علاقه بود و استایل فیلمسازیش بعنوان هایپرناتورالیسم شناخته می شه. ترکیبی از رئالیسم مستند گونه و متافیزیکال. بعنوان مثال حتی استرنجلاو با تمام جنبه های کاریکاتوریش دارای لحظاتی فرا واقعگراست. از این نظر بیشتر به کسی مثل جیمز جویس شباهت داره تا ویکتور هوگو یا امیل زولا. جویس هم همینطور به جزئیات واقعگرا در کارهاش توجه زیادی می کرد اما همینطور رویکردی داشت که از واقعگرایی صرف فراتر می رفت.

اگه رئالیسم, اکسپرسیونیسمِ ملودراماتیک و انتزاع کامیک رو بعنوان ویژگی های اصلی استایل های بازیگری درنظر بگیریم اونوقت یکی از ویژگی های خاص بازی ها در فیلمهای کوبریک اینه که نسبت به بازی های بیشتر متعارف این سه با تناسب بیشتری با هم ترکیب شدن. انگار که هر لحظه در فیلمهاش هم رئالیستیکه, هم اکسپرسیونیستیکه وهم کامیک. این شاید تا حدی توضیح بده که چرا فیلمهای کوبریک انقدر حسی غیرعادی و uncanny دارن و اینکه چرا انقدر مشاجره انگیز هستن. بیننده ها عادت کردن که با رئالیسم , اکسپرسیونیسم و انتزاع به شکلی مستقیم ارتباط برقرار کنن.
مثل خوندن رمان های کافکا, فیلمهای کوبریک رو به بهترین شکل می شه درک کرد اگر این رو پذیرفت که در یک جور "twilight zone" قرار دارن. به همون شکلی که مثلا "گرنیکا"ی پیکاسو رو فقط با پذیرفتن ترکیب المان های رئالیستیک, اکسپرسیونیستیک و انتزاعیش می شه درک کرد و لذت برد.

بنظر من قسمتی از قدرت فیلمهای کوبریک ناشی از همین نحوه ی هدایت بازیگرانشه و اینکه چطور اونها رو در فیلم قرار می ده و این حرکات و ژست های خاص رفتاری و بدنی رو ازشون می گیره. بازی ها طبیعی نیستن ولی خیلی "جالب" هستن. فیلمها شاید سبک بازیگری رئالیستیک رو به نمایش نذارن اما بنظر می رسه یک جور رئالیسم روانشناختی وسیع تر رو بدست میارن. نکته جالب در مورد شلی دووال بنظر من همین ویژگی نامتعارف و غیر عادیشه. نحوه حرف زدنش, نحوه حرکت کردنش, نحوه عملکرد سیستم عصبیش. بنظر من همین ویژگی های نامتعارف جالب ترین بازیگرهاست که باعث می شه بازی هاشون جالب باشه.
فکر میکنم اینکه بد بازی کرده یا نه توی فیلم بیشتر Partical و مدت دار باشه! سکانسهایی بد و سکانسهایی خوب اما در مجموع نه چندان دلچسب...
شاید هم بازی دووال زیر سایه نیکلسون قرار گرفته باشه و اجازه عرض اندام به بازیگر نسبتا بی تجربه تری به نام شلی دووال رو نده.
البته به نظر من خیلی نمیشه استایل خاصی رو برای کارهای کوبریک در نظر گرفت ولی مشخصه که در خیلی از فیلمهاش از جمله همین شاینینگ بیشتر به سمت رئالیسم متمایل شده.
مهمترین دلیلی هم که میتونم بیارم اینه که هیچ چیز غیر عادی یا خلاف قوانین فیزیک (!) توی فیلم دیده نمیشه. در صورتی که کوبریک میتونست با قراردادن این المان ها فیلمش رو ترسناک تر کنه.
مشکل همینجاست ، در واقع کوبریک خواسته با انتخاب یک فرد عادی از لحاظ چهره (که شبیه به بازیگران زن معروف اون زمان نبوده) بیشتر به سمت این رئالیسم ایده آل ببره و به نظرم بیشتر به
جنبه های ظاهری توجه کرده. در عوض دووال کار خودشو خیلی خوب به پایان نرسوند. یک چیز دیگه هم که نمیشه منکرش شد و نیازی به - به کار بردن ایسم نداره (!) اینه که دووال بازیگر با تجربه ای
نبوده و مسلما ریزه کاری های کوبریک و برداشت های مکررش مسلما خیلی روی اعصاب و تمرکز شلی دووال اثر گذاشته و حتما نتیجه نهایی اون چیزی که باید میشده نشده.
خود کوبریک هم بارها سکانس های فیلم رو به خاطر دووال تکرار کرده. اگرچه نمیشه ریزبینی کوبریک رو منکر شد ولی مسلما اگه دووال اون تجربه لازم رو داشت و ایده آل تر بازی می کرد این قدر صحنه ها
تکرار نمشد چون ما توی هیچ یک از فیلمهای دیگه کوبریک به این اجازه تکرار های سکانس ها رو نمیبینیم.
اما در کل مسلما بخشی از صحبت های تو هم درسته چون ظاهرا دووال انتخاب اول برای بازی وندی بوده (البته ظاهرا بهترین انتخاب میتونسته باشه) و اسنتلی کوبریک هم بعیده بی دلیل منسجمی یک باره
بیاد و از یک بازیگر تازه کار استفاده کنه...
نکته آخر اینکه مسلما پسندیدن بازی یک بازیگر یا نپسندیدن اون یک موضوع کاملا سلیقه ای هست. شاید حرف شما درست باشه و من نتونسته باشم با لایه های عمیق تر فیلم و اهداف کارگردان و بازی خاص
و ظاهرا (البته ظاهرا!) کلیشه ای دووال ارتباط برقرار کرده باشم. ولی به نظرم چون این موضوع سلیقه ای هست دلیل نمیشه کسی رو به چیزی متهم کرد چون همه چیز نسبی هست و فرمول دقیقی برای اینکه
بازی یک اکتور رو خوب بدونیم یا بد وجود نداره و از نظر عقلانی هم صحیح نمیاد کسی رو برای چیزی که قانون خاصی نداره متهم کنیم...
 

clockwork orange

کاربر سایت
Aug 17, 2007
793
نام
اردلان
نکته آخر اینکه مسلما پسندیدن بازی یک بازیگر یا نپسندیدن اون یک موضوع کاملا سلیقه ای هست
به همین دلیل من معمولا به بحث درباره بازیگرها علاقه ندارم و تنها هدفم از بحث ارائه رویکردی متفاوت و درنظر داشتن اون در هنگام دیدن یک فیلمه. در غیر اینصورت هر بحثی رو می شه با اشاره به سلیقه ای بودن تجربه فیلم براحتی بست و این چیزیه که من در یک بحث ترجیح می دم در اون وارد نشم. هدف اثبات یک قانون قطعی نیست بلکه "نزدیک شدن" به یک نظر بیشتر آبجکتیو از طریق تبادل نظرات سابجکتیوه.
مشخصه که در خیلی از فیلمهاش از جمله همین شاینینگ بیشتر به سمت رئالیسم متمایل شده
Telling a story realistically is such a slowpoke and ponderous way to proceed, and it doesn't fulfill the psychic needs that people have. We sense that there's more to life and to the universe than realism can possibly deal with." - Kubrick

I think realistic theatre is a bore. I think that to spend two and a half hours where the method of communication with the audience is through realism and through presenting words and deeds in a completely realistic way is somewhat tiresome." - Kubrick

The conventions of realistic fiction and drama may impose serious limitations on a story. For one thing, if you play by the rules and respect the preparation and pace required to establish realism, it takes a lot longer to make a point than it does, say, in fantasy. At the same time, it is possible that this very work that contributes to a story's realism may weaken its grip on the unconscious. Realism is probably the best way to dramatize argument and ideas. Fantasy may deal best with themes which lie primarily in the unconscious." - Kubrick
هیچ چیز غیر عادی یا خلاف قوانین فیزیک (!) توی فیلم دیده نمیشه
فیلم, عادی است اما در عین حال غیر عادی. آشنا است اما همزمان عجیب. فیلم مثل همه ی فیلمهای کوبریک برای ایجاد حسی از باورپذیری واقعگراست اما پردازش المان های بیشتر روانشناختانه ی فیلم از طریق رئالیسم غیر ممکنه همونطور که کوبریک با اشاره به مقاله The Uncanny فروید در رابطه با فیلم به این موضوع اشاره کرده. موتیف های اصلی فیلم مثل آسانسور خون یا شبح هایی از گذشته واقع گرا نیستن اما قابل باورند و در خدمت تمهای بیشتر سمبولیک و انتزاعی فیلم هستند.
در صورتی که کوبریک میتونست با قراردادن این المان ها فیلمش رو ترسناک تر کنه
اما ترسناک و بر هم زننده بودن فیلم دقیقا بخاطر عدم استفاده از این نوع المان ها است.
کوبریک خواسته با انتخاب یک فرد عادی از لحاظ چهره
دووال نه از لحاظ نوع بازی و نه از لحاظ چهره عادی نیست. من فکر می کنم انتخاب بازیگری با خصوصیاتی که در کتاب توصیف شده بیشتر عادی به حساب بیاد.
نیازی به - به کار بردن ایسم نداره
به عبارت دیگه نیازی به بحث و تفکر انتقادی درباره یک موضوع نیست...
برداشت های مکررش مسلما خیلی روی اعصاب و تمرکز شلی دووال اثر گذاشته و حتما نتیجه نهایی اون چیزی که باید میشده نشده
دلیل برداشت های مکرر از دووال بوجود آوردن مدت زمان لازم جهت دستیابی به اضطراب و هیستری قابل قبول توسط بازیگره و تعدد برداشت ها به کمالگرایی کوبریک بر می گرده نه ناتوانی بازیگر. این ویژگی در فیلمهای کوبریک مختص دووال و درخشش نیست. برداشت های متعدد دقیقا نوعی تکنیک روانشناختی توسط کارگردان برای تقویت هیستری بازیگره که برای کاراکتر لازم بوده.
 

Hosein M

کاربر سایت
Mar 31, 2009
1,231
انیمیشین بسیار کلیشه ای هست ولی تنها فرقش ایده خوبیه که برای داستان داره

پارادوکس تا این حد ندیده بودیم بالاخره کلیشه ای است یا ایده جدید داره؟

من خودم به شخصه بهترین انمیشن این دو سال اخیر میدونمش هم برای ما گیمرا نوستالژی داشت هم ایدش فوق العاده عالی بود هم با شخصیتا میتونستی به راحتی ارتباط برقرار کن(برعکس Frankenweenie با اوشخصیت های خشک و بی روحش به شخصه اگر پسره هم تیکه پاره میشد هیچ احساس خاصی بهش نداشتم) هم اینکه نهایت لذت رو بردم و اصلا گذر زمان رو حس نکردم طنزشم با توجه به اینکه سبک اصلیش رو ادنچر میچرخه عالی بود.

نمره من 9/10

اما Frankenweenie هم نمره میدم به نظرم نباید همه چیز سیاه سفید بود مثلا بهتر بود برق رو رنگش رو نشون میداد به نظرم بهتر میشد و چشم ادم اینقدر خسته نمیشد یا از رنگ های مات استفاده میکرد در کل این سیاه سفید بودنم یه ترفندی بود که هزینه ساختش رو بیاره پایین یا مثلا اخرش رو اون طوری:
لوس تموم نمیکرد باید سگه هم میمرد به نظرم
برخلاف نطر دوستان به نظر من به هیچ وجه لایق اسکار نیست بر خلاف عروس مرده که خیلی بهتر از این بود.

6/10

یه کارتون دیگه هم به نام paranorman بود اونم خیلی خوب بود هم ساختار شکن بود هم شخصیتاش cool بودن از خود نورمن گرفته تا برادر دوستش که خیلی یُبس بود :D
بهترین تیکش اونجا بود که زامبیا از دست مردم فرار میکردن:D

8/10
 

F.3.R.Y.X

کاربر سایت
Jan 8, 2013
431



Hotel Transylvania



داستان یه ایده ی خیلی ساده هست که دراکولا یه قلعه ای دور از چشم تمام انسان ها درست میکنه تا خودش و تمام هیولا های زمین بتونن راحت راحت و بدون مخفی شدن تفریح کنن . . . همه چیز خوب پیش میره تا اینکه اتفاقی یه انسان وارد قلعه میشه . . .

خصوصیات:
طنز این انیمیشن واقعا معرکه هست و آدم رو دیوانه وارد به خنده وا میداره - صحنه های خیلی سریع و موقعیت های کمیک پشت سر هم - دوبله های عالی بخصوص دو شخصیت اصلی (منظورم زبان اصلی هست ؛ آدام سندلر واقعا نقش دراکولا رو خوب دوبله کرده !) - رقص ها و موسیقی های معرکه =))



9 از 10
 

clockwork orange

کاربر سایت
Aug 17, 2007
793
نام
اردلان
Skyfall
-----------
James Bond film series
هر وقت فرنچایز باند reset می شه و بازیگر جدیدی انتخاب می شه, ماشین تبلیغاتی باند ادعا می کنه که فیلم جدید به جهات جدیدی می ره و متفاوت, بی باک تر , خشن تر, واقعگراتر و ... خواهد بود و هر دفعه هم بیننده ها این رو قبول می کنن تا اینکه متوجه می شن این فیلمها هیچوقت به معنای واقعی قرار نیست تغییر کنن فقط روش های فیلمسازی رایج و متداول روز رو به خودشون جذب می کنن.

باند بنظرم همیشه مثل یک محصول یه بار مصرف بوده. بدون هیچ تاریخچه ای از کاراکتر و شخصیتی که فقط از حرکات رفتاری خاص خودش تشکیل شده, جیمز باند همیشه نمونه ای از سینما بعنوان یک کالای دورانداختنی بوده. فیلم رو می بینی و از لحظه تموم شدن تیتراژ پایانی منتظر ورژن بعدی هستی. موفق ترین قهرمان فیلمها و فرنچایز سینما از نظر فروش نه فقط از جایگزین کردن محصولات جدید در هر فیلم پر شده بلکه خود فیلمها بعنوان یجور تبلیغ خیلی پیچیده برای برند جیمز باند عمل می کنن. اون ها باید همزمان هم سنت سری فیلم ها رو حفظ کنن و همینطور وعده چیزی جدید رو بدن. اما چون اون چیز جدید همیشه وابسته به سنته هیچوقت چیز واقعا جدیدی دیده نمی شه فقط تغییرات جزئی از همون چیز قدیمی. فرنچایز دائما گذشته اش رو نابود ولی همزمان احیاش میکنه.

باند همیشه درباره فانتزی های غیر واقع بینانه قدرت بوده. همه فیلمها افراد زیبایی رو نمایش می دن که به شکلی سرد و منطقی با خشونت رفتار می کنن در حالیکه به شکلی افراطی بهترین چیزهایی رو که جامعه می تونه براشون تهیه کنه رو در فرم کشتی ها, اتومبیلها, غذاها و هتل های گرون قیمت مصرف می کنن. به روابط احساسی توجه خیلی کمی می شه. باند همیشه پیروز می شه(معمولا از طریق روش های غیر اخلاقی), تمام زنهایی که می خواد رو بدست میاره. Bond girl همیشه کشته می شه و طرز تفکر جامعه ای شدیدا سلسله مراتبی و کنترل شده از "بالا" همیشه فراهم می شه.

و البته ساختار روایتی همه فیلمهای باند شبیه هم هستن. سکانس اکشن آغازین و مقدماتی, آشکار سازی ماموریت, معرفی آدم بد فرعی, سفر به مکانی بیگانه, ملاقات با زن فیلم, سکانس های اکشن میانی, اسارت باند توسط آدم بد اصلی, نجات یافتن باند و سکانس اکشن اوج فیلم که در اون معمولا آدم بد کشته می شه. به این ترکیب قمارها, ورق‌بازی ها, مکان های بیگانه, تیر و تیراندازی, تعقیبات اتومبیل خطرناک و... هم اضافه می شه.

فیلمهای باند همیشه به شکلی وظیفه شناسانه از الگوی خودشون پیروی کردن و برای تقریبا پنج دهه سکانس های خودشون رو تکرار کردن. به همین دلیله که Eon Productions, کمپانی که فیلمهای باند رو تولید می کنه همیشه کارگردانانی متوسط رو استخدام می کنه و هیچوقت نمی ذاره مولف ها به سری نزدیک بشن(بهترینشون سم مندزه). هیچکس اجازه نداره با عناصر باند ور بره. هیچکس...

بهتر از Quantum of Solace, کلیشه های معمول جیمز باند, Berenice Marloheه کم استفاده شده, خاویر باردم کم پرداخته شده, صحنه های اکشن فان اما غیر اصیل. از نظر فیلمبرداری اسکای‌فال شاید یکی از کارهای بهتر در سری باشه اما بنظرم مثل اکثر این نوع فیلمها, فیلم برای چشم خوب عمل می کنه و برای خاطره بد. به یاد ماندنی ترین قسمت فیلم شاید ترانه ادل باشه.
7/10
13612097201.jpg
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر