Halo Ghost of Onyx

Timeless One

Gemina Martia Victrix
Loyal Member
Apr 18, 2007
4,855
نام
امیرعلی
سلام
کتاب Halo Ghost of Onyx یکی از مهمترین کتاب های هیلو هست که البته از نگارشی هم یکی از مشکل ترین هاش هست. داستان این کتاب میشه گفت یکی از پایه های هیلو هست و احتمالا در آینده سری هیلو گریزی از حوادث این کتاب هم توش ببینیم. بنابراین یه ترجمه ازش با کمک بعضی دوستان میذاریم. و به مرور آپدیت میشه تا قبل Halo 4 احتمالا تموم بشه (کتاب زیاد و متنش هم مشکل هست تقریبا)
مشکلاتش رو به صورت پ.خ به خودم بگید تا تو آپدیت های بعدی درست بشن ممنون

Onyx_cover.jpg









Halo Ghost of Onyx:


___________________________
مشخصات پزشکی به همراه برنامه تمام Spartan ها بر روی صفحه نمایش چشمک میزد. یک لیست بلند از وضعیت عملیاتی Spartan ها ! فقط تعدادی قابل استفاده مانده بودند. بیشترشان به صورت زخمی یا ناپدید شده در جنگ دسته بندی شده بودند. دکتر هالزی با ناراحتی زمزمه کرد هیچ KIA ی ؟ او کد SPARTAN-034 را جستجو کرد. Sam در قسمت ناپدید شدگان جنگ دسته بندی شده بود. دکتر گفت چرا اینطور باید باشد ؟ Sam در سال 2525 کشته شده بود.
کورتانا در جواب گفت قسمت ONI ، دو دستور با کد 930
زمانی که برنامه اسپارتان ها عمومی شد، فرماندهان نتیجه گرفتند که میزان تلفات گزارش شده اسپارتان ها ممکن است باعث از بین رفتن روحیه شود. در نتیجه تلفات اسپارتان های به صورت MIA (ناپدید شده در جنگ Missing in action) گزارش میشد. تا این تصور را به وجود آورد که اسپارتان های هیچ وقت نمیمیرند. دکتر با خود زمزمه کرد: "اسپارتان های هیچ وقت نمیمیرند ؟" دکتر هالزی صندلی خود را چرخاند و صفحه نمایش را از روبروی خود برداشت و با عصبانیت گفت فقط این موضوع میتواند درست باشد.

Beta Company در Pegaci Delta :

پوسته محافظ منفجر شد و آن شروع به ذوب شدن کرد. Spartan B292 از پشت صفحه اش منفجر شدن را نگاه میکرد. دهانش مزه خون میداد و از ذخیره هوای فشرده اش نفس میکشید. قسمت محافظ را کج کرد و دور انداخت و با سختی به خورشید آبی رنگ نگاه کرد. یکی چیزی اشتباه بود. 85 Pegaci 91 A تصور میشد که دارای یک خورشید زدر رنگ ضعییف باشد. اما این خورشید آبی بود و پلاسمای آب تشعشع میکرد. یک انفجار او را به سمتی پرتاب کرد. لایه بیرونی ذره نیمه نفوذی اش ذوب شد و یک سوختگی را به وجود آورد.
"آموزش سخت" آموزش دهنده اش ، افسر فرمانده Ambrose این را گفته بود. آموزش هایی که فرا میگی باید تبدیل به قسمتی از غریزه ات بشوند. تمرین کن تا زمانی که تمرینات جزئی از وجودت شوند. Tom بدون فکر کردن عکس العمل نشان داد و گفت : "یک عمر آموزش بی نتیجه شد". اسلحه MA5K خود را برداشت و به سمت مسیر گلوله های پلاسما شلیک کرد و برای اطمینان اسلحه اش را به آرامی تکان میداد. چشمانش شفاف بود و اسلحه اش را دوباره پر کرد. بالاخره نمایی از Pegaci Delta را مشاهده کرد. این به طور حتم میتوانست خود جهنم باشد. سنگ های قرمز ، آسمان پر از گرد و غبار، شکاف هایی از انفجار و دهانه های آتشفشان در اطرافش وجود داشت. و سی متر جلوتر خون بنفش Jackal ها شن را خیس و رنگین کرده بود. تام اسلحه کمری اش را بیرون آورد و با احتیاط به سمت دشمنان به خاک افتاده حرکت کرد. پنج تا بودند با اثرات زیاد جراحت بر روی پاهایشان. به سر کرکس مانند هر کدام از آنها یک تیر شلیک کرد. بعد زانو زد و آنها را از شرّ نارنجک های پلاسمایشان راحت کرد و ذره یکی از آنها را در آورد و به جای قستمی از ذره اش که در اثر انفجا از بین رفته بود قرار داد. گرچه تام یک ذره نیمه نفوذ پذیر با سیستم استتار پوشیده بود ، اما ذره دست و پا گیر بود و سیستم اش در این فضا به خوبی کار نمیکرد و همینطور صفحه نمایشش که تنها تحمل چند گلوله را داشت. و یک بار دیگر آموزش هایش را به یاد آورد. هر اسپارتان 3 آموزش های وسیعی دیده بود تا از تجهیزات دشمنان خود استفاده کند. بنابراین تام سپر یکی از Jackal ها را به ذره اش متصل کرد. یک محافظ خوب بود، در صورتی که به یاد داشته باشید چگونه خود و پاهایتان را در پشتش حفظ کنید. تصویر کلاهش میزان زندگی و قدرتش را نشان میداد ، یک لایه سبز کمرنگ
صد کیلومتر جلوتر یک آنتن رادیوی آنلاین شد. یک نقطه چشمک زن مکان تام را نشان میداد. او در پنج کیلومتری جنوب هدف اصلی بود.
تام خط افقی را اسکن کرد و در فاصله ای از Pegasi بود، که برروی سطح وسیعی از سنگ، شبیه یک قلعه زنگ زده با دود وسیع در عمقش قرار داشت. خارج از پایگاه یک فضای شیمیایی بنفش محیط را در برگفته بود. نقاطی اضافه بر روی صفحه اش ظاهر میشدند، یکی، دوتا، ... و یک دفعه صدها ! بقیه Beta Company آنلاین بودند. 291 نفر از آنها زنده بودند. 9 نفر نبودند ! یا در هنگام فرود کشته یا قبل از خارج شدن از کپسول توسط Covenant ها منفجر شده بودند. به طور حتم او بعد از عملیات فهرست را نگاه میکرد تا متوجه شود چه کسانی کشته شده بودند. تام یه آه از راحتی خیالش کشید. نوشته ای بر روی صفحه اش ظاهر شد: تیم Foxtrot حرکت کردن به سمت مختصات 086. برای حمایت کردن از تیم India هیچ جوابی لازم نبود. دستورات از مرکز رسیده بود. هرگونه تماس رادیویی ممکن بود محلشان را افشا کند. سه نقطه شروع به چشمک زدن کدن ئ شماره آنها معلوم شد. B091 لوسی ، B174 مین و B004 ، دوستش آدام بود. تام به سرعت به سمت جلو حرکت رفت. یک تخته سنگ پیدا کرد و در سایه آن پناه گرفت تا آنها به او برسند. برای اینکه وظیفه اش را به خاطر داشته ، و هوشیار باشدیک بار دیگر عملیات Torpedo را مرور کرد. Pegasi Delta پالایشگاه Covenant ها بود. دریای این سیاره کوچک پر از دئوتریوم و ترینیوم بود، که آنها از این مواد برای سوخت موتورهای پلاسمایشان استفاده میکردند. این کارخانه فرآیند پرکردن و سوخت گیری سفینه ها را به عهده داشت. به همین دلیل این ناحیه برای UNSC بسیا مهم بود. این مکان این توانایی را به Covenant ها را میداد تا به راحتی به فضای تحت اختیار UNSC حمله کنند. در گذشته هم عملیاتی برای نابودی Pegasi صورت گرفته بود. UNSC CENTCOM موشک هایی شلیک کرده بود که جوّ سیاره آنها را غیر استفاده کرد و Covenant ها به راحتی پیدایشان کردند و نابود کردند. تعداد زیادی سفینه Covenant ها برای یک عملیات در اطراف ماه جمع شده بودند و نیروهای ODST برای مقابله فرستاده شده بودند. در نتیجه UNSC تنها یک فرصت برای نابودی PEgasi داشت، قبل از اینکه Covenant ها خطو دفاعی خود را آماده کنند و عملیات هایشان آغاز شود. پس 300 اسپارتان از Beta Company را هفت ساعت قبل به وسیله سفینه All Under Heaven به اینجا فرستادند. مدت زیادی را تحمل کردند تا وارد فضای داخل سیاره بشوند و بعد با وجود حرارت بالا به سمت Pegasi Delta حرکت میکردند. با توجه به خوش آمد گویی گرم آن پنج Jackal ، تام میدانست آنها شناسایی شده اند. ولی احتمالا Covenant ها نمیدانستند چه تعدادی از فضای امنیتی آنها گذشته اند. آنها باید سرع حرکت میکردند ، از غافلگیری نهایت استفاده را میکردند و و پالایشگاه را منفجر میکردند. و اگر ممکن بود به سراغ عملیات دوم ، یعنی نابودی مخازن سوخت برود.
 
آخرین ویرایش:

Timeless One

Gemina Martia Victrix
Loyal Member
Apr 18, 2007
4,855
نام
امیرعلی
هنوز میتوانند Pegasi Delta را نابود کنند. باید این کار را انجام دهند. نابود کردن این کارخانه میتوانست فاصله نیروها و پشتیبانی Covenant را تا فضای تحت کنترل UNSC سه برابر کند. این دقیقا همان چیزی است که تام از زمان شش سالگیش آموزش دیده. یعنی سال های تمرینات و بازی های نظامی و درس. ولی احتمالا کافی نخواهند بود.
صدای خرد شدن چیزی را زیر پای کسی شنید. بالافاصله چرخید و اسلحه اش را بالا نگه داشت. کسی نبود جز لوسی. تمام اسپارتان 3 ها با زره مخصوصشان شبیه هم هستند. اما تام لوسی را از روی نحوه با احتیاط راه رفتنش شناخت. تام دو انگشتش را جلوی صورتش گرفت. یک روش قدیمی که اسپارتان ها هنگام خوش آمد گفتن به هم از آن استفاده میکردند. لوسی هم با سر جوابش را داد.
تام یک سپر Jackal ها و دو نارنجک پلاسمایی داد. آدام نفر بعدی بود که رسید و 10 ثانیه بعد از او مین بود.
تمام زره ها را تقسیم و سر جای خود قرار دادند. تام به تیم Foxtrot یک سری فرمان به وسیله حرکاتش داد. فرمان داد با فرم کمانی ، سریع و مخفی حرکت کنند.
زمانی که بلند شد صدای رعد مانندی شنیده شد و نوری آسمان را در بر گرفت. سایه آن را احاطه کرد و از بین رفت. دو Seraph (سفینه Covenant ها) جایی را که آنها مخفی شده بودند پیدا کردند. یک خط پلاسما 100 متر پشت سر آنها منفجر شد و جهنمی موجدار مستقیم به سمت تیمش جلو آمد.
تام به یک سمت پرید و سپر Jackal را بین خود و 3 هزار درجه جهنم فعال کرد. گرمایی که میتوانست زره اش را درست مثل یک کره ذوب کند. صحنه نبرد از شعله سفید پر شد. اثر پلاسما گذشت، باریک و تبدیل به بخار شد. در نتیجه هوا دوباره به حالت نرمال برگشت.
پشتیبانی هوایی Covenant ها با آنها درگیر بود که این وضعیت را 100 بار بدتر میکرد. با یک بار پلک زدن تام صفحه نمایشش را از TACMAP به TEAMBIO تغییر داد. تمام تیم تحت فشار شدید حمله قرار داشتند، ولی حال همگیشان خوب و زنده بودند.
با حداکثر سرعتش شروع به دویدن کرد. مخفی کار کردن دیگر وضعیت عملیاتشان نبود. رسیدن به کارخانه در حالی که زیر آتش سنگین هوایی Covenant ها بودند، تبدیل به مشکل بزرگی شده بود. لوسی ، آدام و مین زمین ناهموار مقابلشان را زیر آتش سنگین خود گرفتند.
پیام قرمزی ظاهر شد. Seraph های Covenant ها در حال آماده شدن برای حمله دیگری بودند. (البته) با تعدادی بیشتر. 3 ،6، .... 10 تا !
تام بلند شد ، نگاهی به اطراف انداخت و همراهانش را دید. صد ها اسپارتان در حال دویدن از روی زمین منفجر شده بودند. گرد و غبار از حمله آنها به هوا برخاسته بود و بخار پلاسما هنوز در هوا وجود داشت. سه اسپارتان که در عقب بودند موشک هایی را با M19B شلیک کردند. اولین شکلیک و انفجار ها، سفینه های Covenant را منفجر نکرد و تنها سپر دفاعی آنها را از بین برد. دو تا از سفینه ها 15 متر از ارتفاعشان را از دست دادند و قبل از ریکاور شدن انرژیشان به زمین کشیده و منفجر شدند. هدف های دیگر هم سپر و انرژیشان را از دست دادند اما بدون مشکل از حمله خود عقب نشینی کردند.
یک پیروزی کوچک به دست آمده بود !
تام به آرامی دوید و 6 سفینه باقی مانده را نگاه کرد که پلاسما های خود را از همان جا شلیک کردند. وقتی پلاسما ها به زمین خوردند ، منفجر شدند. تام بر روی صفحه خود خطوط آبی و سفید را مشاهده
98208659034206523162.jpg





کرد اما تکان نخورد تا اینکه اثرات این انفجار هم از بین رفت. هوا سرد و نرمال شد و مه ای طوسی رنگ زمین را در برگرفت. بر روس صفحه اش تعدادی از نقاط چشمک زن خاموش شدند. لوسی به سرعت به پشت تام دوید و به پشتش زد تا به عملیات برگردد و شروع به دویدن کرد. زمان دیگر برای ترس وجود خواهد داشت و البته برای انتقام ! زمانی که کارخانه را منفجر کردند. زمانی برای یک انتقام خونین وجود دارد.
تام تمرکزش را به مختصات و نقشه صفحه ماسکش معطوف کرد. و جلوتر از آن هدف اصلی که حالا تنها 500 متر با آن فاصله داشتند.
در مرکز کارخانه درخشش آبیش شدید تر از آن بود که بشود به آن نگاه کرد. کارخانه مساحتش 1 کیلومتر مربع بود با برج هایی 300 متری که برای اسنایپر ها بسیار مناسب بود.
تام به خودش فشار آورد تا جلوتر از لوسی و تام و مین تندتر بدورد. و از سمتی به سمت دیگر حرکت میکرد. بقیه تیم هم متوجه شدند و به تقلید از او همین کار را کردند. گلوله پلاسما نزدیک پایش منفجر شد و او را به عقب راند. شکش در مورد وجود اسنایپر درست از آب در آمده بود. تام ایستاد و اسلحه اسنایپش را بیرون آورد. و از دوربینش مستقیم نگاه کرد. یک پلوله پلاسما مستقیم به شانه اش برخورد. ولی درد را نادیده گرفت. خشمگین از اینکه تیر حواسش را از تارگت برای لحظه ای پرت کرد. مدتی صبر کرد و هدف را دید. قسمتی از زره اش دیده شد و تام شلیک کرد. خون آبی پاشیده شد. Jackal ها از داخل سایه کراخانه بیرون میامدند. هزاران تا از آنها و همه شلیک میکردند.
تام روی زمین پرید و خودش را پهن کرد. آدام، مین و لوسی هم همین کار را کردند. اسلحه های خود را بیرون آوردند و آماده شلیک شدند. گلوله های پلاسما از کنار سر تام رد شدند. دشمنان نمیتوانستند آنها را ببینند. تنها کاری که آنها میکردند پر کردن فضای کارخانه بود. تیمش گیر افتاده بود تبدیل به هدف آسانی برای Seraph های Covenant ها شده بودند.
چگونه Covenant ها توانسته بودند به این سرعت ضد حمله را انجام دهند. اگر زودتر شناسایی شده بودند، بمب ها میتوانست همه شان را تبدیل به بخار کنند. البته یک بدشانسی بزرگ دیگر هم داشتند، در زمان حمله آنها یک سفینه بزرگ در داخل کارخانه بود. چگونه STARS (مرکز فرماندهی) چنین شی بزرگی را نادیده گرفته بود ؟
یکی از اولین درس های افسر فرمانده اش Ambrose در ذهن تام انعکاس پیدا کرد: "هیچ وقت به تکنولوژی تکیه و اعتماد نکن. ماشین ها راحت اشتباه میکنند و از بین میروند"
بر روی صفحه اش پیغامی ظاهر شد:
M19B Sam ها آماده برای آتش ، هدف ها تعیین شدند. بقیه تیم ها آماده حرکت هستند.
تام بالافاصله فهمید همه به پشتیبانی نیاز دارند و تنها پشتیبانی مردن آنها در کارخانه بود. از داخل زمین خارج کارخانه 6 لکه به سمت کارخانه حرکت کردند. M19B ها به سمت آسمان و ابرها شلیک کردند.
 
آخرین ویرایش:

A.T.HELLBOY

کاربر سایت
Aug 20, 2009
2,361
نام
علیرضا
دستت درد نکنه !! من یه مدت مَدیدیِ می خوام بخونم ولی اصلا وقتشو نمی کنم !!حوصلشم ندارم !! ولی الان که ترجمه داری می کنی ما رو راحت کردی :D
 

Timeless One

Gemina Martia Victrix
Loyal Member
Apr 18, 2007
4,855
نام
امیرعلی
خب دوستان این قسمت آخر فصل اول هست ! که تا آخر Pegasi Delta میره جلو :

============================================================
[FONT=&quot]آتشی که دشمن گشوده بود روبه کاهش رفت. تام برگشت و به سمت دود ایجاد شده در وسط میدان دوید. تیم [/FONT][FONT=&quot]Foxtrot[/FONT][FONT=&quot] هم به دنبالش رفتند. بقیه اسپارتان ها هم به سمت میدان نبرد حمله کردند. با زره هایی که باعث استتار آنها میشد و به سمت [/FONT][FONT=&quot]Jackal[/FONT][FONT=&quot] ها شلیک میکردند. نیرویی که دقیقا مثل یک موج از ارتش ارواح شده بود.[/FONT] [FONT=&quot]در میانه نبرد برای مدتی فقط صدای آتش اسلحه و انفجار شنیده میشد. تام فریادی کشید ! برای دوستان از دست رفته اش و البته برای خون دشمنان ! [/FONT] [FONT=&quot]خطوط دفاعی [/FONT][FONT=&quot]Jackal[/FONT][FONT=&quot] ها شکسته شد و شروع به فرار کردند، در حالی که از پشت مورد اصابت گلوله قرار میگرفتند. ولی صدها نفر دیگر از آنها موضع خود را حفظ کردند و با استفاده از سپر هایشان یک آرایش نفوذ ناپذیر فالانکس تشکیل دادند. [/FONT] [FONT=&quot]تام تیم [/FONT][FONT=&quot]Foxtort[/FONT][FONT=&quot] را به طرف قستمی از کارخانه که دود آن را فرا گرفته بود برد. یکی لوله آب و خنک کننده پیدا کردند و پشتش کاور گرفت. پشت سرش بقیه تیم هم کاور گرفتند. به سرعت با علامت دست به آنها دستوراتی را داد: "حرکت کنید و همه را بکشید"[/FONT] [FONT=&quot]تام اسلحه [/FONT][FONT=&quot]MA5K[/FONT][FONT=&quot] خود را در دست گرفت و برگشت، اما خودش را در مقابل یکی از [/FONT][FONT=&quot]Elite[/FONT][FONT=&quot] ها یافت که در یک دستش شمشیر انرژی و در دست دیگرش کلت پلاسمایی قرار داشت. [/FONT] [FONT=&quot]شلیک میکرد و میچرخید. [/FONT] [FONT=&quot]تام خود را از مقابل ضربه مرگبار [/FONT][FONT=&quot]Elite[/FONT][FONT=&quot] کنار کشید و پاهایش را د بین پاهای [/FONT][FONT=&quot]Elite[/FONT][FONT=&quot] قرار داد و همزمان شلیک کرد. [/FONT][FONT=&quot]Elite[/FONT][FONT=&quot] به زمین افتاد و تام بلافاصله به سمت کلاهش شلیک کرد و او را کشت. تیم [/FONT][FONT=&quot]Foxtrot[/FONT][FONT=&quot] به او رسیدند و در پشت سرشان جسد شش [/FONT][FONT=&quot]Jackal[/FONT][FONT=&quot] رو زمین افتاده بود. [/FONT] [FONT=&quot]پشت سر آنها در بین آتش گسترده، [/FONT][FONT=&quot]Jackal[/FONT][FONT=&quot] ها و [/FONT][FONT=&quot]Elite[/FONT][FONT=&quot] ها مواضع دفاعی خود را ترک کردند و به سمت باقی مانده [/FONT][FONT=&quot]Beta Company[/FONT][FONT=&quot] یورش بردند. در حالی که اینکار شبیه یک خود کشی محض در مقابل اسپارتان ها بود. [/FONT] [FONT=&quot]هزاران [/FONT][FONT=&quot]Covenant[/FONT][FONT=&quot] در مقابل دویست اسپارتان در یک نبرد گسترده، آتش و پلاسما و سپر و .... یک هرج و مرج و نبرد واقعی را به وجود آورده بود. [/FONT] [FONT=&quot]اسپارتان 3 ها حمله کردند و [/FONT][FONT=&quot]Covenant[/FONT][FONT=&quot] ها در مقابلشان بسیار ناتوان بودند. آنها با اسلحه و شمشیر های انرژی به غنیمت گرفته شده، کشتاری از [/FONT][FONT=&quot]Covenant[/FONT][FONT=&quot] ها را به راه انداخته بودند ، طوری که رودخانه از خون آنها به راه افتاده بود.[/FONT] [FONT=&quot]تام به تردید و شک افتاد که عملیات را به پایان برساند یا برگردد و به دوستانش کمک کند ؟! نمتوانست دوستانش را در پشت سر رها و به حال خود رها کند. آسمان به تیرگی رفت و ابرها به رنگ طوسی در میامدند.[/FONT] [FONT=&quot]بر روی صفحه اش پیامی ظاهر شد: "امگا 3 ..... به سرعت ! سریع !"[/FONT] [FONT=&quot]این پیام تام در جای خودش خشک کرد. این کد معنایش این بود که هر طوری هست و با هر قیمتی حرکت کنید و عملیات را به پایان برسانید. اما چرا ؟ آنها داشتند پیروز میشدند. تام به حرکت ابرها نگاه کرد ، آنها فقط ابر نبودند ![/FONT]

13137620521.jpg




[FONT=&quot]حالا همه چیز برای او روشن شد. چرا این همه [/FONT][FONT=&quot]Covenant[/FONT][FONT=&quot] در اینجا بود ؟ چرا [/FONT][FONT=&quot]Seraph[/FONT][FONT=&quot] ها که برای جنگ در فضا طراحی شده بودند به آنها حمله کردند ؟[/FONT] [FONT=&quot]هفت سفینه غول آسا [/FONT][FONT=&quot]Cruiser[/FONT][FONT=&quot] از داخل ابرها ظاهر شدند. اگر این سفینه ها اینجا پارک شده بودند، [/FONT][FONT=&quot]STARS[/FONT][FONT=&quot] مرتکب اشتباه شده بود و آنها را جزئی از کارخانه در نظر گرفته بود. [/FONT] [FONT=&quot]لوسی گفت : "ما باید به بقیه کمک کنیم"[/FONT] [FONT=&quot]مین گفت: "نه ! دستورات امگا"[/FONT] [FONT=&quot]آدام : " ما نمیتونیم جایی بریم"[/FONT] [FONT=&quot]تام تایید کرد و گفت : " دستورات مشکل داره! "[/FONT] [FONT=&quot]با وجود کنترل دمای زره اش، احساس سرما میکرد. تعدادی [/FONT][FONT=&quot]Seraph[/FONT][FONT=&quot] از سفینه ها خارج شدند و به همراه تعداد زیادی سفینه جابجایی ، صدها [/FONT][FONT=&quot]Elite[/FONT][FONT=&quot] را به میدان نبرد رساندند و پیاده کردند.[/FONT] [FONT=&quot]تام به آرامی گفت : "ما دیگه نمیتونیم به بقیه کمک کنیم "[/FONT] [FONT=&quot]پیدا کردن محلی برای کاور گرفتن بیهوده بود. هفت سفینه به اندازه کافی قدرت داشتند تا اسپارتان های را نابود کنند. فقط یک انتخاب داشتند.[/FONT] [FONT=&quot]تام گفت: "هسته راکتور ! این ماموریت ماست و تنها سلاحی که بر روی [/FONT][FONT=&quot]Covenant[/FONT][FONT=&quot] ها اثر میکنه "[/FONT] [FONT=&quot]برای چند لحظه هیچکس چیزی نگفت. و بعد سه نور چشمک زن سبز موافقت بر روی صفحه اش ظاهر شد. دوستانش میدانستند که او چه میخواست. تیم [/FONT][FONT=&quot]Foxtrot[/FONT][FONT=&quot] به سرعت داخل کارخانه شد و در حین حرکت لوله ها و سلول های سوخت را از بین میبردند. شش [/FONT][FONT=&quot]Elite[/FONT][FONT=&quot] در مقابل آنها و پشت موانع منتظر بودند. تام نارنجک هایی را به سمت آنها پرتاب کرد. ولی تیمش هنوز میدویدند و هرگونه تاخیر باعث میشد که دشمن از پشت سر آنها را بزند. تعدادی گلوله پلاسما به آدام خورد و روی زمین افتاد. آدام با گریه گفت: " برید من جلوشون رو میگیرم"[/FONT] [FONT=&quot]تام بدون توقف ادامه داد. آدام میدانست باید چه کاری انجام دهد: جنگیدن تا زمانی که دیگر قدرتی در بدنش نماند.[/FONT] [FONT=&quot]هسته راکتور صد متر با آنها فاصله داشت. خیلی سخت میشد به آن نگاه کرد. هسته بسیار بزرگ بود و در واقع مانند یک قلب بزرگ این تاسیسات را میگرداند و از لوله های آب ، انرژی، خنک کننده و کریستال تغذیه میشد. یک مهندسی عالی که البته به این معنی بود که راحت میشد جلوی آن را گرفت. [/FONT] [FONT=&quot]تام فریاد زد و با نشان دادن گفت: "خنک کننده های اصلی اینجا و اینجان. من شیر رو میبندم" لوسی و مین با علامت متوجه بودن خودشان رو نشان دادند.[/FONT] [FONT=&quot]صفحه نمایشش دچار اشکال شد. پلاسما و قدرت الکتریکی هسته باعث خرابی وسایل الکتریکی آنها میشد. او شیر های اصلی را پیدا کرد. درست زیر اتاق اصلی. تام دوبار آنها را چرخاند و بر روی آنها بمب هایش را کار گذاشت. تام متوجه لوسی شد. او بر روی دو مجرای خنک کننده اصلی راکتور، بمب کار گذاشت و زمانیشان را تنظیم کرد. [/FONT] [FONT=&quot]مین هم مشغول تنظیم بمب هایش بود.
[/FONT] [FONT=&quot]درجه حرارات راکتور ناگهان شروع به بالا رفتن کرد و شروع به سوت کشیدن کردند و زنگ خطر هسته روشن شد. لوسی فریاد زد : "نه!"[/FONT] [FONT=&quot]لوسی از کنار تام به سمت دود سمی خنک کننده دوید. اما تام او را گرفت و سعی کرد کنترلش کند. "اون رفته ! [/FONT][FONT=&quot]EM[/FONT][FONT=&quot] باعث شد منفجر بشه"[/FONT] [FONT=&quot]لوسی خودش را از دست تام خارج کرد. تام گفت "باید زودتر از اینجا بریم" لوسی با تردید یک قدم به مین نزدیک شد و بعد به سمت تام برگشت و سرش را تکان داد. به سرعت از تاق اصلی به سمت مجتمع کارخانه دویدند. از میان قسمت های کارخانه گذشتند تا به جایی رسیدند که باید به داخل دریا میپریدند. لوسی نگاهی به کارخانه انداخت و دستش را دراز کرد. تام دست او را گرفتند و هردو با هم پریدند. در حین سقوط زره های خود را آماده کردند و روی آب شناور ماندند. از نگاه تام، سفینه های [/FONT][FONT=&quot]Covenant[/FONT][FONT=&quot] ها لیزر شلیک کردند! شلیک از یک سفینه مادر ! چه کسی میتوانست نجات پیدا کرده باشد ؟ [/FONT] [FONT=&quot]یک خورشید جدید ظاهر شد، هسته راکتور کارخانه منفجر شده بود و کارخانه و سفینه ها را ذوب و منفجر کرد. تام و لوسی زیر آب شنا کردند تا خود را به نقطه امنی برسانند. زره اش جان او را نجات داده بود. [/FONT] [FONT=&quot]تام و لوسی به سمت خشکی برگشتند و به نزدیکی میدان نبرد رفتند و بعد به سمت محل قرار که یک سری سفینه منتظر آنها بود. هیچ [/FONT][FONT=&quot]Covenant[/FONT][FONT=&quot] ی دنبال آنها نیامده بود. همه به وسیله راکتور کارخانه نابود شده بودند.[/FONT] [FONT=&quot]عملیات [/FONT][FONT=&quot]TORPEDO[/FONT][FONT=&quot] با موفق انجام شده بود. ولی ه قیمت جان افراد [/FONT][FONT=&quot]Beta Company[/FONT][FONT=&quot] ! تمام کارخانه ، [/FONT][FONT=&quot]Covenant[/FONT][FONT=&quot] ها و سفینه هایشان و افراد [/FONT][FONT=&quot]Beta Company[/FONT][FONT=&quot] همه نابود شده بودند و هیچ چیز از آنها باقی نمانده بود.[/FONT] [FONT=&quot]لوسی به سمت تپه و میدان نبرد به راه افتاد. تام گفت کجا میری ؟[/FONT] [FONT=&quot]لوسی جواب داد : "کسایی که نجات پیدا کردن ! ما اید بریم و ببینیم "[/FONT] [FONT=&quot]هچکس باقی نمانده بود ! آنها تمام زمین و تیپه و میدان نبرد و ... را اسکن کردند. اما هیچکس زنده نمانده بود. تام دستش را دور لوسی انداخت و گفت : "تو رفتی تو شوک ! "[/FONT] [FONT=&quot]لوسی جواب داد "اما کسی نجات پیدا کرده باشه .... ! "[/FONT] [FONT=&quot]تام گفت: "هیچس باقی نمونده ! ما باید سریع از اینجا بریم"[/FONT] [FONT=&quot]لوسی گفت : " از کجا میدونی که ما زنده ایم ؟ "[/FONT] [FONT=&quot]تام زنده بود. مطمئنا زنده بود. اما اینجا روی زمین [/FONT][FONT=&quot]Pegasi Delta[/FONT][FONT=&quot] میدانست که قسمتی از وجودش با [/FONT][FONT=&quot]Beta Company[/FONT][FONT=&quot] مرد.[/FONT] [FONT=&quot]به لوسی کمک کرد تا سوار سفینه شود و بعد به سمت آسمان تیره به راه افتادند. لوسی از آن به بعد دیگر نتوانست در زندگیش صحبت کند. تام در سال هایی که به دنبال آمد مدام به آخرین سوال لوسی فکر میکرد ! "از کجا میدونی که ما زنده ایم ؟ " مطمئنا یک چیزی برای هر اسپارتان در آن روز مرد.[/FONT]
[FONT=&quot]



[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

Kainé

Kuraudo Sutoraifu
کاربر سایت
May 29, 2009
10,102
نام
احسان
دمت گرم :D خیلی حال دادی ما که با نت ذغالیمون توی حسرت گیر آوردن این چیزاییم مگه شما ها یه کاری بکنید ! :D
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر