داستان Alan Wake (کسانی که بازی نکردن نخونن!!!)

ashki0076

کاربر سایت
Jul 21, 2013
1
سلام به همه
منم امروز بازی رو با شیش هفت سال تاخیر تموم کردم :D و مثل همه شما شروع به خوندن مطالب فروم ها در مورد داستان مبهم بازی کردم


خب مشخصا هم هیچ جا مثل این تاپیک و این فروم خوب به این بازی پرداخته نشده ولی خب راستش من یکی که حوصله خوندن همه نظرات رو نداشتم و خوب بود اگه یه نفر پیدا میشد که یه جمع بندی کلی راجع به بازی ارائه می داد ، البته با توجه به عمر تاپیک خیلی انتظار نمی ره کسی حاضر شه همچین کاری رو بکنه هر چند که می بینم هنوزم آواتار خیلی از دوستان آلن ویک هست با گذشت این مدت زمان ، دیدم که هر کس یه نظری داده منم خب بالاخره دوست داشتم نکاتی رو که از دید بقیه یا اقلا شما عزیزای مشترک تو این تاپیک دور مونده و بهش اشاره نشده رو ذکر کنم

اول اینکه یه نکته خیلی ریز رو راجع به قوانین بازی باید در نظر بگیریم ، همون طور که می دونید روی خیلی از دیوارها نوشته شده بود به هیچ کس در تاریکی اعتماد نکنید و قطعا خوب می دونید منظور از این جمله اینه که کسایی که توی روشنایی هستن نمی تونن تسخیر شده باشن و اگه هم تسخیر شده باشن تاریکی فعلا روی اونا کنترلی نداره ، تا جایی که دیدیم حتی وقتی تاریکی قصد دزدیدن مامور اف بی آی رو داره اول چراغا رو خاموش می کنه و بعد می ره سر و سراغ کار اصلی
می خوام از حرفای بالا به این نتیجه برسم که امکان تسخیر شده بودن آلیس توی روند داستان صفرِ صفر هست ، چرا که همه جا توی بازی دیدیم که آلیس توی روشنایی خودشو محبوس کرده و از کوچکترین تاریکی ای بی زاره ، حتی اپیزود اولی بازی قسمتی از مراحل رو توی روز هست و بخشی هم که داخل کلبه هست بدون روشن شدن ژنراتور وارد نمیشه

نکته دیگه در مورد اون جمله آخر بازی که همه رو گیج کرده نظر منو جلب کرد اونم اینکه توی همون قسمت اول بازی وقتی دارید اطراف کلبه گشت می زنید آلن میگه که "با وجود اینکه آب زلاله ولی تاریکه ، برای یه دریاچه عجیبه" و ضمن اینکه تنها راه ورود به این شهر از طریق آب هست و این می تونه این فرضیه که کل شهر هم مثل کلبه ای که آلیس و آلن توش ساکن شدن تصورات یا خیالات باشه ، به این معنی که کل بازی داره توی اقیانوسی اتفاق می افته که شهری به شکل جزیره روش ساخته شده ، حالا با این تصورات برگردید به ایستگاه پلیس جایی که سارا از بری می خواد که پیغامی رو به دوستانش برسونه ، من اینجا یه لحظه با خودم فک کردم که مردم این شهر هم دقیقا می دونن که چه اتفاقی توی شهر در حال رخ دادنه اما نمی خواستن که کسی از ماجرا با خبر بشه تا اینکه فهمیدن تاریکی داره از حد خودش بیشتر پیش می ره و تو سدد این اومدن که جلوشو بگیرن و برای این کار چه کسی از آلن بهتر ، به هر حال این جمله خیلی پیچیده تر از این حرفاست و نه توی چند خط بلکه توی چند صفحه هم نمیشه تشریح کاملی ازش ارائه داد اما خوبه که از این دید هم بهش نگاه کنیم

نکته دیگه در مورد یکی بودن تام و آلن که این از نظر شخص من یه جورایی غیر منطقی میشه و طبق درکی که من از بازی و نویسندش دارم می دونم که سم لیک سعی می کنه همه چیز رو منطقی جلوه بده ، حتی اگه بتونه با دلایل غیرمنطقی این کار رو انجام می ده ، برای مثال شما در نظر بگیرید جایی از بازی رو که ما یک چیزی رو دیدیم و بعدا ثابت شده که اونچه شما دیدید اشتباه بوده و باید تصور دیگه ای از ماجرا داشته باشید ، مشخصا همچین قسمت هایی رو ندیدیم ، به عبارتی بازی اگه بخواد چیزی رو مبهم کنه اونو به طور کل نشون نمیده نه اینکه توی اپیزود سه یا چهار بیاد توی دید نفر سومی نشون بده که اون شب و اون هفته چه اتفاقی افتاده و بعدها بیاد به ما بگه که آره شما همتون سرکار بودید و در واقع اون شب آلن آلیس رو کشته
پس طبق چیزی که می دونیم و دیدیم لحظه ای که آلن بیرون از کلبه بود آلیس کاملا زنده بود و وقتی برقا قطع شد و آلن به کلبه رفت آلیس رو ندید و مستقیما توی آب رفت و بعدش از پلی که اون کنار بود برگشت به کلبه تا ادامه داستان رو روایت کنه
با این توصیفات فرضیه ی کشته شدن آلیس توسط آلن تا حدودی منتفیه اما در اینکه آلن خودش رو به خاطر تنها گذاشتن آلیس تو اون شب و در نتیجه ربوده شدنش مقصر می دونه شکی نیست

در مورد فرضیه یکی بودن تام و آلن هم باز از قاعده بالا و این اصل که شما بانوی روشنایی رو اولین بار توی داینر دیدید و اونجا همه ما متوجه شدیم که بانوی روشنایی به خوبی آلن رو دید و اونو مرد جوان صدا زد ، اگه قرار بود آلن و تام یکی باشن یا شخصیت های مختلفی از یک فرد باشن اون لحظه بانوی روشنایی آلن رو تام یا هر چیز دیگه ای صدا می زد که دیدیم این اتفاق رخ نداد و علاوه بر اون دیدیم که تام و آلن با هم ملاقات داشتن و همدیگه رو لمس کردن ، با این فرض که بعد از لمس کردن شخصیت بیمار آلن توسط شخصیت مثبتش اونا یکی شدن اگه تام و آلن یکی بودن باید موقع لمس کردن یکی میشدن یا اقلا اتفاق جالب توجهی رخ می داد که این اتفاق رخ نداد ، ضمن اینکه همون طور که دیدیم باربارا که توسط تاریکی تسخیر شده بود در حال حاضر ماجرا خیلی پیر شده بود و با این اوصاف تام ماجرای ما هم باید کلی پیر باشه و اگه این شکل بخوایم به قضیه نگاه کنیم آلن هم باید پیر می بود

یه نکته دیگه هم راجع به اون جمله HELL توی لحظه شیرجه زدن آلن به آب هست و به نظرم تنها هدف از اون جمله این بود که رمدی همه ما رو وقتی به پایان خوش داستان امیدوار بودیم یهو نا امید کرد ، اگه هم دقت کنید قبلش همه چی داره به نفع تام پیش می ره و قبل از پریدن تو آب خوشحال و مطمئنه ولی اون لحظه که جمله رو میگه چشماش می خواد از حدقه در بیاد تا اینکه وارد آب میشه
من فکر می کنم در اون لحظه آلن چیزی رو که فراموش کرده بود به خاطر آورد ، مامور اف بی آی ، قبل از اون جاگر جملاتی رو به آلن گفت که شاید آلن تو اون لحظه حتی به اونا گوش نمی داد چه برسه به اینکه بخواد بهشون فکر کنه اما وقتی داشت وارد آب میشد به این فک کرد که چرا تاریکی اون حرفا رو زد و اوه ، پس مامور اف بی آی چی شد ، تاریکی رو از اون خارج نکردم و این کل ماجرا رو به هم ریخت و اون جمله هلل دلهره رو برای همه ما و آلن به ارمغان آورد

یه نکته هم که خیلی توجه منو جلب کرد و خیلیا بهش دقت نکردن و می خوام از همین نکته برای پایان دادن به این متن و بررسی ام استفاده کنم این بود که وقتی دکتر هارتمن توسط تاریکی توی اتاق محبوس شد و توی این محبوس شدن آلن هم نقش داشت موقع خارج شدن از اتاق آلن یه لبخند موذیانه روی لباش داشت ، لبخندی که منو یاد شخصیت منفی ها می نداخت ، اما منظورم از بیان این جمله چی بود
همه ما می دونیم که هر کدوممون دارای بعد وجدانی مثبت و منفی هستیم ، حتی شیر فرهاد برره که وجدان بیداری داشت ولی بهش گوش نمی داد :D
همه ما بعد روشنایی و مایل به نور داریم و یه بعد تاریک هم داریم که هیچ کس نمی تونه انکارش کنه ، چه قد زیاد بودن آدم بدایی که توی هات اسپات ها کارای مثبتی انجام دادن و چه قد بیشتر بودن آدم خوبایی که جاهایی از داستان به بعد تاریکشون باختن و سرنوشت بدی رو رقم زدن
از نظر من کل داستان آلن ویک توی مبارزه ابعاد منفی و مثبت آلن با هم می گذره ، بعد منفی آلن که سعی داره داستان رو طوری پیش ببره که به قول خودش یه هورور استوری یا تراژدی وحشتناک بشه و بعد مثبتش که سعی داره با این خواست مبارزه کنه ، شاید تام و جاگر و هر چیزی که توی بازی هست همه و همه ساخته ذهن آلن هستن که سعی داره نبرد جذابی رو برای داستانش ایجاد کنه
شایدم اصلا اتفاقی در حال وقوع نیست و یه وقت هم هم دوربین از بازی خارج بشه و ما آلن رو پشت دستگاه تایپش در حال تایپ داستانی که ما بازیش کردیم ببینیم
کجاست که هر چیزی که بخوایم به حقیقت می پیونده ؟ رویا
شاید کالدرن لیک رویای آلن یا شخصیت داستان آلن هست که سعی بر این داره که هر چیزی که توی ناخودآگاهش هست رو به حقیقت تبدیل کنه ، دقت کنید که گفتم ناخودآگاه چون کلمه بهتری براش پیدا نکردم
در مجموع از نظر من آلن شخصیتی هست با یه بیماری روانی و حالا این شخصیت فرصتی رو پیدا کرده که همه چیز رو اونطوری که بخواد رقم بزنه اما با این اوصاف ذهن آلن هنوز هم در حال مقابله با بیماریش هست
دو نکته رو مد نظر قرار بدید ، وقتی آلن از ماشین پیاده شد که بره کلیدا رو بگیره به آلیس قول داد که خوش اخلاق باشه و حالا دقیقا جملش یادم نیست ولی گفت که "Do not worry, I promise to behave" و یا اینکه آلیس توی ماشینشون کتابایی از روانشناس هارتمن نگه می داشته ، کاری نداریم به این که کتاب از کیه و آیا آدم درستی هست یا نه اما اینکه آلیس کتاب ها رو نگه داشته نشون از اینه که آلیس از بیماری روانی شوهرش با خبر بوده ، حتی توی قسمتی از داستان بازی می بینیم که آلن بیدار میشه و سردرد داره پس قرص هایی رو می خوره و از اونجا که به شدت از نور زیاد فراریه از عینک استفاده می کنه و عینک درست کنار تختش هست ، آلیس هم سوالی در این رابطه نمی پرسه ، این یعنی مسئله طبیعیه
آلیس و دکتر هر دو از آلن می خوان که آلن بنویسه چون می دونن این نوشتن حال اونو بهتر می کنه ، حالا آلیس هدفی داره که اون بهبود شوهرشه و شاید دکتر هدف دیگه ای داشته باشه و این براش فقط یه بهونس ، بگذریم که همه مریضای روانی از دکترای روانشناس تنفر دارن و شاید این تنفر حتی به بعد روشن آلن هم رحم نکرده باشه
همه و همه اینا خبر از مشکلات روانی آلن می ده اما توی طول بازی ما هیچ وقت ندیدیم آلن غیر منطقی عمل کنه و این برای چنین شرایط سختی یه کم غیر منطقی به حساب میاد پس نتیجه می گیریم ما الان فقط بعد مثبت و سالم آلن رو می بینیم در حالی که بعد مریض و اصلی تر اون داره داستانی رو تایپ می کنه که سرنوشت هر دو بعد رو رقم بزنه
متن طولانی ای شد اما امیدوارم بخونید و نظرات منو نقد کنید با اینکه فکر نمی کنم دیگه کسی چیزی از بازی به یادش مونده باشه و حتی من خودم بازی رو به سختی پیدا کردم
اما اگه نمی نوشتم شاید این نظرات رو با خودم به گور می بردم :D
ممنون اگه خوندید و اگه هم نخوندید بهتون حق می دم منم بودم نمی خوندم :))

پ ن : قبلن هم وقتی سیزده چهارده سالم بود بازی رو انجام دادم ولی اون موقع چون چیزی ازش سر در نیاوردم بردم و با یه نیدفور اسپید ماست وانتد عوضش کردم :D اما قول دادم به خودم که یه روزی این بازی و l.a noire رو تموم کنم که این اولیش :)
یا علی
 

ho3ein70

کاربر سایت
Dec 5, 2013
102
نام
ho3einsa
درود به عزیزان بازی سنتر.
دوستان من برای چندمین بار الن ویک رو تموم کردم و باز برای چندمین بار برای ادامه ی این بازی هایپ شدم.
تا حالا دسترسی به دی ال سی هاش نداشتم که خوشبختانه تونستم دی ال سی هاشم دانلود کنم و میخام بازی کنم هنوز بازی نکردم.
سوال یک: رمدی جدیدا گفته الن ویک و کوانتوم بریک با داستان خطی یک فرصت از دست رفته هستند، به نظر شما این یعنی دیگه رمدی علاقه ای به ساختن ادامه ی بازی الن ویک و کوانتوم بریک نداره؟
نظر شخصی من الن ویک خیلی سطح بالاتر از کوانتوم بود از لحاظ داستانی شما هم خوشحال میشم نظرتونو بگین. من چند سال پیش الن ویکو رو پی سی بازی کرده بودم و دسترسی به دی ال سی نداشتم الان رو ایکس باکس میرم.
سوال دو: ممنون میشم کسی که الن ویک کابوس امریکایی رو بازی کرده داستانشو اینجا بنویسه.
 
  • Like
Reactions: ehsanservat

ehsanservat

کاربر سایت
Dec 3, 2012
5,253
به تازگی این بازی رو تجربه کردم و تمومش کردم
داستان بازی واقعا پیچیده و مبهم بود برام
ولی کشش خاص و قویی داشت که آدم میخواست ادامه رو بدونه
یه بیماری روانی هست که اسمشو الان یادم نمیاد تو این بیماری ذهن فرد بیمار تو دنیا سیاه و تاریکی میره و با کلی هیولا و .... میجنگه ، شاید آلن یکی از این نوع بیماراس یا اینکه داستان از روی این نوع بیماری پایه ریزی شده
 
  • Like
Reactions: ho3ein70

ho3ein70

کاربر سایت
Dec 5, 2013
102
نام
ho3einsa
به تازگی این بازی رو تجربه کردم و تمومش کردم
داستان بازی واقعا پیچیده و مبهم بود برام
ولی کشش خاص و قویی داشت که آدم میخواست ادامه رو بدونه
یه بیماری روانی هست که اسمشو الان یادم نمیاد تو این بیماری ذهن فرد بیمار تو دنیا سیاه و تاریکی میره و با کلی هیولا و .... میجنگه ، شاید آلن یکی از این نوع بیماراس یا اینکه داستان از روی این نوع بیماری پایه ریزی شده
سلام داداش اگه دی ال سی هاشو بری دیگه کامل داستانو می فهمی. و این واقعیته و الن بیمار نیست. بهتره هرجور شده دی ال سی هاشو گیر بیاری بازی کنی. شدیدا توصیه میکنم
 
  • Like
Reactions: ehsanservat

ehsanservat

کاربر سایت
Dec 3, 2012
5,253
سلام داداش اگه دی ال سی هاشو بری دیگه کامل داستانو می فهمی. و این واقعیته و الن بیمار نیست. بهتره هرجور شده دی ال سی هاشو گیر بیاری بازی کنی. شدیدا توصیه میکنم

سلام داداش
مرسی عزیز ، همینم تازه بازی کردم مخم هنگید یاد فیلم ساینت هیل افتادم همونی که شوهره دنبال زن و دخترشه آخرش بر میگرده خونه اما تو دنیا تاریک فرو رفته
چشم داداش ، اسم dlc هاش چیه؟ چنتا dlc ه؟
 

ho3ein70

کاربر سایت
Dec 5, 2013
102
نام
ho3einsa
دو
سلام داداش
مرسی عزیز ، همینم تازه بازی کردم مخم هنگید یاد فیلم ساینت هیل افتادم همونی که شوهره دنبال زن و دخترشه آخرش بر میگرده خونه اما تو دنیا تاریک فرو رفته
چشم داداش ، اسم dlc هاش چیه؟ چنتا dlc ه؟
دو تا دی ال سی داره یکیش سیگنال یکیش رایتر.
واسه از هنگ درومدن دی ال سی تجویز میشه خخخ. کامل توضیح میده جریانو.
 
  • Like
Reactions: ehsanservat

msadra22

کاربر سایت
Jun 18, 2017
2
قسمت اول:

Alan wake نویسنده جوانیست که اخیرا دچار کابوس های فوق العاده وحشتناکی شده . در این کابوس ها آلن خودش رو در جنگلی تاریک و مه آلود می بینه در حالی که مردهایی که تمام بدنشون رو سایه ای غلیظ پوشش داده به او حمله می کنند. آلن نویسنده موفقیست اما بعلت همین کابوس های دائمی و عجیب چند وقتی هست که اصلا نتونسته چیزی بنویسه و اثری رو به چاپ برسونه.

سرانجام با موافقت همسرش تصمیم می گیره تا سفری تفریحی برای بازیافتن آرامش روانی و رها شدن از کابوس های هول انگیزش به Bright Falls داشته باشه.

Bright Falls شهریست کوچک و با جمعیت نسبتا کم که طبیعت زیبایی هم داره. بلافاصله پس رسیدن به شهر، آلن با همسرش میره به رستوران شهر تا کلید مکانی رو که برای اقامت رزرو کرده از Mr Stucky بگیره. داخل رستوران با یک پیش خدمت جوان به اسم رز برخورد می کنه که بر حسب اتفاق یکی از طرفداران پر و پا قرص خود آلن و داستان هاش هست. آلن از این موضوع اصلا خوشحال نمیشه چون حس می کنه اگر در سطح شهر شناخته شده باشه، آرامش مورد نظرش رو پیدا نخواهد کرد. آلن برای پیدا کرد آقای استاکی ،طبق راهنمایی رز، به سمت قسمت پشتی رستوران میره. در ابتدای راهرویی که به قسمت پشتی رستوران منتهی میشه پیرزنی عینکی ایستاده که زیر لب در مورد اینکه باید چراغ ها رو درست کنند تا خاموش نشه، حرف هایی می زنه ( این پیرزن از نظر افراد شهر از نظر ذهنی مشکل داره.) . نهایتا آلن به انتهای همون راهروی تاریک میره تا آقای استاکی رو پیدا کنه اما ناگهان پیرزنی که تور مشکی روی صورت انداخته از پشت آلن ظاهر میشه و صداش میزنه و بهش میگه چون آقای استاکی خودش نتونسته بیاد کلید رو داده تا اون بده به آلن. آلن هم کلید رو می گیره از رستوران خارج میشه و به همراه همسرش، به طرف مکانی که پیرزن آدرسش رو بهشون میده حرکت می کنند. در همین حین ناگهان از طرف مقابل رستوران ، آقای استاکی دوان دوان میاد سمت ماشین آلن که حالا دیگه حرکت کرده ، تا کلید ویلایی که رزرو کرده بودن بهشون بده اما از ماشین جا میمونه. در حقیقت پیرزن آلن و همسرش رو به همونجایی فرستاده که مد نظر خودش بوده، نه اونجایی که قرار بوده برن.

آدرسی که پیرزن به آلن داد، مربوط میشه به ولایی که در گوشه ای از دریاچه کالدرون (یک دریاچه محلی) قرار داره و اسمش Divers Island هست. آلن و همسرش در ویلا مستقر میشن و آلن برای هواخوری میره تا اطراف ویلا رو ببینه اما آلیس باهاش تماس می گیره و میگه که یه سورپرایز براش داره. آلن بر می گرده و همسرش اون رو می بره به یکی از اتاق ها تا دستگاه تایپی رو به آلن نشون بده که محیا کرده تا آلن بتونه از آرامش Bright Falls استفاده کنه و داستان بعدیش رو بنویسه. آلن از این کار آلیس شدیدا عصبی میشه و بعد از کمی جر و بحث از خونه میاد بیرون و می خواد به سمت ساحل بره که ناگهان برق های خونه قطع میشه. آلیس که بیماری روانی ترس از تاریکی داره با صدای بلند آلن رو صدا می زنه ، آلن هم خیلی سریع خودش رو به ویلا می رسونه و می بینه که قسمتی از نرده های چوبی روی ایوان ویلا (که به سمت دریاچه هست) شکسته و آلیس افتاده داخل آب. آلن خیلی سریع شیرجه می زنه داخل آب تا آلیس رو نجات بده.

ناگهان آلن به هوش میاد اما نه جایی که همین چند دقیقه پیش بوده . بلکه با کمال تعجب متوجه میشه که پشت فرمان ماشینش هست و تصادفی هم داشته و از سرش خون میاد. در حالی که سرش گیج میره از ماشین پیاده میشه و می بینه ماشیننش لب دره هست و فاصله کمی با سقوط از دره داره. شب هست هوا تاریک شده و همون جنگل تاریک و مه گرفته ای که آلن در کابوس هاش می دیدید دقیقا براش تدایی شده.

آلن راه خودش رو از میون جنگل پیدا می کنه و به یک کارگاه چوب بری می رسه . درست قبل از اینکه وارد کارگاه چوب بری بشه طی اتفاقاتی چندتا برگه پیدا می کنه که انگاز داستانی هست که خودش طرح رو داخل ذهنش داشته و می خواسته بنویسه اما هرگز اون رو ننوشته. روی اولین برگ از داستان توضیح داده شده که در این قسمت آلن توسط یه مرد با تبر مورد حمله قرار می گیره و وقتی آلن وارد کارگاه چو بری میشه دقیقا همین اتفاق رخ میده!! در واقع آلن درون داستانی هست که به نظر میاد خودش نوشته باشه اما چه زمانی این داستان رو نوشته که خودش هم به یاد نداره.

آلن تصمیم می گیره به پمپ بنزینی بره که در نزدیکی همون کارگاه چوب بری قرار داره و متعلق به همون آقای استاکی هست. آلن در راه رسیدن به پمپ بنزین با خود آقای استاکی هم رو به رو میشه و متوجه میشه اون هم تبدیل شده به یکی از همون مردایی که تاریکی دور و برشون رو گرفته و به آلن حمله می کنن.

بعد از رسیدن به پمپ بنزین آلن با کلانتر تماس می گیره و ازش می خواد که بیاد به پمپ بنزین تا اون رو نجات بده. وقتی کلانتر Breaker به محل میرسه آلن با حالتی آشفته میره به سمتش و شرایط رو براش توضیح میده اما نه کامل، چون می ترسه با گفتن تمام چیزهایی که دیده، بعنوان دیوانه تلقی بشه و ببرنش آسایشگاه روانی و دیگه نتونه آلیس رو پیدا کنه. بریکر از آلن می پرسه که کجا اقامت دارن و آلن نام مکان رو میگه اما بریکر با کمال تعجب میگه که اونجا مدت هاست کاملا رفته زیر آب. آلن هم در جواب میگه می تونم ببرمتون اونجا و با هم میرن به اونجا و آلن می بینه که ویلایی در کار نیست و پل هم از نصفه شکسته و کلانتر راست می گفته. در حالی که تمام این سوالات ذهن آلن رو پر کرده ، کلانتر می برش به اداره پلیس برای توضیحات بیشتر.




قسمت دوم:


بعد از شب سخت و وحشتناکی که آلن پشت سر میگذاره و اتفاقاتی که براش رخ میده سرانجام صبح روز بعد خودش رو داخل دفتر کلانتری شهر پیدا می کنه. کمی و کلانتر بریکر صحبت می کنه و کلانتر هم همون وعده های قبلی رو بهش میده و میگه که مطمئنا آلیس رو پیدا خواهد کرد. آلن وسایلش رو از روی میز کلانتر بر می داره و میره به محوطه ساختمان کلانتری.

تلفن آلن زنگ می خوره و صدای آلیس میاد که آلن رو صدا می زنه و ازش کمک می خواد. آلن هم با تعجب و اضطراب آلیس رو صدا می زنه و ناگهان صدای کهاز پشت خط میاد عوض میشه و صدای یک مرد میاد که به آلن میگه اگه همسرش رو می خواد باید در ساعتی معین از شب به مکانی که اون میگه بره ( Lovers Peek) . با این اتفاقات امید در آلن زنده میشه و به این موضوع امیدوار میشه که آلیس هنوز زنده هست و دزدیده شده.

دقیقا وقتی آلن قصد داره از اداره پلیس خارج بشه با کلانتر بریکر و شخصی به نام دکتر هارتمن مواجه میشه . هارتمن که یک دکتر روانشناس هست برای آلن توضیح میده که همسرش قبل از آمدنشون به Bright Falls با او (دکتر هارتمن) صحبت هایی داشته و گویا هارتمن در مورد وضعیت روانی پریشان آلن چیزهایی می دونه. آلن با حالتی عصبی در مورد همسرش از هارتمن می پرسه اما هارتمن دوباره با نکته های روانشناسی و اینکه چه چیز هایی رو باید رعایت کنه و اینکه همه شرایط خودش درست میشه صحبت می کنه. این تفره رفتن و جواب ندادن و همچنین برخورد با آلن به صورت یه بیمار روانی که نیاز به ترحم داره، آلن رو شدیدا عصبانی می کنه تا حدی که یه مشت محکم به صورت دکتر هارتمن می زنه.

در حین همین کش مکش، Barry دوست و مدیر برنامه های آلن سر میرسه و سعی می کنه تا با خارج کردن آلن از اونجا به قائله خاتمه بده و همین کار رو هم می کنه. barry الن رو به هتلی می بره برای اقامت و طی راه ، آلن برای باری همه چیز رو کامل توضیح میده اما به طور طبیعی Barry که از ماجرا خیلی دور بوده باور نمی کنه. در واقع barry فقط حرف آلن رو در مورد آدم دزده و اینکه احتمالا پول می خواد باور می کنه.

شب همون روز آلن علی رغم مخالفت هایی که barry داره از هتل خارج میشه و میره به محل قرار. این بار هم آلن با همون مردهای تاریک مواجه میشه و از سدشون عبور می کنه. قلب از رسیدن به محل دقیق قرار طی حادثه ای ، سلاح و چراغ قوه آلن از دستش میفته و مردهای تاریک هم بهش حمله می کنن. در حالی که مرگ رو در چند قدمی خودش می بینه ، منور قرمزی که پرت میشه و چند صدای گلوله نشون میده که یک نفر دیگه هم اونجا هست که مردهای تاریک رو از بین می بره و آلن رو نجات میده. این یک نفر همون آدم ربایی هست که آلن باهاش قرار داشته. بعد از اینکه آلن و آدم ربا به مکان امنی میرن و مهلت حرف زدن پیدا می کنن، آلن با حالتی عصبی از آدم ربا می خواد که زنش رو بهش برگردونه و آدم ربا هم خواسته خودش رو بیان می کنه. اما خوسته ی آدم ربا پول نیست بلکه داستانی هست که آلن نوشته (همون manuscripts) اما مشکل اینجاست که آلن اصلا نوشتن چنین داستانی رو به یاد نداره و فقط چند برگ از داستان رو که در مکان های مختلف پیدا کرده داره. آلن عصبانی میشه و یه مشت محکم به آدم ربا میزنه که باعث میشه هر دو نفر پرت بشن پایین از کوه که ارتفاع چندان زیادی هم نداره. با این اتفاق آلن زود بلند میشه سلاح خودش رو بر می داره اما آدم ربا فرار می کنه.

آلن تصمیم می گیره برگرده به هتل که تلفنش به صدا در میاد. Barry با صدایی لرزان به آلن میگه دور و اطراف خونه پر شده از کلاغ های سیاه و عجیب و صداهای ترسناکی میاد. آلن هم بعد از این توصیه به باری که چراغ ها رو روشن بذاره و در رو قفل کنه، هرچه سریع تر خودش رو به هتل می رسونه. در هتل متوجه میشه که مسئول هتل هم توسط تاریکی تسخیر شده و باید با او هم مبارزه کنه. بعد از این کار و از بین بردن کلاغ ها به داخل اتاق میره و با باری صحبت می کنه و جریان رو براش تعریف می کنه. حالا دوست آلن هم حرفاش رو باور می کنه.

آلن از باری می خواد تا به شهر بره و هر چقدر می تونه اطلاعات از آدم ربا و ویلایی که در ابتدا با آلیس درش اقامت داشتن جمع آوری کنه. خودش هم پای میز می شینه تا داستان رو بنویسه تا تحویل آدم ربا بده اما اصلا قادر به انجام این کار نیست و نور بازتاب شده از کاغذ سفید چشمش رو شدیدا آزار میده!!



توضیح در مورد تلوزیون ها و رادیو ها:

در طول بازی با این دو وسیله زیاد برخورد می کنی که چون صرفا مربوط له اپیزود خاصی نمیشن باید جدا توضیح داده بشه.

رادیو های زادی در طول بازی وجود داره که به صورت کاملا اختیاری آلن می تونه روشنشون کنه یا حتی طرفشون هم نره. به نظر می رسه برنامه های رادیو بیشتر مربوط به شب باشه (مثل راه شب :biggrin1:) اما فکر می کنم صبح هم باشه. کلا گوینده رادیو (که در اپیزود 3 ملاقاتش می کنید) از یک بازه زمانی به بعد حرف هایی می زنه که خیلی مربوط به محیط شهر Bright Falls میشه و بیشتر به درد آلن ( بازیباز ) می خوره. این صحبت ها اونجوری که من از چندتاش برداشت کردم خیلی به سمت گم شدن اشیا و افراد و کلا اتفاقات عجیبی میشه که در شهر شروع به رخ دادن کرده و همش هم بحث دیشب هست. (این برداشت من هستش شاید درست نباشه )

تلوزیون ها دو حالت دارن . یه حالت که خود آلن روشنشون می کنه و حالت دیگه که خودشون ناگهان روشن میشن. وقتی خود آلن تلوزیون رو روشن کنه همیشه یک برنامه داره (چون همیشه شب ها این اتفاق میفته) که اون برنامه هم برنامه روانشناسی هست در مورد مجرمین و جرم های مختلف ، به اسم Night Spring فکر می کنم. بعده ها از نام این برنامه در بازی (اپیزود 5) استفاده میشه.

دسته دوم تلوزیون هایی هستند که خودشون روشن میشن و شاید یکی از مهم ترین بخش های داستان بازی هستند. این تلوزیون ها آلن رو در حالی نشون میده که در اتاقی از همون ویلای واقع در دریاچه کالدرون حضور داره و بعضی مواقع هم در حال نوشتن هست. آلن طوری رفتار می کنه که انگار دقیقا می دونه دوربینی که شما حوادث رو ازش می بینید کجا هست حتی گاهی نگاه های مستقیم آلن رو می بینید . صحبت های هم آلن می کنه مثل : " نمی دونم چرا بیرون ویلا همیشه شب و تاریکی و هیچ وقت صبح نمیشه! " یا " باید طوری بنویسم تا آلیس رو پیدا کنم " از این موضوع بعدا در بازی استفاده خواهد شد.




اپیزود 3:

در پایان اپیزود 2، با Barry تماسی از طرف رز (پیشخدمت رستوران شهر) گرفته میشه و به Barry گفته میشه که تمام داستان دست رز هست و باید همراه آلن بیاد و بگیرش. بعد از تموم شدن این تماس، اونطرف خط (همونجایی که رز قرار داره )به تصویر کشیده میشه و رز رو می بینیم در حالیکه پیرزن تاریک کنارش ایستاده و اون رو تسخیر کرده و وادارش کرده تا این حرف ها رو بزنه . Barry این موضوع رو با آلن در میون میگذاره و تصمیم می گیرن با هم به محل اقامت رز برن. وقتی از ماشین پیاده میشن تا وارد اون مجتمعی که خونه رز درش قرار داره بشن، آلن با تعجب به barry میگه چطور ممکنه این دختر تمام داستان رو داشته باشه؟!؟! اما در جواب چیزی جز تعریف و تمجید از رز نمی شنوه و بدون در نظر گرفتن خطر های احتمالی وارد مجتمع میشن. همینطور قبل از ورود به مجتمع سارا بریکر (خانم کلانتر) با آلن تماس می گیره و بهش خبر میده که یک مامور FBI به اسم نایتینگال وارد شهر شده و خیلی عصبی هست و می خواد هرچه سریع تر آلن رو ببینه. آلن هم به سارا میگه حتما خواهد رفت.

بعد از رسیدن به خونه ی رز ، رز برای barry و آلن دو لیوان قهوه میاره که مزه خوب و خاصی داره، بعد از خوردن قهوه و درست زمانی که آلن می خواد در مورد برگ های داستان از رز بپرسه، barry و چند لحظه بعد آلن هر دو از هوش میرن (به خاطر چیزی که داخل قهوه ریخته شده). وقتی آلن چشمش رو باز می کنه شب شده ، Barry هنوز روی میز بی هوش افتاده و رز هم کنار خونه نشسته ، زانو هاش رو بغل کرده و مدام یک جمله رو تکرار می کنه (جمله مهمی نیست) . آلن برگی از داستان رو پیدا می کنه که شرح حال درونی آلیس درش نوشته شده و اینطور توصیف شده: " آلیس توسط پیرزن لمس شد و از همون لحظه در ظاهر به خدمتکاری برای پیرزن تبدیل شد اما در باطن در بین تاریکی گم شده بود و ترس در تمام بدنش رسوخ کرده بود اما چاره ای نداشت"

آلن از خونه رز خارج میشه و گویا نگهبان مجتمع (که یک نگهبان هست) از حضور طولانی دو مرد در خونه رز و نیامدن هیچ صدایی از داخل خونه، نگران شده و با پلیس تماس گرفته. بر همین اساس ، پلیس ها جلوی در ورودی مجتمع رو گرفتن تا آلن رو دستگیر کنن. آلن متعجب میشه اما تصمیم می گیره فرار کنه تا حتما به قراری که با آدم ربا گذاشته برسه، به محض اینکه آلن پا به فرار میگذاره، نایتینگال شروع به تیر اندازی می کنه ،بدون توجه به حضور پیرمرد در کنار آلن و احتمال آسیب رسیدن به دو فرد بی گناه! آلن جان سالم به در می بره و می پره به سمت جنگل و فرار می کنه، پلیس ها هم بدنبال آلن وارد جنگل میشن.

از این قسمت داستان به بعد، حتی ابزار، اشیا ، درخت ها و تمام عوامل محیطی موجود می تونن به تسخیر تاریکی در بیان و بوسیله اون کنترل بشند. با استفاده از همین توانایی، نیروی تاریکی تمام ماشین های پلیس رو سرنگون می کنه و ترس و وحشت همه جنگل رو فرا می گیره. آلن می تونه گفت و گو های بین سارا و نایتینگال رو از طریق بیسیم ماشین های پلیس بشنوه جایی که نایتینگال به سارا در مورد واژگون شدن و از بین رفتن ماشین ها و نیرو های پلیس میگه و مقصر همه این هارو آلن می دونه و سارا هم در جواب به این اشاره می کنه که چطور یک نویسنده می تونه این کار ها رو انجام بده و با نایتینگال مخالفت می کنه.

آلن در جنگل پیش میره و قصد داره برای قرار خودش با آدم ربا به معدن زغال سنگ برسه اما در حقیقت آدرس دقیق رو نمی دونه و باید از یکی سوال کنه اما در شرایطی که تحت تعقیب پلیس هست به چه کسی می تونه اعتماد کنه!؟!؟! با شنیدن صدای گوینده رادیو و دیدن ایستگاه رادیویی از دور، به این فکر میفته که نزد پیرمرد گوینده بره چون به نظر شخص با تجربه و خردمندی میاد.

آلن به سختی خودش رو به ایستگاه رادیویی می رسونه در شرایطی که برنامه رادیویی و تماس های تلفنی که باهاش گرفته میشه هم در مورد شلیک گلوله از سمت پلیس و اتفاقاتی که در مجتمع مسکونی رخ داده هست. آلن به اتاق گوینده میره ،گوینده هم اومدن آلن رو اعلام می کنه و هیجان زده میشه. در حین صحبت آلن با گوینده رادیو ناگهان یک بار دیگه پلیس ها از راه می رسند و نایتینگال باز هم آلن رو تهدید می کنه و ازش می خواد که تسلیم بشه. آلن یک بار دیگه قصد فرار می کنه و نایتینگال باز هم به قصد کشت به سمت آلن شلیک می کنه و این بار هم توجهی به حضور پیرمرد گوینده نمی کنه. این بار هم سارا جلوی تیر اندازی نایتینگال رو می گیره و آلن از پنجره شکسته فرار می کنه.

بعد از این اتفاقات آلن جاده ی منتهی به معدن رو پیدا می کنه و سوار ماشین میشه و به اونجا میره. بعد از رسیدن به معدن زغال سنگ، آلن به ساختمانی میره که در اون با آدم ربا قرار داشته و از ترس اینکه پلیس ها دست گیرش نکنن، تا شب همونجا منتظر می مونه اما آدم ربا نمیاد. وقتی شب میشه تماسی با آلن گرفته میشه مبنی بر اینکه محل قرار عوض شده و آلن باید به مکانی به اسم peek (فکر می کنم همونجایی که بار اول قرار گذاشتن بره ).

آلن به سختی خودش رو به محل قرار می رسونه. وقتی به نزدیکی های مکان حضور آدم ربا میرسه، صدای جیغ و ناله ی آدم ربا توجهش رو جلب می کنه و بعد از رسیدن به آدم ربا با حضور نیروی تاریکی از نزدیک مواجه میشه! نیروی تاریکی (dark Presence) آدم ربا با خودش می بره و دقیقا لحظه ای که قصد بردن آلن رو می کنه، آلن خودش رو به منوری که روی زمین افتاده می رسونه و اون رو روشن می کنه و نیروی تاریکی مجبور به رها کردنش میشه و آلن از ارتفاع تقریبا زیادی به دریاچه سقوط می کنه و در حالی که داخل آب هست، دستی میاد و آلن رو می کشه بالا!


قسمت چهارم (حقیقت):


دستی داخل آب میاد و آلن رو بالا می کشه..!! وقتی آلن از خواب بیدار میشه هوا روشن شده و در جایی آرام خوابیده. با شنیدن صدای دکتر هارتمن و صحبت های اون آلن از خواب بیدار میشه و متوجه میشه که در آسایشگاه روانی قرار داره که دکتر هارتمن اون رو اداره می کنه. قبلا آلن یک بار دیگه هم با هارتمن مواجه شده بود که اون بار با مشت زد به صورت هارتمن! دکتر هارتمن به محض بیدار شدن آلن از خواب شروع می کنه به ادامه همون حرف های قبلی مبنی بر اینکه اینایی که آلن می بینه و اتفاقاتی که آلن خیال می کنه رخ داده چیزی نیست به جز کابوس های آلن و تخیلات ذهنش. هارتمن شدیدا سعی بر این داره که تمام اتفاقات رو یه خیالبفای ساده ناشی از مریضی روانی جلوه بده و تا حدودی هم در کارش موفق هست چون آلن کم کم شروع به باور حرف های هارتمن می کنه . تا جایی که هارتمن به آلن میگه که آلیس مرده و دیگه راهی برای برگشتش نیست. با گفتن این حرف آلن به خودش میاد و تقریبا مطمئن میشه که هارتمن هم داره دروغ میگه (به شخصه دلیل این همه دروغ آلن رو نفهمیدم! فکر کنم تاریکی هارتمن رو هم تسخیر کرده بود شاید! ) . در برگه های داستانی که داخل ذهن آلن مرور میشه گفته میشه که هارتمن این حرف هارو به توماس زین هم می زده چون او هم دقیقا در همین شرایط قرار داشته (توماس زین نویسنده ای هست که سال ها قبل از اومدن آلن به این شهر در همون ویلایی که آلن و آلیس درش مستقر بودن حضور داشته و اتفاقات مشابهی براش رخ داده) .

پس از صحبت های طولانی آلن با هارتمن، آلن راضی میشه تا پای دستگاه تایپ بره و برای آرامش بخشیدن به خودش دوباره بنویسه. قبل از انجام این کار آلن در آسایشگاه با دو پیرمرد مواجه میشه که انگار در گذشته یه گروه راک داشتن. این دو پیرمرد که انگار چیزهای زیادی از ماجرا می دونن به آلن میگن که باید به مزرعه محل سکونت اون ها (برادران اندرسون) بره تا تمام حقیقت براش روشن بشه.

آلن با نشستن پای دستگاه متوجه میشه که نور بازتاب شده از کاغذ شدیدا چشمش رو اذیت می کنه و اصلا قادر به نوشتن نیست. تصمیم می گیره بلند شه و راهی پیدا کنه برای خروج از آسایشگاه. در همین حین سر و صداهایی بلند میشه و برق ها میره . آلن هر طوری که هست خودش رو می رسونه به دفتر هارتمن تا بتونه برگه های داستان رو برداره و بره بیرون. داخل دفتر هارتمن با BArry مواجه میشه و دو نفری با هم به جایی میرن که برگه های داستان هست. در هیمن حین دکتر هارتمن سر میرسه ، الن هفت تیر روی میز رو برمیداره و می گیره سمت هارتمن و با عصبانیت ازش می خواد که دیگه به دروغ هاش ادامه نده با barry هم میگه که بره ماشین پیدا کنه تا آلن هم بره و با هم فرار کنن. ناگهان نیرو تاریکی تمام خونه رو در بر می گیره و هارتمن هم به مکان نا معلومی میبره.

آلن به دشواری از محیط آسایشگاه خارج میشه و همراه Barry شوار ماشینی میشن و میرن به سمت مزرعه اندرسون ها. در راه رسیدن به مزرعه بدلیل سقوط یک سنگ ار کوه، کنترل ماشین از دست میره و به پایین دره میفته. آلن قبل از سقوط کامل از ماشین خارج میشه اما bARRY با ماشین سقوط می کنه به پایین کوه. آلن در حالی که حال خوشی هم نداره بلند میشه و به راه میفته و ناگهان صدای جیغ داد Barry میاد که نهایتا با راهنمایی های آلن موفق میشه تا مردهای تسخیر شده رو شکست بده.

آلن و barry به صورت جداگانه خودشون رو به مزرعه اندرسون می رسونن و عملا با هیچی مواجه میشن! تنها چیزی که سر نخی به آلن میده آهنگی هست که صفحه اش رو روی دشتگاه میگذارن و گوش میدن (آهنگ آخر اپیزود 4). آلن و Barry تصمیم می گیرن تا روشنایی هوا همونجا بمونن و در واقع شب رو همونجا سپری کنن. به پیشنهاد barry هر دو نفر مقداری مشرو.ب می خورن و می خوابن.

بخش اصلی داستان در اینجا مشخص میشه و در جایی که آلن در خواب خودش تمام اتفاقاتی رو که در اون یک هفته فاصله (بین شیرجه زدن آلن در آب و بیدار شدنش پشت فرمان ماشین) رخ داده، می بینه. این اتفاقات رخ داده::
بعد از شیرجه زدن آلن در آب، به دلیل تاریکی بیش از حد آلن موفق نمیشه آلیس رو پیدا کنه، و از آب بیرون میاد. پیرزن سیاهپوش ( که Jagger نام داره) سراغ آلن میاد و آلن رو لمس می کنه و تسخیرش می کنه . الن تحت فرمان پیرزن به اتاقی که دستگاه تایپ درش قرار داره میره (همونجایی که با آلیس دعواش شد) تا شاید آلیس رو پیدا کنه اما آلیس اونجا نیست. آلن درمانده میشه و به زانو میفته . پیرزن باز هم ظاهر میشه و آلن رو به خاطر دعوا با همسرش سرزنش می کنه و کاری می کنه تا آلن خودش رو مقصر 100% ماجرا بدونه! بعد از این به آلن میگه که تنها راه برگردوندن آلیس این هست که آلن یه داستان بنویسه. داستانی که به واقعیت پی خواهد بست. آلن تحت تسخیر Jagger شروع به نوشتن داستانی می کنه در طی اون، رفته رفته ، نیروی تاریکی و در واقع Jagger قدرت فوق العاده زیادی پیدا می کنه تا جایی که می تونه همه چیز رو تسخیر کنه. اما هنوز در این اثنا، گوشه ای از ذهن آلن بیدار هست و دست خودشه، همین باعث میشه تا آلن فرار خودش رو در داستان بنویسه و داستان رو نا تمام رها کنه فعلا. این فرار با کمک توماس زین انجام می گیره. (همون کسی که با یه لباس خاص شبیه فضا نوردها میاد و نورانیه) آلن از Diver's island فرار می کنه ، سوار ماشینش میشه تا از اونجا دور بشه، اما سرش شدیدا گیج میره، همین باعث میشه تا تصادف کنه و از کوه با ماشین بیفته پایین. و هنگامی که آلن از بی هوشی بعد از تصادف خارج میشه ، در واقع یک هفته از زمان گم شدن آلیس گذشته!!!



قسمت پنجم:

بعد از بیدار شدن آلن و گفتن جمله ی " تقصر من بود من گناهکارم" ، که تحت تاثیر خوابی که دید گفته شد، نایتینگال بالای سر آلن هست و بهش میگه که معلومه که گناهکاری و او و Barry رو دستگیر می کنه.

آلن از روی تخت زندان بیدار میشه.و در حالتی بین خواب و بیداری پیرزن روشنایی رو می بینه که ایستاده و با حالتی نگران به آلن میگه جعبه پیش منه و تمام این مدت امن نگهش داشتنم برای تو .آلن بلند میشه و کمی این طرف و اونرف میره در حالی که کاملا کلافس . حالا دیگه آلن می دونه باید دنبال چی بگرده. هدف آلن زنی به نام سینیتا هست (همونی که اول بازی گوشه رستوران ایستاده بود و نگران خرابی چراغ های راهرو بود) که در آهنگی که آلن از گروه اون دو پیرمرد شنید با لغب زن روشنایی (Lady Of the Light) ازش یاد میشه. اما مانع اصلی الان در زندان بودن آلن و barry هست که به نظر هیچ راه نجاتی ندارن. یهو در راهرو زندان باز میشه و نایتینگال به همراه سارا بریکر وارد میشن. نایتنگال با لحنی تمسخر آمیز آلن رو خطاب قرار میده و میگه که من همه داستان چرندت رو خوندم و حالا تو کلی گناه داری که باید جواب بدی و این حرفا. سارا بریکر با نایتینگال جر و بحث می کنه و مدام ازش می خواد که ابلاغ رسمی از مقامات بالاتر رو لازم داره تا بتونه آلن رو تحویلش بده (در واقع سارا ته دلش اصلا از نایتینگال خوشش نمیاد.

ناگهان آلن سرش درد می گیره و صحنه پرت شدن آلیس به آب میاد جلوی چشماش. سارا در زندان رو باز می کنه تا بتونه به آلن کمک کنه نایتینگال هم میگه که آلن داره ادا درمیاره اما سارا به آلن میگه که بهش اعتماد داره. نایتینگال مثل چند دفعه قبلی هفت تیرش رو در میاره و به سمت آلن نشونه میره و باز هم همون دعوای همیشگی سارا با نایتینگال که سارا مخالف هفت تیر کشیدن هست پیش میاد. دعوا بالا می گیره و نایتینگال با کمال عصبانیت طوری نشون میده که واقعا قصد داره آلن رو با تیر بزنه و میگه مگه از روی نعش من رد شی تا بری بیرون . ناگهان نایتینگال یاد قسمتی از داستان میفته که خودش روی آلن تفنگ می کشه و نیروی تاریکی در رو میشکنه و میاد نایتینگال رو با خودش میبره. در حالی که نایتینگال نگران از این موضوع با عجله قصد می کنه برگه های داستان رو در بیاره تا یک بار دیگه این قسمت رو بخونه ، نیروی تاریکی میاد و نایتینگال رو می بره و دوباره همه چیز به هم می ریزه.

سارا ، آلن و Barry سراسیمه از زندان خارج میشن و به محوطه ی اداره پلیس میرن و تصمیم بر این میشه تا Barry همونجا بمونه و سعی کنه تا با مرکز ارتباط برقرار کنه و آلن و سارا هم برن به سمت هلیکوپتر و اون موقع barry رو هم خبر کنن. در میان راه آلن و سارا Barry رو می بینن که داره با عجله دوان دوان میاد سمتشون و انگار داره از چیزی فرار می کنه. پشت سر Barry ماشین های تسخیر شده ای هست که هر لحظه امکان داره نیروی تاریکی اون رو پرت کنه به سمت Baryy. نهایتا یکی از ماشین ها پرت میشه و یه اتوبوس هم پرت میشه طوری که Barry خودش رو نجات میده اما راهش برای رسیدن به آلن و سارا بسته میشه.نهایتا با رسیدن به هلیکوپتر، سارا و Barry سوار میشن تا هلیکوپتر رو روشن کنن و آماده پرواز (انگار پیکان مدل 57 دارن گرم می کنن !!!) آلن در حین این قضایا مردهای تسخیر شده رو دور نگه میداره و نهایتا سوار هلیکوپتر میشن و همه میرن به سمت جایی که پیرزن روشنایی زندگی می کنه.

نزدیکی های اون مکان کلاغ های تسخیر شده به هلیکوپتر حمله می کنن و منجر به سقوط نصفه و نیمه هلیکوپتر و پرت شدن آلن بهب یرون میشن. آلن خودش به تنهایی راهش رو به مکانی که سینیتا هست پیدا می کنه . سینیتا همه جارو پر از نور و روشنایی کرده تا نیرو های تاریکی به سراغش نیان. سینیتا آلن رو می بره به سمت اتاقی که جعبه ای که می خواد به آلن بده اونجا هست. این جعبه توسط توماس زین پر شده و به سینیتا داده شده دقیقا زمانی که تمام این اتفاقات برای توماس زین هم افتاده بوده. در راه رفتن به اتاق روشنایی آلن با Barry تماس می گیره تا بهشون بگه که دارن کجا میرن اما ناگهان هلیکوپتر Barry و سارا سقوط می کنه. آلن بر خلاف نظر پیرزن از مسیر روشن خارج میشه تا بره سارا و دوستش رو نجات بده و بعد خودشون برن به اتاق روشن.

طی جریاناتی آلن ، سارا و barry میرسن به اتاق روشن و آلن جعبه رو باز می کنه. در جعبه یک اتوبیوگرافی (حسب حال) از خودش پیدا می کنه که توسط توماس زین نوشته شده. آلن همینطور Clicker ( همون کلید کوچیکی که مادر آلن بهش داده بود تا در کودکی از تاریکی نترسه و مثلا دیو تاریکی رو با فشار داده کلید بکشه ) رو پیدا می کنه و طبق نوشته توماس زین ، متوجه میشه که کلیکر می تونه پیرزن تاریک رو از بین ببره. دلیل اینکه توماس زین نتونسته نجات پیدا کنه این بوده که برای نوشتن ادامه داستان به دریاچه کالدرون بر نگشته و بنابراین پایان خوشی که برای داستان نوشته عملی نشده. آلن تصمیم می گیره تنهایی به دریاچه کالدرون بره و فقط کلیکر رو با خودش می بره.




قسمت آخر:

آلن بعد از باز کردن جعبه ای که توماس زین اون رو برای نگهداری به سینیتا سپرده با چند برگه و همینطور کلیکر مواجه میشه. برگه ها حاوی نوعی حسب حال (اتوبیوگرافی- شرح حالی که در واقع باید خود نویسنده در مورد خودش بنویسه - ) هست که در مورد آلن هست و طبیعتا باید توسط خود آلن نوشته شده باشه اما توسط توماس زین سال ها پیش نوشته شده. بعضی از دوستان این قسمت رو مبنی بر این می دونن که کلا Alan Wake شخص حقیق نیست و بواسطه همین چند برگه ای که توماس زین نوشته کلا وجود داره اما بنده نظر دیگه ای دارم. به نظر من آلن شخصی حقیق هست که توماس از وجودش با خبر بوده و این قسمت از برگه های خودش رو طوری نوشته که سرنوشت آلن رو به این شرایط بکشونه! به نظرم عقلانی نمیاد که شخضیت اصلی بازی مجازی و ساخته ذهن یک شخصیت فرعی داستان باشه. البته نظر دوستان کاملا متین می باشد! :biggrin1:

آلن کلیکر رو بر میداره و به سمت دریاچه کالدرون و این کار رو تنها انجام میده و اجازه نمیده هیچ کس همراهیش کنه. هدف آلن این هست که با رفتن به همون ویلایی که این داستان ترسناک رو نوشته ، ادامه داستان رو که هنوز داخل دستگاه تایپ هست بنویسه. و دلیل اینکه توماس زین نتونسته از این مهلکه نجات پیدا کنه رو هم بازنگشتنش به همونجا و نوشتن ادامه داستان در جای دیگه هست که باعث شده تا پایانی که توماس زین برای داستان نوشته اتفاق نیفته. آلن به قله ای میره که پایینش دریاچه کالدرون هست. کلیکر رو بدست می گیره و می پره داخل آب.

بعد از این کار آلن بر می گرده به چند سال قبل و در نیویورک ، جایی که در حالی که کنار همسرش خوابیده از خواب میپره و آلیس بهش میگه بازم یک کابوس دیگه هستش و چیز خاصی نیست. اما این بار همه چیز خیلی عجیب و مرموز به نظر میرسه و حس آلن و رفتارش هم همین رو میگه. آلن از روی تخت بلند میشه و سریعا در تاریکی خونه بدنبال کلیکر می گرده و اون رو بر میداره و فشارش میده. تاریکی اطرافش از بین میره و پس از اتفاقاتی آلن از خواب میاد بیرون و بر می گرده به زمان حال.

توماس زین با همون لباس عجیب و غریب خودش میاد پیش آلن و بهش توضیحاتی در مورد چونگی پیدا کردن راه به ویلا از میان تاریکی و همینطرو فاقد قلب بودن پیرزن تاریکی میده و هشدار میده که باید جای خالی قلب پیرزن پر از نور بشه. آلن پیش میره و به خونه میرسه و پیرزن تاریکی رو می بینه. چیزی که در همون اول پیرزن میگه جمله ای نا امید کننده برای آلن هست مبنی بر اینه که هرگز آلیس رو پیدا نخواهد کرد. آلن به سمت پیرزن میره و پیرزن بیان می کنه که حتی اگر آلن نباشه پیرزن می تونه یکی دیگه رو پیدا کنه تا در داستان خودش تاریکی رو قوت ببخشه. آلن باید قلب پیرزن رو پر از نور کنه پس دستش رو می بره به جای خالی قلب پیرزن و کلیکر رو فشار میده و پیرزن پر از نور میشه و از بین میره.

آلن به اتاق تایپ میره و میگه که توماس زین این رو متوجه نشده بود که برای رسیدن هر چیز به متضادش باید یک قربانی داده بشه (برای رسیدن از تاریکی به روشنایی) و برای همینم موفق نشد. آلن پایان داستان رو طوری می نویسه که آلیس در آب شنا می کنه و بیرون میاد و وقتی می بینه نه اثری از ویلا هست و نه از آلن او رو با نگرانی صدا می زنه اما جوابی نمیشنوه. شهر Bright falls هم به تصویر کشیده میشه در حالی که در صبحی دل انگیز فستیوال Dearfest در حال برگزاریست و همه مردم خوشحالن بهغیر از یک نفر!! رز پیش خدمت رستوران که توسط پیرزن برای مدتی تسخیر شده بود همچنان فانوسی بدست داره (در حالی که هوا روشنه ) و زیرلب چیزهایی میگه. نایتینگال هم پشت سر رز تو دیوار هست و فقط سرش از قسمت سیاه دیوار بیرون زده و انگار مرده.

در پایان آلن با نگاهی متعجب و مرموز به دوربین نگاه میکنه و جمله ای رو میگه: "این یک دریاچه نیست، اقیانوسه!!! " این جمله آخر رو تفسیر های زیادی میشه کرد که تفسیر Sam Lake معتبر ترین اون ها خواهد بود که در نسخه های بعدی این بازی خواهیم دید.


به نظر خودم آخر داستان باز هم آلن تسخیر شده یا اینکه به هر دلیلی مجبوره داستان رو پیچیده تر و تاریکی رو قدرتمند تر کنه.



برداشتی که از داستان نوشتم مسلما نقص زیاد داشت اما کلا امیدوارم تونسته باشم شالوده اصلی داستان رو درست بیان کنم.

حمید فقیهی:biggrin1:
خیلی ممنون از اینکه داستان ر کامل نوشتی، فقط یک چیزی رو من نفهمیدم ، توماس زین خودش مرده؟ زنش هم همینطور؟
 

71Razavi

کاربر سایت
Dec 3, 2018
1
آلن ویک مدتها پیش زنشو از دست داده و حالا به این شهر اومده و داره داستان می نویسه اون به دلیل اختلالات روانی غرق در داستانش شده و تمام این شخصیت ها من جمله توماس زین داخل داستان اون هستن آلن جوری دچار بیماری روانی شده که فکرمیکنه داستانش به حقیقت پیوسته و اون تونسته همسرشو به زندگی برگردونه ولی این کار تاوان داره اینکه اون تا ابد درون کلبه محبوس باشه البته این در نظر آلن به خاطر فدا کردن خودش برای شکست تاریکی و نجات همسرشه اما در واقعیت به خاطر اینکه چون اگر بیرون بیاد با دنیای واقعی روبرو میشه و می فهمه که زنش برنگشته و داستانش هیچ وقت به حقیقت تبدیل نشده بنا براین دریاچه رو به مثال اقیانوس در نظر ميگيره و چه کسی از کلبه که وسط اقیانوسه ميتونه بیرون بیاد
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر