داستان بازی Dracula 3: The Path of the Dragon

Wrath of Legion

کاربر سایت
Jul 26, 2017
318
پس از نسخه اول سری دراکولا در سال 2000 بنام Dracula: Resurrection و نسخه دوم Dracula: The Last Sanctuary شمار سوم در سال 2008 بنام Dracula: The Path of the Dragon عرضه شد. شماره سوم بنوعی ریبوت محسوب شده و دانستن اتفاقات دو شماره اول در آن الزامی نمی باشد. Dracula 3 به دلیل داستان و آتمسفر گیرا و معماهای سخت و چالش برانگیز توسط جامعه منتقدین تحسین شد. لازم به ذکر است برخی هم بدلیل وجود نوشته های زیاد (در این بازی نامه ها و اسنادی برای خواندن وجود دارند و حتی نسخه کامل برخی از کتابها از جمله انجیل با بیش از 3000 صفحه در آن گنجانده شده است!) از بازی انتقاد کردند. بر این بازی دو ادامه نه چندان مرتبط بنام های Dracula 4: The Shadow of the Dragon و Dracula 5: The Blood Legacy ساخته شد. همینطور نسخه ویرایش شده با بهبودهای گرافیکی و معماهای ساده تر در سال 2010 برای iOS عرضه شد.

1_dracula_the_path_of_the_dragon_part_1.jpg

در سال 1920 کاردینال فلیسیو بریگانتی، کشیش آرنو موریانی _ عضو اتحادیه مقدس راهبان _ را به روستای ولادویست در ناحیه ای اسقف نشین در منطقه ترانسیلونیای رومانی می فرستد، تا علت مرگ چند ماه پیشِ خانم مارتا کالوگارول، پزشک و دانشمندی که کاندیدای قدیس شدن بود را بررسی کند. در پروسه این کار تعجیل بکار میرود زیرا اخیرا ناحیه ترانسیلوانیا ضمیمه رومانی شده و با قرار دادن کاتولیک ها در اقلیت، کلیسا تصمیم گرفته که یک قدیس محلی میتواند در برابر اکثریت ارتودوکس به آنها اعتبار ببخشد.

dracula_path_of_the_dragon_20779.jpg

کشیش آرنو موریانی​

با ورودش به مهمانسرا و زدن زنگ، (این صحنه ما را بسیار به یاد عنوان تحسین شده سایبریا می اندازد) موریانی با اوزانا صاحب مهمانسرا و یانوس پکمستر، پروفسور محقق قرون وسطی، ملاقات میکند. پروفسور پکمستر به ولادویست آمده تا خرابه های قصر گرگ‌و‌میش (Castle of Twilight) که اقامتگاه ولاد سوم (یا همان کنت دراکولای معروف) زمانی که یک وویوُد (به زبان رومانیایی فرمانده جنگ) بود را کاوش کند. موریانی بیوگرافی کالوگارول را میخواند: بعد از اینکه دانشمند شد به طرز بدی دچار سوختگی شد، طوریکه مجبور بود یک سمت از صورتش را بپوشاند. بعدها با پروفسور هاینریش وُن کروگر همراه شد تا در رابطه با تحقیق درباره یک بیماری خونی موسوم به "سندروم P" تحقیق کند. در زمان وقوع جنگ جهانی اول در ولادویست ماند تا از سربازان زخمی دو جبهه پرستاری کند. او بعد از جنگ، احتمالا به دلیل خستگی مفرت درگذشت.

روز بعد موریانی با یک گزارشگر بنام استفان لوکا ملاقات میکند که معتقد است کالوگارول نمرده بلکه کشته شده است. او به موریانی پرونده هایی را نشان میدهد که در آنها کالوگارول معتقد است مردم بدلیل کمبود خونی غیرقابل توضیح می میرند، بیماری که از قبل از مرگ باعث راه رفتن در خواب و حساسیت وحشتناک به سیر میشود. همه این بیماران دو کبودی کوچک روی گردن و همینطور سندروم غیرعادی P داشته اند. لوکا ادعا میکند کالوگارول به وجود یک خون‌آشام در ولادویست اعتقاد داشت، و قسم خورده بود تا با قدم گذاشتن در "طریقت اژدها" (The Path of the Dragon) او را پیدا و با او مقابله کند. هرچند کالوگارول به دلیل اعتقاد به خون‌آشام‌ها و ورود به مسالک فرقه ای دیگر امکان تقدیس شدن را نداشت.

موریانی با بریگانتی تماس میگیرید و بریگانتی به او دستور میدهد تا پرونده ای را باز کند که اثبات کند خون‌آشام‌ها وجود ندارند. او توضیح میدهد که پس از انتشار کتاب "دراکولا" (به نویسندگی برام استاکر) اعتقاد مردم به خون‌آشام‌ها در بالاترین حد خود قرار دارد، و واتیکان می خواهد به این خرافات پایان دهد. موریانی با وُن کروگر که معتقد است خون‌آشام‌گرایی فقط یک بیماری خونی موسوم به "سندروم P" است، و این از لحاظ علمی قابل توضیح می باشد. سپس موریانی به بوداپست سفر میکند تا با خانم ایرینا بوچوف، پروفسور اساطیر خون‌آشامی ملاقات کند. او تاریخ خون‌آشامی، که با لیلیث (زن شیطانی در آیین یهود) شروع شد، را برای موریانی شرح میدهد و با کمال تعجب برای موریانی، او به وجود خون‌آشامان اعتقاد دارد. او به موریانی کتاب "اربابان گرگ و میش" که توسط Thule Society (انجمن سری نازی های آلمان) منتشر شده است را میدهد. این کتاب توضیح میدهد که برای تبدیل شدن به خون‌آشام باید "طریقت اژدها" را کامل کرد. طریقتی که ولاد سوم در زمان جوانی اش انجام داده بود.

در همین حین، لوکا تصمیم میگیرد به تنهایی وارد طریقت اژدها شود، با این اعتقاد که در پایان با خود دراکولا مواجه خواهد شد، و فرصت کشتن او را بدست خواهد آورد. موریانی گزارش کار خود را مبنی بر اثبات عدم وجود خون‌آشامان می نویسد، اما روز بعد جسد لوکا که با گلوله کشته شده پیدا میشود. موریانی تصمیم به ادامه نقشه لوکا میگرید. در میان نامه نگاری های کالوگارول، موریانی به شواهدی مبتنی بر شروع "طریقت" در جایی که ولاد سوم در عثمانی زندانی شده بود، میرسد. بنابراین به زندان واقع در کوه های ترکیه سفر میکند، جاییکه متوجه میشود مکانی برای رها کردن زندانیان بعنوان قربانی برای هیولای جنگل است تا در عوض از خود روستاییان درگزرد. هرچند که، ظاهرا، ولاد سوم فرار میکند. با بازگشت به ولادویست در رومانی، موریانی میفهمد که به اوزانا از طرف "گارد آهنین" (حزب نازی رومانیایی) گفته شده تا او را از مهمانسرا بیرون بیاندازد. موریانی با پروفسور بوچوف تماس گرفته و از تصمیمش برای وارد شدن به "طریقت" و کشتن هر موجودی که در پایان پیدا کند، میگوید. بوچوف به او توصیه میکند که به دیدنش بیاید.

با رسیدن به بوداپست، موریانی متوجه مرگ بوچوف میشود. پس از این ناکامی دوباره به ولادویست برمیگردد، اینبار دکتر ماریا فلورسکو _جانشین کالوگارول بعنوان پزشک دهکده_ گم شده است! در همان نزدیکی هم پکمستر بیهوش را درون یک تابوت در یک کلبه پیدا میکند. با بازگشت به مهمانسرا، بُمبی دم در اتاقش جاسازی شده است. بعد از خنثی کردن بمب، اوزانا از ورود پکمستر و مردی دیگر به اتاقش زمانی که حضور نداشته میگوید. موریانی وارد اتاق پکمستر شده، و متوجه میشود پکمستر و وُن کروگر هر دو اعضای Thule Society هستند و با گارد آهنین هم همکاری دارند. همینطور موریانی میفهمد وُن کروگر با عضوی جوان از DAP (حزب کارگران آلمان که مدل اولیه حزب نازی بود) در ارتباط است و او را بسیار بیشتر از آنتون درکسلر مشتاق و کاربلد میداند. علاوه بر اینها ون کروگر یک نسخه از مانیفستی که مرد جوان رویش کار میکند را برای پکمستر فرستاده است. که در واقع ورژن اولیه "نبرد من" است. (واضح است که این عضو جوان کسی نیست جز رئیس بعدی حزب و جانشین آنتون درکسلر: آدولف هیتلر). موریانی مطمئن میشود که ون کروگر و پکمستر به دنبال ورود به "طریقت" برای خون‌آشام شدن هستند که معتقدند به قصر گرگ‌و‌میش (قصر دراکولا) ختم میشود. همینطور موریانی میفهمد که پکمستر متوجه شده است داخل قبر کالوگارول خالی است.

thule05_01.jpg

نماد انجمن Thule Society
موریانی موفق میشود راه مخفی درون تپه ها مُشرف به قصر گرگ‌ومیش را پیدا کند. داخل یک هزارتوی زیرزمینی با پکمستر برخورد میکند، که توضیح میدهد فلورسکو خدمتکار دراکولا است. او با فلورسکو در داروخانه ملاقات میکند به امید اینکه او را نزد دراکولا ببرد. اما دراکولا او را ناک‌اوت کرده و بیهوش داخل یک تابوت قفل شده می اندازد، و او نهایتا خود را داخل هزارتو می یابد. سرانجام موریانی وارد گوردخمه ها (دالان های تاریک) میشود. ون کروگر تازه به حیاط بالایی میرسد و به موریانی اصرار میکند تا او را به پایین راه دهد اما او نمی پذیرد. موریانی با فلورسکو مواجه میشود و او افشا میکند که همان کالوگارول است. زمانیکه "طریقت" را دنبال میکرد تا دراکولا را پیدا کرده و بکشد، دراکولا به او جاودانگی و زیبایی از دست رفته اش را پیشنهاد میدهد و او قبول میکند. او توضیح میدهد لوکا و بوچوف هر دو توسط پکمستر کشته شدند. و ون کروگر رئیس Thule Society است و آرزوی جنگ جهانی دیگری را دارد. و درنهایت برای موریانی آرزوی موفقیت میکند و میرود. در همین حین خود دراکولا ظاهر میشود. موریانی که چاره ای جز این نمی بیند بصورت انتحاری بمبی که قبلا خنثی کرده بود را منفجر میکند. و کل گوردخمه نابود میشود. با مرگ موریانی، پکمستر افسوس می خورد که شانس آنها از بین رفته است، اما ون کروگر به او اطمینان میدهد که بازخواهند گشت. بدون اینکه آنها متوجه بشوند دود سبز رنگی از میان خرابه ها برخاسته و به هوا میرود.

بازی به لندن 1942 کات میخورد. درون سنگر، کاپیتان کانینگهام در حال بازجویی از پکمستر است. کانینگهام میخواهد ماهیت عملیات سری نازی ها به رهبری ژنرال ون کروگر در سال 1941 را بداند که با نام Operation D کُدگذاری شده بود. پکمستر از کانینگهام می پرسد که آیا چیزی درباره ولاد سوم میداند. کانینگهام به این پرسش بی اعتنا است. پکمستر دوباره می پرسد "آیا به خون‌آشام‌ها اعتقاد داری؟" که ناگهان برق داخل اتاق میرود.
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: New Shredder

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر