در رابطه با فصل دوم کارآگاه حقیقی،
میشه واژه ی "کارآگاه" رو جدا کرد تا چیزی که میمونه، "حقیقی" باشه.
سریال ما و رویدادهاش، برخلاف پیوستگی، سر راست، تخیلی و شعاری بودن در فصل اول، بهم ریخته و گاها بی معنی و ابهام برانگیز هستن. و این، یعنی واقعیت.
دیگه از جملات قصار و ارائه ی جهان بینی و امثال این امور خبری نیست. هرچی که هست، در روند گذشته، حال و آینده ی شخصیت ها و امور مرتبط بهشون هست که طی اتفاقات، تبدیل به جملات و معانی میشن.
در روند یک سریال با همچین محتوایی، حدس و گمان هیچ کمکی به بیننده نمیتونه بکنه، چرا مخاطب خواستار این میشه که مشخصا و دقیقا، چه چیزی در انتظار هست.
از طرف دیگه، واقعیت به مدت زمان نیازمنده تا خودش رو بکاملی ابراز کنه، درحالی که با محصولی کوتاه طرف هستیم. اینجاست که سریال، مثل بطری پلاستیکی آب معدنی میشه که میتونید سر و تهش رو بهم فشار بدید تا جمع و یک صفحه ی گرد بشه. دیگه یک بطری بنظر نمیاد، اما در واقع، همون بطری ای هست که در حالت عادی صاف و بدون مشکل بوده.
با این تفاصیل، تعجبی هم نیست که این فصل امتیاز پایین تری نسبت به فصل پیش خودش درو کرده باشه، چرا که چیزی برای شما لقمه گرفته نشده، هیچ غذایی حاضر نیست، همه چیز در حال طبخ است، آیا منتظر آماده شدنش خواهید شد؟ .
از نقاط قوت فیلمبرداری سریال میشه به نماهای گرفته شده از بالا نسبت به اتوبان اشاره کرد. حرکت دوربین، همسرعت با حرکت ماشین ها تنظیم شده بود، بطوری که در چند لحظه، همه چیز هماهنگ به چشم میومد. که البته از قسمت 3 یا 4 به بعد افت کیفی پیدا میکنن.
موسیقی رو شخصا قسمت آخر شنیدم، نمیدونم تا قبل از اون بودن و نشنیدم، یا نبودن.
قسمت داستان، چیز جدیدی نداشت، در یک کلمه، فساد.
چیزی که این فساد رو البته با باقی مواردی که تابحال دیدیم متفاوت میکنه، نیازمند پرداخت به شخصیت پردازی هست. و اونجایی که طولانی میشه، شاید زمانی دیگر.