ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
چتر داروسازی از ابتدا تا مرگ : تاریخچه شرکت آمبرلا
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="residen" data-source="post: 4923765" data-attributes="member: 107791"><p>یکی از بهترین مقاله هایی بود که در این سایت خوندم و یکی از زیباترین نگارش هایی بود که در این سایت دیدم ، همچنین اطلاعات داخل مقاله خیلی کامل و جامع و مهم بود طوری که خودمم به دانشم اضافه شد ، خلاصه نویسی و در عین حال حفظ کردن اعتبار و مفهوم یک مقاله کاری خیلی سخت و نیازمند زمان زیادی هست که خوشبختانه در این مقاله به بهترین شکل ممکن انجام شد ، ممنونم از بهزاد و مصطفی [ امیدوارم هر روز به سمت موفقیت و بهتر شدن پیش برید ]</p><p></p><p>اما درباره خود مقاله و شرکت آمبرلا خاطرات خوبی هم من دارم که امشب تا صبح در خدمت عزیزان هستیم دوستان سپیده دم و خواستن [ آخی خاطراتم گره خوردن بهم ببخشید ] ، بله خاطرات من از شرکت آمبرلا یا همون معنی پارسیش شرکت چتر برمیگرده به زمان تجربه رزیدنت اویل سه [ چون من با رزیدنت اویل از شماره سه و با خانم جیل آشنا شدم ] ، خب اتفاقات داخل بازی اویل سه خودش در آشنایی با این شرکت کمک زیادی بهم کرد ولی اتفاق آخر بازی و نابودی شهر راکون با اون وضعیت و اون انفجار مهیب باعث شد احساسم به این شرکت شکل بگیره ، حسی آمیخته با حسرت و تعجب و انتقام !</p><p></p><p>وقتی بعد از اویل سه اویل یک و تا انتها بازی کردم و با افراد اصلی گروه استارز آشنا شدم و رهبر گروه یعنی آلبرت وسکر و شناختم و تازه متوجه اصل موضوع و اهداف پشت پرده این اتفاقات شدم ، فهمیدم بله ! دوباره داستان زیاده خواهی بشر زیاده خواه هست ، آقای اسپنسر و شرکای ایشان کارهایی کردن که از جنایت هم فراتر رفته و برای رسیدن به هدفشون پا رو فراتر از خط قرمز طبیعت گذاشتن !</p><p></p><p>اویل چهار شروعی بود برای یک اتفاق جدید که با وجود طبیعی و غیر اجتناب ناپذیر بودنش ولی خیلی غیر منتظره بود ، جهش ! وقتی زامبی ها بتونن دستورات و گوش کنن و بپذرین و اجرا کنن دیگه نمیشه بهشون گفت یک مرده متحرک بلکه باید گفت یک شیطان متحرک و تحریک شده که برای شرارت جهش و برای هدفی شوم پرورش یافته ، خب بعد از اتفاقات اویل چهار و در پایان مرگ آقای سدلر دیدیم که باز هم با اراده و قدرت حمایتگر خیر میشود بر شر پیروز شد .</p><p></p><p>اما در قسمت پنجم رزیدنت اویل همه چیز بهم ریخت و دوباره شاهد رشد و قوی شدن سایه شر بر جهان بودیم ، انگاری روی خوش بعد از آن رد شدن انسان از خط قرمز طبیعت به دنیا نمیامد و تا امیدی میوزید خیلی زود طوفان ناامیدی از راه میرسید ، آلبرت فرزند خوانده اسپنسر اینبار تصمیمش را گرفته بود ! مصبب وضعیت دنیای کنونی را مجازات میکنم و سپس دنیایی بهتر از قبل بنا خوام خواهم کرد ! اما کریسه به دنبال انتقام جیل ولی ناامید از زنده بودن جیل او را تبدیل به یک سلاح مهیب و در حال انفجار کرده بود و نمیتوانست حرفهای بر اساس واقعیت آلبرت را بشنود ، زمانی که فهمید جیل زنده هست کمی آرام گرفت ولی آرمشی قبل از طوفان ! در پایان کریس آلبرت و کشت ، دوست قدیمی و خیانت کارش آلبرت و در آتش تنها گذاشت و برای نجاتش از آن آتشهای فراوان دو عدد آرپیجی به جای یک دست کمک فرستاد .</p><p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">[ Stairway of the Sun ]</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">[ATTACH=full]190148[/ATTACH]</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">[ یک گل با داستانی شبیه به داستان یک سیب ]</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="residen, post: 4923765, member: 107791"] یکی از بهترین مقاله هایی بود که در این سایت خوندم و یکی از زیباترین نگارش هایی بود که در این سایت دیدم ، همچنین اطلاعات داخل مقاله خیلی کامل و جامع و مهم بود طوری که خودمم به دانشم اضافه شد ، خلاصه نویسی و در عین حال حفظ کردن اعتبار و مفهوم یک مقاله کاری خیلی سخت و نیازمند زمان زیادی هست که خوشبختانه در این مقاله به بهترین شکل ممکن انجام شد ، ممنونم از بهزاد و مصطفی [ امیدوارم هر روز به سمت موفقیت و بهتر شدن پیش برید ] اما درباره خود مقاله و شرکت آمبرلا خاطرات خوبی هم من دارم که امشب تا صبح در خدمت عزیزان هستیم دوستان سپیده دم و خواستن [ آخی خاطراتم گره خوردن بهم ببخشید ] ، بله خاطرات من از شرکت آمبرلا یا همون معنی پارسیش شرکت چتر برمیگرده به زمان تجربه رزیدنت اویل سه [ چون من با رزیدنت اویل از شماره سه و با خانم جیل آشنا شدم ] ، خب اتفاقات داخل بازی اویل سه خودش در آشنایی با این شرکت کمک زیادی بهم کرد ولی اتفاق آخر بازی و نابودی شهر راکون با اون وضعیت و اون انفجار مهیب باعث شد احساسم به این شرکت شکل بگیره ، حسی آمیخته با حسرت و تعجب و انتقام ! وقتی بعد از اویل سه اویل یک و تا انتها بازی کردم و با افراد اصلی گروه استارز آشنا شدم و رهبر گروه یعنی آلبرت وسکر و شناختم و تازه متوجه اصل موضوع و اهداف پشت پرده این اتفاقات شدم ، فهمیدم بله ! دوباره داستان زیاده خواهی بشر زیاده خواه هست ، آقای اسپنسر و شرکای ایشان کارهایی کردن که از جنایت هم فراتر رفته و برای رسیدن به هدفشون پا رو فراتر از خط قرمز طبیعت گذاشتن ! اویل چهار شروعی بود برای یک اتفاق جدید که با وجود طبیعی و غیر اجتناب ناپذیر بودنش ولی خیلی غیر منتظره بود ، جهش ! وقتی زامبی ها بتونن دستورات و گوش کنن و بپذرین و اجرا کنن دیگه نمیشه بهشون گفت یک مرده متحرک بلکه باید گفت یک شیطان متحرک و تحریک شده که برای شرارت جهش و برای هدفی شوم پرورش یافته ، خب بعد از اتفاقات اویل چهار و در پایان مرگ آقای سدلر دیدیم که باز هم با اراده و قدرت حمایتگر خیر میشود بر شر پیروز شد . اما در قسمت پنجم رزیدنت اویل همه چیز بهم ریخت و دوباره شاهد رشد و قوی شدن سایه شر بر جهان بودیم ، انگاری روی خوش بعد از آن رد شدن انسان از خط قرمز طبیعت به دنیا نمیامد و تا امیدی میوزید خیلی زود طوفان ناامیدی از راه میرسید ، آلبرت فرزند خوانده اسپنسر اینبار تصمیمش را گرفته بود ! مصبب وضعیت دنیای کنونی را مجازات میکنم و سپس دنیایی بهتر از قبل بنا خوام خواهم کرد ! اما کریسه به دنبال انتقام جیل ولی ناامید از زنده بودن جیل او را تبدیل به یک سلاح مهیب و در حال انفجار کرده بود و نمیتوانست حرفهای بر اساس واقعیت آلبرت را بشنود ، زمانی که فهمید جیل زنده هست کمی آرام گرفت ولی آرمشی قبل از طوفان ! در پایان کریس آلبرت و کشت ، دوست قدیمی و خیانت کارش آلبرت و در آتش تنها گذاشت و برای نجاتش از آن آتشهای فراوان دو عدد آرپیجی به جای یک دست کمک فرستاد . [CENTER] [ Stairway of the Sun ] [ATTACH type="full" alt="190148"]190148[/ATTACH] [ یک گل با داستانی شبیه به داستان یک سیب ][/CENTER] [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
چتر داروسازی از ابتدا تا مرگ : تاریخچه شرکت آمبرلا
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft