سلام به همه ی دوستان
از اونجایی که تاپیک معرفی سریالم با استقبال خیلی خوبی روبرو شد ، خواستم که یه سرو سامونی بهش بدم . اما مگه این لاست میذاره . ملت تند تند ازم میگیرن ، میشینن یه کله پاش ، نیگا میکنن ، بعد میان پست میدم تو تاپیک معرفی سریال . خلاصه شدیدا نظم اونجارو به هم زده این حاج آقا LOST . این شد که تصمیم گرفتم که یه تاپیک اختصاصی برای این سریال بزنم . این تاپیک شامل تمامی بحثا در مورد این سریال میشه . لطفا در صورتی که میخواین در مورد قسمت های مختلف داستان صحبت یا سوال کنین ، حتما از Spoiler استفاده کنین . در اینجا از خوبیا و خوبیای:biggrin1: سریال میتونین حرف بزنین . دوستانی هم که تو تاپیک قبلی مطلب داده بودن میتونن همونو اینجا کپی کنن تا دوستان جدید هم استفاده کنن ( البته اگه به درد میخوره نوشتتون:blushing: )
در پست اول هم همون معرفی سریال LOST توسط شخص شخیص خودم رو میذارم ، که اتفاقا گویا همه خیلی خوششون اومده بود .
در ضمن واسه این تاپیک برنامه های خاصی دارم . بعدا که بازدید کنندش بیشتر بشه ، مسابقه های خاص این تاپیک رو هم راه میندازم .
پس دست به کار شین و هندل این تاپیک رو بزنین تا جون بگیره
چاکریم
همیشه بین سریال بین ها دعواست که Prison break بهتره یا Lost یا 24 یا ...
هر کی یه نظری میده ولی من امشب با دلیل بهتون ثابت میکنم که Lost بدون رقیب بهترین سریال ساخته شده در تلویزیون امریکاست . بله قراره امشب درباره ی Lost صحبت کنم .
به نظر من هوشمندانه ترین و پرفکرترین سریال در بین سریالای من همین Lost هست . واقعا اغراق نیست اگه این سریال رو یه شاهکار در نظر بگیریم . اصطلاح وحشی دیدن سریال رو هم همین Lost تو دهنا انداخت . خود من تا حالا بیشتر از هر سریالی Lost رو فروختم و هر کسی از من گرفته دیوانه وار نشسته پاش پس : اگه وقت ندارین نگیرین ، چون بگیرین از پاش بلند نمیشین تا دخلشو نیاوردین .
من خداشاهده کسی رو میشناسم که یه سیزنش رو تو یه شبانه روز دیده . یعنی صبح پاشده تا شب نشسته تا تمومش کنه . این سریال انقدر جذابه .
اما خوب از اونجایی که خیلیا این سریال رو دیدن و باهاش آشنا هستن میخوام این سریال رو یه خورده تخصصی تر معرفی کنم تا دوستایی که اونو دیدن هم جذاب باشه واسشون . در ضمن ممکنه به بعضی نکاتی که میخوام بگم دقت نکرده باشن .
نویسندگی و کارگردانی :
بدون شک مهمترین عامل پیروزی این سریال فکر زیبای کسی نیست جز J.J Abrams . من به شخصه مرید این آدمم که قبلا سریال Alias رو ازش دیده بودم ( آگاهانه ) اما یه سری چیزا هم ازش دیده بودم که نمیدونستم مال این آقاست .
به غیر از کلی فیلم و سریال که به تهیه کنندگی Abrams ساخته شده ، نویسندگی فیلم های ماندگار forever young ، Armageddon ، Mission Impossible 3 در کنار سریال هایی مثل Lost و Alias هم توسط این آقا انجام شده . در زمینه ی کارگردانی هم Lost ، Alias و MI3 جزو کارای Abrams هست . جالب اینجاست که این هنرمند حتی موسیقی متن بعضی از کارای خودش رو هم خودش ساخته . مثلا موسیقی اصلی سریال Alias کار همین J.J. Abrams هست . ( در مورد سریال Alias بعدا مفصل حرف میزنم . )
بازیگران :
یکی از نکات فوق العاده منحصر به فرد این سریال انتخاب هوشمندانه ی بازیگران هست . به تدریج که در سریال پیش میرین خودتون هم متوجه میشین که انگار هر نقش در داستان برای همون بازیگر نوشته شده و هیچکسی جز اون بازیگر نمیتونسته در اون نقش به این زیبایی ظاهر بشه . نکته ی جالب دیگه در مورد cast اینه که این سریال بر خلاف خیلی از سریالای دیگه ای که در سرتاسر جهان ، بخصوص تو ایران خودمون ، ساخته شدن ، منحصر به بازی یه بازیگر نیست . در حقیقت تو این سریال نمیشه نقش اول رو انتخاب کرد چون همه ی بازیگران به نوعی نقش اولن و داستان روی تک تک بازیگرا میچرخه .
واقعا هم از حق نگذریم بازی هر کدوم از این بازیگرا به تنهایی در حد یه اسکاره . من به شخصه عاشق شخصیت sawyer هستم که عکس پروفایلم هم مال خود کله خرشه .
داستان :
نمیدونم شما چقدر جدی یه فیلم یا سریال رو نیگا میکنین ولی خود من به تک تک جزئیات داستان یک فیلم یا سریال دقت میکنم . یه مثال میزنم . شما فیلم SAW رو نیگا کردین ؟ اگه نکردین این قسمت رو نخونین .
وقتی در SAW I در آخر فیلم بازیگر نقش Jingsaw از زمین بلند شد من واقعا دست زدم برای مخ نویسنده ی اون .
وقتی در SAW I در آخر فیلم بازیگر نقش Jingsaw از زمین بلند شد من واقعا دست زدم برای مخ نویسنده ی اون .
برای مثال اون قسمتی که اون بازیگر انگلیسیه flash هایی از آینده ی اطرافیان رو میدید فوق العاده با فکر کار شده بود
اما در مورد داستان . داستان در مورد گروهی از بازماندگان یک حادثه ی هوایی هست که در یک جزیره ی دور افتاده هواپیماشون سقوط کرده و تمام تلاششون رو میکنن که نجات پیدا کنن . گرچه خودشون هم میدونن که بنا به دلایلی قرار نیست کسی دنبالشون بیاد . داستان به خودی خود جذاب هست ولی آنچه که Lost رو Lost کرده Flashback های بی نظیری هست که به زندگی تک تک بازیگرای سریال قبل از سقوط هواپیما میپردازه و نشون میده که این گروه چرا تو این پرواز بودن و چه رابطه ای با هم دارن . این سریال هم سریال Drama محسوب میشه و در هر سایتی جزو 5 سریال اول مورد علاقه ی بازدید کنندگان اون سایته . این Flashback ها آنقدر جذاب کار شده که حتی در سری اول و دوم که در ابتدا به نظر کمی fiction میاد ، جذابیت سریال رو کم نکرده .
ولی اون چیزی که من میخوام بهش اشاره کنم و از نظر من نقطه ی قوت سریال نسبت به رقبایی چون prison break و Heroes هست آینده نگری Abrams هست . در مورد اشتباهات فاحش سریال ها بعدا حرف میزنم ولی پروژه ای با عظمت Lost که قراره تا سیزن 6 ادامه داشته باشه ! به صورت اعجاب آوری به کلیه ی جزئیات دقت کرده . این دقت توی سریال Alias هم کاملا دیده میشه . بذارین جزئی تر منظورم رو بگم . توی این سریال زمان خیلی عقب و جلو میره و ترتیب خاصی در مورد نشون دادن پیشینه ی بازیگرا وجود نداره ولی نکته ی فوق العاده جالب اینه که شما چیزهایی رو توی قسمت های اولیه میبینین که بعدها توی سری سوم تازه میفهمین که منظور چی بوده و یا دلیل اون کار چی بوده یا مثلا فاعل فلان کار کی بوده . حتی قسمت هایی از سریال وجود داره که یک سکانس پخش میشه و بعد از دو سری همون سکانس از زاویه ی دید فرد دیگه ای به صورت کاملا متفاوت نشون داده میشه
منظورم تکرار سکانس سقوط هواپیما در سری سوم هست که از دید نیمه ی دوم بازمانده ها نشون داده شد
نکته ی بعد اینه که این سریال حتی یک دقیقه هم چیزی رو اضافه نشون نمیده و داستان رو الکی کش نمیده . کمتر کسی پیدا میشه که مثلا بگه کاشکی این سریال اینجوری میشد به جای جوری که الان هست . یا مثلا بگه همون دو سیزن بس بود نباید به سیزن سه میرسید ( چیزی که در مورد prison break شنیده میشه ) . واقعا حیف که فقط 6 سیزن قراره باشه .
در مورد جلوه های ویژه هم همینو بگم که خیالتون راحت . قسمت اول این سریال از مجموع خرج یک سال سینمای ایران بیشتر توش خرج شده .
در مورد شجاعت نویسنده هم بگم که خود رستمه . جوری اکیپ خودش رو انتخاب کرده که راحت برای واقعی کردن داستان بازیگران یکی یکی از داستان بیرون میرن و اصلا مثل یه سری فیلما و سریالای امریکایی نیست که بازیگر Immortal و نابود نشدنیه و فقط آدم بدا هستن که میمیرن . تو این سریال حتی انتظار مرگ ، خداحافظی یا بیرون رفتن بازیگر محبوبتون رو هم میتونین داشته باشین و این قدرت نویسنده رو نشون میده که متکی به یه نفر نیست .
دیالوگ :
یکی از جذابیت های فوق العاده ی این سریال دیالوگ های بی نقص این سریال هست که مطمئن باشین شما رو به دیدن مجدد کلیه ی قسمت های سریال بعد از تموم شدنش وادار میکنه . واقعا یکی از جاهایی که من از اینکه انگلیسیم کامله احساس لذت کردم همین سریال LOST بود که دیالوگ های فوق العاده خوشگل بازیگران نقش های Hurley و Sawyer انگیزه ی چندین و چند بار شنیدن اونارو بهتون میده . اصطلاحات بسیار زیبایی هم تو این سریال استفاده شده و اگه واقعا بخواین به جزئیات سریال واقف بشین یه بار دیدنش کافی نیست .
حتی اینو بهتون بگم که fan های این سریال تو fanclub ها مسابقه میذارن که مثلا کجای سریال چنین اتفاقی افتاد یا دیالوگ فلان گفته شد .
در نهایت اینو بگم اگه یه شب از زندگیتون باقی مونده و دلتون میخواد تو اون یه شب بشینین سریال ببینین فقط LOST رو انتخاب کنین . پشیمون نمیشین . مخصوصا سیزن 3 که استادانه ساخته شده و هر کی ندیده نصف عمرش بر فناس .
امیدوارم این نوشته هم مفید بوده باشه و دوستان هم استقبال کنن
این مطلب رو از سایت همشهری انلاین واستون میزارم مقاله خوبیه حتما بخونیدش
جزيرهاي كه قهرمان ندارد
سینمایجهان- «گمشدگان» در نگاه اول روايت زندگي عدهاي انسان بدشانس است كه از مناطق مختلف جهان در يك هواپيماي خطوط هوايي اوشنيك از سيدني به مقصد لسآنجلس پرواز ميكنند اما در ميانه راه بنابه دلايل نامعلومي در يك جزيره ناشناس سقوط ميكنند.
اين مقدمه انتظار تماشاي يك سريال اكشن را در هر بينندهاي به وجود ميآورد. به تعبير ديگر گمشدگان همچون برخي از آثار علمي تخيلي سينماي جهان چون اوديسه فضايي 2001 و يا سولاريس است كه از علوم انساني عليالخصوص از روانشناسي، جامعهشناسي و فلسفه بهره ميگيرد و اهداف خود را به چالش با مفهوم و فلسفه حيات بشري قرار ميدهد.
تيم فيلمنامهنويسي اين مجموعه بديع با چنين نگرشي خيلي زود بيننده را از تصور تماشاي رابينسون كروزوئه ديگر بيرون ميآورد و با معرفي شخصيتهاي اصلي كه نام اكثر آنها از نام فيلسوفان برجسته قرون گذشته گرفته شده، كنكاشي دقيق از بيننده را طلب ميكند.
انتخاب نام اپيزودها و اشارات متعدد در ديالوگها به نام كتب ادبي شاخص جهان و يا علاقه برخي شخصيتها به كتبي خاص (براي مثال مطالعه كتاب كري از استفن كينگ توسط ژوليت به هنگام سقوط هواپيما در جزيره) موجب ميشود ذهن بينندهاي كه تا به حال به تفكر و جستوجو براي درك محتواي يك سريال تلويزيوني عادت نداشته درگير مفاهيم جديد ادبي، مطالعه تاريخ ادبيات مدرن جهان و حتي مرور بيوگرافي زندگي نويسندگان اين آثار شود.
اما اين تمامي ماجرا نيست و در لابلاي ديالوگها جملاتي را درباره شخصيتهاي شاخص فرهنگ پاپ معاصر در زمينههاي مختلف از جمله سينما و موسيقي ميشنويم كه براي آشنايي با آنها نيز بايد دقايقي را در فرهنگهاي مختلف موسيقي و سينمايي جستوجو كنيم.
اين خصوصيات ويژه سبب شده تا تمامي افرادي كه به نوعي با اين سريال ارتباط برقرار كردهاند و در پنج قاره جهان آن را دنبال ميكنند، آن را بهترين مجموعه تلويزيوني تمام دوران بدانند و به تبادل نظر و انتقال اطلاعات در مورد درك هر چه بهتر جزييات آن اقدام كنند.
غني بودن محتواي اين سريال باعث شده تا نويسندهاي چون استيون كينگ كه يكي از برجستهترين نويسندگان معاصر جهان به شمار ميآيد و فيلمنامه نويسان سريال به ارجاعات متعدد به كتابهاي او اشاره كردهاند، اين سريال را هفته به هفته دنبال كند و حتي در سر صحنه آن حضور يابد و يا تام كروز به قدري شيفته كارگرداني خوب جيجي ابر امز شود كه پروژه ساخت فيلم ماموريت غيرممكن 3 را تنها براي حضور او در مقام كارگردان يك سال به تأخير بيندازد.
اما در وراي اين داستان ساده، شرح دقيق اين مجموعه بسيار مشكل است و كمتر كسي تا به حال توانسته ادعا كند كه ميتواند دلايلي منطقي براي رخدادهاي اين سريال ارائه كند و به واقع آنچه همه را در انجام اين مهم مستاصل كرده است، همين ارجاعات متعدد به فلسفه، ادبيات، تاريخ، موسيقي، سينما، تلويزيون، اسطورهشناسي و... است.
مشكل زماني بيشتر ميشود كه اين ارجاعات در يك مورد واحد در دو زمينه مختلف معنا پيدا ميكنند (به عنوان مثال عنوان اپيزودLooking Glass كه از يك سو عنوان آينه آليس در كتاب آليس در سرزمين عجايب است و وسيله ارتباط او با دنياي بيرون تلقي ميشود، از سوي ديگر اصطلاحي بوده كه توسط چارلز هورتون كولي دانشمند آمريكايي استفاده ميشده.
به نظر او بسياري از انسانها براي اجتماعي شدن خود را در آينه ديگران ميبينند و با قضاوت در مورد اعمالشان در وجود ديگران به سنجشي در مورد شخصيت خودشان ميرسند) و مشخص ميشود كه داستان اين مجموعه در واقع پازلي است كه تمامي تكههاي آن به نوعي با هم ارتباط دارند.
تيم 18 نفره فيلمنامهنويسان با تعريف جديدي از كاربرد فلاش بك در اين سريال و ارائه اطلاعات در مورد گذشته هر يك از شخصيتها در قالب اين فلاشبكها، بيننده را به جمعآوري تكههاي اين پازل به ظاهر بيانتها دعوت ميكنند و خيلي زود به او ميفهمانند كه تماشاي سردستي و بدون مطالعه جانبي اين مجموعه در واقع نوعي وقت تلف كردن است و كساني كه اين ظرفيت را در خود نميبينند بايد برنامه و يا سريالي عامهپسند را انتخاب كنند.
اين رويكرد منحصر به فرد و به نوعي شجاعانه در دنياي عامهپسند امروز باعث شده تا علاوه بر دهها سايت اينترنتي، حدود ده كتاب نيز در مورد محتواي ادبي، فلسفي، جامعهشناسي و... اين سريال به چاپ برسد و محملي ويژه در بزرگترين دائرهالمعارف اينترنتي جهان براي بحث و تبادل نظر علمي و بررسي يافتهها در مورد مسايل مطرح شده آن در نظر گرفته شود تا بيننده بتواند (در صورت خوش شانس بودن) از برخي ارجاعات پراكنده سريال(همچون خوانده شدن سرود تيم فوتبال سلتيك گلاسكو از سوي دزموند و يا اشاره به تئوري رفتاري فرد اسكينر در زمان زنداني شدن ساير و يا آشنايي با تئوري نظارت بر رفتار جان لانتام فيلسوف قرن هجدهم كه در يك بريده روزنامه به شكل ناقص؟! به نام او اشاره شده است) مطلع شوند.
روبهرو شدن با چنين حجم بالايي از اطلاعات در قالب يك سريال تلويزيوني باعث مي شود تا حداقل استفاده براي ببنندگان اين باشد كه از روي مبلهاي نرم منزل بلند شده و براي حداقل درك آنچه كه ديدهاند جستوجويي در اينترنت و يا كتابخانه نزديك محل سكونتشان داشته باشند و يا اين كه مدت زماني را به جمعآوري اطلاعات شفاهي در مورد داستان هر اپيزود سپري كنند.
قطعاً اين رويكرد ميتواند از باب رسانهاي و احياي نقش آموزشي تلويزيون در دنيايي كه رسانههاي جديد هر روز عرصه را بر تلويزيون و برنامههاي آن تنگتر ميكنند مورد بررسي قرار گيرد كه البته مجال آن در اينجا نيست. اما اگر شرح كليت داستان اين سريال تا به حال غيرممكن بوده و در كنار آن بيننده با اين حجم از اطلاعات فرهنگي، جامعهشناسي، تاريخي، اسطوره شناسي و... بمباران ميشود چرا بايد آن را تا به حال دنبال كرده باشد؟
شايد بهترين دليل اين باشد كه در اين سريال از قهرمان خبري نيست و هيچكس هم نميخواهد قهرمان باشد. در واقع هر كدام از ما ميتوانيم به جاي شخصيتهاي رنج كشيده اين سريال باشيم، آلام آنها را حس كنيم و يا پيشنهادي براي رهايي آنها از اين رنج خواسته يا ناخواسته داشته باشيم.
هر كدام از اين انسانها نه تنها در اين جزيره بلكه در هزار توي زندگي گمشدهاند و فارغ از شاخصههاي زندگي مدرن در پي يافتن راهي براي پيدا كردن خود واقعي هستند؛ جستوجويي كه در پارهاي از موارد به قيمت جان آنها تمام ميشود.
اگه متن همشهری رو که واستون گذاشتم بخونید متوجه میشید که با چه سریال عظیمی رو برو هستید و دیدن این سریال به صورت فشرده ارزشی نداره!
این سریال رو باید با تامل دید و راجبش فکر کرد و راجبش صحبت کرد باید به دیالگها دقت بشه تا لذت واقعی رو بفهمید
من که خیلی دوست دارم راجب تک تک اپیزود ها صحبت کنیم
مثلا جان که فلج بود چرا خوب شد؟ یا چارلی چطوری اعتیادش رو ترک میکنه؟ چرا باید هروئین تو یه جزیره پیدا بشه واسه امتحان چارلی چرا اون دود سیاه نتونست به کیشیش (قاچاقچی سابق) کاری بکنه! یا هزار تا ماجرای خیلی جالب دیگه!
این مطلبم مال همشهری انلاین هستش که توضیحات بیشتری راجب این سریال میدهد:
گمشدگان
سینمایجهان- امير رضا نوريزاده:
گمشدگان نام سريال درامي است كه از سپتامبر 2004 از شبكه تلويزيوني اي.بي.سي آمريكا پخش ميشود.
لوكيشن اين مجموعه تلويزيوني در شهر اواهو ايالت هاوايي است و تا به حال سه فصل از آن پخش شده است كه در مجموع شامل 69 اپيزود ميشود.
جيجي آبرامز، ديمون ليندلوف و جفري ليبر خالقان اين سريال هستند و موسيقي آن نيز توسط مايكل جكينو تنظيم شده است. اين مجموعه به دليل تعدد هنرپيشگان و لوكيشن خاص آن از جمله پرهزينهترين سريالهاي تلويزيوني بوده است.
گرچه راهاندازي سريالها و وبلاگهاي علاقهمندان سريالهاي تلويزيوني امري عادي در دنياي اينترنت محسوب ميشود، اما آمار نشان ميدهد كه اين مجموعه با در نظر گرفتن گرههاي بيشمار در داستان و ارجاعات متعدد علمي، ادبي، هنري در صدر اين مقوله قرار دارد و حتي روزنامههاي معتبر واشنگتن پست و يواساي تودي همزمان با پخش فصل دوم اين سريال اقدام به راهاندازي وبلاگهاي ويژه براي علاقهمندان كردهاند كه نشان از تعدد علاقهمندان به اين سريال در نقاط مختلف جهان دارد. از سوي ديگر عليرغم گذشت مدت زمان اندكي از زمان پخش اين سريال، شاهد ارجاع به آن در مجموعههاي تلويزيوني، كتابهاي كميك و آلبومهاي موسيقي هستيم.
تقريباً تمام كساني كه سريال تلويزيوني گمشدگان را دنبال ميكنند تئوريهايي را در مورد روند كلي داستان و آنچه كه در جزيره ميگذرد داشتهاند و اين حتي شامل برخي از هنرپيشههاي اين سريال هم ميشود اما دليل اينكه هيچكدام از اين تئوريها فراگير نبوده و در عين توضيح برخي رخدادها غيرقابل استناد به نظر ميرسند ميتواند اين باشد كه نويسندگان اين مجموعه تلويزيوني پرماجرا از همان ابتدا و از «پيلوت» سريال، برنامهريزي براي ثانيه به ثانيه اين سريال داشتهاند.
كارلتون كوز نويسنده و يكي از تهيهكنندگان اين سريال ميگويد: ما از همان ابتدا دليل حضور خرس قطبي، منبع پيام راديويي، يادداشتي كه ساير در دست داشت و علت سقوط هواپيما را در نظر داشتيم و تمامي اين دلايل را در نگارش اپيزودهاي اين سريال در نظر گرفتيم. البته زمان افشاي اين دلايل براي ما مشخص نبود و اصلاً مطمئن نبويم كه بخواهيم همه آنها را به شكل شفاف افشا كنيم.
لويد براون تهيهكننده مشهور شبكه ايبيسي عليرغم خواست مايكل ايزنر و بابايگر – مديران ارشد شبكه- بودجه لازم براي ساخت پيلوت و چند اپيزود ابتدايي را تاييد كرد. براون در مورد اين تصميم شجاعانه اظهار داشت: ما متوجه شديم كه اگر در ابتداي راه بتوانيم بودجه زيادي براي اين سريال بگيريم ميتوانيم با اطمينان به راهمان ادامه دهيم و مديران شبكه روند كار را متوقف نميكنند هر چند كه ديگر آن را نپسندند.
رويكرد داستان به اسطورهها و افسانهها در پيلوت تا حدي مشخص بود ولي شايد منصفانه نباشد كه ميزان اين رويكرد را كاملاً در پيلوت واضح تلقي كنيم و نشانهها در پيلوت نميتوانند مسير دقيق سريال را در آينده مشخص كنند.
اما در شرايطي كه نميتوانيم تئوري دقيقي را درباره خط سير داستان تعيين كنيم، شايد وجود برخي نشانهها در قالب كلي داستان بتواند تا حدي به ما كمك كند. معمولاً در فيلمها ،كتابها و برنامههاي تلويزيوني موضوعات خاصي در كل مدت زمان برنامه و يا كتاب دنبال ميشود.
براي مثال سري فيلم اسپايدرمن درباره جواني است كه حس خشم و نگرانياش در مقابل حس مسئوليت در مواجهه با چند شخصيت منفي قرار گرفته است و يا كتاب در قلب تاريكي درباره خط باريك مابين تمدن و بربريت است. اما سريال گمشدگان هيچ خط سير مشخصي را در داستان هر اپيزود دنبال نميكند. در عوض داستان را مجموعهاي از موضوعات و محورهاي مختلف تشكيل ميدهد كه در پارهاي از اوقات با يكديگر تداخل دارند.
اين تداخلها به دفعات گرههاي موضوعي را در سريال تشكيل دادهاند كه موجب ايجاد هيجان و تنش در بينندهها شده است. اما بدون اينكه بخواهيم به اين گرههاي بيشمار سريال اشاره كنيم، نگاهي به كل داستان اين سريال داريم. حادثه آغازين سريال خشن و ناگهاني است: هواپيماي خطوط هوايي اوشنيك منفجر ميشود و گروهي از مسافران كه بازماندگان اين حادثه هستند در جزيرهاي گرفتار ميشوند و ارتباط آنها با ساير نقاط جهان قطع ميشود.
در بين اين بازماندگان و يا به عبارت بهتر گمشدگان افرادي از ملل مختلف (نيجريهاي، كرهاي، استراليايي، اسكاتلندي، آمريكايي و عراقي) تشكيل ميدهند. اين گروه در عين حال كه براي يافتن راهي به منظور ادامه زندگي در كنار يكديگر تلاش ميكنند به دقت رفتار هم را زير نظر دارند و وجود حس عدم اطمينان تاكيدي بر لزوم انتخاب يك رهبر در بين آنهاست اما به محض قبول شرايط جديد در جزيره، بازماندگان مورد حمله قرار ميگيرند. اين حملات از يكسو توسط يك موجود نامريي (هيولايي به شكل دود) در مكانهاي غيرقابل پيشبيني صورت ميگيرد. در كنار آن برخي حملات نيز توسط حيواناتي است كه از لحاظ جانورشناسي نبايد در اين جزيره باشند.
در كنار اين حملات يك نفوذي (اتان) در بين بازماندگان شناسايي ميشود و پس از آن همه با ديده شك و ترديد به هم نگاه ميكنند و حتي در مواردي اقدام به شكنجه يكديگر ميكنند تا از هويت حقيقي هم مطلع شوند. تلاشهاي بازماندگان براي ارتباط با دنياي خارج به دفعات ناكام ميماند.
ستون دودي كه توسط يكي از ساكنان جزيره (دانيل) ايجاد شده به اشتباه تهديدي براي يك حمله بزرگ تلقي ميشود اما حمله واقعي اندكي بعد رخ ميدهد. در اين ميان عدهاي از بازماندگان در درگيري كشته ميشوند و برخي نيز در حين كمك به ديگران آسيب ميبينند. اما دشمنان اصلي اين گروه، ديگران (others) هستند كه در چند مرحله تعدادي از بچهها و بزرگسالان را ميربايند و در اين ميان از يكي از بازماندگان به عنوان عنصر جديد نفوذي استفاده ميكنند و حتي او را مجبور به قتل دو تن از بازماندگان ميكنند.
در همين حال شبكهاي از تأسيسات زيرزميني در جزيره كشف ميشود كه امكانات بازماندگان را براي ادامه زندگي به نحو قابل توجهي افزايش ميدهد اما اين شرايط جديد موجب افزايش درگيريها بين بازماندگان ميشود و در مقاطع مختلف شاهد تلاش آنها براي مسموم كردن يكديگر، سرقت اموال و انتقامجويي هستيم.
حملات «ديگران» و آشفتگي در بين بازماندگان باعث تغيير ديدگاه برخي از آنها نسبت به مسائل مهم شده است. براي مثال ديد جك نسبت به زندگي و جان لاك نسبت به سرنوشت كاملاً در جزيره متحول ميشود و حتي نفرات اصلي بازماندگان به هنگام اسارت در پايگاه ديگران از زبان سردسته آنها (بن) ميشنود كه ديگران به واقع انسانهاي خوبي هستند.
اما به نظر برخي از انديشمندان شايد اين داستان مبهم ولي تا حدي آشنا به نظر برسد چرا كه ميتواند تعبير ديگري از سياست خارجي آمريكا پس از حادثه 11 سپتامبر و حمله به برجهاي دوقلو باشد، از انفجار هواپيماها در آسمان آبي شهر نيويورك تا اعتماد گروهي از مردم وحشتزده به يك شخصيت رهبرگونه و يا رواج بياعتمادي در بين مردم هراسان و اتخاذ تدابير جديد امنيتي در بين آنها براي تأمين امنيت كه البته با توجيه وجود يك گروه تروريستي زيرزميني به نام القاعده و انجام حملات تروريستي در اسپانيا، بالي، انگلستان و 110 نقطه ديگر در نقاط مختلف جهان صورت گرفته است و البته سران اين گروه به گروگانهاي غربي خود ميگويند كه انسانهاي خوبي هستند
حاج آقا Truth سین سیتی مسلک
پایتم اساسی . میخواین یه حرکتی بزنیم . تاریخی . نهضت نقد لاست راه بندازیم . من خودم همش رو دیدم ولی خیلی وقته میخواستم کلش رو دوباره با جزئیات بیشتر ببینم . اونایی که پاین اعلام آمادگی کنن ( با زدن دکمه ی تشکر و بعدا پاک کردن اون ) که اگه 5 نفر بشن بسه برام . دو روز یه بار وقت بذاریم ، یه قسمت لاست رو ببینیم همه . از قسمت اول شروع کنیم . ماهایی که دیدیم هم بدون در نظر گرفتن وقایعی که بعدا قراره تو سریال اتفاق بیفته . دونه دونه در مورد جزئیات حرف بزنیم . البته در Spoiler . اینجوری شاید به جرات بشه پویاترین تاپیک سایت رو پیش برد .
من خودم پایه ی اساسیم . فکر کنم Truth هم موافق باشه . هر کی دیگه میتونه پا به پای ما دو روز یه بار یه قسمت رو ببینه و بیاد سوال و جواب راه بندازه اینجا بسم الله . فقط دکمه ی تشکر رو تو همین پست بزنه ، اگه 5 تشکر ببینم ، این تاپیک اینجوری پیش میره از این به بعد
راستی بابت این دو تا پستتم خیلی ممنون جناب Truth
سلام
آقا منم پایه م برای این کار ولی از یکی دو هفته دیگه که همه سیزنها رو دیدم بهتون ملحق میشم !
------------------------------------------------------
توی tv.yahoo یه مطلب بود در استقبال از شروع فصل جدید Lost ... که اینجوری شروع میشه :
"برنامه های پنجشنبه شبهاتون رو تغییر بدید : قرار بولینگ رو بهم بزنید ؛ کلاس هاتون رو بی خیال بشید ؛ و قرارملاقات های عاشقانه تون رو کنسل کنید ! ... "
بعدش هم 5 تا دلیل آورده در مورد اینکه "چرا باید Lost رو دید؟" ... بگذریم که به نظرم اکثر دلایل ، بیشتر واسه بیننده امریکایی معنا داره تا ما ...
1. شما که اخیرا یه تلویزیون 51 اینچ HD خریدید ، حال موقعشه که تستش کنید ... از آبی اقیانوس گرفته تا بازیگران جذاب ... Lost مخصوص HD ساخته شده اصلا ...
2. اگه از داستانهایی که نفستون رو بند میارن و تا هفته دیگه منتظر نگه میدارنتون خوشتون میاد ، Lost رو ببینید
... بخصوص که زمان بندی سریال اعلام شده (همون بحث 48 اپیزود) و سر و ته اش مشخص شده...
3. مجموعه بازیگران بسیار متنوع ، کاراکترهای متفاوت ، که هر کدوم داستان و فلاش بک خودشون رو دارن ...
4. از reality show هایی که توی جزایر و حیات وحش می گذرن خسته شدید ؟
... وقتشه که از قسمت "reality" ماجرا فاصله بگیرید و درام رو در همون لوکیشن ها تجربه کنید ...
5. سریالی که هم مورد تحسین منتقدهاست و هم مردم ، حتما چیز خوبیه ... بیننده های بعضی قسمت های Lost به 23 میلیون نفر هم رسیدن ... یعنی این همه آدم اشتباه می کنن ؟
ممنون از پستت آقا . ببین لازم نیست تا ته ببینی . اصلا ندیده باشی بهتره . اونوقت فقط بر اساس اطلاعات همون قسمت صحبت میکنی . قرارم همینه . که فقط در مورد اتفاقات همون قسمت بدون در نظر گرفتن اتفاقاتی که بعدا در قسمت های آینده قراره بیفته ، حرف بزنیم . تک تک قسمت ها رو میبینیم . با دقتی بیشتر . بعد بحث میکنیم .
پس فعلا شدیم سه تا . دو نفر دیگه پایه :gathering:
-
اریا جون منم هنوز قسمت سوم رو ندیدم و تازه میخوام شروع کنم اونم هفته ای دو قسمت فقط
به نظر منم لازم نیست که همه رو دیده باشیم واسه بحث راجب اپیزود ها تازه ندیده باشی هیجان دار تر هم میشه
منم میگم یه قسمت رو از اول ببینیم راجبش دو یا سه روز صحبت کنیم رازو رمزاش رو در بیاریم بریم سراغ اپیزود بعدی تا برسیم به سیزن 4 بعدا واسه هر اپیزود یه هفته وقت داریم صحبت کنیم
در ضمن حتما راجب اسم هر اپیزود باید حرف بزنیم و علتشو پیدا کنیم که چرا اون اسم رو واسش گذاشتن
بهتون قول میدم اگه اینکارو بکنیم کلی چیزای بدرد بخور یاد میگیریم فقط باید تعداد به همون حداقل 5 نفر برسه چون واقعا کار سختیه و به بچه هایی که اطلاعات زیاد دارن احتیاج داریم
پ.ن:اریا جان شما خیلی از کاربرهای خوب و مطلع رو میشناسی دعوتشون کنی خیلی خوب میشه
پ.ن:خیلی حال میده یه کاغذ خودکار دستمون بگیریم همه نکات یا جملات هر اپیزود رو در بیاریم و راجبشون بحث و تحقیق کنیم اخه واسه هر ثانیه از این سریال برنامه ریزی شده!
-
اریا جون منم هنوز قسمت سوم رو ندیدم و تازه میخوام شروع کنم اونم هفته ای دو قسمت فقط
به نظر منم لازم نیست که همه رو دیده باشیم واسه بحث راجب اپیزود ها تازه ندیده باشی هیجان دار تر هم میشه
منم میگم یه قسمت رو از اول ببینیم راجبش دو یا سه روز صحبت کنیم رازو رمزاش رو در بیاریم بریم سراغ اپیزود بعدی تا برسیم به سیزن 4 بعدا واسه هر اپیزود یه هفته وقت داریم صحبت کنیم
در ضمن حتما راجب اسم هر اپیزود باید حرف بزنیم و علتشو پیدا کنیم که چرا اون اسم رو واسش گذاشتن
بهتون قول میدم اگه اینکارو بکنیم کلی چیزای بدرد بخور یاد میگیریم فقط باید تعداد به همون حداقل 5 نفر برسه چون واقعا کار سختیه و به بچه هایی که اطلاعات زیاد دارن احتیاج داریم
پ.ن:اریا جان شما خیلی از کاربرهای خوب و مطلع رو میشناسی دعوتشون کنی خیلی خوب میشه
پ.ن:خیلی حال میده یه کاغذ خودکار دستمون بگیریم همه نکات یا جملات هر اپیزود رو در بیاریم و راجبشون بحث و تحقیق کنیم اخه واسه هر ثانیه از این سریال برنامه ریزی شده!
منم یه بار کامل سریال رو دیدم اما برای Fun
اگه این انجمن شکل بگیره هر قسمت رو دو بار پشت سر هم میبینم . یه بار لغتایی که بلد نیستم رو ترجمه کنم و بار دوم با قلم و کاغذ بشینم و به تمام جزئیات دقت کنم .
با احتساب James bond شما ، من و احیانا آقا آریا فقط یه نفر پایه ی ثابت کم داریم .
والا محمد توی سایتهای دیگه اهل LOST زیاد دیدم. مثلآ توی Persiantools تاپیکش 33 صفحه رفته جلو ولی اینجا بچه های سریال بین خیلی کم هستن متاسفانه ( مثل خودم که تا قبل از LOST هیچ سریالی به جز Simpsons ندیده بودم ! )
والا محمد توی سایتهای دیگه اهل LOST زیاد دیدم. مثلآ توی Persiantools تاپیکش 33 صفحه رفته جلو ولی اینجا بچه های سریال بین خیلی کم هستن متاسفانه ( مثل خودم که تا قبل از LOST هیچ سریالی به جز Simpsons ندیده بودم ! )
خود من رو هم شما LOST بین کردی با اون نوشته ! قبلش خیلی ها میگفتن ببینم ولی دیگه نوشته شما رو که خوندم گفتم جهنم بزار ببینیم ! بعدشم معتاد شدم !
میگم میخواین تا بچه ها بیشتر میشن یه کم راجع به شخصیتها حرف بزنیم ؟ مثلآ کدومشون رو بیشتر دوست داریم و کدومشون رو کمتر و از این حرفا.