ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
صحنه های ی رمانتیک و احساسی دنیای گیم به روایت اعضای بازیسنتر
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="ke$ha" data-source="post: 2522734" data-attributes="member: 61708"><p>راستی یه ماجرا !</p><p></p><p>چن سال پیش که داشتم GOW1 بازی میکردم از شانس بدم بابام اومد کنارم نشست و گفت این چیه دیگه داری بازی میکنی ؟ برای روحیّت بده, عوضش کن دو نفری فوتبال بازی کنیم. منِ خر که اولین بار بود داشتم GOW بازی میکردم گفتم نه بابا بذار این سه تا اژدها رو بکشم بعد. هیچی دیگه یه کم گذشت که یه صحنه جالب که همتون از من بهتر خبر دارید اتفاق افتاد (همون جریانه !:d)</p><p>آقا چِشتون روز بد نبینه نمیدونم از کجا بود که یه دفعه پشت گوشم داغ شد !!!</p><p></p><p>پدر : پسره خیره سر ! حالا فهمیدم چرا شبا تو تختت تکون تکون میخوری !!! گمشو برون بیرون, فردا هم میرم این آتاری رو میفروشم.</p><p></p><p>==============================================</p><p></p><p>یادش بخیر نزدیک یه سال از زندگی بن بودیم !!!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ke$ha, post: 2522734, member: 61708"] راستی یه ماجرا ! چن سال پیش که داشتم GOW1 بازی میکردم از شانس بدم بابام اومد کنارم نشست و گفت این چیه دیگه داری بازی میکنی ؟ برای روحیّت بده, عوضش کن دو نفری فوتبال بازی کنیم. منِ خر که اولین بار بود داشتم GOW بازی میکردم گفتم نه بابا بذار این سه تا اژدها رو بکشم بعد. هیچی دیگه یه کم گذشت که یه صحنه جالب که همتون از من بهتر خبر دارید اتفاق افتاد (همون جریانه !:d) آقا چِشتون روز بد نبینه نمیدونم از کجا بود که یه دفعه پشت گوشم داغ شد !!! پدر : پسره خیره سر ! حالا فهمیدم چرا شبا تو تختت تکون تکون میخوری !!! گمشو برون بیرون, فردا هم میرم این آتاری رو میفروشم. ============================================== یادش بخیر نزدیک یه سال از زندگی بن بودیم !!! [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
صحنه های ی رمانتیک و احساسی دنیای گیم به روایت اعضای بازیسنتر
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft