این قسمت رو دوباره دیدم و تو این دست نوشته ای که دارم مینویسم سعی کردم متداول ترین آبجکشن هایی که تو کامنت ها دیدم رو جواب بدم ( که به نظرم بیشتر این موارد تحت تاثیر خاطرات تلخ قسمت های قبلی بوده و مخاطب ها منفی گرا شدن) و همچنین یه سری نکات دیگه در مورد این قسمت اگه اسمش رو بذاریم تحلیل بیان کنم.
اول از همه موضع خودم رو مشخص کنم من از جمله کسایی هستم که 4 اپزیود اخیر به شدت برام ناامید کننده بود ولی این قسمت با اینکه واسم اسپویل شده بود شدیدا ازش لذت بردم تا جایی که امتیاز 10 رو تو IMDB ثبت کردم براش
این مورد رو هم تو ابتدای مطلب بگم که کلا مشکل خیلی از شما ها به طور کلی این هست که خیلی ماشینی وار به قضایا نگاه میکنید.
مورد اول: یه سری ها گفته بودن دنریس چرا وقتی ناقوس ها رو به صدا درآوردن یهویی یا بدون علت دیوونه شد باید بگم اینطور نبوده از دست دادن دو تا اژدها ( این نکته رو یادتون باشه مادرشون بود) از دست دادن نصف ارتشش تو نبرد وینترفل، سر جورا مورمنت، فاش شدن راز جان اسنو و حسادتی که به محبوبیتش داشت و همچنین رابطه اش و عشق جان اسنو نسبت به خودش رو از دست داد و در نهایت مرگ میساندی و تیر آخر رو هم وقتی خورد که دوباره خواست به جان اسنو نزدیک بشه و جان از این کار ممانعت کرد و دنریس خطاب به جان گفت (( بذار ازم بترسن )) در واقع اون موقع بود که دید دیگه چیزی برای از دست دادن نداره و تصمیمش رو گرفته بود و این رو هم به همه اینا اضافه کنم که قبلا هم شاهد بودیم دنریس توانایی کنترل احساساتش رو نداره. از این پاراگراف من اینطور نتیجه گیری میکنم خیلی از انسان ها همیشه تظاهر به بودن کسی میکنن که هیچ وقت نبودن و اینکه هر کسی یه نقطه جوش و یه مرزهایی داره حتی کسی مثل شکننده زنجیرها
مورد دوم: آنسالید ها احساس ندارن و چرا وقتی گری ورم با اینکه ارتش کینگز لندیگ تسلیم شده بود بهشون حمله کرد بقیه ارتش شمال و دوتراکی ها چه دلیلی داشتن حمله کنن؟ کسایی که میگن انسالید ها خواجه هستن و احساس ندارن واقعا این حرف خیلی مسخره و بچه گانه هست واقعا خیلی زشته آلت تناسلی و احساس رو به هم ربط میدید که شاید بشه گفت طرز فکرتون رو نشون میدید با این حساب واریس هم خواجه بود باید احساسی نداشته باشه؟ علاوه براین ها دنریس وقتی ارتش انسالید ها رو به دست آورد درسته بی احساس بودن ولی بعدش دیدیم که شخصیت پردازی گری ورم و رابطه اش با میساندی چطور پیش رفت از دید زدنش توی آب که رابطه عاطفیشون از اونجا شروع شد تا الی آخر و در مورد حمله بقیه ارتش بدون دلیل! نمیدونم تا حالا تو استادیوم بودید یا نه اونجا زیاد مهم نیست هوادار کدوم تیم باشی اصلا بخاطر فوتبال رفتی یا بخاطر خوش گذرونی جوش یه طوری هست که کافیه فقط یک نفر یه حرکتی بزنه مثلا شعار بده یا صندلی بشکونه یا چیزی به زمین مسابقه پرت کنه اون موقع هست بقیه افراد هم بدون اینکه دلیلی داشته باشن تحت تاثیر قرار میگیرن و خیلی زود مثل یه دومینو به بقیه افراد سرایت میکنه حالا تو میدون جنگ تو اون جو آتیش و اژدها و غیره و غیره شما انتظار داری خون جنگجوها به جوش نیاد و همینطوری واییستن مثل بز نگاه کنن؟
مورد سوم: یورون گریجوی از کجا پیداش شد و اومد جلوی جیمی؟ (اینم از اون دیدگاه های ماشینی هست) ناوگان آهنین پشت رد کیپ توی دریا بود و وقتی کشتی یورون نابود شد خودشو انداخت تو آب و طبیعی بود که جریان اب اون رو به این سمت بیاره برای درک بهتر یه نگاه به این مپ ها بندازید
مورد چهارم: جیمی زخمی شد چطور زنده موند؟ این مورد رو شاید حق داشته باشین ولی من تو واقعیت یارو رو دیدم ( یعنی شنیدم تو جریانش بودم) 4 یا 5 تا تیر خورده و زنده مونده! و این رو هم اضافه کنم خودم تو قسمت 4 از این قضیه که جیمی یهو رنگ عوض کرد و خواست پیش سرسی برگرده خیلی شاکی بودم ولی این بار تو روانشناسی یه تکنیکی هست که اسمش خاطرم نیست اینطوریه که خودت رو جای فرد مقابل میذاری و از زاویه اون فرد به قضایا نگاه میکنی نمیدونم چند نفر از شما ها تو رابطه عاشقانه بودید و معشوقه داشتید ولی عشق خیلی چیز پیچیده ای هست و خودم تو زندگی شخصی موارد مشابهی رو تجربه کردم پس این قضیه جیمی به هیچ وجه اصلا بی منطق نیست.
مورد پنجم: دراگون چرا آتیشش و قدرتش زیاد شده بود جواب این سوال رو با یه نقل قول از یه کانال تلگرامی میدم
مورد ششم: چرا هیچ کدوم از تیر ها به دروگون نخورد؟ ببینید من سرباز پدافند بودم دو بار ما رو برده بودن میدون تیر تو بیابون های سمنان اونجا به مدت چند ساعت یه هواپیمای بدون سرنشین رو پرواز میدادن و چندین توپ 23 میلیمتری و 35 میلیمتری تو یه خط طولانی بهش شلیک میکردن با اینکه سرعت هواپیما هم کم بود ولی باور میکنید هیچ کدوم از تیرها بهش نمیخورد؟ حتی کادری ها هم نمیتونستن بزننش درسته جثه هواپیما با دراگون یکی نیست ولی میتونیم اینطور حساب کنیم که سلاح ها تمام اوتوماتیک بودن و قابلیت چرخش رو داشتن و به صورت رگباری شلیک میکردن تصویر اول مربوط به توپ 23 میلیمتری و تصور دوم 35 میلیمتری
مورد هفتم: عنصر غافلگیری نداشت..... لامصب حدود 500 هزار نفر قتل عام شدن دیگه بیشتر از این چی میخواستی؟ با اینکه واسه من اسپویل شده بود اما گرخیدم فکر کن کسایی که از فیلمنامه خبر نداشتن چه لذتی بردن ازش
دیگه خسته شدم از تایپ کردن موارد دیگه ای هم بود که ارزش جواب دادن رو ندارن یا دوستان دیگه جوابشون رو دادن نیازی نیست من بگم، دراماتیک ترین قسمت اپزیود هم اونجا بود که آریا دختر و مادر رو میخواد نجات بده ولی مادره میفته زمین و دخترش صداش میزنه مامان مامان اریا میره حداقل دختره رو نجات بده ولی اریا رو پس میزنه و بعدش میبینیم تو آغوش همدیگه خاکستر شدن این قسمت رو میشد جنگ مادرها هم نامگذاری کنن جنگ دنریس به خاطر اژدهای از دسته رفته جنگ سرسی به خاطر حفظ فرزند متولد نشده اش ( سکانس مرگ جیمی و سری هم خیلی قشنگ بود) و جنگ مادرهای کینگزلندیگ برای نجات فرزندانشون
جالب اینجاست امروز روز جهانی مادر هم بود! روز مادر مبارک
اول از همه موضع خودم رو مشخص کنم من از جمله کسایی هستم که 4 اپزیود اخیر به شدت برام ناامید کننده بود ولی این قسمت با اینکه واسم اسپویل شده بود شدیدا ازش لذت بردم تا جایی که امتیاز 10 رو تو IMDB ثبت کردم براش
این مورد رو هم تو ابتدای مطلب بگم که کلا مشکل خیلی از شما ها به طور کلی این هست که خیلی ماشینی وار به قضایا نگاه میکنید.
مورد اول: یه سری ها گفته بودن دنریس چرا وقتی ناقوس ها رو به صدا درآوردن یهویی یا بدون علت دیوونه شد باید بگم اینطور نبوده از دست دادن دو تا اژدها ( این نکته رو یادتون باشه مادرشون بود) از دست دادن نصف ارتشش تو نبرد وینترفل، سر جورا مورمنت، فاش شدن راز جان اسنو و حسادتی که به محبوبیتش داشت و همچنین رابطه اش و عشق جان اسنو نسبت به خودش رو از دست داد و در نهایت مرگ میساندی و تیر آخر رو هم وقتی خورد که دوباره خواست به جان اسنو نزدیک بشه و جان از این کار ممانعت کرد و دنریس خطاب به جان گفت (( بذار ازم بترسن )) در واقع اون موقع بود که دید دیگه چیزی برای از دست دادن نداره و تصمیمش رو گرفته بود و این رو هم به همه اینا اضافه کنم که قبلا هم شاهد بودیم دنریس توانایی کنترل احساساتش رو نداره. از این پاراگراف من اینطور نتیجه گیری میکنم خیلی از انسان ها همیشه تظاهر به بودن کسی میکنن که هیچ وقت نبودن و اینکه هر کسی یه نقطه جوش و یه مرزهایی داره حتی کسی مثل شکننده زنجیرها
مورد دوم: آنسالید ها احساس ندارن و چرا وقتی گری ورم با اینکه ارتش کینگز لندیگ تسلیم شده بود بهشون حمله کرد بقیه ارتش شمال و دوتراکی ها چه دلیلی داشتن حمله کنن؟ کسایی که میگن انسالید ها خواجه هستن و احساس ندارن واقعا این حرف خیلی مسخره و بچه گانه هست واقعا خیلی زشته آلت تناسلی و احساس رو به هم ربط میدید که شاید بشه گفت طرز فکرتون رو نشون میدید با این حساب واریس هم خواجه بود باید احساسی نداشته باشه؟ علاوه براین ها دنریس وقتی ارتش انسالید ها رو به دست آورد درسته بی احساس بودن ولی بعدش دیدیم که شخصیت پردازی گری ورم و رابطه اش با میساندی چطور پیش رفت از دید زدنش توی آب که رابطه عاطفیشون از اونجا شروع شد تا الی آخر و در مورد حمله بقیه ارتش بدون دلیل! نمیدونم تا حالا تو استادیوم بودید یا نه اونجا زیاد مهم نیست هوادار کدوم تیم باشی اصلا بخاطر فوتبال رفتی یا بخاطر خوش گذرونی جوش یه طوری هست که کافیه فقط یک نفر یه حرکتی بزنه مثلا شعار بده یا صندلی بشکونه یا چیزی به زمین مسابقه پرت کنه اون موقع هست بقیه افراد هم بدون اینکه دلیلی داشته باشن تحت تاثیر قرار میگیرن و خیلی زود مثل یه دومینو به بقیه افراد سرایت میکنه حالا تو میدون جنگ تو اون جو آتیش و اژدها و غیره و غیره شما انتظار داری خون جنگجوها به جوش نیاد و همینطوری واییستن مثل بز نگاه کنن؟
مورد سوم: یورون گریجوی از کجا پیداش شد و اومد جلوی جیمی؟ (اینم از اون دیدگاه های ماشینی هست) ناوگان آهنین پشت رد کیپ توی دریا بود و وقتی کشتی یورون نابود شد خودشو انداخت تو آب و طبیعی بود که جریان اب اون رو به این سمت بیاره برای درک بهتر یه نگاه به این مپ ها بندازید
مورد چهارم: جیمی زخمی شد چطور زنده موند؟ این مورد رو شاید حق داشته باشین ولی من تو واقعیت یارو رو دیدم ( یعنی شنیدم تو جریانش بودم) 4 یا 5 تا تیر خورده و زنده مونده! و این رو هم اضافه کنم خودم تو قسمت 4 از این قضیه که جیمی یهو رنگ عوض کرد و خواست پیش سرسی برگرده خیلی شاکی بودم ولی این بار تو روانشناسی یه تکنیکی هست که اسمش خاطرم نیست اینطوریه که خودت رو جای فرد مقابل میذاری و از زاویه اون فرد به قضایا نگاه میکنی نمیدونم چند نفر از شما ها تو رابطه عاشقانه بودید و معشوقه داشتید ولی عشق خیلی چیز پیچیده ای هست و خودم تو زندگی شخصی موارد مشابهی رو تجربه کردم پس این قضیه جیمی به هیچ وجه اصلا بی منطق نیست.
مورد پنجم: دراگون چرا آتیشش و قدرتش زیاد شده بود جواب این سوال رو با یه نقل قول از یه کانال تلگرامی میدم
شاید خیلی از دوستان براشون سوال باشه و همینطور عجیب که دروگون آخرین اژدهای دنریس تارگرین چگونه این قدرت رو به دست آورده که هم به راحتی بتونه ناوگان دریایی یورون گریجوی و هم مدافعان کینگزلندینگ و خود شهر رو در مدت کوتاهی نابود کنه.
▪ باید اشاره کرد که دروگون بر خلاف ریگال و ویسریون از نوع نژاد سیاه اژدهایان هست همانند بالریون بزرگ رعب سیاه، این نوع اژدهایان بسیار بزرگتر از بقیه همنوعان خود هستند، آتش بزرگتر و سرعت بیشتری دارند و همیشه در حال رشد هستند، نژاد سیاه اژدهایان تقریبا هر ۳۰۰ سال یک بار سر از تخم در می آورند!_ در تصویر دروگون فصل ۷ و دروگون فصل ۸ قسمت ۵ رو میبینید که به وضوع بزرگ شدن او را نشان میدهد!
▪ باید اشاره کرد که دروگون بر خلاف ریگال و ویسریون از نوع نژاد سیاه اژدهایان هست همانند بالریون بزرگ رعب سیاه، این نوع اژدهایان بسیار بزرگتر از بقیه همنوعان خود هستند، آتش بزرگتر و سرعت بیشتری دارند و همیشه در حال رشد هستند، نژاد سیاه اژدهایان تقریبا هر ۳۰۰ سال یک بار سر از تخم در می آورند!_ در تصویر دروگون فصل ۷ و دروگون فصل ۸ قسمت ۵ رو میبینید که به وضوع بزرگ شدن او را نشان میدهد!
مورد هفتم: عنصر غافلگیری نداشت..... لامصب حدود 500 هزار نفر قتل عام شدن دیگه بیشتر از این چی میخواستی؟ با اینکه واسه من اسپویل شده بود اما گرخیدم فکر کن کسایی که از فیلمنامه خبر نداشتن چه لذتی بردن ازش
دیگه خسته شدم از تایپ کردن موارد دیگه ای هم بود که ارزش جواب دادن رو ندارن یا دوستان دیگه جوابشون رو دادن نیازی نیست من بگم، دراماتیک ترین قسمت اپزیود هم اونجا بود که آریا دختر و مادر رو میخواد نجات بده ولی مادره میفته زمین و دخترش صداش میزنه مامان مامان اریا میره حداقل دختره رو نجات بده ولی اریا رو پس میزنه و بعدش میبینیم تو آغوش همدیگه خاکستر شدن این قسمت رو میشد جنگ مادرها هم نامگذاری کنن جنگ دنریس به خاطر اژدهای از دسته رفته جنگ سرسی به خاطر حفظ فرزند متولد نشده اش ( سکانس مرگ جیمی و سری هم خیلی قشنگ بود) و جنگ مادرهای کینگزلندیگ برای نجات فرزندانشون
جالب اینجاست امروز روز جهانی مادر هم بود! روز مادر مبارک
آخرین ویرایش: