بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    38

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,608
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 163
آخرین ویرایش:
سلام.خوبی ؟ من تمومش کردم اشکان .چجور مشکلی ؟ من مشکلی یادم نمیاد.

صداهای بازی مشکل داره.


سلام
یه مدت نبودم. اما الان هستم. بد داره خاک می خوره تاپیک باز.
خبرهای خوب و بدی بود اشکان جان. از این متنفرم که گوشه و کنار رو دنبال سلاح بگردم.
سیستم مترو هم که اصل گشت و گذار سایلنت هیلی رو برده زیر سوال. یه دفعه از جاروی پرنده استفاده
می کردن دیگه. البته قبلاً توی شهر سیستم مترو دیده بودیم.
اما واقعاً جا داره یه خسته نباشید بگیم به امیر جان که کار واقعاً جالب و در خور ستایشی رو شروع کرده. مقدمه اش رو خوندم. به نظر من این آقا امیر ذاتاً نویسنده به دنیا اومده. مقدمه جالبی بود.

بله بعضی وقتا صدا قاطی میکنه که اگه این پچ رو نصب کنی تا حدی برطرف میشه.
http://uploadfa.net/1389-2/7gzajb4np4gzuvpdq9y2.zip

ممنون، من قبلاً این پچ صدا و یه پچ برای کارت گرافیک رو ریختم، ولی مشکل حل نشد.

بلاخره راه حلش پیدا شد. کسایی که CPU چند هسته ای دارن فقط باید از یک هسته ی اون برای این بازی استفاده کنن.

فقط یک CPU باید تیک زده بشه:

 
این مشکل صدا رو مطرح کردین دوباره مجبورم کردید برم از اول سایلنت هیل 2 رو نصب کنم:))

واقعا بهترین بازی تاریخه
کدوم بازی چنین دیالوگی داره؟


  • "James, honey, did something happen to you? After we got separated in that long hallway? ...Are you confusing me with someone else?"

  • [laughs] "You were always so forgetful. Remember that time in the hotel?"

  • "I'm not your Mary."
کدوم بازی چنین ابهامی غمگینی رو برای بازی باز میاره؟
 
این مشکل صدا رو مطرح کردین دوباره مجبورم کردید برم از اول سایلنت هیل 2 رو نصب کنم:))

واقعا بهترین بازی تاریخه
کدوم بازی چنین دیالوگی داره؟


  • "James, honey, did something happen to you? After we got separated in that long hallway? ...Are you confusing me with someone else?"

  • [laughs] "You were always so forgetful. Remember that time in the hotel?"

  • "I'm not your Mary."
کدوم بازی چنین ابهامی غمگینی رو برای بازی باز میاره؟

silent hill بهترین بازی تاریخه؟ نگوووووووووووووووووووووووو
 
سایلنت هیل بهترین بازی تاریخه ...
و سایلنت هیل 2 بهترین سایلنت هیل ...
این رو فقط کسایی می تونن ادعا کنن که باهاش زندگی کردن ...
این پست رو زدم فقط به خاطر اینکه امضام درج بشه . چون با خوندن این امضا مو به تنم سیخ می شه ....
 
silent hill بهترین بازی تاریخه؟ نگوووووووووووووووووووووووو
پس چي؟ fifa? :d
توي داستان بهترين بازي و بلكه توي فيلمها هم سره


سایلنت هیل بهترین بازی تاریخه ...
و سایلنت هیل 2 بهترین سایلنت هیل ...
این رو فقط کسایی می تونن ادعا کنن که باهاش زندگی کردن ...
این پست رو زدم فقط به خاطر اینکه امضام درج بشه . چون با خوندن این امضا مو به تنم سیخ می شه ....
اين ديالوگ امضات رو به صورت صوتي دارم با همون صداي گيتار بك گراند زيبا
البته همه جا هست اما اگر پيدا نكرديد بگيد بزارم
سايلنت هيل 2 بازها حتما دانلودش كنن
 
سلام
من هنوز فکر می کنم تو ساخت SH2 دست غیب تو کار بوده. لاکردار انقدر همی چیزی میزون و حساب شده بود .
بیاد بیارید زیباترین سنانس بازی رو زمانی که آنجلا تو دل آتیش میره؛
جیمز-«این جا مثل جهنم داغه»
آنجلا-«تو هم می بینی؟»«برای من همیشه همینطوری بوده»
 
من فکر میکنم یکی از اصلی ترین دلایلی که انقدر داستانهای سایلنت هیل رو موفق کرده ترکیب وحشت با عشقه
توی اون دلهره و خطر و ترس و وحشت، عشق بیش از پیش خودش رو نشون میده
حالا توی بعضی قسمتها عشق به فرزند و برادره اما توی سایلنت هیل دو این عشق بین یک زن و مرده که داستان رو اینطور تاثیر گذار ساخته
این همه برای رسیدن به مری تلاش میکنید و در آخر هم میفهمید که...(بهتره نگم تا اگر کسی بازی نکرده بازی کنه :دی)
شاید دلیلی که به نظر خیلی ها سایلنت هیل دو بهترینه هم همینه.
شاید اگر باز توی یکی از نسخه های سایلنت هیل چنین کاری بکنن مجددا یک نسخه فوق العاده بیرون بدن.
این نظر شخصیه فقط..
 
سلام!
یه سوال داشتم ! میخوام بدونم بچه ها سری رو با کدوم شماره شروع کردند!
و همینطور این که چه سالی اولین بار سری رو بازی کردن!
ممنون میشم جواب بدید!( مهم نیست چقدر از این پست میگذره هر وقت هر کی این پست رو دید لطفا جواب بده!)
 
سلام
می خوام در مورد تاریخچه ی سایلنت هیل بازی کردنم بگم.
چندین سال پیش که تازه بازی سایلنت هیل 3 اومده بود برادر من یک بازی گرفت به نام سایلنت هیل2. شروع کرد به بازی کردن ولی نداد من بازی کنم. بعد از اون چند وقت بعدش من رفتم خودم بازی رو گرفتم و قسمت "متولد از یک امید" رو تموم کردم اما قسمت اصلی رو بازی نکردم چون برادرم تو بازی گیر کرده بود و بازی سخت به نظر می اومد. منم حوصله نداشتم.
5 سال پیش که حوصله داشتم و زبانم هم خیلی بهتر شده بود و فیلم هوس هندستون کرده بود(مطالبی در مورد داستان سایلنت هیل خونده بودم) رفتم نسخه ی دوم بازی رو گرفتم و بازی کردم. اما این دفعه تا آخرش رفتم و رفتم تمو کف بازی. اما چون حوصله و وقت نداشتم بازی رو فقط یه بار بازی کردم و در مورد جزئیات و سایر پایان ها فقط تحقیق کردم و مطالب رو خوندم.
بعد شروع کردم از اول. نسخه ی یکم بازی رو نشتم بازی کردم. (2 یا سه بار تمومش کردم)
بعد رفتم سایلنت هیل 4 رو بازی کردم و توش گیر کردم و حالم از بازی به هم خورد. بعد اوریجین اومد و اون رو در سه سوت تموم کردم. (سه بار تا آخرش رفتم(با سه پایان) سپس رفتم سایسنت هیل3 رو بازی کردم و لذت بردم. بعد از یک مدت نحوه ی رد کردن سایلنت هیل 4 رو تو فروم پرسیدم و بازی رو (دو یا سه بار با دو یا سه پایان مختلف) تموم کردم. بعد نوبت به هوم کامینگ رسید. بازی رو سه یا چهار بار روی حالات مختلف و با تمام انتخاب های مختلف و با تمام پایان های ممکن و با تمام جزئیات تموم کردم و تاسف خوردم. این اواخر هم شترد ممورایز اومد که رفتم ترکوندمش. (واقعا پس از نسخه ی چهارم بهترین بود)
خلاصه اینطوری بگم که من سایلنت هیل رو خیلی غاراش میش بازی کردم و هی از این نسخه به اون نسخه پریدم. البته چون داستان های هر قسمت متفاوت بود مشکلی نبود و برای اطلاع از سایر جزئیات هم به مقالات مختلف رجوع می کردم
پروسه ی یاد شده طی حدود 9 سال انجام شده!!!
در آخر یک خبر مهم از سایلنت هیل جدید. دشمن های دیگه اون موجودات گوشت آلود بی صورت نیستن. بلکه بدون هرگونه کپی برداری و فقط از روی الهام تقریبا با طرفداران ORDER در فیلم سایلنت هیل مو نمی زنن.
تا بعد
 
سلام
دوستی دارم به نام احمد که بازی رو اون بهم معرفی کرد. البته اول نسخه سه رو. اوایل زیاد جدی نگرفتمش.
چند وقت بعد تو نشریه کلیک نقد فیلم رو خوندم که توش توصیه شده بود برای لذت بردن ازفیلم حتماً شماره 1 و 2 بازی رو حداقل یه بار تموم کنید.
فیلم رو زمستون 85 گرفتم. منتها اول گشتم شماره های 1 تا 3 بازی رو گرفتم بعد توی عید با استفاده از خلوتی خونه یک رو بازی کردم بلافاصله 2 رو. جو مدرسه Midwich بد جور منو گرفت. بعد شماره 3 رو بازی کردم.بلافاصله شماره 4 رو تموم کردم
اما چون زبانم چندان خوب نبود (هنوزم نیست) گشتم دنبال منابع فارسی بازی که این سایت رو پیدا کردم. مخصوصاً تحلیل بازی رو. دیگه دیوونش شدم هنوزم خوب نشدم.
 
اون موقع یه مجله ای ماهیانه چاپ میشد که توش کد و رمز بازی ها رو مینوشت من هم میخریدم.یه قسمتش استراتژی شماره 1 سایلنت هیل رو نوشته بود.
چند سطری داستان رو بسیار مبتدی و ناآگاهانه نوشته بود ولی من اون زمان طرفدار Resident evil بودم و همینطوری حس کردم بازی جذابی باید باشه

ولی وقتی بازی کردم کاملا متفاوت بود.بی هوش شدن اول بازی توسط چند تا موجود بچه مانند و ....

بعد از اون هر بار هر شماره ای میومد بازی میکردم.
اما هنوز هم که هنوزه Silent hill 2 یه چیز دیگس
 
سلام بچه ها
داستان آشنا شدن من با سایلنت هیل و بازی کردنش یه ماجرای درست و حسابیه ممکنه سرتون رو درد بیارم ولی خوب تعریف می کنم.
من سال آخر دبیرستان بودم ولی چون ترم هفتی دبیرستان بودم و یه درسم مونده بود همزمان پیش دانشگاهی هم می خوندم ( رشته ریاضی فیزیک ) فکر می کنم اگه اشتباه نکنم سال 79 یا 80 بود. من دوسال آخر دبیرستان دیگه تمام زندگیم شده بود کلوپ بازی ( اینم بگم در حال حاضر که 27 سالمه شاید باورتون نشه من 22 ساله که بازی می کنم !!! ). کنار مدرسه ما یه کلوپ هست که شده بود پاتوق من . از هر 6 روز که می رفتم مدرسه ، پنج روزش رو نمی رفتم سر کلاس و می اومدم تو کلوپ . اینو جدی می گم. بدبخت مدیر و ناظممون چون با پدر و مادرم آشنا بودن می اومدن دم کلوپ و منو به زور می بردن مدرسه :d. خلاصه یه روز که رفتم دم کلوپ ، جعفر ( یکی از بچه هایی که کلوپ رو اداره می کرد ) گفت یه بازی جدید آوردیم می خوای ببینی . گفتم بده ببینم چیه . من خودم خوره رزیدنت اویل بودم . اگه یادتون باشه اون زمون رزیدنت 2 بدجور تو بورس بود و همه یه پا خوره رزیدنت شده بودن. منم که از بازی و فیلم های وحشت ناک خوشم می اومد گفتم بده ببینم چیه . نشستم پاش دموهاشو با استارت رد کردم چون عجله داشتم برم مدرسه . رفتم تو بازی و رفتم تو مه . همچین به دلم ننشست ( فکر کردم از این بازی های نقش آفرینیه ) سی دی رو دادم دست رفیقم گفتم بی خیال همچین چیز جالبی نیست و رفتم مدرسه . تو مدرسه همش داشتم به بازیه فکر می کردم. وقتی از مدرسه برگشتم گفتم بده ببینم اون سی دی رو چی بود دادی . نشستم دموهاشو دیدم. باورتون نمی شه من از لحظه ای که جمله اول سایلنت هیل ظاهر شد تا وقتی دموش تموم شد چسبیده بودم به تلویزیون !!! اون صدا گذاری و آهنگ او کلیپ ها اون کیفیت بازی صد تا رزیدنت رو برام می ذاشت تو جیبش . واقعا برای خودش هیبتی بود !!! خلاصه من از اون روز نشستم و شروع به بازی سایلنت هیل کردم . و خودم آروم آروم با مموری می رفتم جلو البته بعضی جاهاش گیر می کردم . مثلا اولین جایی که گیر کردم تو قسمت پیانو بود . اونموقع که اینترنت درست و حسابی هم وجود نداشت منم محدود بودم تو استفاده از اینترنت و به عقلم هم نمی رسید از اینترنت جستجو کنم واسه همین رفتم یه مغازه بازی های کامپیوتری که کتاب راهنما هم می فروخت یه کتاب کوچیک بود منتشر می شد راهنمای بازی ها دیدم سایلنت هیل 1 توش داره الکی به مغازه داره گفتم می شه کتاباتون رو ببینم . کتابو داد . قیمتش رو نگاه کردم دیدم حدود مثلا 500 تومنه !!! گفتم من با این 500 تومن یک ساعت ونیم می تونم سایلنت هیل رو بازی کنم الکی شروع کردم به ورق زدن رسیدم به راهنمای سایلنت هیل . واقعا نمی دونین چه داستان مذخرفی براش سر هم کرده بود . خلاصه دیدم پیانو رو تصویری کشیده اون رو سریع تو ذهنم یاد داشت کردم و کتاب رو پس دادم به طرف گفتم خیلی ممنون بعد میام ازتون می گیرم !!! ( نگین اصفهانیها خسیسن ها !!! همه اقتصاد دانن ) خلاصه سریع رفتم رسیدم به کلوپ و ادامه بازی رو رفتم . آقا رفتم رفتم رفتم رفتم تا رسیدم به اون دری که الفبا داشت کدش نمیدونم یادم مونده یا نه اما ترکیب ALBERT و یه چیز دیگه درمی اومد و می شد ALERT اگه اشتباه نکنم . آقا گفتم اگه می تونستم اون قسمت پیانو رو با ترکیب کردن دکمه ها رد کنم این یکی رو عمرا بتونم همچین کاری کنم !!! خلاصه دوباره رفتم سراغ همون فروشگاه بازی های کامپیوتری . این دفعه اون کتاب کوچیکه دیگه نبود !!! ( خدای من ! ) یه کتاب بزرگ اومده بود توش سایلنت هیل هم داشت اما خدا اون روز رو نیاره قیمتش 2500 تومن بود ! یا مولا ! اصفهانی بیاد 2500 واسه یه کتاب !!! خلاصه طرف عوض شده بود واسه همین منو نشناخت ! همون کلک رو پیاده کردم و کتاب رو ورق زدم و دوباره برگشتم سر سایلنت هیل . یادم نیست اما فکر می کنم حدود 2 ماه طول کشید تا من خورده خورده بازی رو تموم کردم اما وقتی بازی رو تموم کردم عاشق بازی شدم . باورتون نمی شه وقتی داشتم بازی می کردم دو تا آهنگ رو کلوپیه همیشه پخش می کرد یکیشو واسه بچه ها تو فروم گذاشتم .اون که بهمن سلحشور می گه : توی این برزخ غربت . توی این قهر محبت ... و یک آهنگ دیگه هم که می ذاشت آهنگ خدابیامرز ناصر عبداللهی بود که می گفت له لا له لا لالا لا له ... ( حالا هم وقتی این آهنگ هارو گه گداری گوش می دم ، بدجور حال و هوای سایلنت هیل میاد تو ذهنم . پیشنهاد می کنم با دقت آهنگ برزخ بهمن سلحشور رو گوش بدید مطمئنا با من هم عقیده می شید ، الان که دارم این مطلبو می نویسم وقتی اسمش میاد به خدا مو به تنم سیخ می شه ) بماند. آقا این سایلنت هیل رو تموم کردیم و فکر می کنم بعد از اون هم یه 20 دفعه ای تموم کردم بازی رو تا اینکه سایلنت هیل 2 اومده بود . از قضا من سیستم درست و حسابی نداشتم تو خونه واسه همین پک اوریجینال سایلنت هیل 2 رو خریدم و گذاشتم خونه که انشاالله سیستمم درست شد بتونم سایلنت هیل رو بازی کنم . ( البته اینو بگم ما تو خونه 4 تا کامپیوتر داشتیم 3 تاش مال بابام بود یکیش رو با بدبختی از بابام خریده بود یه پنتیوم 2 خریده بودم از بابام !!! ) گذشت و گذشت تا اینکه به سرنوشت شریف خدمت اعزام شدیم ( رفتم تهران ، لویزان ) . تو خدمت بودم دیدم سایلنت هیل 3 اومده !!! گفتم ای بابا این شرکت KONAMI چقدر فعال شده بزار ما 2 رو بازی کنیم بعد سه رو بده بیرون . یه روز که داشتم بر می گشتم اصفهان ، 3 رو خریدم و آوردم تو بایگانی گذاشتمش. گفتم بالاخره من اونو بازی می کنم . برگشتم خدمت تقریبا آخرای خدمت بودم فکر می کنم سال 84 بود که تو نمایشگاه نرم افزار که تو تهران گذاشته بودن دیدم ای بابا شماره 4 هم که اومده . دیدم تو یکی از مجلات هم درموردش صحبت کرده . خلاصه این رو هم گرفتم تو یکی از مرخصی ها بردم خونه . اونجا بود که بسیار بسیار خرسند شدیم . چرا ؟ چون داداشم یه سیستم پنتیوم 4 خریده بود با گرافیک ATI7000 64M !!! باورتون می شه داشتم ذوق می کردم . این بود که نشستم دو تو این 1 هفته که مرخصی بودم فقط سایلنت هیل 2 بازی کردم . یعنی داشتم منفجر می شدم . تاحالا اینقدر لذت نبرده بودم از بازی اونم بازی سایلنت هیل . از اونجا به بعد باورتون نمی شه من ماهی حد اقل 5 روز با هزار جور پاچه خواری مرخصی می گرفتم می اومدم 400 کیلومتر سایلنت هیل بازی می کردم دوباره 400 کیلومتر بر می گشتم . تو خدمت تونستم سایلنت هیل 2 رو با فکر می کنم Water تموم کنم . بعد از اون هم سایلنت هیل 3 رو بازی کردم و بعد هم 4 رو فکر می کنم تموم کردنشون بعد از خدمت حدود 1 سال طول کشید . یه چیز دیگه هم واستون بگم . البته بین خودمون باشه ها !!! من سال 81 تو یه مشاجره خانوادگی که با پدرم داشتم از خونه زدم بیرون !!! من کلا آدم خیلی خاصیم !!! 4 ماه خونه نیومدم !!! حالا بماند کجا رفتم اما تو غربت بودم بدجور بد فرم بد شکل !!! اونجا کار می کردم و بعد از ظهر ها چیز می نوشتم . اونجا بود که یه خلاصه از بازی سایلنت هیل 1 رو بصورت داستان در آوردم و نوشتمش. البته یه جورایی با داستان زندگی خودم جورش کرده بودم و به هرحال ... این داستان منو سایلنت هیل ... می دونم سرتون رو درد آوردم ...​
 
آخرین ویرایش:
خب ! ضمن تشکر از دوستانی که پاسخ دادند بذارید خودم هم بگم:
من هم مثل شهام عزیز سال 79 با سری آشنا شدم فقز با این تفاوت که شهام جان اون زمان سال آخر دبیرستان بود و من سال آخر دبستان رو تازه تموم کرده بودم!:d اون زمان من re3 رو تازه بازی کرده بودم و به نوعی با این بازی بدجور به سمت این سبک که بعدها فهمیدیم اسمش horror هست کشیده شده بودم ! تابستون تازه تموم شده بود و تو کوچه داشتیم با یکی از بچه ها صحبت میکردیم که بحث به ps1 و re کشید و من هم شروع کردم به تعریف و از ترسناک بودن بازی گفتم طرفم نامردی نکرد و گفت اگر sh رو بازی کنی چی میگی ! شروع کرد و هی گفت و هی گفت و هی گفت تا این بازی رفت تو ذهنم ولی خب تو ایام مدارس سران خونه ps1 رو جمع میکردند و چاره ای نبود جز اینکه تا عید و تعطیلات صبر کنم! توی تعطیلات هم به عللی نتونستم بازی رو تهیه کنم اما به عنوان کادوی تولد داداشم که از تعریف های دوستم براش گفته بودم sh1 رو برام گرفت! ولی خب باز مدارس باز شده بود و باید تا تابستون صبر میکردم ! خلاصه با شروع تابستان 80 این بازی هم برای من شروع شد ! مثل همه توی معماهای بازی زیاد گیر کردم اولیش دری که باید ازش به مدرسه میرفتی و 3 تا قفل داشت ، 2 تاش رو پیدا کرده بودم ولی توی اونی که باید از روی پل چوبی رد میشدی گیر کردم! بعدی هم همون معمای معروف شماره ی اول یعنی معمای پیانو بود ،a b c d هم هنوز بلد نبودم و به همین خاطر مجبور شدم به پدرم گفتم متن روی white board رو برام ترجمه کرد ولی فایده نداشت هر چی زور زدم نشد رفتم پیش دوستم که بازی رو معرفی کرده بود اون هم نمیدونست یا نمیخواست بگه ، خلاصه ما هم مثل شهام مجبور به cheating شدیم و رفتیم سراغ راهنما ! بعد از اون دیگه مشکلی نبود تا nowhere و دری که برای آخرین بار توش لیزا رو میدیدیم دوباره رفتم سراغ راهنما ولی این قسمت توی راهنما نبود هر چی این ور اون ور فایده نداشت ، این تکه از راهنما خیلی جزئی و بی ربط نوشته شده بود و هیچ کمکی بهم نکرد ، دوباره دست به دامن پدر شدیم و بالاخره روی دیوار کنار در و اسم ها و سن های کنارش با کلی بالا پایین بالاخره alert دراومد ! بعدها که کمی زبانم بهتر شد باز
به این شماره برگشتم و بارها و بارها زیر و روش کردم و الان میتونم از ابتدا تا انتها رو چشم بسته براتون برم! 81 بود که توی کلیک فکر کنم درباره ی sh2 خوندم و اونموقع که تازه pc گرفته بودیم ، دور از چشم سران خونه توی ایام مدرسه مشغولش شدم!
از شماره ی دوم به بعد دیگه از راهنما استفاده نکردم و هر چقدر هم طول میکشید معماها رو حل میکردم و این به یکی از سرگرمی های اصلی توی سری برام تبدیل شده بود! توی اون شماره فقط یه معمای حل نشده برام موند و اون هم گاو صندوق پر از مهمات روی puzzle level ، very hardبود ! sh2 با اینکه به اندازه 1 درگیرم نکرد ولی فوق العاده برام دوست داشتنی بود !
بعد از شماره ی دوم ، شماره ی سه رو گرفتم ولی سیستم جواب نداد و موکول شد به ارتقا سیستم ، سیستم که مترقی شد ، 6 ماهی از عرضه ی room گذشته بود خواستم sh3 رو برم ولی سی دی خراب شده بود و دور و برم هم موجود نبود لذا رفتم سراغ چهار ، بعدها یه dvd گیرم اومد که 2 و 3 رو با هم داشت و بالاخره موفق شدیم سومین شاهکار ts رو هم ببینیم و از معماهای خفن در عقربش لذت ببریم! با این وجود اونقدر که 1 و 2 و 4 حال داد 3 نداد ! بعد از اون هم همین یه سال اخیر shh رو بازی کردیم که فاصله گرفته بود از sh ای که میشناختیم ! دو شماره ی فرعی رو هم هنوز گذاشتیم خاک بخورن sho رو فکر کنم همین زودی ها برم سراغش ولی shattered رو بعید میدونم طرفش برم!
خلاصه که با این سری بزرگ شدیم ولی ذره ای علاقمون بهش کم نشد، نمدونم شاید مشکل از ماست!
ببخشید که خیلی وراجی کردم!
پاینده باشید!
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or