قصد نداشتم تو این صفحه چیزی بنویسم(بنا بر دلایلی).خوندن تنهای این صفحات هم به قدر کافی لذت بخش هست لذتی که ماهها پیش طعم تلخ شیرینش!!! رو چشیدم و حالا خوشحالم که شما ها هم تو این تجربه شریک شدید.ولی دلیل زیر پا گذاشتن تصمیم مبنی بر ننوشتن یاداوری یه سری از تصویرهای ناب دوران کودکیمون هست که به نظر جا افتادن تو این بازنگری به گذشته ها.
یکی از دل گیرترین لحظات زندگی من در دوران کودکی موقع دیدن این کارتون بود نمی دونم چرا ولی می دونم بی دلیل نبود:
رمی رو یادتون اومد؟
------------------------------
اقای سکسکه(امان از این بعد از ظهری بودن یه چشمم به دفتر مشق بود یه چشمم به صفحه تلویزیون)
------------------------------------
ادم برفیا(جمعه ها اگر اشتباه نکنم)
----------------------------------
بلفی و لی لی پیت
-------------------------------
ممول رو یادتون هست(شخصیت مرموز جهانگرد(من واقعا دوستش داشتم)-الام جونم-پاشا-بوبو و ...)
---------------------------------
هایدی
----------------------------------
دون کیشوت(بلاهت به تمام معنا)
------------------------------------
همچنین این که تنها به شدت تصور می کنم که دیدمش ولی چند تا از دوستانم هیچ چیزی از این مورد یادشون نمیاد.نمیدونم چرا برای من اینقدر اشناست.
------------------------------
و یونیکورن یا اسب تک شاخ(می دونم دوستش داشتم به شدت هر چند اگه زیاد چیزی ازش یادم نیاد گاهی از بد جنسیای همراه بنفش دم مثلثیش عصبانی می شدم ولی زود می بخشیدمش .(کاش الان هم می تونستم زود ببخشم).
و تصاویر فراموش نشدنی زیاد دیگه ای که فعلا تو این وقت صبح(2:50) بیشتر از این بهتره جلوی چشمام بازی نکنن(بعدا براتون می زارم اگر وقت کنم).
در ضمن می دونم به بیشتر اینا اشاره کرده بودید فقط قصد بازگشت! دوباره بود.
ولی ماهها پیش که سا عتها (شاید بدون اغراق ده ها ساعت )به دنبال این عکسها گشتم و با لاخره بعد از چند روز به زحمت تو چند تا سایت ایتالیایی پیداشون کردم فکر نمی کر دم این همه از بچه ها احساسشون نسبت به این کارتونها مثل احساس من نسبت به اینها باشه. شاید با ورتون نشه با خط دایل اپ چیزی نزدیک به 1 گیگ از تیترا ژ ابتدایی و انتهایی این کارتونها رو دانلود کردم.شاید بعضی ها اسمشو بزارن اتلاف وقت.حماقت.نوستالژی زودگذر ولی من اسمش رو می زارم یا نه اصلا چیزی نمی زارم هر کس برای این احساس پیش خودش یه اسمی می زاره یه اسم منحصر به فرد فقط برای خود خود خودش.
کسی هست که به گل سرخ مسافر کوچولو حسادت نکنه با دیدن اینکه چقدر مسافر کوچولو اونو دوست داشت ولی من به مسافر کوچولو حسادت می کردم که چقدر می تونه یه چیزو دوست داشته باشه.من عاشق مسافر کوچولو و تنهایی و سیارش بودم چون چیزهایی داشت که فقط متعلق به خودش بودن مثل احساسی که هر کدوم از ما نسبت به دوران کودکیمون داریم...