خلاصه ی داستان بازی اساسین از 1 تا رولیشن

Am2

کاربر سایت
Nov 11, 2007
42
میگم من یه سری تناقضات با چیزهایی که توی چند سری این بازی دیدم با این متن دیدم..حالا نمیدونم کدوم درسته ولی خب ذکرشون میکنم

اول این که الطیر در ماموریت اولش (اول اسیستنس 1) قرار نبود طرف رو بکشه..فقط قرار بود که اون سیب رو گویا برداره! که بخاطر نافرمانیش و قصد کشتن داشتن طرف تنزل پیدا کرد..در اون قضیه مالک دوست الطیر دستش رو از دست داد..مالک بعد ها خیلی به الطیر کمک میکنه و نهایتا توسط عباس کشته میشه

بعد ها الطیربدست پاپ{یکی ازمقامات}کشته می شودکه فرزندش اتزیو انتقام پدرش را می گیرد.
الطیر به دست هیچ کسی کشته نمیشه..نهایتا خودش در کتابخانه مخفی موجود در قلعه مسیف به مرگ طبیعی میمیره (فیلم اخر اسیستنس رولیشن)

راستی من اسم اون انیمیشن رو توی پست اول ندیدم ..میشه بزاریش؟
 

mage

کاربر سایت
Jun 27, 2011
771
نام
و نام خانوادگی
زیاد خوشم نیومد منظورم تو نیستی جواد جان منظورم اون ادمایی هست که اینو نوشتن یعنی چی اول میگه الطیر خودش مرد بعدا میاین میگن که اونو پاپ کشت بعد میگین الطیر انگشت سوم رو قطع کرده بود واسهHIDDEN BLADEبعد میگین انگشت کوچیک یعنی چی؟)x
و اما حشاشیون؟
هیچ کسی میدونه این کلمه ASSASSIN از کجا اومده این یوبیسافت این بر میگرده به حسن صباه
منبعhttp://fa.wikipedia.org/wiki/حشاشین
و
حشیشیه یا حشاشین، نامی که مخالفان مسلمانِ اسماعیلیان نزاری بر آنان نهادند و سپس در زبانهای اروپایی به گونه‌های مختلفِ کلمه اساسین (به انگلیسی :Assassin؛ به معنی ترور = کشتن افراد سرشناس) بدل شد.[SUP][۱][/SUP]
پیروان حسن صباح حشاشین خوانده می‌شدند، زیرا در آن زمان حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش می‌باشد. این گروه از پیروان مذهب اسماعیلیه در تشیع و از شاخه نزاریه بودند. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربه‌های شخصی خویش را تنها در صورتی می‌پذیرد که عقل بر آن حکم دهد. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت. در دوره سینان جانشین صباح، وی به دو تن از زیردستانش دستور داد که خود را بکشند و آنها خود را از دیوار به پایین پرتاب کردند که این واقعه در تاریخ ثبت شده‌است. افراد این گروه، نام این فرقه را الدعوه الجدیده می‌نامیدند. مارکوپولو در سفرنامه، داستانی در مورد بهشت‌های ساختگی در الموت عنوان کرده، که این داستان وارد ادبیات غربی نیز شده‌است. این فرقه با حمله هولاکوخان مغول به الموت و کشته شدن آخرین خورشاه، منحل شد.
داستان مارکوپولو

به گفته مارکوپولو به دستور رهبر حشاشین به گروهی از جوانان ماده مخدر می‌خوراندند و در حالت بیهوشی آنان را به باغی بسیار زیبا منتقل می‌کردند که در آن جویهای شیر و عسل جاری بود و دختران زیباروی در آن به دلبری مشغول بودند. پس از گذشت چندین روز از سکونت جوانان در این بهشت ساختگی دوباره به آنان داروی مخدر خورانده و به نزد رهبر گروه می‌بردند. در این هنگام رهبر از آنان می‌پرسید که: "کجا بودید؟" جوانان همگی پاسخ می‌دادند: "در بهشت!" سپس رهبر حشاشین به آنان می‌گفت که به خواست من بود که شما وارد بهشت شدید و اگر می‌خواهید دوباره به آنجا بروید باید آنچه را که من امر می‌کنم به جای آورید. در این هنگام جوانان برای ورود دوباره به بهشت حاضر به هر گونه جانفشانی برای رهبر خود بودند.[SUP][۴][/SUP] البته پیرامون درستی چنین ادعایی، بحث و اختلاف نظر وجود دارد.


فرمانروا زندگی فرمانروایی
[SIZE=-۱]۱[/SIZE]حسن صباح «پیر کوه» ۱۰۳۷-۱۱۲۴ ۱۰۹۴-۱۱۲۴
[SIZE=-۱]۲[/SIZE]کیا بزرگ‌امید ....-.... ۱۱۲۴-۱۱۳۸
[SIZE=-۱]۳[/SIZE]محمد بن بزرگ‌امید ....-.... ۱۱۳۸-۱۱۶۲
[SIZE=-۱]۴[/SIZE]حسن بن محمد ....-۱۲۱۰ ۱۱۶۲-۱۲۱۰
[SIZE=-۱]۵[/SIZE]علاء محمد بن حسن ۱۱۹۱-۱۲۲۱ ۱۲۱۰-۱۲۲۱
[SIZE=-۱]۶[/SIZE]حسن سوم ....-۱۲۵۵ ۱۲۲۱-۱۲۵۵
[SIZE=-۱]۷[/SIZE]رکن‌الدین خورشاه ....-.... ۱۲۵۵-۱۲۵۶

http://fa.wikipedia.org/wiki/حسن_صباح


حسن بن علی بن محمد بن جعفر بن حسین بن محمد صباح حِمَیری (=حسن صباح که در تاریخ معروف به سیدنا نیز هست) همان طور که خود می‌گوید مذهب شیعه اثنی عشری داشت و اهل ری بود (نسبت آن‌ها در تاریخنامه‌ها به اعقاب شاهان قدیم حمیری عربستان جنوبی رسیده‌است)[SUP][نیازمند منبع][/SUP]. پدرش او را به مدرسهٔ امام موفق (نیشابور) برد تا نزد او تحصیل کند. در بعضی منابع از حسن صباح، عمر خیام و خواجه نظام‌الملک به عنوان سه یار دبستانی یاد شده‌است.
پس از تحصیل به مصر رفت و آنجا با خلیفه فاطمی، المستنصر بالله ملاقات کرد. فرقهٔ او را نزاریه نیز می‌نامند زیرا او بر سر جانشینی المستنصر با امیر الجیوش مخالف بود. المستنصر دو پسر داشت به نام‌های نزار و مستعلی. او ابتدا پسر اولش نزار را جانشین خود کرد اما با مخالفت امیرالجیوش، مستعلی را به عنوان جانشین خود اعلام کرد.اختلافات آن‌ها هم از همین جا شروع شد. طبق اعتقاد اسماعیلیان نص اول قبول است و نص دوم باطل. سپس به ایران آمد و از آنجایی که کلامی آتشین و پرنفوذ داشت روز بروز بر طرفدارانش افزوده شد. بعد از یک دوره طولانی و تسلط بر منطقه الموت، قلعه‌های زیادی در سراسر ایران تصرف کرد. مهم‌ترین این قلعه‌ها قلعه الموت در نزدیکی ۵۰۰ متری روستای گازرخان(قصرخان) در نزدیکی قزوین که مقر خود حسن صباح بود و دیگری قلعه قهستان (قلعه کوه قائن) در جنوب خراسان (خراسان جنوبی فعلی) که رهبری آن را حسین قاینی یار وفادار حسن صباح بر عهده داشته است. از دیگر قلعه‌ها می‌توان به قلعه لمبسر (یا لمسر)و قلعه دژ کوه یا شاه دژ در اصفهان اشاره کرد.
حسن صباح در پی بیماری کوتاهی، در ۲۶ ربیع‌الثانی ۵۱۸ قمری درگذشت. او را در نزدیکی قلعه الموت به خاک سپردند. مقبره او، که بعداً کیابزرگ امید و دیگر رهبران نزاریه ایران نیز در آنجا دفن شدند، تا هنگامی که به دست مغولان ویران گشت، زیارتگاه اسماعیلیان نزاری بود.[SUP][۱][/SUP]
مذهب باطنی

طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را کاملاً اجرا می‌نمودند. اما دشمنانشان آنها را ملحد می‌نامیدند (ملحد = کافر، این کلمه اسم مفعول کلمهٔ لحد است و علت این که مسلمانان اسماعیلیان را ملحد می خواندند این بود که گمان می‌بردند پذیرفتن عقاید اسماعیلیان مانند آن است که انسان خود را دفن کند و سنگ لحد را بروی خود بگذارد). تحقیق و پژوهش دربارهٔ این فرقه، مخصوصا باطنیان الموت کار دشواری است؛ زیرا باید مطالب را از بین صدها لعن و نفرین و تعریف و تمجید دریافت.
علت نامیده شدن آنها به باطنی سه مورد ذکر شده:

  1. چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی می‌کردند به باطنی معروف شدند.
  2. آنها معتقد بودند که آنچه را که در دین‌شان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت می‌کنند و بنابراین باطنی نامیده شدند.
  3. هدف باطنی انها بازگردانیدن ایران به شکوه و عظمت پیش از حمله اعراب بود.
هدف اصلی حسن صباح بازگردانیدن ایران به شکوه و عظمت پیش از حمله اعراب بود و از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج می‌کرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر می‌کردند و او را فردی خون‌خوار و ستمکار معرفی می‌نمودند.[SUP][نیازمند منبع][/SUP] مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج کرده و به کارهایی مثل ترور وادار می‌کرده است.[SUP][نیازمند منبع][/SUP]
حشاشین

نوشتار اصلی: حشاشین
شیوهٔ حسن صباح در از بین بردن مخالفان کشتن مستقیم افراد به همراه جانفشانی قاتل بود. مکتب صباح که به الموتیان نیز شناخته می‌شد، به نام حشیشی‌ها (حشاشین) معروف بود که ریشهٔ کلمهٔ Assassin در زبان انگلیسی نیز از همین مکتب است. آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله می‌دانستند[SUP][۲][/SUP] و به خود اجازه می‌دادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کنند. آن‌ها فقط مخالفان خود را که برای گسترش فرقه اسماعیلیه خطر ناک می‌دیدند می‌کشتند، هر چند مسائل ناشی از اشغال ایران و فساد روزافزون خلفای عباسی در رشد و گسترش این جنبش بی‌تاثیر نبود. فداییان باطنی، بسیاری از سران سلجوقی را کشتند و این کار را نیز در زمان جانشینان حسن صباح از جمله کیابزرگ امید ادامه دادند. نهضت آنان نزدیک به ۹۵ سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان شعلهٔ این جنبش را خاموش کرد و آخرین رهبر آنان که رکن الدین خورشاه نام داشت را به قتل رسانید.
آن‌ها هیچ گاه از زهر و تیر استفاده نمی‌کردند و هیچ گاه از پشت به کسی خنجر نمی‌زدند[SUP][نیازمند منبع][/SUP] اگر چه گاهی اوقات گرفتار مامورین می‌شدند یا کار آن‌ها با زهر و تیر راحت تر می‌شد. این فرقه در ده سطح طراحی شده بود[SUP][نیازمند منبع][/SUP] و به افراد در سطوح پایین‌تر گفته می‌شد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیق تر و نهفته‌ای نیز دارد. پیروان حسن صباح، حشاشین خوانده می‌شدند، زیرا در آن زمان حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش می‌باشد. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربه‌های شخصی خویش را تنها در صورتی می‌پذیرد که عقل بر آن حکم دهد.[SUP][نیازمند منبع][/SUP] عقاید بدین حد سخت‌گیرانه تنها در عده‌ای از اندیشه‌های بودایی دیده می‌شود. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت.
بسیاری از سازمان‌های زیرزمینی مانند روشن‌ضمیران و فراماسونری شیفتهٔ حسن صباح و سازماندهی او بوده‌اند.
افسانه‌ها در مورد حسن صباح





در مورد زندگی حسن صباح افسانه‌های زیادی وجود دارد. بعضی موارد نیز به اشتباه به او نسبت داده می‌شوند. مانند فرمان قیامه القیامه (یا قیام قیامت) که در زمان حسن (ملقب به علی ذکره السلام) داده شده بود و نباید او را با حسن صباح اشتباه گرفت، بلکه او جانشین محمد پسر کیا امید بود. در واقع شعار ابن صباح علیکم بالقلاع بود.
بعد از به قدرت رسیدن حسن صباح قلعه‌ای در قهستان تحت فرمانروایی شیرزاد قهستانی اداره می‌شد که هنرجوها با اختیار کامل وارد قلعه شده و بعد از ورود به قلعه اخته شده و مرتاضگونه تمرینات هنرهای رزمی و آدم کشی را فرامی‌گرفتند و با پاک کردن افکار اضافی جسم و روح خود را یکی کرده و دارای اراده آهنین شده و راهی مأموریت می‌شدند.[SUP][نیازمند منبع][/SUP] ولی در اکتشافات باستان‌شناسی چنین مکانی یافت نشد.[SUP][نیازمند منبع][/SUP] در مورد بهشت‌هایی که در پشت قلعه وجود داشته نیز در منبع خاص و معتبری اشاره نشده است.
گفته می‌شود که زمانی که امیر ارسلان تاش پیک‌هایی فرستاد تا حسن صباح را تسلیم کند، وی به سه تن از فداییانش دستور داد تا یکی خود را زیر آب خفه کند و دیگری کاردی بر قلب خود بزند و دیگری نیز خود را از بالای قلعه به پایین پرت کند که این مورد باعث عقب نشینی نیروهای سلطان شده بود. (این مورد در بعضی منابع ذکر شده)[SUP][نیازمند منبع][/SUP]
کیش باطنی یکی از شعبه های فرقه اسماعیلیه است و همانطور که می دانیم اسماعیلیه نیز خود یکی از شاخه های تشیع است،پیروان این کیش بعد از امام جعفر صادق (علیه السلام)اسماعیل فرزندش را امام می دانند و او را بعنوان امام آخر قبول دارند.در زمان سلسله سلجوقیان فردی به نام حسن صباح رهبری کیش اسماعیلیه در ایران را به عهده گرفت،او مردی دانشمند،سیاستمدار و با ذکاوت بود. از زمان او به بعد پیروان کیش اسماعیلیه در ایران با نام باطنی شناخته شدند.آنها بر این اعتقاد بودند که قرآن دارای چندین لایه از مفاهیم و معانی است و هر کس نمی تواند به این لایه ها پی ببرد و برای پی بردن به این لایه ها نیاز به سالها تحصیل و کسب علم و تفکر و تدبر ویژه در قرآن دارد،از این رو آنها باطنی نامیده شدند.حسن صباح مقر خود را الموت انتخاب کرد و این منطقه یک منطقه کوهستانی در میان البرز مرکزی است و خود مانند یک دژ طبیعی است و در گذشته از آب و هوای خوب و زمین های کشاورزی حاصلخیزی برخوردار بوده است.

حسن صباح و یارانش در الموت به ساخت داروهای مختلف می پرداختند و آنها را به دیگر نقاط ایران می فرستادند تا در اختیار مردم برای مداوا قرار گیرد،از جمله داروهایی که آنها تولید می کردند عبارت بوده از: انواع داروهای گیاهی نظیر گل گاوزبان و …،الکل و جوهر بید. در مورد جوهر بید باید گفت که این دارو که از برگهای درخت بید تولید می شده دارای خاصیت خنک کنندگی و ضد التهاب بوده است و هم اکنون داروهایی نظیر آسپرین و سالسیلات نیز از همان خانواده هستند.(آسپرین:اسید استیک سالسیلیک) به این ترتیب شغل اصلی حسن صباح و یارانش تولید و صدور دارو به نقاط مختلف ایران بوده است بنابراین آنها را داروساز می نامیدند و در گذشته داروساز را حشاش می نامیدند و از این رو باطنی ها را حشاشین می خواندند و چنین بوده که یا به عمد و از روی دشمنی یا به سهو و از روی نادانی در میان مردم روزگار قدیم شایع شده بود که باطنی ها حشیش استعمال می کنند و به این طریق عقل خود را از دست داده و دست به آدمکشی میزنند.

یکی دیگر از افسانه هایی که در مورد حسن صباح و فرقه باطنی وجود داشت و شاید اکنون هم گروهی آن را باور کنند شایعه وجود بهشت های افسانه ای باطنیان است به طوری که در توصیف آن گفته اند:در آن بهشت ها باغها و درختانی خرم و انواع خوراکی ها وجود داشته و زنان زیبا رو مانند حوریان بهشتی در آن حضور داشتند و هر مردی با هر زنی که می خواست یار و همنشین می شد و…

ولی در رد این دروغ و افسانه همین بس که اگر گروهی مبادرت به کشیدن حشیش بکنند و برای خود بهشت های مصنوعی ایجاد کنند و در آنجا به کشیدن حشیش و خوردن مشروبات و شکمبارگی و زنبارگی بپردازند هرگز نمی توانند توان جنگی و سازمانی منظم و ارتشی قوی ایجاد کنند که بتواند با حکومت قدرتمند وقت ( ملکشاه سلجوقی و وزیر مقتدرش خواجه نظام الملک طوسی) به مقابله برخیزند و پس از شکست دادن آنها پس از مرگ ملکشاه دو پادشاه را روی کار آورده و یا آنها را عزل کنند(اشاره به برادر ملکشاه و پسر ملکشاه) و تا مدت 95 سال همچنان قدرت خود را حفظ کنند.
هضت حسن صباح و یارانش به طور کلی دو هدف عمده را دنبال می کرد که عبارت بودند از:
1- احیای هویت ملی و قومیت ایرانی و اقتدار بخشیدن به آن
2- حذف سلطه مادی و معنوی قوم عرب از مردم ایران
در این دو مورد باید گفت که حسن صباح مدتی را به مصر رفت و در دانشگاه آنجا مشغول به تحصیل شد و در آنجا بود که با آثار یونانی که در مورد تاریخ ایران باستان نوشته شده بود آشنا شد و پس از مطالعه آنها دریافت که در گذشته در ایران قوم و ملتی زندگی می کردند که از نظر تمدن و فرهنگ سرآمد ملل جهان بودند و از ابتدا یکتا پرست بوده اند و به ننگ شرک و بت پرستی آلوده نبوده اند و دینی داشته اند که آنها را به سوی راه درست زندگی که همان گفتار نیک و کردار نیک و پندار نیک باشد رهنمون می شده،و دریافت که با ورود قوم عرب به ایران به بهانه اسلام( نکته مهم و ظریفی که در اینجا وجود دارد و نباید از نظر دور داشت این است که شکی در بر حق بودن دین مبین اسلام وجود ندارد و پر واضح است که اسلام ناب محمدی(صلوات الله علیه) دینی اکمل است و راه هدایت را به بشریت نشان می دهد و پذیرش دین اسلام سوای از پذیرش سلطه قوم عرب است.) سلطه مادی و معنوی بر مردم این سرزمین ایجاد شده است و مخصوصا در زمان خلفای عباسی این سلطه پر رنگتر شده است به طوری که حتی سلاطین ایران از طرف خلیفه بغداد مشروعیت کسب می کردند. پس از گذشت زمانی طولانی این اطاعت از قوم عرب برای مردم ایران و حتی سلاطین درونی شده بود و به صورت طبیعت ثانوی در آمده بود و حتی کار به جایی رسیده بود که زبان فارسی در حال از بین رفتن بود و زبان عربی داشت جای آن را می گرفت،حسن صباح دریافت که این ملت گذشته پر افتخار خود را فراموش کرده و آن را از دست داده است و به ناچار برای خود آینده ای درخشان را نیز متصور نیست و این شد که او براین شد که با ایجاد فرقه باطنی و رهبری آن به احیای هویت ملی بپردازد و در جهت حذف سلطه مادی و معنوی عرب تلاش کند.در اینجا بود که خلیفه بغداد و خواجه نظام الملک که از جانب باطنیان احساس خطر می کردند با ایجاد شایعات و ساختن افسانه های دروغین و ملحد و کافر خواندن باطنیان افکار عمومی مردم ساده دل را بر ضد باطنیان تحریک کردند و آنها را مهدورالدم اعلام کردند، در این زمینه کار را به جایی رساندند که حتی شایع شده بود حسن صباح چهره ای مانند دیو دارد و دارای شاخ و دندان های دراز است و از خون دختران و پسران نابالغ تغذیه می کند و الخ

باطنی ها چون در ابتدا دارای جمعیت کمی بودند و حکومت هم با آنها مخالفت شدید داشت در میان مردم اظهار عقیده نمی کردند و با تقیه زندگی می کردند تا شناخته نشوند و جانشان در خطر نیفتد و یا در قلعه هایی که در کوهستان داشتند سکنی می گزیدند.

باطنی ها در نقاط مختلف ایران دارای قلعه های مستحکم بودند بطوری که گفته شده در رشته کوه البرز از غرب تا شرق آن حدود 200 قلعه مربوط به آنها وجود داشته است، همچنین آنها در جنوب خراسان معروف به قهستان و در مناطق جنوبی نظیر کرمان و فارس نیز قلعه های مستحکمی داشتند،به طوری که از قلعه طبس بعنوان یک دژ تسخیرناپذیر نام برده شده است که محل تربیت فداییان مطلق بوده است.

در زمان حمله هلاکوخان مغول به ایران، او به قلعه های باطنیان حمله کرد و باطنی ها را که پس از مدتی با هم دچار اختلاف و تفرقه شده بودند شکست داد و دژهای آنان را فتح کرد و تمام کتاب ها و نوشته جاتی که از سران باطنی برجای مانده بود در آتش سوزانید و از بین برد.
http://www.centralclubs.com/topic-t64654.html
_________________________________________
خوب چطور بود منم مثله همه از یه جایه دیگه برداشتم که از معده وعده وعید ندم
ببین ذهن این یوبی به کجا میره :|
فکر نکنم ویکیپدیا دروغ بگه
http://en.wikipedia.org/wiki/Assassin's_Creed
 
آخرین ویرایش:

Ghasede_Del

کاربر سایت
Jul 7, 2008
585
نام
Amir Ali
دوست گلم تمام مطالب رو خوندم ممنونم از بابت توصیفات بسیار زیبای شما
ولی چرا دوستان راجب این سیب و اصلا اون سه تا فرشته یا هر اسمی که دارن توضیح نمیدن اصلا این سیب جریانش چیه از کجا اومده اصلا اون سه تا فرشته چیکارن اصلا مگه اتزیو تو شماره های 2 و برادر هود سیب رو پیدا نمیکنه پس چرا تو روولوشن دوباره یه سیب دیگه پیدا میشه؟
لطفا یکی بیاد این قضیه روایت کنه داستان تو زمان حال رو که اصلا اصل قضیه چی بوده خیلی ممنون
 

Ghasede_Del

کاربر سایت
Jul 7, 2008
585
نام
Amir Ali
جالبه تاپیک رو میزنین ولش میکنین میره عحبها خوب بیایین جواب مارو بدین دیگه اگه مهم نبئد برام سئوال نمیکردم که هرکی هرچی میدونه راجبش ممنون میشم بیاد توضیح بده
 

sore

کاربر سایت
Jul 30, 2011
32
نام
سروش
خیلی عال بود دستت دردنکنه و همین طور mage مطالب جالبی نوشته خیلی خوب بود.

---------- نوشته در 01:04 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 12:58 PM ارسال شده بود ----------

دوست گلم تمام مطالب رو خوندم ممنونم از بابت توصیفات بسیار زیبای شما
ولی چرا دوستان راجب این سیب و اصلا اون سه تا فرشته یا هر اسمی که دارن توضیح نمیدن اصلا این سیب جریانش چیه از کجا اومده اصلا اون سه تا فرشته چیکارن اصلا مگه اتزیو تو شماره های 2 و برادر هود سیب رو پیدا نمیکنه پس چرا تو روولوشن دوباره یه سیب دیگه پیدا میشه؟
لطفا یکی بیاد این قضیه روایت کنه داستان تو زمان حال رو که اصلا اصل قضیه چی بوده خیلی ممنون




دقیقا به همین اشاره کردو گفت تو نقشه جای اپل دوم هم مشخص شد
اون فرشته ها هم میگن که ما قبل از شما (انسان)ما اینجا بودیم(زمین)

(من این طوری فهمیدم)
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر