بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

انتخاب شما برای شخصیت محوری داستان برای قسمت بعد؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    129

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831

d.png

خلاصه‌ی داستان سری بازیهای سایلنت هیل
مقدمه:

«Silent Hill» نامی برای یک بازی رایانه‌ای است که در سال 1999 و توسط شرکت Konami برای کنسول PS1 عرضه شد. از همان ابتدا مشخص بود که این نام، پتانسیل تبدیل شدن به یک فرانچایز بزرگ را دارد. داستانی فوق‌العاده غنی، مبهم و عمیق در ژانری به نسبت نوپا. همین غنی و مبهم بودن داستان، Konami را وادار ساخت تا در کتاب راهنمای قسمت سوم بازی (Silent Hill 3 Official Complete Guide) بخشی را با نام Lost Memories قرار بدهد. اما همین عنصر داستان،‌تبدیل به تیغی دو دم شد؛ از یک سو یکی از اصلی‌ترین دلایل علاقه‌ی دیوانه‌وار طرفدارانش و از سوی دیگر، پاشنه آشیل عنوان در جذب مخاطبان جدید. شماره‌ی 2 بازی در سال 2001، شماره 3 در سال 2003 ، شماره‌ی 4 در سال 2004 ، Silent Hill: Homecoming در سال 2008 عرضه شدند. اما از لحاظ خط داستانی، شماره‌های 2 و 4 و Homecoming (به نوعی) مجزا بودند و فقط شماره 3 در ادامه‌ی شماره اول عرضه شد. در متن حاضر سعی شده است خلاصه‌ای کوتاه از شماره‌های منتشر شده ارائه شود تا عزیزانی که تازه به جمع ساکنان سایلنت هیل می‌پیوندند، بتوانند راحت‌تر با این عنوان رابطه بر قرار کنند. لازم به یادآوری است که این متن به معنی واقعی کلمه، اسپویلر است.

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
every.png
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط امیر حسین فرحزادی ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط محمد مهدی حاجی اسمعیلی ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,572
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 117
آخرین ویرایش:

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
میون بحثتون اگر پیشنهادی برای نظرسنجی هم دارید مطرح کنید:think:
همین امتیاز دهی قسمت های سری
هر قسمت هم دو هفته وقت بدیم
مثال:
به سایلنت هیل 1 چه امتیازی می دهید؟
20 تا بازه تعریف کنیم ببینیم چند میاره!
....................................
چیز دیگه به ذهنم نرسید بیشتر دوس دارم یه موضوعی طرح بشه یکم تو تاپیک در موردش هی ببحثیم باز امیال سایلنت هیلیمون تحریک شده
 

msbazicenter

کاربر سایت
Sep 19, 2008
3,690
نام
مرام آدم مهمِ نه اسمش
سلام
من دقیقا همچین چیزی نگفتم. گفتم یه سری المان ها پررنگ و کمرنگ میشه برام. گفتم یه همچین حالتی رو در نظر بگیر که دو تا جنبه کلی تو داستان داریم. من اون جنبه ی روانشناختیش رو بیشتر دوست دارم. بعدشم من گفتم از رویکردای جدید به عنوان استقبال میکنم. قرار نیس که با مرگ Team Silent بازی هم بمیره که. چون ظاهرا بعضی دوستان خیلی نوستالژی بازن. نمیشه که همه چیز رو فقط با همون اولی ها سنجید
همیشه گفتم بازی یه تجربه شخصیه و نمیشه بگی چرا یک نفر یه بازی رو بیشتر دوس داره, یا بگیم این بازی قطعا بهترینه. تجربه و سلیقه بازیباز خیلی مهمه و خب نظر دوستمون هم بر اینی هست که اعلام کردن.
سوءتفاهم نشه. عرض نكردم ايشون دارن اشتباه مي‌كنن.:)
به نظرم رويكردهاي جديد نبايد سنت‌ها رو خراب كنن. تو شماره 2 چيزهاي جديد كم نديديم اما سايلنت هيل بود.
حتي شماره 4 هم با اينكه خيلي تغييرات داشت باز هم سايلنت هيل بود. رويكردهاي جديد نبايد تيشه به ريشه‌ها بزنه. عرض بنده اين بيد فقط!:D
پیشنهاد:
هرکسی رتبه بندی خودش از قسمت های سری رو اعلام کنه :-)
من:
نظرم عوض شد و 4 رو بالاتر از 3 و hmc رو بالاتر از shm میذارم
جسارتاً اين قطعيه؟!:D
میون بحثتون اگر پیشنهادی برای نظرسنجی هم دارید مطرح کنید:think:
يه فرصت بده عكساي قبلي رو پيدا كنم بذارم اينجا پيشنهاد تكراري نديم.
همین امتیاز دهی قسمت های سری
هر قسمت هم دو هفته وقت بدیم
مثال:
به سایلنت هیل 1 چه امتیازی می دهید؟
20 تا بازه تعریف کنیم ببینیم چند میاره!
....................................
چیز دیگه به ذهنم نرسید بیشتر دوس دارم یه موضوعی طرح بشه یکم تو تاپیک در موردش هی ببحثیم باز امیال سایلنت هیلیمون تحریک شده
قبلاً مشابه اينو داشتيم. بهترين عناوين سري چه كلاسيك‌ها چه بعد از انحلال تيم سايلنت.:Confused:
 

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
سلام


سوءتفاهم نشه. عرض نكردم ايشون دارن اشتباه مي‌كنن.:)
به نظرم رويكردهاي جديد نبايد سنت‌ها رو خراب كنن. تو شماره 2 چيزهاي جديد كم نديديم اما سايلنت هيل بود.
حتي شماره 4 هم با اينكه خيلي تغييرات داشت باز هم سايلنت هيل بود. رويكردهاي جديد نبايد تيشه به ريشه‌ها بزنه. عرض بنده اين بيد فقط!:D


جسارتاً اين قطعيه؟!:D

يه فرصت بده عكساي قبلي رو پيدا كنم بذارم اينجا پيشنهاد تكراري نديم.

قبلاً مشابه اينو داشتيم. بهترين عناوين سري چه كلاسيك‌ها چه بعد از انحلال تيم سايلنت.:Confused:
شما سالاری اقا مسعود, پیشکسوت مایی جسارت نشه :D
جسارتا نه, هی عوض میشه, سایلنت هیله دیگه هی فازش عوض میشه. فقط در مورد 1,2 مطمینم که از بقیه خیلی بهترن, <):)
اره یجورایی شبیهه, اما خب نمره دهی هم خالی از لطف نیس.
عاغا هر چی میخواد باشه شوما فقط یه بحثی راه بندازین درمورد سایلنت بحرفیم =((
 

Pyramid Head

کاربر سایت
Jun 15, 2011
2,763
نام
محمد
به نام خالق کله هرمی:D
1-sh 2 زبان در وصفش قاصره امتیاز 1000 از 100:D
2-sh آیا میشه شروع افسانه رو پایین تر از اینجا قرار داد امتیاز 999 از 100:D
3- sh 4 the room خدا خیرشون نده که زدند خیلی از وسایلی که جز جدانشدنی از ساینت هیل بود رو تو این بازی ازش جدا کردند خصوصا چراق قوه و رادیو و البته دیگه نمیشد مثل شماره های قبلی تو شهر گشت وگرنه این شماره از نظر من بعد از شماره دوم بهترین داستان رو داره و باید کنار سایلنت هیل 1 می بود حیف. امتیاز 90 از 100
4- sh 3 سایلنت هیل شیک و تر و تمیز در ادامه افسانه شماره اول قطعا لایق امتیاز کمتر از 90 نیست امتیاز 90 از 100
از اینجا به بعد دیگه توضیحی نمی دم چون همشون از دم آشغالند فقط سطح آشغال بودنشون با هم فرق داره :D
5-origins امتیاز 60 از 100
6-shm امتیاز 50 از 100
7- dp امتیاز 40 از 100
8-hc امتیاز 30 از 100
 

msbazicenter

کاربر سایت
Sep 19, 2008
3,690
نام
مرام آدم مهمِ نه اسمش
سلام
شما سالاری اقا مسعود, پیشکسوت مایی جسارت نشه :D
جسارتا نه, هی عوض میشه, سایلنت هیله دیگه هی فازش عوض میشه. فقط در مورد 1,2 مطمینم که از بقیه خیلی بهترن, <):)
اره یجورایی شبیهه, اما خب نمره دهی هم خالی از لطف نیس.
عاغا هر چی میخواد باشه شوما فقط یه بحثی راه بندازین درمورد سایلنت بحرفیم =((
كوچيك شمام. >:D<
خب ما هم فاز به فاز ميرم جلو
چهار شماره كلاسيك برام مثل بچه هام مي‌مونن. واقعاً نميتونم بين‌شون فرق بذارم:*
اگه بخوام يكي شون رو انتخاب كنم،‌ فقط SH2 ميتونه باشه فقط و فقط به واسطه حضور بانو آنجلا:x
به نام خالق کله هرمی:D
1-sh 2 زبان در وصفش قاصره امتیاز 1000 از 100:D
2-sh آیا میشه شروع افسانه رو پایین تر از اینجا قرار داد امتیاز 999 از 100:D
3- sh 4 the room خدا خیرشون نده که زدند خیلی از وسایلی که جز جدانشدنی از ساینت هیل بود رو تو این بازی ازش جدا کردند خصوصا چراق قوه و رادیو و البته دیگه نمیشد مثل شماره های قبلی تو شهر گشت وگرنه این شماره از نظر من بعد از شماره دوم بهترین داستان رو داره و باید کنار سایلنت هیل 1 می بود حیف. امتیاز 90 از 100
4- sh 3 سایلنت هیل شیک و تر و تمیز در ادامه افسانه شماره اول قطعا لایق امتیاز کمتر از 90 نیست امتیاز 90 از 100
از اینجا به بعد دیگه توضیحی نمی دم چون همشون از دم آشغالند فقط سطح آشغال بودنشون با هم فرق داره :D
5-origins امتیاز 60 از 100
6-shm امتیاز 50 از 100
7- dp امتیاز 40 از 100
8-hc امتیاز 30 از 100
به نظر منم شماره 2 از اون اتفاقات تكرار نشدنيه.
=================
نميدونم اين خبر رو چطوري بدم بهتون اما هر چي مي‌گردم، فايل تصاوير نظرسنجي هاي قبلي رو نمي‌يابم!x_x
 

Pyramid Head

کاربر سایت
Jun 15, 2011
2,763
نام
محمد
سلام

كوچيك شمام. >:D<
خب ما هم فاز به فاز ميرم جلو
چهار شماره كلاسيك برام مثل بچه هام مي‌مونن. واقعاً نميتونم بين‌شون فرق بذارم:*
اگه بخوام يكي شون رو انتخاب كنم،‌ فقط SH2 ميتونه باشه فقط و فقط به واسطه حضور بانو آنجلا:x

به نظر منم شماره 2 از اون اتفاقات تكرار نشدنيه.
=================
نميدونم اين خبر رو چطوري بدم بهتون اما هر چي مي‌گردم، فايل تصاوير نظرسنجي هاي قبلي رو نمي‌يابم!x_x
آقا مسعود همیشه دوست داشتم بدونم به غیر از سایلنت هیل ها چه بازی های دیگه ای دوست داری و همینطور سلیقه سینماییت رو دوست داشتم بدونم :D آخه شما همیشه فقط اینجا و تاپیک فوتبال پست ارسال می کنید :D
 

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
Silent Hill: Homecoming
Character diaries
oie_1610299gGkX8sfT.png

August 2
اینجا گرمه. خیلی داغه. به سختی میتونم نفس بکشم. درست مثل خوده جنگ. جنگ هم مثل جهنمه, مگه نه؟
چرا اینا رو مینویسم؟ بعضی از این بچه ها میگند که ارتباط با دنیای بیرون واسم خوبه. باعث بهبود روحیه و سلامت روان میشه.
از اون گذشته, توی وقت آزادم چه کاره دیگه ای میتونم انجام بدم؟ برای خونه نامه بفرستم؟ متاسفانه, نمیتونم بهتون بگم که کجام و اینجا چیکار میکنم. تمام چیزی که میتونم بگم اسمم هست. سرباز یکم الکس شپرد. و تمام چیزی که لازمه بدونید اینه که من میلیون ها مایل از خونه دورم و در وسط نا کجا آباد قرار دارم که هزاران نفر از مردمش هر روز سعی میکنند من رو بکشند. حالا چجوری کارم به اینجا کشید؟ خب حدس میزنم که باید توضیح بدم.

August 4
امروز به گشت رفتیم. این کاری هست که ما تقریبا هر روز انجامش میدیم. من بهتون جزئیات رو میگم اما:
الف) توی دادگاه نظامی محاکمه میشم ب) و این جزئیات اونقدرها هم جالب نیست.
بیشتر اوقات باید این طرف اون طرف گشت بزنیم, چشمامون باز باشه, دنبال آدم بدا بگردیم. اکثر مواقع اتفاقی نمیفته. اگر بیفته, بهتون میگم. گفته بودم که میگم چجوری کارم به اینجا کشید. حدس میزنم دلایل خیلی زیادی هست. دلایلم تقریباََ مثل دلایل بقیه آدمهاست. شهر کوچیک. نبود انتخابهای زیاد. پدر نظامی, پسر نظامی. بعداََ در مورد پدرم براتون میگم. الان انرژیش رو ندارم. اما حدس میزنم دلیل اصلی ملحق شدن من این بود که میخواستم یه تفاوتی ایجاد کنم, کار خوبی بکنم. میدونم احمقانه به نظر میاد, اما کی میدونه؟ شاید چیزی در مورد خودم یاد گرفتم. من نمیخوام سعی کنم که یه آدم خشن و بی مخ یا یه قهرمان باشم. من فقط میخوام که کار به درد بخوری انجام بدم.

August 5
امروز انقدر گرم بود که فکر کردم پوست بدنم ذوب میشه. چادر ما کولر گازی داره اما هوای خنک سریع به بیرون میره.
با این حال, وقتی که وارد یکی از این mobile CP ها بشید, تا جایی که بتونید اونجا میمونید, حالا یا کاری داشته باشید اونجا یا نه. حس خوبی میده. من عاشق گرما بودم. تابستونا منو برادرم هر ثانیه از وقتمون رو که میتونستیم کنار ساحل میگذروندیم. شهر ما کنار یه دریاچه قرار داره و توریست ها هم همیشه برای ماهیگیری, قایقرانی یا هر چیزه دیگه ای به شهر ما میومدند.
وقتی که به دبیرستان میرفتم, گاهی اوقات تو اسکله کار میکردم تا کمی پول در بیارم. دخترایی که برای تعطیلات به اونجا میمومدند....بی خیال, وقتی که اینجا گیر افتادم اصلاََ دلم نمیخواد شروع به صحبت کردن در مورد دخترا بکنم.
لعنتی, حتی چند ثانیه هم که به فصل تابستون فکر کردم باعث شد که واقعاََ دلتنگ اون روزا بشم. آخرین تابستونی که اونجا بودم, تقریبا هر روز با دوستم Elle بیرون میرفتیم. من احتمالا حداقل فقط میتونم 5 صفحه در مورد Elle بنویسم. ما تمام مدت دبیرستان به بعد رو با هم دوست بودیم تا زمانی که من از اونجا رفتم, و از اون موقعه تا حالا هم باهاش در تماس نبودم. در واقع با هیچکسی در تماس نیستم. خب البته اون موقعه ها هم همه چیز عالی نبود. همیشه مثل تابستونا نبود. در حقیقت, بیشتر اوقات, اوضاع مزخرف بود.

August6.png

August 6
ما برای گشت به روستایی که 50 مایل تا اینجا فاصله داره رفتیم. مثل شهر ارواح بود. طوفانی شدیدی میومد که به سختی میشد 20 قدم جلوتر رو نگاه کرد. هر از چندگاهی تعدادیی روستایی از جلوی ما رد میشدند و ما اسلحه هامون رو به سمتشون نشونه میگرفتیم. اونها هیچ واکنشی از خودشون نشون نمیدادند. طوریی از کنار ما رد میشدند که انگار اصلا ما وجود خارجی نداریم. ترسناک بود.وقتی از اونجا رفتیم خیلی خوشحال شدم. این اولین بازی بود که من تو اینجا واقعاََ احساس ترس کردم. احساس میکردم که هر گوشه و کناری یه چیزی در کمین منه. تنها چیزی که باعث شد ادامه بدم ماموریتم بود. در حال حاضر الان خیلی خوشحالم که توی چادرم هستم. پدرم من رو ضعیف خطاب میکرد. اون 15 سال از عمرش رو توی ارتش سپری کرد. برای مدتی تلاش کرد تا از من یه سرباز بسازه اما وقتی که برادرم به دنیا اومد تقریباََ بی خیال آموزش من شد. فکر کنم اون از تعجب شاخ در آورد وقتی که دید من داوطلب خدمت سربازی شدم. احتمالاََ فکر همچین چیزی رو نمیکرد.
خب, حالا من اینجام.

August 8
یه بچه محلی هست که هر روز میاد اینجا و سعی میکنه اجناسش رو بفروشه. وقتی که برای اولین بار سر و کلش پیدا شد پلیس های نظامی نگران بودند و اون رو گشتند تا مطمئن بشند با خودش مواد منفجره حمل نمیکنه. اما بعد دو روز اون دوست خیلی خوبی برای همه شد. با لبخندش همه رو افسون میکرد. یجورایی منو یاده برادرم جاشوا میندازه. همه عاشق جاشوا بودن. حتی وقتی کار اشتباهی هم انجام میداد تنبیه نمیشد. با یه لبخند خودش رو از تنبیه شدن نجات میداد. یادم میاد روزی که به دنیا اومد چقدر پدر و مادرم خوشحال بودن. بعد از این همه سال اونها دوباره صاحب یه بچه شدند و فکر میکنم از اینکه سالم بود خرسند بودند. مامان بابام از همون ابتدا جاشوا رو لوس کردن. در ابتدا من اهمیتی نمیدادم به این قضیه چون من و اون در کنار هم عالی فوق العاده بودیم. اما زمانی که جاشوا پیداش میشد اونها رسما منو رو نادیده میگرفتند. حتی از زمانی هم که اونجا رو ترک کردم یه نامه هم برام نفرستادن. از زمان دبیرستان میدونستم که باید از این شهر برم. این موضوعی بود که واقعاَ نمیتونستم در موردش با Elle صحبت کنم. خانواده های هر دوی ما برای نسل ها در اینحا زندگی میکردند( فهمیدید اسم شهر شپرد گلن از چه شخصی گرفته شده؟ میدونم, لازم نیست بهم یادآوری کنید که چقدر احمقانست که اسم شهری از فامیلی جدتون گرفته شده باشه) و خب این چیزی نیست که بشه در موردش به راحتی صحبت کرد. ولی خب Elle هیچ وقت این فشار رو احساس نکرد که به خاطر نام خانواگیش عمل کنه . اون خود مختار بود, کاری رو که دوست داشت انجام میداد. هیچکس بهش نگفت که چجوری زندگی کنه. منم یه چنین چیزی رو دوست دارم. وقتی که از شهر رفتم انقدر همچه چیز آشفته بود که حتی فرصت نکردم از Elle خداحافظی کنم. اما خب حال مدت زمان زیادی گذشته. حتی نمیدونم اون منو یادش هست یا نه.

August 9
امروز یکی از بچه ها پاهاش رو از دست داد. اون در حال گشت زنی به همراه APC(نفربر زره‌پوش) بود که یه مین ضد نفر کنار جاده ای منفجر شد. قسمت بالایی بدن اون درست به سمت من پرتاب شد. منم بدون هیچ گونه تامل, با شریان بند قسمت های بریده شده خونی رو بستم و شروع به عملیات احیا کردم. حدود 1 ساعت طول کشید تا تیم پزشکی سر و کلشون پیدا شد. بعدش من رفتم یه گوشه و بیست دقیقه ای استفراغ کردم...

August 10
من توی شهر کوچکی بزرگ شدم. من اونجا رو ترک کردم چون میخواستم تفاوتی ایجاد کنم ولی حماقت آدمهای اطرافم مانع از این میشد که ببینند من میتونم. برام مهم نیست که دوباره به اونجا برمیگردم یا نه, اما میخوام مردمی که بهشون اهمیت میدم بدونن که توی یه وضعیت بد من هر کاری که ازم بر میومد انجام دادم تا بهترش کنم. من میخوام که اونها بهم افتخار کنند.
ما امشب قصد داریم به ماموریت بریم. یک ماموریت واقعی, نه یک گشت یا نگهبانی. شبه نظامیان کنترل شهری در این نزدیکی رو به دست گرفتند و ما برای نابود کردن اونها و آزاد کردن غیرنظامی ها به اونجا میریم. ما آموزش دیدیم, آماده ایم, و برای همین هم هست که اینجاییم.

August 22
میدونم از آخرین یادداشتم مدتی میگذره. من از اونا میخواستم که کامپیوتر در اختیارم بذارند, اما مدام میگفتند که ضعیفم. حدس میزنم یجواریی واضحه که توی میدان جنگ دیگه نیستم. آخرین باری که نوشتم, ما میخواستیم به شهر بریم و شبه نظامیانی که اونجا رو تصرف کرده بودند بیرون کنیم. به نظر ایده خوبی میومد. وقتی که وارد شهر شدیم همه جا ساکت بود. همین باعث شد مشکوک بشیم. به مرکز شهر وارد شدیم تا این که از همه طرف بهمون شلیک شد. یه راکت به خودرو هدایت کننده ما برخورد کرد و به دام افتادیم. این تله بود. ما درخواست پشتیبانی هوایی کردیم و شروع به تیراندازی کردیم. اما تعدادمون کم بود. بچه ها مورد اصابت گلوله قرار میگرفتند. بچه هایی که میشناختم, جلوی من جونشون رو از دست میدادند.
گروهبان. نش (Sgt. Nash) افراد باقیمونده را در یکجا متمرکز کرد و ما پشت یک دیوار بتنی پناه گرفتیم. اخرین چیزی که به یاد میارم صدای سوت مانند راکتی بود که سمت ما میومد و خراب شدن دیوار روی سرم بود. با چندین پرواز برگشتم به ایالت. هیچکدوم از اینا رو واقعا یادم نمیاد. همه چیز به سمت سیاهی رفت تا این که در این بیمارستان نظامی و در حالی که به سمت اتاق عمل میبردنم بیدار شدم. تا چند روز من بیشتر خواب بودم, اکثراََ رویا میدیدم. حتی همین الان هم مطمئن نیستم که بیدارم. در حقیقت نوشتن این چیزا خستم کرده, بقیه ش رو بعدا مینویسم.

August 23
اونا نمیذارند درست و حسابی از کامپیوتر استفاده کنم. مدام میگند باید استراحت کنم. همه کاره من شده استراحت کردن. من حداقل نیاز دارم یجورایی با دنیا خارج در ارتباط باشم. امروز فهمیدم که گروهبان. نش زندست و توی همین بیمارستانه. فرصتش که پیش بیاد میرم به دیدنش. من هنوز از ویلچر استفاده میکنم برای همین سخته برام که بدون کمک کسی جایی برم. باعث میشه احساس رقت انگیزی بکنم. نمیدونم کسی دیگه ای هم زنده مونده. شاید نش در این مورد اطلاعی داشته باشه. از پدر و مادرم خبری نیست. نمیدونم اصلا میدونند که من اینجام یا نه.
 
آخرین ویرایش:

hl-gamer

کاربر سایت
Jan 22, 2013
110
سلام این کامیک Silent Hill - Past Life هست. نمیدونم کسی خونده یا نه و جالب هست یا نه
Code:
magnet:?xt=urn:btih:809ffe4e51503e2b4f32832943b75ebedaf03549&dn=Silent%20Hill%20-%20Past%20Life%2001-04%20%28of%2004%29%20%282010%29%20%28digital%29%20%28Minutemen-Slayer%29&&tr=udp%3A%2F%2Ftracker.openbittorrent.com%3A80%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Fglotorrents.pw%3A6969%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Ftracker.openbittorrent.com%3A80%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Ftracker.opentrackr.org%3A1337%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Fzer0day.to%3A1337%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Ftracker.coppersurfer.tk%3A6969%2Fannounce
 

msbazicenter

کاربر سایت
Sep 19, 2008
3,690
نام
مرام آدم مهمِ نه اسمش
سلام
آقا مسعود همیشه دوست داشتم بدونم به غیر از سایلنت هیل ها چه بازی های دیگه ای دوست داری و همینطور سلیقه سینماییت رو دوست داشتم بدونم :D آخه شما همیشه فقط اینجا و تاپیک فوتبال پست ارسال می کنید :D
شرمنده چند هفته‌ای نبودم.
محمدجان هنوزم می‌خوای بدونی؟
1 - 2
ای بابا...چقدر زود گذشت...:|:D
یه سوال: اگه یه دیوار بتونی در اثر اصابت یه راکت روی سرش خراب شده، چرا هیچ آثار جراحتی روی صورتش نیست؟
سلام این کامیک Silent Hill - Past Life هست. نمیدونم کسی خونده یا نه و جالب هست یا نه
Code:
magnet:?xt=urn:btih:809ffe4e51503e2b4f32832943b75ebedaf03549&dn=Silent%20Hill%20-%20Past%20Life%2001-04%20%28of%2004%29%20%282010%29%20%28digital%29%20%28Minutemen-Slayer%29&&tr=udp%3A%2F%2Ftracker.openbittorrent.com%3A80%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Fglotorrents.pw%3A6969%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Ftracker.openbittorrent.com%3A80%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Ftracker.opentrackr.org%3A1337%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Fzer0day.to%3A1337%2Fannounce&tr=udp%3A%2F%2Ftracker.coppersurfer.tk%3A6969%2Fannounce
:Confused::Confused::Confused:
 

Safety & Peace

ارباب مطلق سوزوران
کاربر سایت
Sep 4, 2011
13,185
نام
تونی آلمِیدا
باز دوباره جادوی سایلنت هیل منو اسیر خودش کرد (که صد البته با اشک و فحش و بد و بیراه به کونامی همراه بود) و رفتم چک کنم ببینم سایلنت هیل از کجا استارت خورد:

ساخت شماره اول سپتامبر 1996 کلید خورد. توسط تیمی به اسم Team Silent که گروهی از کارکنان استودیو Konami Computer Entertainment Tokyo بودن. صاحبان جدید کمپانی مادر این استودیو یعنی کونامی خواستار عنوانی بودن که بتونه توی ایالات متحده موفق باشه. در نتیجه این موضوع، یه اتمسفر هالیوودی برای شماره اول در نظر گرفته شد. اعضایی که برای ساخت این عنوان در نظر گرفته شدن، توی پروژه های قبلیشون شکست خورده بودن. این افراد قصد ترک کردن کمپانی رو داشتن چرا که اجازه تحقق بخشیدن به ایده های خودشون رو نداشتن و همینطور با تیم های دیگه توی این کمپانی جفت و جور و همساز نبودن. به گفته یامائوکا، سازنده ها حتی نمیدونستن چه رویکردی رو نسبت به پروژه سایلنت هیل در پیش بگیرن. با گذشت زمان، پرسنل و مدیریت کمپانی ایمانشون رو نسبت به پروژه از دست دادن و اعضای تیم سایلنت شدیدا احساس طرد شدگی و بیگانگی میکردن. با وجود رویکرد سود گرایی که کمپانی مادر یعنی کونامی اون زمان در پیش گرفته بود، سازنده های سایلنت هیل آزادی عمل زیادی داشتن چرا که بازی با بودجه کم عناوین دو بعدی اون زمان ساخته میشد. در نهایت اعضای سازنده تصمیم میگیرن که محدودیت های ناشی از برنامه های اولیه کونامی رو نادیده بگیرن و سایلنت هیل رو عنوانی بسازن که احساسات بازیکنان رو مورد هدف قرار بده و تحت تاثیر بذاره.

در همین راستا، تیم سازنده "ترس از ناشناخته ها" رو به عنوان یه نوع ترس روانی معرفی میکنه. پلات اصلی بازی مبهم و گاه و بیگاه ضد و نقیض پی ریزی میشه تا معنی واقعی خودش رو راحت نمایان نکنه و بسیاری از نکات رو توی تاریکی پنهان کنه و بازیکنان رو وادار کنه تا در مورد برخی از قسمت های غیر قابل توضیح، تامل کنن. تویاما (چی‌توز) سناریو بازی رو مینویسه و اوواکو که اون زمان برنامه نویس بود، متن معماها رو مینویسه. تویاما اون زمان تجربه زیادی در زمینه فیلم های ترسناک نداشت اما به UFO ها، اسرار غیبی و مرموز و فیلم های دیوید لینچ علاقه داشت که همه اینا تاثیر زیادی توی روند ساخت بازی داشتن.

یه کمپانی بومی سازی به اسم Latina International که قبلا روی Final Fantasy VII کار کرده بود، متن داستان بازی رو به انگلیسی برمیگردونه. تیم سایلنت شهر سایلنت هیل رو به تعبیری، یه جامعه کوچک آمریکایی تصور کرده بود. این تصور بر اساس ادبیات و فیلم های غربی و همچنین تصاویری از شهرهایی با معماری اروپایی و روسی استوار شده بود. پایان فان بازی بر اساس یه ایده که از یه صندوق پیشنهادات که برای پیدا کردن یه توضیح دیگه برای رویداد های رخ داده توی بازی ساخته شده بود، بیرون اومده بود، نشات گرفته شده بود (این قسمت رو یه خورده زور بزنید متوجه منظورش میشین :D)


یه آرتیست به اسم Takayoshi Sato میاد تناقضات داستانی رو تصحیح میکنه و کرکترهای بازی رو هم طراحی میکنه. چون یه کارمند جوون بود، به کارهای ساده مثل طراحی فونت و مرتب کردن فایل ها محدود شده بود. این آرتیست همچنین دموهای سه بعدی و یه سری نمایش ها رو هم ساخته بود و به اعضای قدیمی تر، پایه و اساس مدل سازی سه بعدی رو هم یاد داد. اما به خاطر این کارش اعتباری بهش داده نشد چرا که توی کمپانی به اندازه اعضای قدیمی تر براش احترام قائل نبودن. ساتو در نهایت میره سراغ اعضای رده بالای کمپانی و یه دموی کوتاه که خودش رندر کرده بود رو ارائه میکنه و تهدید میکنه که اگر به کارهای سه بعدی گماشته نشه، این دانش تکنیکی رو از اعضای دیگه پنهان میکنه و دیگه چیزی به اونا یاد نمیده. در نتیجه مافوق هاش به خواسته-ش تن در میدن و طراحی کرکترها به عهده ساتو قرار میگیره. به جای متکی شدن به تصاویر و پرتره ها، ساتو مدل های کامپیوتری کرکترها رو همزمان با پیش چشم نمودار کردن اونا، میساخت. او به هر کرکتر ویژگی های متمایزی داد اما شخصیت هری رو تقریبا بی تفاوت و خنثی طراحی کرد چرا که میخواست از تحمیل توضیحات و تفاسیر بازی به بازیکنان جلوگیری کنه. ساختن فرم جمجمه های کرکترهای آمریکایی کاری سخت و طاقت فرسا بوده چرا که هیچ همکاری از نژاد قفقازی نداشته که به عنوان رفرنس ازش استفاده کنه. اگرچه ساتو در این زمان به طور عمده مسئول صحنه های سینماتیک بازی و کرکترها بوده، اما مافوقش هنوز نمیخواسته کاملا به کارش اعتبار بده و تلاش میکنه که یه سرپرست جلوه های بصری رو برای اون در نظر بگیره. برای جلوگیری از به وقوع پیوستن این موضوع، ساتو داوطلب میشه تا به تنهایی ویدئوهای فول موشن بازی رو بسازه. در طول دو سال و نیم، اون توی دفتر تیم سازنده زندگی کرد چرا که میبایست صحنه ها رو با استفاده از 150 کامپیوتر لینوکس همکارانش وقتی که محل کارشون رو ترک میکردن، در اختیار اون قرار میگرفته، بسازه.

ساتو بودجه مورد نیاز بازی رو 3-5 میلیون دلار تخمین زد. اون گفت که تیم سازنده قصد داره که یه شاهکار بسازه نه یه بازی که به طور سنتی فقط فروش گرا باشه و اینکه اونا قصد ارائه یه داستان جذاب رو دارن که مثل ادبیات موفق در طول زمان جاودانه باشه. بازی توی E3 سال 1998 به نمایش در میاد که اونجا نمایش صحنه ها و فیلم های توی بازی تشویق و تمجید عموم رو به دنبال خودش میاره. این استقبال کونامی رو متقاعد میکنه که پرسنل بیشتری رو برای این پروژه به کار بگیرن. کونامی بعد ها طی یه همایش دیگه توی لندن دمویی از بازی رو در کنار عنوان دیگه-ش یعنی MGS در دسترس عموم قرار میده.

اسامی و طراحی ها برخی از جونورها و پازل های داخل بازی از کتاب های مورد علاقه کرکتر آلسا توی بازی مشتق شدن مثل دنیای گمشده از آرتور کانن دویل و آلیس در سرزمین عجایب از لوییس کارول. بازی شامل چندین رفرنس واقعی میشد خصوصا اسامی کرکتر ها. به عنوان مثال اسم شریل میسون از اسم یه بازیگر به اسم شری لی گرفته شده یا فامیلی لیزا گارلند از یه بازیگر به اسم جودی گارلند گرفته شده. یا اسم و فامیل کرکتر مایکل کافکن از 2تا تهیه کننده به اسامی مایکل هِرز و لوید کافمن گرفته شده. اسم اولیه آلسا در اوایل Asia بود و دالیا، Daria، که از اسامی بازیگرانی به اسم Asia Argento و مادرش Daria Nicolodi گرفته شده. اسم هری در ابتدا Humbert و اسم شریل در ابتدا Dolores بوده که از اسم شخصیت های اصلی رمان Lolita اثر ولادیمیر نابوکوف گرفته شده. اعضای آمریکایی تیم سازنده این اسامی رو تغییر دادن چرا که به نظرشون خیلی غیر معمول بودن. اقلام مذهبی ساختگی که توی بازی بودن از مذاهب متعددی به عنوان پایه و اساس استفاده کرده. برخی از آیتم و درهای توی "دنیای ناکجا" اسامی خاصی بر اساس المان های علوم غیبی داشتن تا صفات جادویی کرکتر دالیا رو بهتر نشون بدن. اسامی این در ها از اسامی فرشته هایی چون Ophiel, Hagith, Phaleg, و Bethor گرفته شده که در یه کتاب قرون وسطی یی به اسم Black Magic بودن و هر کدومشون به یه سیاره حکومت میکردن.

بر طبق گفته اوواکو، این اصل دادن اسامی که سیارات رو مد نظر قرار میده، برای این بوده که داریم " به بخش های عمیق تری از قلمرو ذهنی آلسا" وارد میشیم.

پ.ن: این ساتو بدبخت عجب عنصر ناشناخته و مهمی بوده:| کونامی از همون قدیم لجن زار بوده ظاهرا:)
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر