معرفي اعضاي سايت

pandora tomorrow

True Blue
مدیر انجمن
Sep 23, 2005
40,786
نام
امین
با سلام

امین جان این جا ها که گفتی رفتم ولی تاپیکی خاصی پیدا نکردم

حالا چیکار کنم...کمکم کن :((

شما بگو چی میخوای تا واست پیدا کنم!

لطفا ادامه بحث رو در تاپیک"خارج از تاپیک"ادامه بده...
 

Metal Gear Solid

کاربر سایت
Sep 30, 2005
1,147
با سلام
اولین پستم رو اینجا میدم

من سعید هستم بچه ی اهواز ..20 سالمه و ازآتاری گرفته تا کامپیوتر رو بازی کردم

بازی هایی فوتبالی هم حرف نداره حاظرم با هر کی که خواست شرطی بازی کنم:cool:

و استعداد بازیم حرف نداره..حاظرم روش قسم بخورم:cheesygri

امیدوارم اینجا دوستای خوبی پیدا بشه:laughing:

یا حق

سلام خوش اومدی سعید جان

من هم مسیری مشابه تو را پیموده ام.اتاری دستی و میکرو ( SNES ) که خودم داشتم.تجربه کار با اتاری ، مگادرایو ، PS One را هم دارم در خانه دوستان دوران کودکی و کلوپ ...

فقط اگر لطف کنی نام خانوادگی و Region ات را بنویسی متشکر می شوم.

شاید بشناسمت...چون هم سن هستیم !
 

GabrielLogan

کاربر سایت
Jun 21, 2007
0
سلام خوش اومدی سعید جان

من هم مسیری مشابه تو را پیموده ام.اتاری دستی و میکرو ( SNES ) که خودم داشتم.تجربه کار با اتاری ، مگادرایو ، PS One را هم دارم در خانه دوستان دوران کودکی و کلوپ ...

فقط اگر لطف کنی نام خانوادگی و Region ات را بنویسی متشکر می شوم.

شاید بشناسمت...چون هم سن هستیم !

با سلام

آقا ما چاکرتیم

من فامیلم جاوید:biggrin1:{جاوید شاه}:cool:

واگه تو امضام هم دقت کنی region م تابلوست {خوزستان-اهواز}:-"

الان زیاد نمی تونم بیام تو نت...5 شنبه که امتحاناتم تموم شد دیگه ایجا پلاسم:biggrin1:

موفق باشی
 

Metal Gear Solid

کاربر سایت
Sep 30, 2005
1,147
منظورم از Region ، منطقه زندگی تان در اهواز بود...دیگه اونقدر ها هم کم هوش و حواس نیستم.
در ضمن برام جالب است که وجه تسامح لوگن در X-Men و گابریل مطرود چیه که بخاطرش در نام کاربری اتان از این دو استفاده کرده اید.
 

GabrielLogan

کاربر سایت
Jun 21, 2007
0
با سلام

متال گیر جان من خونمون زیتونه...شما کجایی؟:hurted1:


منظورم از گابریل لوگان..گابریل لوگان سیفون *****ه نه اونی که تو x-men بازی میکنه

راستی شما چند سالته..بیوگرافیت تو کدوم پسته؟:cool:
 

parham_safa

Rossonero
مدیر انجمن
Sep 24, 2005
8,307
نام
پرهام
سلام
سعید جان بازم بهت خوشامد میگم .
اینجا کلاَ خوزستانی زیاد داریم .
غریب تیستی .
تازه اینجا اصلا کسی غریبه نیست . همه از همون روز اول دوست دوستن .
این بحث رو هم اگر میخواین ادامه بدین اینجا جاش نیست .
لطفن برین به تاپیک " خارج از تاپیک " تو " گفتگوی آزاد " .
 

eblise

کاربر سایت
Jun 30, 2007
21
سلام دوستام من وحید 16 ساله از مشهد عشق بازی هیچ کنسولی ندارم وفقط با پی سی بازی میکنم عضو سایت جی تی پلند و این سایت ----خیلی با جنبه و...
 

parham_safa

Rossonero
مدیر انجمن
Sep 24, 2005
8,307
نام
پرهام
سلام
آقا وحید خوش اومدی .
مثل خودمی . منم یه pc gamer اصیلم .
البته چند وقته که برای سر کار یه psp هم گرفتم :cheesygri
موفق باشی
=====
بهزاد جان شما هم خوش اومدی به BC .
مفید باشیم و موفق
 
آخرین ویرایش:

Wroth Master

کاربر سایت
Jun 21, 2007
1,264
نام
بهزاد
سلام به هم دوستان
من بهزاد هستم.16 سالمه.
از بچگی علاقه خاصی به بازی های ویدئویی داشتم, و همواره سعی کردم که اطلاعاتم در این زمینه بالا باشه.درسته که بیشتر اوقات مورد ملامت بزرگسالان قرار گرفتم ولی با یه بحث منطقی درباره سوددهی صنعت گیم و تاثیرات آن بر جوانان و نوجوانان تونستم تا حدودی نظر بزرگسالان را عوض کنم.
حالا کمی در مورد خودم می گم:
متولد :27/05/1370
نام خانوادگی:خرّم
بازی های مورد علاقه:Metal Gear Solid Series & Prince Of Persia Series
غذای مورد علاقه:کباب برگ
تحصیلات:در حال رفتن به سال سوم دبیرستان,رشته ریاضی,معدل سال دوم:فکر کنم شد 19.48
مدرسه:علامه
قد:176
وزن:75
رشته مورد علاقه در دانشگاه:مهندسی:برق,نفت

ارادتمند
 
آخرین ویرایش:

jadogar

کاربر سایت
Sep 24, 2005
287
نام
سینا
سلام به همه
من بعد از کلی وقت دوباره برگشتم
امیدوارم بابت این پست سلاخی نشم
پرهام جان میبینم که بازم اسپمر این تاپیک شدی
به من اجازه میدی بهت کمک کنم
بعضی از دوستای خیلی قدیمی من رو میشناسن برای بقیه هم می گم من سینا هستم
دانشجوی برق هستم و همیشه عاشق بازی با پی سی هستم(ولی دارم اغفال کنسول میشم)
این چند وقته نتونستم بازی کنم برای همین هم اینجا نیومدم چون این جا برای گیمر هاست و کسی که بازی نکنه رو نمیشه بهش گفت گیمیر
حالا که برگشتم امیدوارم دوباره من رو بین خودتون قبول کنید
 

parham_safa

Rossonero
مدیر انجمن
Sep 24, 2005
8,307
نام
پرهام
سلام
سینا جان خوش اومدی . منور کردی . ...
جات خالی بود .
از هر 50 تا sms یکیشو جواب بدی هم خوبه d:
=====
بهت هم اجازه همکاری نمیدم d:
 

mehdi_siasat

کاربر سایت
Jul 13, 2007
194
سلام من محمد مهدی هستم.
عاشق گیم و اینترنت 7 سال دارم گیم بازی میکنم 1 سال تو اینترنتم دوست دارم مهندس الکترونیک بشم و ......کامپیوتر هم فول بلدم سیاست و ......... که خودتون میدونید هم دوست آبادانی کشور آوردن تکنولوژی غرب به ایران تکنولوژی نه فرهنگ ............بد . وای بن نشم خوبه.:blushing:
 

parham_safa

Rossonero
مدیر انجمن
Sep 24, 2005
8,307
نام
پرهام
سلام
جناب محمد مهدی خان به BC خوش اومدی .
موفق باشی .
-----
پ.ن: مدیرا تو رو خدا اگر خواستین برای این خوشامدگوییها بهم اخطار بدین قبلش با pm بهم بگین .:cheesygri
 

qx_roham_xp

کاربر سایت
Sep 26, 2005
1,872
نام
رهام
سرگزشت qX_RoHalvl_Xp

سلام سلام سلام
قبل از هر چیز توضیح بدم مدتی بود چه تو پیغام خصوصی چه در بعضی تایپیک ها عده ای از دوستان از من خواستند علت رفتنم رو بدونن و با زندگی من بیشتر آشنا بشن و من تصمیم گرفتم زندگی نامه ی خودم رو در تایپیکی بدین عنوان ثبت کنم اما بعد از مشورت هایی که با مهدی و اشکان عزیزم داشتم به این نتیجه رسیدم از خیلی لحاظ این تایپیک برای این مورد بهترین انتخابی است و نیازی به تایپیک جدید نیست و از طرفی از پراکندگی و منحرف شدن تایپیک جدید هم جلوگیری می شود.......
خوب بیشتر شما دوستان تا حد زیادی من رو می شناسید مخصوصا با 3 معرفی کاملی که از خودم در این تایپیک به عمل آوردم در سه مرحله ی متفاوت از زندگیم ;)
من دو زندگی نامه اینجا براتون ارائه می دم یکی زندگی نامه ی qx_roham_xp در بازی سنتر و دیگری زندگی نامه ی رهام پرداختیم در دنیای واقعی
توجه:سرگزشت اولی که ارائه می دم ممکن هست برای اکثر شما کسل کننده باشه و فقط برای کسایی که از قدیم در اون زمان بودن ممکن هست اونم ممکن هست جذاب باشه :blushing:
سرگزشت من در رابطه با بازی سنتر:
خوب زندگی نامه ی من در بازی سنتر اکثر قدیمی کارها تا حدودی باهاش آشنا هستن
در مورد بازی دات من با آیدی hitman_r666 در اون عضو بودم و یادش به خیر زمان عضویت من با زمان اومدن پست (صدای پای دوم 3) همراه بود "فکر کنم اوایل احداس سایت بود"
ولی چیزی از انجمن نمی دونستم فقط یک بار رفتم جمعی کوچک اما خودمونی دیدم اما ترسیدم شرکت کنم :blushing:
مدتی بعد خبر ساخته شدن The sims 2 اومد و من شخصا نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و اومدم یک پست تو انجمن ها با اون آیدیم دادم و فکر کنم نوشتم "باید منتظر یک انقلاب باشیم"
گزشت به بازی دات سر می زدم پست ها رو می دیدم اسم های افراد رو سعی می کردم یاد بگیرم اما حس کردم از همه بچه ترم و کمتر می دونم پس پست نمی دادم تا اینکه قالب سایت عوض شد و از حالت وبلاگی در اومد منم یک آیدی ساختم roham_xp2005
در هر تایپیکی بچه ها دوستانه با هم بحث می کردند اما نمی دونم چرا احساس می کردم جایی برای من نیست.......
خلاصه با پیغام خصوصی شروع کردم و با میثم و سایه و چند نفر دیگه آشنا شدم !
بعد کم کم پست دادم و با سیستم گیل آشنا شدم بعد از اون هم از امین در مورد سیستم امتیاز پست ها صحبت کردم و کمکم تو بازی دات داشتم داخل می شدم
قالب عوض شد (نارنجی شد فکر کنم) منم دیگه رسما عوض شده بودم
یادش به خیر تایپیک Prince of Persia series رو پیدا کردم و وقتی گفتم جریان چیه ؟؟؟ یکی گفت همه ی پست ها رو بخون منم فکر کنم حدود 40 صفحه نشستم خوندم !!! و بعدش معتاد بازیش شدم و شروع کردم به پست دادن......
توی چت ها شرکت کردم با بهزاد آشنا شدم (هردو) با مهرپویا و خیلی های دیگه
اون موقع بیشتر از روی آواتار می شناختم (خوب عضو جدید بودم) یک روز توی گوگل سرچ کردم Prince of Persia و در کمال ناباوری خبری از نسخه ی 3 بازی دیدم !!!
و پست دادن این خبر همانا و گیل بارون شدن همانا :p
چند روز بعد از اصفهان هرکاری کردم توی سایت نرفت (عاشق بازی دات شده بودم و واقعا دهکده ای دوست داشتنی پر از ایرانی های هرچند بزرگتر از خودم اما عاشق چیز هایی مثل خودم رو پیدا کردم......جایی که از هر مدرسه ای بیشتر می تونستم توش یاد بگیرم !!! )
کافی نت های مختلف رو امتحان کردم اما فایده نداشت فقط پست جدیدی توی صفحه ی اول دیدم راجع به پرنس 3 از بهزاد
دیگه از اصفهان متنفر شدم و خواستم هرچه
زودتر برگردم ببینم چی شده ؟؟؟؟ تا اینکه اومدم کرمان شنیدم بازی دات دیگه تموم شد.......
رفتم باریکده دیدم یک تایپیک در این مورد هست توش یه لینک پیدا کردم که جانشین موقت بازی دات بود توش با امین و بهزاد بحث می کردیم......
گزشت و مدت ها از جانشین استفاده می شد تا اینکه پست صفحه ی اول بازی دات رو دیدم و بعد از اون بازی سنتر اومد !!!!
خیلی خوشحال بودم اول اینکه دوباره بچه ها و جمع قدیم رو می بینم دوم اینکه اینبار از ابتدا با گروه هستم !!!!
دوستی ها بیشتر شد (کسانی که یادشونه خوب دوران اول بازی سنتر رو یادشونه) و از دیدن همدیگه خوشحال بودیم.......
گزشت تا اینکه اولین معرفی خودم رو اینجا کردم......در همین تایپیک این پست زده شد بخونید ببینید چی نوشتم :p
کوتاه اما جالب.....
گزشت خبر پرنس 3 داغ بود ولی من داغ تر
از نظر زندگی اصلی ام این دوران زندگیم مدام در حال تغییر بود و هر روز در کل زندگی من در آینده عوض می شد !!!
این تغییرات ابتدا مهیج بود اما بعد کسل کننده بعد ناراحت کننده و در آخر که دیوانه کننده !!!!
با دوست ها خودم که با همه دعوا کرده بودم........اینجا هم خیلی عصبانی بودم و شده بود خونه ی دومم و برخوردم خیلی خیلی تند و تیز و با کنایه و اصلا آتیشی شده بود
دنباله بهانه بودم.......وقتی اون سرگزشتم رو بخونین می فهمین ;)
یک سری درگیری رخ داد که الان که از اون شرایط به دورم و بزرگتر شدم ازشون شرم دارم......
یکی از اون ها در اینجای تایپیک پرنس بود و بعد از اون دیگه شروع شد.....
الان که می بینم کاملا حق با عماد و بهزاد بوده
تایپیک پرنس تنها جای من و سه نفر شده بود و داغ ترین تایپیک بود........
من و وحید و بهزاد و به حدی اونجا آتیشی شده بود مخصوصا ابتدای اومدن بازی که خدا می دونه !!!
اون موقع بود که اقدام به خودکشی یکی از بچه ها رخ داد (نمی خوام یادآوری کنم خوشبختانه اما به خیر گزشت کسانی که یادشون می آد که بهتره فراموش کنن بقیه هم نادیده بگیرن)
آتیش ها بالا گرفت و اولین مجله ی الکترونیکی بازی سنتر در رابطه با Prince of Persia با فعالیت ما سه نفر و بقیه ی دوستان عرضه شد......
من هم یک مقاله ی خیلی بلند بالا نوشتم و توش تا می تونستم بازی پرنس رو شرح دادم از قدیم تا به اون روز........
هنوز آتیش ها داغ بود مخصوصا برای ما سه نفر اما دیگه حالت من واقعا خشن شده بود و واقعا در اکثر پست هام کنایه و تیز بودن حرف هام دیده می شد و از قضا یک اتفاق اقتاد که تونستم خشمم رو بروز بدم
نمی خوام با یادآوریش مشکلات گزشته رخ بده به طور خلاصه بگم دارینوس مقاله ی من که پدرم در اومد نوشتمش رو به اسم خودش کپی کرد......
الان اگه این اتفاق رخ می داد با فرق هایی که کردم و بزرگتر شدم خیلی راحت از کنارش می گزشتم و دیگه برام اهمیت نداشت اما اون موقع و با اون وضع خانواده و .......
دیدم یک پیغام خصوصی از عباس دارم :
سلام دوست عزیز نبودی و ندیدی که با پست های باقلوات چه کردند!!!!!!!
یه لینک بود دیدم و سوختم !!!
و سوزوندم البته :blushing:
تا اون موقع به نیش و کنایه مشهور بودم اما همیشه خودم رو کنترل می کردم اما دیگه کتنرل نکردم !!!!
اما الان پشیمونم چون خودم رو کوچیک کردم همین......
اما خوب اینم یک تیکه از پستی که اونجا دادم هنوزم با خوندنش به اینکه از خودم در چه شرایطی خطاب به آرن نوشتم تعجب می کنم !!!
"گرچه من که می دونم:
دنیا عوش بشه......شب روز بشه زور شب.........قانون کپی رایت سیدی تو ایران اجرا بشه.......دارینوس بهترین فرم ایرانی بشه..........پرنس با لارا کرافت ازدواج کنه.......امینم مثل شجریان بخونه×!!!.........سونی با مایکروسافت هم کاری بکنه.........اون دنیا من برم بهشت×!!!!!!!........سام فیشر برادر اسنیک در بیاد............Quest of Persia بهترین RPG بشه(×!!!!!!!)..........وجدان شیر فرهاد با روح کایلینا دوست بشه.........بن لادن بشه رئیس جمهور آمریکا..........هیتمن مو بکاره...........هری پاتر کتاب هشت و نهش بیاد×!!!!!...........لیون معلوم بشه زامبی بوده و تغییر قیافه داده...........گل رز بوی شمبلیله بده..........دراکولا مرض قند بگیره دیگه دکتر بگه خون نباید بخوره...........بازی Prey رو فلاپی جا بشه.............جان کارمک بازی The Sims 4 رو بسازه.............Ubisoft به مناسبت 22 بهمن بازی ورود امام به ایران رو بسازه×!!!!!............گوسفند ها پشماشون رو میکروبی کوتاه کنند..........معلم دینی ما رپ متال گوش کنه............قیامت بشه.............بازی Lula 3D به عنوان بازی آموزنده در ایران به فروش بره×!!!!!..........یک نفر تو دنیا عاشق تو بشه×!!!!!!!!!!!!!!!!...........ساعت تاک تیک کنه.................Devil May Cry برای PC بیاد..............بلیط اتوبوس جا نشین 2000 تومنی بشه........من آدم بشم×!!!!!..........برای بازی مکس پین 3 از آهنگ های دلکش استفاده بشه×!!!!!!..............تو گیم نت ها بچه ها شطرنج بازی کنند.............دتخر ها دنبال پسر ها کنند.........معلوم بشه ارشمیدس نقاشی لبخند ژکوند رو کشیده............ساخت فاینال فانتزی ها برای همیشه متوقف بشه.........من تو کل کل کم بیارم............از طرف آمادگی دفاعی ما رو ببرند کانتر نشونمون بدند...........لیلی با شیرین دوست شه مجنون با فرهاد...............سیریوس بلک زنده بشه..............من از آواتار تو استفاده کنم...............برای ساخت بازی رانندگی در تهراد از موتور Doom III استفاده بشه..............سازنده ی بازی فارنهایت ایرانی از آب در بیاد...........درخت کاج هلو میوه بده..............برینتی اسپیرز از کوین جدا شه و با شادمهر عقیلی ازدواج کنه.................اسکناس های برره جا ینشین بشند..............دزد ها راحت تو شهر بگردند............شبکه ی MTV با MITV همکاری کنه.............50cent مثل مایکل عمل کنه و سفید پوست بشه..............Zed Bazi کلیپ هاش رو شبکه آموزش نشون بده×!!!!!..........کسی نفهمه هادی صداقت همون صادق هدایت هست×!!!!............کتاب 11 دقیقه ی پائولیو کویلو در ایران چاپ بشه×!!!!!..............ایران در جام جهانی قهرمان بشه×!!!!!!!.............بهشت بره زیر پای پدران×!!!!!.................به مجله ی ایگما مجوز بدند..........نقش سام فیشر رو در فیلم Splinter Cell مستر بین بازی کنه×!!!!!............جنیفر لوپرز مسلمون بشه..................
تو آدم نمی شی و همون مو جود 6 کروموزومی می مونی×!!!!!!!"
خلاصه این اتفاق افتاد + هک شدن من توسط همون سایت و 2 ماه از سایت دور افتادم اما وقتی برگشتم دوباره تو همین تایپیک پست دادم که اگه می خواین ببینین چقدر عصبانی بودم اون موقع اینجارو ببینین
خوب گزشت اما اتفاقات عجیبی رخ داد یکی از بچه ها 2 تا آیدی ساخت تهدید های پشت پرده زیاد شد و مثل اینکه خیلی ها نمی خواستند من نباشم تو سایت (هرچند شاید این فقط و فقط بدبینی من بوده و فقط یک نفر بود که خواست من از سایت برم با آیدی های مختلف) و چند پست جنجالی زده شد واسه اخراج من !!! منم که تنم می خارید واسه کل کل دوباره تایپیک پرنس بدبخت محل دعوا شد و با اینکه موفق شدم اما 3 روز بن شدم + تایپیک قفل شد......
بعد از بن شدن چند پست دادم ولی از بازی سنتر رفتم و با خودم گفتم جدا خدا حافظ بازی سنتر تو هم مثل ایران دیگه به من نیازی نداری !!! فقط یک یک عمل جراحی داشتم و بعد از اون داشتم ایران رو ترک می کردم گفتم اگه ایران رو دارم برای همیشه ترک می کنم بازی سنترم یک سایت ایرانی و پر از ایرانیه.......
یک امضا گزاشتم و رفتم
8 ماه هر از گاهی سر زدم (از کافی نت های ترکیه) بعد از اون وقتی کامپوتر دار شدم و خونه اینترنت وصل کردم (همه ی اینها رو در اونیکی سرگزشتم متوجه می شین) نتونستم طاقت بیارم و باز به بازی سنتر برگشتم.......
خیلی کس ها عوض شده بود شایان و بهزاد و خیلی های دیگه در کار نبود ...... احساس بازی دات در روز های اول بهم دست داد
مثل فردی که بعد از مدت ها تبعید برگشته و شهرش فرق کرده !!!
اما دوباره صدا های آشنای دوستای قدیمی منو وسوسه کرد دست از بچه بازی در آرم !!!
اما اول از همه چند پیغام خصوصی دادم بعد از اون چند پست 100% انتقادی و تایپیک پرنس باز شد (هرچند از اون به بعد تا الان 5-6 پسن بیشتر نزدم اما نمی خواستم اونجا قفل باشه فقط از روی لج بازی :blushing:)
دوباره خواستم روش پیش رو بگیرم دیدم نه نمی شه........دیگه بازی سنتر جای گرم قبلی نیست که هرکی هر چی می خواد هر جا بگه.......هرچند در ابتدا هم می گفتند پست های اسپم ندین اما خیلی جدی تر و خشک تر شده بود و باید هم می شد جمعیت هم بیشتر شده بود
دیگه اخطار وجود داشت دیگه هر چیزی جایی داشت و مدیرا بیشتر بودن و هدف مبارزه با هر چیزی که جلوب پیشرفت سایت رو بگیره بود !!!!
دیگه دهکده ی کوچیک من به شهر بزرگی تبدیل شده بود پر از قانون و سخت گیری شدید رو قانون ها
گفتم خوب پس باید من هم عوض شم این پست رو دوباره در همین تایپیک دادم که پیشنهاد می کنم حتما بخونین
این پست من خیلی جالب بود جالبیش به پست های بعدش تا چند صفحه ی دیگه و دوست شدن همه با هم و آشتی کنون ها بود تا جایی که اخطار داده شد :exclaim::huh:
ابتدا با این سخت گیری ها کاملا بیگانه بودم
تو این 8 ماه قرار بود مدیر خیلی سایت های رقیب بازی سنتر شم که رد کردم و سخت گیری ها منو متاسف کرد اول که برای بازی سنتر چه چیز هایی از دست دادم اما بعدش کم کم عادت کردم و الان علتش رو درک می کنم ;)
شک نکنین بالاخرا آدم شدم و دیگه از کل کل و دعوا و هیچ چیزی خبری نبود حتی نیش و کنایه !!!
اما امضام شد
همه در بازی سنتر با هم برابرند....همه ی مدیر ها - کاربرهای فعال - کاربرهای معمولی و حتی مهمان ها اما بعضی ها برابر ترند !!!
خیلی ها در مورد این باهام صحبت کردند و امضام تغثیر کرد و کرد تا اینکه دیگه از مدیر ها ناراحتی ای به دل ندارم
علتش هم همین بود
یک روز یک رهامی یک انجمنی به نام بازی دات رو به هدف دوست پیدا کردن می اومد و همین در بازی سنتر ادامه داشت و با اینکه دوست های زیادی پیدا کرده بود ولی هنوز هدفش بودن با دوست هاش بود
اما الان دیگه هدفش سوال کردن و جواب دادن سوال های دیگه در مورد با سوژه ی تایپیک هاست !!!
فهمیدم راحت ترین کار اینه که من هدفم رو از سایت با هدف اصلی سایت هماهنگ کنم تا اینکه باهاش مبارزه کنم :p

تو دو تا تایپیک شروع به فعالیت کردم تا روزی که ترکیه بودم (بازی های خنده دار و عکس های جالب و دیدنی) و انشاالله تایپیک جدیدی احداث ممکن هست بکنم که سوژش سورپریز هست اما امیدوارم خوشتون بیاد
این بود سرگزشت qx_roham_xp در رابطه با بازی سنتر و خوشحالم که امروز با عوض کردن هدفم دیگه مشکلی با کسی ندارم.......
سرگزشت رهام پرداختیم
و حالا سرگزشت کسی که این پست ها رو می ده.......
خوب.....از روزی که پا توی دنیا گزاشتم دور و ورم یک خانواده ی شلوغ دیدم
همیشه فکر می کردم سیستم خانواده من عادی و بقیه عجیب هست اما بعد ها فهمیدم مشکل از خانواده ی ما بوده×!!!!!!!
نه چیزی از برادر می فهمیدم نه خواهر و با وجود 4 برادر و یک خواهر 6-7 سال تنها با مادر پدرم زندگی کردم و فقط چند سال یکی از برادرانمم با ما بود
خوب همیشه خواهر و برادر ناتنی اونم به این نحو که عده ای از زندگی گذشته ی مادر و عده ای از زندگی گذشته ی پدر باشه مشکلاتی داره اللخصوص اگه تو پل ارطبات باشی :exclaim:
تا سال ها می گفتم به همه تک فرزندم بعد از اون هم فقط می گفتم یک برادر دارم چون برادری که سالی یک بار ببینیش و اصلا احساسی نداشته باشی برادرت نیست......
هر کدوم از این افراد به اصتلاح خانواده در یک جای ایران بودند و یک سری هدف داشتند !!!
اونی که با ما بود هم آرزوش رفتن از ایران بود
و وقتی 10 سالم بود برادرم قاچاقی از ایران به ترکیه و ار اونجا به آمریکا رفت
نمی دونستم چرا از ایران رفته و نمی دونستم چرا بقیه ناراحت و نگرانند
تا اینکه در سن 13 سالگی چیز هایی فهمیدم که جواب خیلی سوال هام بود
من نتنها از نظر فکری و رفتاری و خانوادگی با همه ی دورووریهام فرق داشتم یک فرق گنده هم داشتم اون هم عقیده ای بود و این فرق به من اجازه ی تحصیل و داشتن شغل در ایران رو نمی داد !!!
خیلی تعجب کردم چون همیشه از بچگی با نگاه به برادرای بزرگم و خواهرم می گفتم من باید تحصیلم رو ادامه بدم نمی خوام مثل اون ها کارهای آزاد یا سرمایه گزاری کنم
اگه پست اول من در این تایپیک که لینکش رو بالا گزاشتم هونده باشین زیرش دقیقا همین رو اون زمان هم نوشتم !!! (جریان Anti girl هم که نوشتم بی ارتباط نیست اما ربطی آنچنانی نداره فقط بگم مال اون دوره از زندگیم بوده :-")
کم کم علت رفتن داداشم و نرفتن بقیه رو فهمیدم و فهمیدم من نه ممنوع الخروج هستم و نه هنوز سربازی باید برم !!!!
داداشم که ترکیه بود 3 سال موند و خیلی سختی ها کشید و این انگیزه ای به من داد که اگر می خوام برم باید قبل از 18 سالگی برم !!!
هنوز باورم نمی شو حق دانشگاه رفتن و کنکور ندارم که پسر خالمم اخراج شد و اونم رفت
همه ی دوست هام با من دوست بودن اما وقتی از دین من می فهمیدند از من دوری می کردند که هیچ دشمنم می شدند و با من مثل یک چیز نجس رفتار می کردن و این شد که مدرسه برام جهنم شد اللخصوص روزی که معلم ها هم فهمیدن و به من گفتن مدرسه اومدنم الکیه چون دانشگاه نمی تونم برم.......
نمی خوام و نمی تونم زیاد توضیح بدم امیدوارم علتش رو درک کنین فقط بگم بعد از یک کشت و کشتار و اخراج شدن بابام و نزدیک شدن من به 18 سالگی و درک این موضوع که اگه من در ایران بمونم و بتونمم زنده بمونم مثل برادرا و خواهرم می شم و علاوه بر اینکه هیچ دوستی نخواهم داشت بلکه باید انتظار هر اتفاق وحشیانه ای که سال ها از من مخفی می شد باشم........
نتونستم تحمل کنم از همه چیز متنفر شدم حتی از خودم و حتی از وطنی که نمی خواد من توش زنده بمونم پس تمام فکر و ذهنم رفتنم شد
نمی تونین درک کنین می دونم نمی تونین اگه شما هم یک روز وضعیت من رو در جامعه و مدرسه داشتین مثلما یا دیوونه می شدین مثل من و یا فرار می کردین که باز هم مثل من !!!
ترکیه خطر ناک بود ممکن بود دیگه هرگز هیچ کدوم دوستام ( که البته زیاد نبودن چون بقیه یا از من می ترسیدن "برای موقعیت خودشون و خانوادشون" و یا چون می دونستن کاری از دستم بر نمی آد هر کاری می کردن و یا اگه به نجس بودن من معتقد بودن که باز بهتر از کسایی بود که به حلال بودن خونم معتقد بودن !!! ) و فامیلم و کشورم رو نبینم و علاوه بر اون اگه دستگیر می شدم........
در کل شب و روز برام بی معنی شده بود راه های رفتن سخت تر و سخت تر می شد برادرم ازدواج کرد اون یکی به مقصد رسید همه به من حسودی می کردن دوباره زمان رفتن رسید که خواهرم ازدواج کرد و بعد از اون قرار شد تابستون دیگه بریم که مادربزرگم شدید مریض شد و نمی شد تنهاش بزاریم.......
مادرم تصادف کرد پدرم پاش نیاز به عمل داشت امتحانات نهایی مدرسه من بودن در حالی که می دونستم الکی هست می خواستم بخونم و من هم تصادف کردم و همه ی این ها باعث شد ایران بمونم و نتونم برم.......
یک سال این ها طول کشید این یک سال یک سال نحس زندگی من بود.......یک سال بدون یک دوست بدون یک هم درد بدون بک توجه بدون یک امید
اینم نمی تونین درک کنین اینم می دونم هر کدوم شما ها الان 100001 فکر برای آیندتون دارین منم الان دارم اما اون موقع..........تازه شرایط من هم براتون قابل درک نیست........
من با مرده فرقی نداشتم
دیگه هیچی نمی فهمیدم......همه چی برام گنگ بود......آدمی که هدفش بمیره واقعا با مرده فرقی نداره و من فقط یک راه داشتم اون هم فرارم از ایران تنهای تنها بدون هیچ کس!!!
از نظر روحی پیش روان پزشک می رفتم و وقتی روان پزشک به من گفت واقعا نمی دونم چی بگم دیگه کاملا نا امید شدم.....
تا اینکه دیگه کار به جایی رسید و پدرم رو خطر های جدی تری تهدید می کرد پس مجبور شدیم همه چیز رو فدا کنیم......
با همه ی این احوال هنوز امیدی نداشتم از مدرسه داشتم اخراج می شدم چون واقعا این اواخر شورش رو در اوردم معلم ها اونهایی که می دونستند بهم زهر خند می زدند اما اون های دیگه تعجب می کردند شاگرد اول ریاضی و فیزیک داره برگه ی سفید می ده!!!!
خیلی براشون عجیب بود یادم نمی ره که یکی از معلم ها (فکر کنم عربی بود) گفت خیلی شهامت داری
گفتم چرا
گفت چون ندیدم کسی به خونسردی تو بیاد سر جلسه بعد برگه رو پاره کنه و بره از آخر سال نمی ترسی ؟؟؟؟ از آیندت ؟؟؟؟
فقط نگاهش کردم گفتم آینده ی من رو کشتن و دیگه سر کلاسش نرفتم
داشت کم کم فکر خودکشی به سرم می زد که بابام حرف از رفتن زد منم اولین جرقه واسه امیدم زده شد
اگه چند ماه دیگه می گزشت دیگه باید واسه همیشه از آیندم خداحافظی می کردم "هرچند برنامه ی من این بود 2 ماه آخر با خانواده صحبت کنم و بگم یا با هم می ریم یا من تنها اما خودشون از رفتار و قیافم همه چیز رو فهمیده بودند در ضمن خودشون هم نیاز داشتند برن
دلم برای برادرا و خواهرم که نمی شد بیان سوخت و فهمیدم در کمال بد شانسی من شانس فرار رو داشتم اما اونا نداشتن
وقتی بیلیط رو خریدیم روز امتحانای آخر سال دوم بود یادم هست سر امتحال جغرافی یک نقشه ی ایران بود باید کاملش می کردم من زیرش نقشه ی آمریکا رو کشیدم و اون رو کامل کردم !!!
و کاریکاتور پسری رو کشیدم که از نقشه ای ایران دارن بیرونش می کنن اما تو نقشه ای آمریکا برای ورودش جشن گرفتن !!!!:blushing:
احساس فیلم SaW رو داشتم !!!
باید پات رو اره کنی اگه می خوای زنده بمونی من هم از نظر روحی خیلی داغون شدم خیلی !!!
دیگه مدرسه برام محل خنده بود واقعا چون می دونستم دیگه دارم می رم کوچکترین اهمیتی نمی دادم و معلم ها نمی تونستن کسی ترم اول بهترین شاگرد چند سال شده رو اخراج کنن
در هفته 3 روز می رفتم و اگه می پرسیدن چرا نیومدی و با خانوادت تماس می گیریم می گفتم از اون ها بپرسین مامان بابام هم فقط می گفتند رهام خودش مسئول هست و ما راضی هستیم !!!
و در آخر هم نقشه ای که ماه ها کشیدم رو انجام دادم و دیگه مدرسه نرفتم تا امتحان ها
بله لپ تاب معلم فیزیک رو دزدیدیم و اون رو به بلندگوی مدرسه وصل کردیم و آهنگ System of a down رو گزاشتیم و من مسولیتش رو به عهده گرفتم و گفتم از فردا نمی آم تا روز امتحانات !!!
بچه ها می گن هنوز طرح های من روی دیوار ها به چشم می خوره و امتحان هاهم دادم اما در کمال خونسردی......امتحان شیمی رو فقط 10 نمره جواب دادم و بقیه ی سوال هارو اصلا نگاه نکردم !!!
یک عمل باید می کردم که کمی خطرناک بود گفتم اگه زنده بمونم که می رم اگه بمیرمم راحت می شم .....
چند هفته بعد از ایران رفتم و نمی تونم احساسم رو بگم
شادی آرزوی چند ساله + ناراحتی غم افرادی که به من و خانوادم طعلق داشتن +ترس از آینده......
با همه ی احوال در ترکیه با ایرانی های زیادی مثل خودم برخورد کردم.......اونجا معنی نفس کشیدن رو فهمیدم
ترکیه خیلی چیز ها یاد گرفتم خیلی خیلی خیلی چیز ها و فهمیدم که دیگه می تونم به آرزوی همیشگیم برسم......
درسته ترکیه اصلا امن نبود هر شب صدای جیغ و داد و تیر اندازی بود (ما کایسری بودین دیگه پناهنده هم بودیم باز بهتر از شهری بود که داداشم توش بود اون فقط 2 خیابون بود و چند کوچه همین !!!
هرچند ترکیه مثل برزخ بود و همه منتظر تاریخ پرواز بودیم اما باز من یکی امنیت داشتم و امید به آینده و چون انتظار موندن چند سال رو داشتم وقتی بعد از 10 ماه کارم درست شد برای دومین بار بعد از اون دفه که قرار شد از ایران بریم اما این بار خیلی بیشتر شادی رو تجربه کردم !!!
27 ساعت پرواز کردم و به اینور کره ی زمین اومدم جایی که مردمش من رو می خوان.....جایی که با من مثل یک آدم برخورد می شه.......جایی که حق دارم حرف بزنم....حق دارم اعتقادات خودم رو داشته باشو و جایی که کسی نمی تونه و نمی خواد بهم آزاری برسونه !!!
من به خاطر آزادی های اینجا و قشنگ تر بودنش هرگز نیومدم و این علتیه که می گم هیچ وقت زده نمی شم ......
من اومدم اینجا بلکه اینجا اجازه ی پیشرفت رو داشته باشم......اومدم بلکه بتونم زندگیم رو جوری که می خوام بسازم
و الان واقعا خوشحالم
اگه ترکیه برزخ بود اینجا بهشت هست......دارم جواب تمام توهین ها.....تحقیر ها......ترس ها.....اذیت ها........تهدید ها......نا امیدی هام رو می بینم
اینجا می تونم درس بخونم می تونم کار کنم می تونم زندگی بسازم و می تونم از امکاناتی استفاده کنم که هیچ کدوم در ایران نبود + می تونم واقعا درک کنم که آزادی یعنی چی......
برای همینه اومدن من با اومدن کسایی که به علت های دیگه حتی کسایی که برای نتونستن تحمل کردن ایران بیان فرق داره
اگر کسی می تونست کمی از اوضای ایران من رو درک کنه بهم حق می داد دیگه دلم برای ایران تنگ نشه من جز گذشته ی تاریک و کابوس هام چیزی از ایران یادم نمی آد و اگه کسی می تونست فرهنگ و آزادی و برخورد مردم این ور کره ی زمین با ایرانی ها و راه ها بیشمار رسیدن به بهترین زندگی و بهترین آرامش رو در اینجا درک کنه بهم حق می داد دیگه ایران برای مسافرت هم بر نگردم.........
فقط یک مثال می زنم:
اینجا سنت ها خیلی فرق داره خیلی همین طور طریقه ی فکر کردن و زندگی کردن و اینجا کار کردن مهم تر از بیکاری هست و یک رفتگر خیلی زندگی بهتر از دکتری می تونه داشته باشه چون حاضر شده این کار رو بگیره و داره به کشورش کمک می کنه !!!
مدارک تحصیلیم که هیچ کدوم به دردم نمی خوره اینجا و فقط پشیمونم می کنه که چرا چند سال زودتر با برادرم نیومدم !!!!
اینجا کمترین حقوق ساعتی 9$ هست (در واشنگتن) برای یک بی سواد و بدون سابقه ی کار و در هفته 40 ساعت کار می کنه و بقیش اگه کار کنه اضافه کاری یعنی 1.5% بیشتر می شه و با این حساب کسی که زمین یک فروشگاه رو تمیز می کنه می تونه ماهی دو میلیون تومن در آمد داشته باشه و چون حقوقش پایینه می تونه خونه و ماشین مجانی هم داشته باشه و اگه درس بخونه خورد و خوراکشم کجانیه تا روزی که می خونه + همون کارش هم بعد از یک سال به ساعتی 15$ می رسه ;)
و مخارج اینجاعجیب از ایران کمتره......
و اگه اینجا مدرک بگیری که دیگه.......
و در مورد برخورد آمریکایی ها من در این یک ماه هر آمریکایی ای دیدم وقتی فهمیده ایرانی هستنم نتنها به من نگفته تروریست بلکه خیلی بهتر با من برخورد کرده !!!
اونها مردم ایران رو تروریست نمی دونن بلکه نژاد پرشین می دونن فقط از دولت ایران بدشون می آد
در جواب امین جان که می گفت اگه الان همه چیز برام قشنگ هست و علتش گرم بودنمه فکر کنم الان بفهمه من دارم حق خودم رو می گیرم نه بیشتر و 4 ماه دیگه از امروز خوشحال ترم چون مدرسم شروع شده و 4 سال دیگه باز خوشحال ترم چون دارم می رم دانشگاه ;)
خوب این بود زندگی نامه ی من
خیلی طولانی بود اما حقیقی بود و الان من می تونم بگم خیلی بهتر از گزشته آینده ی خودم رو روشن می بینم و می دونم اینجا اگه کمی فقط زرنگ باشی می تونی بهترین زندگی های رویاییت رو برای خودت بسازی
ممنون از همه چیز دوستان بازی سنتری من ;)
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر