ساعت ها با کینکت بازی می کنی و فکر می کنی داره سرگرمت می کنه
کل زندگیت رو جولوش بازگو می کنی و حرف دلت رو حولوش می زنی و به نظرت کینکت یک مشت مدار و شیشیه و پلاستیکه
یک شب که خوابی ناگهان یک صدایی از پنجره اتاقت میاد، فکر می کنی باد اه و دوباره به خواب می ری، در همون موقع تمام حرف هایی که جلوی...