میزگرد سینمایی [ خطر اسپویل شدن ] ( Birdman )

فیلم بعدی ؟!

  • Birdman

    رای‌ها: 52 61.9%
  • Big Hero 6

    رای‌ها: 11 13.1%
  • Gone Girl

    رای‌ها: 21 25.0%

  • مجموع رای دهنده‌ها
    84

pouryaps3

کاربر سایت
Aug 29, 2009
576
نام
پوریا
یک. «بردمن» وقتی با کارهای خود اینیاریتو مقایسه می‌شه اثر خوبی هست، اما موضوع فیلم چیزی نیست که قبلاً ندیده باشیم. شبیه همین قصه رو تو «½۸» فلینی دیدیم. هر دو در رابطه با بازگشت یک کارگردان هستند و هر دو در پایان تنها دو راه رو برای انتخاب دارن (ادامه‌ی زندگی و دونستن این که زندگی پوچ هست و رد زندگی و خودکشی). جالب اینجاست که هر دو شخصیت دو فیلم هم دو سکانس در رابطه با مردن دارن و هر دو هم فانتزی هستند که خب کدوم فیلم فلینی نیست؟ این شباهت نکته‌ی منفی نیست، اما باعث می‌شه که «بردمن» برای من-به دلیل تکراری بودن قصه (تا حدودی)-نهایتاً به یک فیلم خوب تبدیل بشه تا عالی. یکی از دوستان به «Inherent Vice» اشاره کرد و با این فیلم مقایسه‌اش کرد؛ به نظر من این فیلم ضعیف‌ترین کار اندرسون هست و در حد و اندازه‌های اندرسون نبود. به هیچ وجه شاهکار نبود، البته «بردمن» هم بی‌نقص نبود. خیالت رو هم راحت کنم که من هر دو فیلم رو تو سینما دیدم، با «بردمن» کاری ندارم اما کلوزآپ‌های «Inherent Vice» بیشترشون بی‌دلیل بودن و من سردرد گرفتم. حالا هر وقت نوبتش شد درباره‌اش صحبت می‌کنیم.

دو. یک سری اشکالاتی هم در شخصیت‌ها وجود داشت (رابطه‌ی پدر و دختر) که به روند و نتیجه‌گیری پایانی ضربه زده. یک سری شخصیت هم کلاً اضافی بودن، اون‌هایی هم که بودن زیاد بهشون توجه نشده بود. یه نکته‌ی خوب فیلم نحوه‌ی فیلمبرداری بود که به خوبی زندگی سخت شخصیت رو نشون می‌داد. هرچند کلاً با این نوع فیلمبرداری و ادیت مخالفم، اما برای این فیلم به نظرم لازم بود. فقط یک اشکال داشت، اونم این بود که چند جا شخصیت اصلی رو جا گذاشت زاویه دید رو کلاً عوض کرد که این باعث شد تا سکانس پایانی رو نشه جمع‌بندی کرد. واگذار کردنش به بیننده رو هم زیاد دوست ندارم، بیشتر یک جور از زیر کار در رفتن هستن به نظرم. نشون می‌ده که کارگردان نمی‌تونه داستان رو جمع ببنده (البته در اکثر مواقع، نه همیشه-بستگی داره). داستان این فیلم اما قبل از سکانس بیمارستان تموم می‌شه و برخلاف حرف‌هایی هم که بقیه می‌زنن اونقدرها هم باز نیست. پرونده‌ی شخصیت ما (تقریباْ) بعد از پایان تئاتر بسته می‌شه. بقیه‌ی داستان فقط برای ما جالب هست. نمی‌خوام الان وارد جزییات بشم چون بقیه دوستان هنوز حرف‌هاشون رو نگفتن. دوست دارم بقیه هم نظرشون رو بگن تا اگه بشه به یک جمع بندی برسیم.

سه. داشتم پست‌های قبلیم رو مرور می‌کردم دیدم به این فیلم ۸ دادم. فکر می‌کنم این تنها زمانی هست نمره‌ی فیلم رو در مقایسه با خود کارگردان بهش دادم، نه مقایسه با کارگران و بعد فیلم‌های دیگه. وگرنه فکر کنم ۷.۵ نمره‌ی مناسبی باشه در مقایسه با فیلم‌های مشابه.
 

bayern_vahid

کاربر سایت
Dec 9, 2009
5,641
نام
وحید
به نظر من بردمن از نظر تکنیکهای فیلمبرداری و بازیگران عالی عمل کرد ولی در عوض موزیک و داستان اصلا چنگی به دل نمیزد و منو جذب نکرد(به همین دلیل بهش 8دادم) به نظر من به خاطر این تو اسکار مورد توجه قرار گرقت چون فیلمنامه راجع به سینما بود و ممکن بود برای هر کسی از جنس خودشون این اتفاق بیوفته یه جورایی همزاد پنداری کردن با فیلمنامه ....ولی برای من که شخص عادی هستم اصلا جذابیت نداشت و صرفا به عنوان اینکه اسکار برده نشستم تا اخر دیدم به نظرم داستان فیلم کشش لازمه رو نداشت ....
 

Red Ѵ

Red Devil
کاربر سایت
Jul 9, 2014
7,267
نام
وحید
وحید جان ( :D ! ) برعکس فیلنامه و موسیقی از بزرگترین و هایلایت ترین نقاط قوت Birdman بودن :D Twist های داخل فیلمنامه و ظرافت هاش و هدفی که داشت و اون پایان پیچیده و قشنگش و طعنه هایی که میزد واقعا کامل کرده بود فیلم رو :D

بازیگری هم که فکر نکنم کسی اصلا شکی داشته باشه :D
 

sahandx360

کاربر سایت
Sep 12, 2010
2,257
^من بهترین تئوری که خوندم و خودم هم اینطور فکر میکنم اینکه: کیتون در واقع توی اون صحنه میمیره و اون اتفاقاتی که بعدش میافته تصوراتش.
به خاطر همینه که تمام اتفاقاتی که واسش میافته دقیقا ایده‌آل خودشه. رابطه اش با دخترش، دوباره معروف شدن و محبوب شدن، ثابت کردن خودش به دیگران و ... :d
 

pouryaps3

کاربر سایت
Aug 29, 2009
576
نام
پوریا
^من بهترین تئوری که خوندم و خودم هم اینطور فکر میکنم اینکه: کیتون در واقع توی اون صحنه میمیره و اون اتفاقاتی که بعدش میافته تصوراتش.
به خاطر همینه که تمام اتفاقاتی که واسش میافته دقیقا ایده‌آل خودشه. رابطه اش با دخترش، دوباره معروف شدن و محبوب شدن، ثابت کردن خودش به دیگران و ... :d

به نظر من این تئوری درست نیست. وقتی ریگن به خودش شلیک می‌کنه هیچ کاتی نمی‌بینیم، ولی منتقد رو می‌بینیم که تعجب کرده و چند ثانیه بعد هم از سالن می‌ره بیرون. من اینطور برداشت می‌کنم که این منتقد از اجرا خوشش اومده و به خاطر این چند ثانیه سر جاش خشک می‌شه چون احتمالاً نقدش رو (که منفی هم بود) رو قبلاً نوشته بود و با این کار نمایش خوب مجبور می‌شه که دوباره بشینه بنویسه. بعضی‌ها می‌گن که منتقد از نمایش راضی نیست و اون نقد مثبتی هم که نوشته توهم ریگن هست. من با این جمله مخالفم. اگه اون از نمایش بدش میومد، چند ثانیه همونطور اونجا وای نمی‌ایستاد و بلافاصله پس از پایان نمایش از جای خودش بلند می‌شد و می‌رفت. ولی اینجا می‌بینیم که منتقد بهت زده‌ی ما سر جاش خشک شده، از جاش بلند می‌شه و چند ثانیه به ریگن نگاه می‌کنه (بقیه تماشاگرها هم دارن دست می‌زنن) و بعد با عصبانیت سالن رو ترک می‌کنه. اگه اجرای ریگن بد بود منتقد باید خوشحال می‌شد، نه ناراحت. ناراحتی‌اش از خوب بودن نمایش بوده.

من فکر می‌کنم پرونده‌ی ریگن تو همین صحنه بسته می‌شه چون به هدفش می‌رسه. اون چند دقیقه‌ی آخر هم برای این هست که من و تو بشینیم سر فیلم بحث کنیم (همین کارهایی که فرهادی می‌کنه-و بد هم انجام می‌ده). وگرنه همون لحظه‌ای که ریگن به خودش شلیک می‌کنه داستان تموم می‌شه. جدا از این‌ها اگه سکانس آخر ایده‌آل خودشه، پس چرا بردمن هنوز باهاش هست؟ ایده‌آلش اینه که بردمن کشته بشه، نه این که هنوز باهاش باشه. پس من فکر می‌کنم سکانس آخر کاملاً واقعی هست. اگه دقت کنید موقعی که ریگن به سمت پنجره می‌ره همون موزیکی (یا شبیه بهش؟ یادم نمیاد) پخش می‌شه که موقع پرواز کردن ریگن پخش شد؛ ولی هیچ تصویری از ریگن نشون داده نمی‌شه و انتخاب رو به عهده‌ی بیننده می‌ذاره. ولی خب نگاه دخترش طوری نیست که من فکر می‌کنم ریگن خودکشی کرده. وقتی پایین رو نگاه می‌کنه به یک نقطه ثابت نگاه نمی‌کنه، همه‌اش داره دنبال پدرش می‌گرده. به همین خاطر احساسی که به من دست می‌ده اینه که جسد ریگن روی زمین نیست. اگه کارگردان می‌خواست جوری نشون بده که دخترش پدرش رو تو آسمون تصور می‌کنه، اول باید از نگاهش می‌فهمیدیم که جسد پدرش رو پیدا کرده، بعد کم‌کم به بالا نگاه کنه. البته این کار رو هم می‌کنه، ولی خبری از پیدا کردن جسد ریگن نیست. جدا از این‌ها ما چیز زیادی در رابطه با دخترش نمی‌دونیم. این دو حتی به هم نزدیک هم نبودن، پس چطور در چند دقیقه دخترش متحول می‌شه و پدرش رو همون شکلی که ریگن خودش رو تصور می‌کنه، می‌بینه؟ در طول فیلم هیچ رابطه‌ی خاصی بین دختر و پسر شکل نمی‌گیره که من سکانس پایانی رو باور کنم. این به نظر من یکی از مشکلات فیلم هست. برای همین من فکر می‌کنم فقط همون چند ثانیه‌ی پایانی فانتزی هست. ولی از چند دقیقه‌ی آخر خوشم اومد، موقعی که بردمن رو می‌بینه. ریگن می‌زنه دماغش رو خورد می‌کنه، برای همین دیگه نمی‌تونه نقش بردمن رو بازی کنه. وقتی هم روی تخت دراز کشیده انگار ماسک بردمن روی صورتش هست. این‌جا به اون جمله‌ی اول می‌رسیم: A thing is a thing, not what is said of that thing. ریگن می‌فهمه که هر کاری هم بکنه باز هم بردمن هست. این تئوری رو دوست دارم، ولی با خودکشی‌اش جور در نمیاد. منطقی پشتش نمی‌بینم. هر کی می‌بینه بیاد بگه.
 

M0HAMAD

کاربر سایت
Jul 1, 2009
842
نام
محمد
آقا چرا من تو کل فیلم حس میکردم یه فیلم دقیقا با همین موضوع دیدم؟
همین که یه بازیگر قدیمی زیر سایه نسل جدیده و دنبال اثبات ارزش های خودشه....
هر چی هم فکر میکنم یادم نمیاد....
قسمت مورد علاقه من هم اون قسمت که بردمن میفته پشت سرش ، تو خیابون
که در مورد سلیقه مردم حرف میزنه و یه نمه اکشن هم تو ذهنش تصور میکنه
اون قسمتی که میگه " مردم الان دنبال هیجان و چیزهای پوچ هستند
مضخرفات فلسفی رو ولش کن و یک میلیارد رو برای خودت تضمین کن"
پ.ن: نظرسنجی کی شروع شد و کی تموم شد؟
میشه توی تایتل تاپیک ، شروع نظر سنجی جدید رو هم ذکر کنید که بفهمیم نظر سنجی شروع شده؟
 

r0ss0neri

کاربر سایت
Jun 2, 2009
2,301
نام
MaHDi
یک پیشنهاد :
البته کمی دردسر داره برای پرهام ، اما بنظرم خوبه !
اینک بترتیب لیست بشه چه فیلم هایی مورد بحث قرار گرفته شده و شماره صفحاتشم ذکر بشه !
مثلا : interstellar صفحات 1 تا 3 .
اگه داخل اسپویلر هم باشه ، بهتر .
 

bayern_vahid

کاربر سایت
Dec 9, 2009
5,641
نام
وحید
وحید جان ( :D ! ) برعکس فیلنامه و موسیقی از بزرگترین و هایلایت ترین نقاط قوت Birdman بودن :D Twist های داخل فیلمنامه و ظرافت هاش و هدفی که داشت و اون پایان پیچیده و قشنگش و طعنه هایی که میزد واقعا کامل کرده بود فیلم رو :D
به هر حال سلیقه ایه
فیلمنامه حقیقتا منو جذب نکرد موزیک متن هم از اول تا اخر فیلم رو اعصابم رژه میرفت مخصوصا اون درام ست که کلا رو اعصاب راه میرفت(سو تفاهم نشه من خیلی از درام ست خوشم میاد ولی به نظرم تو این فیلم جالب کار نشده بود برعکس wiplash که فوق ا العاده بود)
تنها نکته ای که بیننده رو ترغیب میکرد بشینه ببینه همون قضیه توهم زدن یا نزدن شخصیت اصلی بود که اونم خیلی بهتر از این حرفا میشد دربیارنش که اونم اخر فیلم به عهده بیننده گذاشت ..
که شخصا با این جور پایانا حال نمیکنم

میگم به هر حال سلیقه با سلیقه متفاوت هست ولی به نظرم کاملترین فیلم امسال هتل بزرگ بوداپست بود و مستحق اسکار (البته هنوز تک تیرانداز امریکایی رو ندیدم ولی فکر نکنم اونم در حد اسکار باشه)
 

Ali Venom

کاربر سایت
Jul 2, 2013
6,703
نام
ali
من دوباره فیلم رو دیدم درباره اینکه در مقایسه با بقیه فیلم های مهم این فیلم ضعیف هست رو اصلا به نظرم قابل قبول نیست میزانسنی که تو این فیلم هست فکر نکنم تا چند سال اینده هم همچین چیزی بتونیم ببینیم. درباره پایان فیلم هم کلا داستان در دنیای واقعی رخ میده ولی گه گداری شخصیت اصلی هم یک توهماتی میزنه جایی که به خودش تیر میزنه در واقع میمیره کارگردان بعد از اونجا با نشون دادن یکسری تصاویر جدا میکنه دنیای واقعی رو با دنیای بعد از مرگش و به قول دوستان همه چی طبق خواسته هاش بود و لحظه ای که خودش رو پرت میکنه پایین سم اول پایین رو نگاه میکنه و جسد و پیدا نمیکنه (که در دنیای واقعی امکان نداره) و بعد تو اسمون رو نگاه میکنیه و انگار میبینه پدرش در حال پرواز کردن هست کاملا مشخص هست این سکانس در دنیای واقعی نبوده و همون بعد از مرگش بوده
 

779

کاربر سایت
Oct 27, 2009
834
نام
شایان
به نظر من این تئوری درست نیست. وقتی ریگن به خودش شلیک می‌کنه هیچ کاتی نمی‌بینیم، ولی منتقد رو می‌بینیم که تعجب کرده و چند ثانیه بعد هم از سالن می‌ره بیرون. من اینطور برداشت می‌کنم که این منتقد از اجرا خوشش اومده و به خاطر این چند ثانیه سر جاش خشک می‌شه چون احتمالاً نقدش رو (که منفی هم بود) رو قبلاً نوشته بود و با این کار نمایش خوب مجبور می‌شه که دوباره بشینه بنویسه. بعضی‌ها می‌گن که منتقد از نمایش راضی نیست و اون نقد مثبتی هم که نوشته توهم ریگن هست. من با این جمله مخالفم. اگه اون از نمایش بدش میومد، چند ثانیه همونطور اونجا وای نمی‌ایستاد و بلافاصله پس از پایان نمایش از جای خودش بلند می‌شد و می‌رفت. ولی اینجا می‌بینیم که منتقد بهت زده‌ی ما سر جاش خشک شده، از جاش بلند می‌شه و چند ثانیه به ریگن نگاه می‌کنه (بقیه تماشاگرها هم دارن دست می‌زنن) و بعد با عصبانیت سالن رو ترک می‌کنه. اگه اجرای ریگن بد بود منتقد باید خوشحال می‌شد، نه ناراحت. ناراحتی‌اش از خوب بودن نمایش بوده.

من فکر می‌کنم پرونده‌ی ریگن تو همین صحنه بسته می‌شه چون به هدفش می‌رسه. اون چند دقیقه‌ی آخر هم برای این هست که من و تو بشینیم سر فیلم بحث کنیم (همین کارهایی که فرهادی می‌کنه-و بد هم انجام می‌ده). وگرنه همون لحظه‌ای که ریگن به خودش شلیک می‌کنه داستان تموم می‌شه. جدا از این‌ها اگه سکانس آخر ایده‌آل خودشه، پس چرا بردمن هنوز باهاش هست؟ ایده‌آلش اینه که بردمن کشته بشه، نه این که هنوز باهاش باشه. پس من فکر می‌کنم سکانس آخر کاملاً واقعی هست. اگه دقت کنید موقعی که ریگن به سمت پنجره می‌ره همون موزیکی (یا شبیه بهش؟ یادم نمیاد) پخش می‌شه که موقع پرواز کردن ریگن پخش شد؛ ولی هیچ تصویری از ریگن نشون داده نمی‌شه و انتخاب رو به عهده‌ی بیننده می‌ذاره. ولی خب نگاه دخترش طوری نیست که من فکر می‌کنم ریگن خودکشی کرده. وقتی پایین رو نگاه می‌کنه به یک نقطه ثابت نگاه نمی‌کنه، همه‌اش داره دنبال پدرش می‌گرده. به همین خاطر احساسی که به من دست می‌ده اینه که جسد ریگن روی زمین نیست. اگه کارگردان می‌خواست جوری نشون بده که دخترش پدرش رو تو آسمون تصور می‌کنه، اول باید از نگاهش می‌فهمیدیم که جسد پدرش رو پیدا کرده، بعد کم‌کم به بالا نگاه کنه. البته این کار رو هم می‌کنه، ولی خبری از پیدا کردن جسد ریگن نیست. جدا از این‌ها ما چیز زیادی در رابطه با دخترش نمی‌دونیم. این دو حتی به هم نزدیک هم نبودن، پس چطور در چند دقیقه دخترش متحول می‌شه و پدرش رو همون شکلی که ریگن خودش رو تصور می‌کنه، می‌بینه؟ در طول فیلم هیچ رابطه‌ی خاصی بین دختر و پسر شکل نمی‌گیره که من سکانس پایانی رو باور کنم. این به نظر من یکی از مشکلات فیلم هست. برای همین من فکر می‌کنم فقط همون چند ثانیه‌ی پایانی فانتزی هست. ولی از چند دقیقه‌ی آخر خوشم اومد، موقعی که بردمن رو می‌بینه. ریگن می‌زنه دماغش رو خورد می‌کنه، برای همین دیگه نمی‌تونه نقش بردمن رو بازی کنه. وقتی هم روی تخت دراز کشیده انگار ماسک بردمن روی صورتش هست. این‌جا به اون جمله‌ی اول می‌رسیم: A thing is a thing, not what is said of that thing. ریگن می‌فهمه که هر کاری هم بکنه باز هم بردمن هست. این تئوری رو دوست دارم، ولی با خودکشی‌اش جور در نمیاد. منطقی پشتش نمی‌بینم. هر کی می‌بینه بیاد بگه.

در مورد تیکه ی اول بگم که اون نویسنده بعد از دیدن اینکه ریگن خودکشی کرد یک جورایی از ترس تئاتر رو ترک میکنه که مظنون ماجرا نباشه چون قبلا توی بار بهش گفته بود که سرتا پای نمایشتو نابود میکنم حتی اگه بهترین اجرا رو داشته باشی ( پس اون قسمت آخر رو که نقدش خوب دراومده و تعریف کرده و ... نقض میکنه)
در مورد تیکه ی دوم حرفت کاملا اشتباه هست. اولا اینکه چجور معجزه ای بوده که 24 ساعته دماغ براش جور شده و جوش زدن و ... (به دلیل اینکه نقد نمایش همون فرداش میاد) دوم اینکه این چه دماغی بوده که فقط کبود شده و یکم باد کرده ؟!! نه جای بخیه ای نه چیزی
بردمن هم وقتی که تو توالت میبینه و بهش میگه f**k off اگه درست یادم میشه و اینو میرسونه که آره، بردمن هم شکست خورده. بعدش دخترش میاد و رابطشون همون رابطه ای میشه که همیشه میخواسته، تو TVنشونش میده که مردم دارن براش گل میزارن (البته اینجا به مرگ خودش هم طعنه میزنه) همونطور که خودش دوست داشت مردم به یادش بیارن دوباره (حتی به توئیتر و ... هم اشاره میشه) زن قبلیش که مشخص بود همیشه دوستش داشته اونجاست، دماغش خوب شده و انگار که اتفاق آنچنان خاصی نیفتاده. مدیر برنامه هاش با خوشحالی و شادمان روزنامه بدست از تیتر روزنامه ها میگه و اینکه اون همه جا هست و اشاره ای به نقد اون زنه میگه... همه ی اینا کلیشه ای ترین حالت ایده آل خود ریگن هست که مثل داستان Happy Ending درست کرده برای خودش.
دقیقا کمدی سیاه فیلم هم در آخرش مشخص میشه با اون سکانس و اینکه خواست با این حالت درد مرگ ریگن رو کمتر کنه در مقایسه با اینکه بخواد همون سکانس تئاتر پرونده ی فیلم بسته بشه (که در واقع شد). این خودش یکی از دلایل اون سکانس پایانی هست (دقت کنید، یکی)
من درکل زیاد از فیلم خوشم نیومده چون به نظر منم یک موضوع تکراری رو همانند بقیه دوستان انگار دوباره به نمایش گذاشته البته (البته) با نگاهی عمیق تر و حرفه ای تر و همچنین تمی گسترده تر که یک سری جوانب دیگه رو هم بررسی میکنه.
بهترین فیلم سال برای من Whiplash و The Grand Budapest بود (Wes Anderson یکی از فیلم نامه نویس های مورد علاقه من هست)
اینم پستم در مورد پایان تو اون تاپیک :
Riggons وقتی میمیره که رو سن به خودش شلیک میکنه و فیلم کات میخوره. حتی تو اون صحنه های کات خورده هم میتونین اون سکانس اول فیلم jellyfish رو ببینین. اتفاقات بعد کات در بیمارستان هم فقط توهم زندگی ایده آل پس از مرگ خود Riggons هست که احتمالا قبل مرگش تصور میکرده (حالا شاید موقعی که تو تاکسی بود یا قبل سکانسی که خودش رو بکشه) دیدید که آخر فیلم همه یک جورایی خوشحال بودن و انگار اتفاقی نیوفتاده و دخترش گل میاره ولی بهش میگه من نمیتونم بو کنم و قضیه twitter که بعد مرگ براش ساختن و اون همه follower جمع کرده و حتی دماغش که یک روز بعد شلیک به خودش کاملا درست و سر جاش هست انگار کبود شده فقط. اینا هم تصوراتش بود از اینکه با این کارش بهترین حالت رو برای خودش ساخت
 

pouryaps3

کاربر سایت
Aug 29, 2009
576
نام
پوریا
در مورد تیکه ی اول بگم که اون نویسنده بعد از دیدن اینکه ریگن خودکشی کرد یک جورایی از ترس تئاتر رو ترک میکنه که مظنون ماجرا نباشه چون قبلا توی بار بهش گفته بود که سرتا پای نمایشتو نابود میکنم حتی اگه بهترین اجرا رو داشته باشی ( پس اون قسمت آخر رو که نقدش خوب دراومده و تعریف کرده و ... نقض میکنه)
در مورد تیکه ی دوم حرفت کاملا اشتباه هست. اولا اینکه چجور معجزه ای بوده که 24 ساعته دماغ براش جور شده و جوش زدن و ... (به دلیل اینکه نقد نمایش همون فرداش میاد) دوم اینکه این چه دماغی بوده که فقط کبود شده و یکم باد کرده ؟!! نه جای بخیه ای نه چیزی
بردمن هم وقتی که تو توالت میبینه و بهش میگه f**k off اگه درست یادم میشه و اینو میرسونه که آره، بردمن هم شکست خورده. بعدش دخترش میاد و رابطشون همون رابطه ای میشه که همیشه میخواسته، تو TVنشونش میده که مردم دارن براش گل میزارن (البته اینجا به مرگ خودش هم طعنه میزنه) همونطور که خودش دوست داشت مردم به یادش بیارن دوباره (حتی به توئیتر و ... هم اشاره میشه) زن قبلیش که مشخص بود همیشه دوستش داشته اونجاست، دماغش خوب شده و انگار که اتفاق آنچنان خاصی نیفتاده. مدیر برنامه هاش با خوشحالی و شادمان روزنامه بدست از تیتر روزنامه ها میگه و اینکه اون همه جا هست و اشاره ای به نقد اون زنه میگه... همه ی اینا کلیشه ای ترین حالت ایده آل خود ریگن هست که مثل داستان Happy Ending درست کرده برای خودش.
دقیقا کمدی سیاه فیلم هم در آخرش مشخص میشه با اون سکانس و اینکه خواست با این حالت درد مرگ ریگن رو کمتر کنه در مقایسه با اینکه بخواد همون سکانس تئاتر پرونده ی فیلم بسته بشه (که در واقع شد). این خودش یکی از دلایل اون سکانس پایانی هست (دقت کنید، یکی)
من درکل زیاد از فیلم خوشم نیومده چون به نظر منم یک موضوع تکراری رو همانند بقیه دوستان انگار دوباره به نمایش گذاشته البته (البته) با نگاهی عمیق تر و حرفه ای تر و همچنین تمی گسترده تر که یک سری جوانب دیگه رو هم بررسی میکنه.
بهترین فیلم سال برای من Whiplash و The Grand Budapest بود (Wes Anderson یکی از فیلم نامه نویس های مورد علاقه من هست)
اینم پستم در مورد پایان تو اون تاپیک :

اگه از ترس بود همون لحظه پا می‌شد می‌رفت، نه که سر جاش میخکوب بشه و با حسادت دست زدن بقیه رو نگاه کنه. جدا از این، بحث مظنون ماجرا بودن درست نیست. این حرف رو فقط به ریگن زده بود و اونم که خب احتمالاً مرده و نمی‌تونه حرفی بزنه. در ضمن، حالا فرض می‌گیریم یه نفر دیگه هم حرفش رو شنیده بود. این مساله چه ربطی به خودکشی ریگن داره؟! نابود کردن اون یعنی نقد بد، نه این که بزنه بازیگر رو بکشه! اگر هم به خاطر نقد بد اون ریگن خودش رو کشته باز هم هیچ تقصیری نداره. حتی قتل غیر عمد هم نمی‌شه، چه برسه به قتل.

این بحث دماغ خیلی مسخره شده دیگه. اصلاً هیچ منطقی پشتش نیست؛ خیلی خنده‌داره برای من. اگه قرار بود همه چی عالی باشه دماغش نباید حتی کبود می‌بود، یا حتی اون صورتش رو باند پیچی می‌کرد. نقد هم تو روزنامه چاپ می‌شه، روز بعدش میاد دیگه. این دلایل اصلاً قانع کننده نیستند.

کجای روابط دختر و همسرش مثل قبل شده؟ اگه دقت کنی همسرش هنوز هم از دست ریگن (به خاطر کاری که کرده) عصبانی هست. به لحن حرف زدنش توجه کن، کاملاً معلومه. دخترش هم کاری نکرد که ما نتیجه‌گیری کنیم که روابطش خوب شده با پدرش. از اول هم رابطه‌اش اونقدری بد نبود که وقتی پدرش تیر بخوره نیاد عیادتش. اگه تو فکر می‌کنی این سکانس نشون می‌ده که رابطه‌ی ریگن با دخترش خوب شده، دو تا صحنه‌ی دیگه هم هست که همین رابطه رو همینطوری نشون می‌ده (زمانی که ریگن میاد تو اتاق دخترش و حرف می‌زنن و...). لابد تو اون صحنه هم با هم خوب شدن؟! نه، این رابطه بدتر از این حرف‌هاست که تو یک روز درست بشه. یک همچین صحنه‌ای هم با ریگن و همسرش داریم که اون‌جا هم همسرش لحنش آروم‌تر از قبل شده و درست باهاش حرف می‌زنه. حالا دخترش هیچی، اما چطور نتیجه گرفتی که رابطه‌ی ریگن با همسرش خوب شده؟! کار خاصی نکرد تو اون سکانس. فقط اومده بود عیادتش. گل رو هم برای مریض میارن و همین‌طور به خاطر نمایش عالی‌اش. اگه یادت باشه قبل از این هم براش گل آورده بودن و اتاقش پر از گل بود. لابد اونم داره به مرگش اشاره می‌کنه؟ اون بحث توییتر هم خب به خاطر خودکشی‌اش مشهور شده، چیز غیر طبیعی نیست که بگیم توهم ریگانه. اگه یادت باشه اون صحنه‌ای هم که بدون لباس تو خیابون رفت مشهورش کرد. اون هم توهم بود؟ حالا می‌بینی چرا من از پایان باز بدم میاد؟ چون هر کسی با توجه به پایانی که دوست داره صحنه‌ها رو جوری تحلیل و برداشت می‌کنه که به پایان مورد نظرش برسه. اگه فیلم درست جمع‌بندی می‌کرد الان این بحث‌ها رو نمی‌کردیم.

این صحنه اصلاً هم «happy ending» نبود، به هیچ وجه. هنوز همسرش عصبانی هست. اگه همه چی خوب بود حداقل همه شاد بودن، رنگ‌بندی تغییر می‌کرد، زنش نمی‌زد تو گوش دوستش، هنوز بردمن زنده نبود و... . «این‌جا بدون من» رو دیدی؟ صحنه‌ی آخر اون رو می‌شه گفت توهم. تو اون معلومه که شخصیت اصلی داره شرایط ایده‌آل خودش رو تصور می‌کنه، اما تو بردمن اصلاً اینطور نیست.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر